کتاب مقاومت در لیبی
نگاهي گذرا به تاريخ ليبي: لیبی در ساحل جنوبی دریای مدیترانه واقع شده است. این کشور از شرق با مصر، از جنوب شرقی با سودان، از جنوب با چاد و نیجر، از غرب با الجزایر و از شمال غربی با تونس همسایه است.
بخش خاوری لیبی (برقه یا سیرنائیکا) در نیمه نخست سده یکم پیش از میلاد تحت فرمانروایی یونانیها درآمد. بخش باختري لیبی یا طرابلس تا ۲۰۰ سال قبل از میلاد مسیح بخشی از کشور کارتاژها بود. در سده اول میلادی هر دو بخش تحت فرمانروایی امپراتوری روم قرار گرفت و پس از آن امپراتوری بیزانس (روم شرقی) بر آنها حاکم شد. از نیمه دوم سده هفتم میلادی، کشورگشایی عربها به لیبی، اسلام را به این کشور آورد. دوران حکومت خلفاي عربی بر لیبی سرانجام در قرن شانزدهم با چیرگی حکومت عثمانی بر این کشور پایان یافت. (www.en.wkipedia.org/libya)
طرابلس، پایتخت فعلی لیبی که در شمال غربی اين كشور بر کرانه دریای مدیترانه واقع شده است، در سده هفتم پیش از میلاد به دست فینیقیها ساخته شد. نام طرابلس برگردان عربي واژه یونانی تریپولیس به معنی «سهشهر» است.
زمانی روابط لیبی با فینیقیها آغاز شد که فینیقیها منطقه را مستعمره خود كردند و شهر قرطاج (تونس فعلي) را در سال ۸۱۵ ق.م در تونس ساختند. فینیقیها امپراتوری خود را در لیبی، سواحل الجزایر و مغرب توسعه دادند. آنان در قرن پنجم قبل از میلاد حکومت خود را تا جنوب لیبی در عمق صحرا گسترش دادند. شهرهای اوُزو (اوباری) در جنوب لیبی و صبراته در شمال توسط قبیله صبارته یا اسبارطه ساخته شد. پس از فینیقیها، دولتهای اغریقیه یا یونانیها بر اين منطقه تسلط يافتند. آغاز درگیری روم با کارتاژ موجب حاکمیت رومیهای مسیحی بر اين منطقه شد؛ سپس منطقه به تصرف عثمانيها درآمد. مهمترین مبارزات مردم لیبی با اشغالگران ایتالیا بود. ايتاليا در سالهای ۱۹۱۱ و ۱۹۱۲ سیرنایکا و طرابلس را از چنگ امپراتوری عثمانی درآورد و در سال ۱۹۴۳ از این دو بخش مستعمره لیبی ساخته شد. در جنگ جهانی دوم، لیبی یکی از میدانهای اصلی نبرد متفقین از یک سو و ایتالیا و آلمان از سوی دیگر بود. در سال ۱۹۴۷ ایتالیا از فرمانروایی بر لیبی دست کشید و چهار سال بعد با برپایی حکومت پادشاهی سلطان ادریس سنوسی استقلال لیبی اعلام شد. در سال ۱۹۶۹ شماری از افسران ارتش لیبی به فرماندهی معمر قذافی که در آن زمان ۲۷ سال عمر داشت، پادشاهی ادریس را برانداختند و «جماهیر مردمی سوسیالیستی» را در لیبی برپا كردند. حکومت قذافی صنایع این کشور را دولتی کرد و در عرصه سیاست خارجی، رویکردی ضد غربی و در عین حال دائماً متغییر پیش گرفت. این تغییر و چرخشها مناسبات لیبی را حتی با شماری از کشورهای عربی تنشآلود کرد.((en.wikipedia.org/wiki/25 May 2007
با آغاز بیداری اسلامی مجموعهای از راهپیماییهای خیابانی، اعتراضات و نافرمانیهای مدنی علیه حکومت لیبی و رهبر آن، معمر قذافی از ۱۳ ژانویه ۲۰۱۱ آغاز شد و از ۱۷ فوریه ۲۰۱۱، به شکلی گستردهتر درآمد و با برخوردهای خونین و خشونتآمیز حاکمیت با مردم معترض روبهرو شد که در نتیجه در سحرگاه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰ (۲۲ آگوست ۲۰۱۱) مخالفان توانستند وارد شهرطرابلس شوند و در همان روز یکی از دو تلویزیون ملی کشور را تحت کنترل خود بگیرند و تعدادی از نزدیکان معمر قذافی را دستگیر کنند. پس از چند ماه سرانجام قذافی در سرت به دست انقلابیون کشته شد و دوره ۴۲ ساله حكومت او به پایان رسید.
دوران ماقبل ميلاد
رهبري قبیله الیبیو که نام لیبی برگرفته از اين قبيله است، ابتدا با سلطان «مرتنباخ» از خانواده فراعنه مصر بود. اين قبيله در قرن پنجم ق.م از مصر جدا شد. در اوایل نیمه دوم قرن پنجم ق. م هيرودوت از لیبی دیدار كرد. سلطان حکومت لیبی پس از جدايي از مصر به سمت فلسطین رفت و پس از تسلط بر آن شهر و شهرهای دیگر با غنایم بسیار به لیبی بازگشت.
دوران فینیقیها
در قرنهاي سوم و دوم ق.م مهاجرين فينيقي شهر کارتاژ را در جنوب مديترانه ساختند. کارتاژ برگرفته از واژه فینیقی Kart-hadasht به معنای شهر جدید، به عربی قرطاج یا قرطاجه، نام شهری باستانی در شمال افریقاست که اکنون به شهر تونس تغییر نام داده است؛ به همین دلیل نام فرودگاه فعلی تونس قرطاجه است. آثار باستانی از شهر قرطاجه در شهر تونس در ساحل دریای مدیترانه به جای مانده است. تمدنی که با مرکزیت این شهر به وجود آمد، همدوره روميان بود؛ لذا سه دوره جنگ میان کارتاژ و روم درگرفت. در همه این جنگها کارتاژ شکست خورد، از نیروهایش کاسته شد و باجهای هنگفتی برای ترك مخاصمه به روم پرداخت و اقتصاد آنان به سراشیبی كشيده شد؛ به نحوی که سومین جنگ به ویرانی اين شهر انجامید و رومیان آن را ضمیمه خاک خود كردند. کارتاژ بر کرانه جنوبی مدیترانه، اسپانیا، بخشهایي از فرانسه و بسیاری از جزاير مدیترانه از جمله بخشهای سیسیل سیطره داشت.
کارتاژ در سال ۸۱۴ ق.م به دست بازرگانان فینیقی برپا شد و تا قرن ششم ق.م با فینیقیه مرتبط بود. در این سده بختالنصر بابلی شهر صور در شرق مدیترانه را ویران کرد و در پي آن ارتباط میان کارتاژ با عقبه خود قطع و کارتاژ سرزمینی مستقل شد. سال ۸۴۰ ق.م خشایارشاه، پادشاه ایران، با برقراري اتحاد همپیمانی با دولت كارتاژ، کمکهای مالی در اختيار آن قرار داد. هدف از این اتحاد مشغول کردن یونان به مرزهای جنوب و غربی بود تا برای ایرانیان امنیت و آسودگی در مرزها فراهم شود. ( حکیمی ، ۱۳۶۸: ۸)
جنگهای پونیک
نخستین جنگ میان کارتاژ و روم در قرن سوم (۲۴۰) ق.م برای سلطه بر جزیره سیسیل آغاز شد كه ۲۴ سال به طول انجامید. در این جنگ دریایی ناوگان دو کشور به نبرد پرداختند. رومیان با ساختن پلهایي متحرک که کشتیهای آنها را به کشتیهای کارتاژ متصل میکرد، توانستند بر هماوردشان برتری یابند. در جنگ میله از سلسله جنگهای پونیک، نخستین ناوگان دریایی کارتاژ نابود شد؛ در نتیجه کارتاژها تسلیم شدند و جزیره سیسیل به دست روم افتاد.
بیست و سه سال پس از آن در ۲۱۷ ق.م بار ديگر دو کشور در اسپانیا بر سر معادن این کشور با هم درگیر شدند. کشور روم نیروهایش را از کوههای پیرنه گذراند و درگیری را آغاز کرد. پس از چند ماه درگیری، کارتاژ تلاش کرد شهر یونانینشین ساگونته در شرق اسپانیا را تصرف کند. مردمان این شهر از رومیان تقاضای کمک كردند؛ اما به رغم موافقت و تلاش روم، ساگونته به تصرف نيروهاي کارتاژ درآمد. در مقابل، روم دو گروه از نیروهای نظامی خود را به خاک اصلی کارتاژ و اسپانیا فرستاد. در حالی که نیروهای کارتاژ با استفاده از فیل خود را به جلگه پو رسانده بودند، سپاه کارتاژ به فرماندهی هانیبال، پسر آمیلکار، با ۵۰ هزار سرباز پیاده و ۹ هزار سوار و ۳۷ فیل جنگی از رشتهکوههای آلپ گذشتند و به سوی جنوب سرازیر شدند و سپاهیان روم را شکست دادند. آنها با عبور از رودخانه توبی، شهر پلزانس را محاصره کردند و سپس راهی رُم شدند. کشور روم دو لشکر برای جلوگیری از پیشرفت هانیبال فرستاد که هر دو لشکر شکست خوردند. سپس روم لشکر دیگری با فرماندهی فابیوس ماکسیموس برای نبرد با هانیبال روانه كرد. این فرمانده کارآزموده با جنگهای چریکی آسیبهایی به سپاه کارتاژ وارد كرد ولی از آنجا که در این نبرد پیروزی بزرگی به دست نیاورد، رومیان او را برکنار کردند و فرماندهي جوان به نام واروس را به جنگ کارتاژها فرستادند. این فرمانده نیز در نبرد با هانیبال شکست بسیار سنگینی متحمل شد. هفتاد هزار رومی در این جنگ کشته شدند.
هانیبال پس از این پیروزی به سوی رُم پیشروی كرد و از ایالتهای روم خواست براي رهايي از روم به او بپیوندند؛ ولی جز دو ایالت کاپو و سیراکوس، بخشهای دیگر روم به پیمان با رم وفادار ماندند. از سوی دیگر هانیبال و سپاهش با کمبود شدید آذوقه روبهرو شدند و از کارتاژ یاری خواستند ولی نیروهای دریایی روم ارتباط کارتاژ با سپاه هانیبال را قطع كردند؛ در نتیجه پس از تضعیف قدرت سپاه کارتاژ، سرانجام در سال ۲۰۲ ق.م روم توانست در منطقه زاما کارتاژها را به سختی شکست دهد. سپاه هانیبال به سوی شهر صور (لبنان) عقبنشینی و تلاش کرد مقدونیه و سوریه را با خود همپیمان کند كه موفق نشد.
سپاه روم دریای اژه را تصرف كرد؛ لذا هانیبال ناچار به صلح ننگین با روم تن داد. وي در سال ۱۹۰ ق.م با خوردن زهر خودکشی کرد و کشور کارتاژ تحت سلطه روم قرار گرفت.
چهل سال پس از آن (۱۵۰ ق.م) روم به کارتاژ لشکرکشی کرد. مردم کارتاژ پس از سه سال مقاومت سرانجام به دلیل قحطی و فقر تسلیم شدند. رومیها بازماندگان مردم کارتاژ را به بند کشیدند و به بردگی فروختند و شهر را در سال ۱۴۶ق.م به آتش کشیدند و با خاک یکسان کردند.
در سال ۶۹۸ ق.م استاندار بیزانسی کارتاژ شكست سختي در برابر حسن بن النعمان خورد و کارتاژ ویران شد (همانگونه که در سال ۱۴۶ق.م رومیان این بلا را بر سر شهر آوردند). در پي حاکمیت عربها بر کارتاژ نام آن به تونس تغییر كرد. en.wikipedia.org/wiki/carthage, 27May 2007))
اقتدار فینیقیون بر قرطاج و گسترش توان سیاسی و اقتصادی آنها طمع و حسد رومیان را برانگیخت و با سقوط فینیقیها و تصرف و تخریب شهر قرطاج در سال ۱۴۶ق.م توسط روم، کشور فعلی لیبی که در آن زمان شامل شهرهای طرابلس، لبده و صبراته بود، به تصرف رومیها درآمد.
در آن زمان منطقه قورینا (برقه) در سواحل شرقي ليبي تحت سلطه اغریقیها قرار گرفت. اغریقی (یونانیها) توانستند با سلطه بر شرق لیبی از موقعیت ارزشمند شرق برای ارتباط خود با ساحل جنوبی مدیترانه و افریقا استفاده کنند.
دوران الاغریقیه (یونان)
اغریقیها در قرن هفتم ق.م به منطقه شرق لیبی يا همان برقه (سیرنائيکا) مهاجرت و شهر قورینی (شحات) را در سال ۶۳۱ ق.م بنا کردند. باتوس اول نخستین شاه این شهر شد. آنها حدود دو قرن در این منطقه زندگی کردند. مهاجرین اولیه به منطقه ۲۰۰ مرد بودند؛ اما در زمان باتوس سوم تعداد مهاجرین در قوريني افزایش یافت، به حدی که وارد شهرهای دیگر نیز شدند. اين مسأله مقاومت و مخالفت مردم لیبی را برانگیخت. درگیری میان قبایل لیبی و اغریقیها مدتها ادامه داشت.
دوران رومیان
پس از آنكه اسكندر مقدوني در سال ۳۳۲ ق.م مصر را اشغال كرد، بر بطالمه که بر مصر و اقلیم قورینا حاکمیت داشتند، چيره شد و در نتیجه هر ۵ شهر به یک اقلیم تبدیل شدند. به عبارت ديگر، تمام اقلیمها استقلال نسبی داشتند، اما زیر نظر منطقه پنتا بولیس Pentabolice اداره میشدند. به علت آرامش در این منطقه، اقلیم قورینا همچنان تا سال ۹۶ ق.م زیر نظر بطلمی اداره میشد تا اینکه براساس تصمیم رومیان، تمام اقالیم زیر نظر مجلس سنا جزو ولایت رومیان (کریت) شدند. این ساختار حکومتی تا اواخر قرن سوم میلادی در دوره امپراتوری قلدیانوس ادامه داشت. زمانی که امپراتور قسطنطنیه اول مسیحیت را پذیرفت، در نیمه اول قرن چهارم میلادی، دین مسیحیت در لیبی منتشر شد؛ امپراتور ثیودوسیوس اول نيز در سال ۳۹۲م مسیحیت را به عنوان دین رسمی لیبی اعلام کرد. در آن زمان لیبی جزئی از امپراتوری رومانی به شمار میآمد. اولین اسقف اقلیم برقه به نام آموناس با دعوت از اسقفهای منطقه پنتابولیس در سال ۳۲۵م، اولین کنفرانس بینالمللی مسیحیت در حیطه حاکمیت امپراتور قسطنطنیه در شهر نیقا را قبل از اعلام رسمی دین مسیحیت در منطقه، برگزار كرد. در اين كنفرانس اسقف سینسیوس قورینی از مهمترین شخصیتهای مسیحیت در برقه شركت داشت. پس از کنفرانس، امپراتوری قسطنطنیه مالیاتهای سنگینی بر منطقه برقه وضع كرد؛ پس از آن درگیریهای منطقهای و محلی آغاز شد. مناطق مسیحینشین اقدام به ايجاد نیروهای محلی برای مقابله با هجوم قبایل لیبی کردند. براساس تصویری که سینسیوس از شرایط اقلیم برقه ارائه كرده است، در آن زمان بسیاری از تحصیلکردهها در زمان پنتابولیس مصادف قرن پنجم میلادی نابود شدند
دوران خلافت اسلامی ـ عربی
مسلمانان به فرماندهي عمرو عاص در سال ۶۴۳م ليبي را فتح كردند. در آغاز قرن دهم میلادی مبلغان فعال شیعه در لیبی و شمال افریقا بسياري از مردم لیبی را به سوی خود جلب کردند و در سال ۹۱۰م در تونس از اکثریت برخوردار شدند و برخی پستهای حکومتی را تصاحب كردند. آنها براساس دستور خلیفه عباسی در بغداد عمل میکردند. در سال ۹۶۵م فرمانده ارتش خلیفه چهارم، العبیدی الفاطمی (المعزالدینلله)، مصر را به تصرف خود درآورد. وی با حدود صد هزار سرباز بربر وارد شهر قاهره شد و حکومت فاطمیون را بنا نهاد. فاطمیون با همپيمانان بربر خود در سال ۹۷۳م بر اخشيديين غلبه يافتند. خلیفه فاطمیون، معزبلکین بن زیری را برای حاکمیت افریقا تعیین كرد. در آن زمان تونس و طرابلس را افریقا ميناميدند. پس از تسلط فاطمیون بر این منطقه، اختلاف نظری بین خلیفه فاطمی و معاون وی در افریقا به وجود آمد. خلیفه بن زیری را به عنوان حاكم افریقا تعیین کرد و معزالدین لله را به عنوان والی لیبی مناسب ندانست. به همين علت، معزالدین نامه شدیداللحنی خطاب به خلیفه به قاهره ارسال كرد، اما قبل از اینکه بتواند اقدامی انجام دهد، فوت كرد. جانشین وی به امر خلیفه تمکین كرد و بن زیری را به عنوان والی لیبی پذيرفت. در آن زمان لیبی تا اجدابیه امتداد داشت. حکومت بن زیری بر ليبي تا سال ۱۱۴۵م ادامه پيدا كرد. در سالهای ۱۰۰۸م تا ۱۰۶۲م حاکم شمال افریقا پس از ۸ سال (۱۰۱۶ ـ ۱۰۶۳) از حاکمیت فاطمیون اعلام استقلال كرد و با اعزام قبایل بنی هلال و بنی سلیم درصدد انتقام از خليفه بن زيري برآمد و گروهی از قبایل عرب را که فاطمیون آنها را از کشورهایشان در جزیره عربی به شرق نیل آورده بودند، علیه بن زیری شوراند. مهمترین جنگ بین آنها جنگ حیدران بود که موجب اشغال قیروان (در جنوب تونس فعلی) و سوسه (در شرق لیبی) شد. پس از مدتی شهر طرابلس توسط نورماندیین اشغال شد، ولی مردم لیبی توانستند در سال ۱۱۵۸م او را از طرابلس خارج کنند. شهر طرابلس به دلیل سکونت قبایل عرب همیشه به دنبال استقلال بوده است.
دوران اشغال اسپانیاييها (۱۵۵۱ ـ ۱۵۱۰م)
اسپانیا در سال ۷۱۱م تحت سیطره اعراب قرار گرفت و نام اندلس بر آن نهاده شد. فرمانده فتح اندلس، موسی بن نصیر، و معاون وی، طارق بن زیاد بود. (جبل الطارق برگرفته از نام اوست.) در آن زمان ولید بن عبدالملک به عنوان خلیفه اموی بر جهان اسلام حکومت میکرد. زمانی که اسپانیايیها مسلمانان را از کشور خود بیرون راندند ، حاکمان از دو منطقه اطراف اندلس به نامهای آقای فردناند، حاکم منطقه ارجونه، و خانم بایزبلا، حاکم قشتاله، با هم ازدواج کردند و تمام منطقه اندلس را تحت حکومت خود قرار دادند. پس از آن اسپانیا قدرتمندترین کشور در اروپا شد. کشف خليج مکزیک و جزایر هند غربی توسط كريستف كلمب در سال ۱۴۹۳ موجب شد كه اسپانیا از غرب، دولت خود را تا امریکا گسترش دهد و به قدرتمندترین کشور در اروپا به لحاظ قدرت زمینی، دریايی و حتی ثروت تبديل شود. در نتیجه اسپانیا درصدد توسعه قدرت خود به شمال افریقا برآمد. در سال ۱۵۰۸م که فردناند و همسرش بایزبلا حاکم اسپانیا بودند، سلطان بایزید، فرزند سلطان سلیم اول، حاکم عثمانی بود. در آن زمان لیبی تابع دولت موحدین در تونس بود. با اینکه منطقه تونس براثر تهدیدهاي خارجی در فقر و ناامنی به سر میبرد، ولی طرابلس شرایط اقتصادی خوبی در منطقه داشت. در عین حال لیبی با ناامنی و جنگهای داخلی مواجه بود. در آن شرایط اسپانیايیها با یک کشتی تجاری وارد بندر طرابلس شدند. سرنشينان كشتي پس از بازگشت به اسپانیا به فردناند و بایزبلا گزارش دادند که لیبی علاوه بر برخورداري از ثروت، حکومت ضعیفی دارد و فاقد قدرت نظامی و دفاعی لازم است. در نتیجه اسپانیا در سال ۱۵۱۰م ناوگانی را به فرماندهی «پترودی نافرو» به لیبی فرستاد. شهر طرابلس در اين سال به اشغال اسپانیا درآمد. تا سال ۱۵۳۰م امپراتور روم تحت حاکمیت شارل پنجم از جنگجویان مقدس یوحنا که در آن زمان به نام جنگجویان مالت شناخته میشدند، حمایت میکرد. مردم طرابلس پس از حمله اسپانیا به شهرهای تاجورا، غریان و مسلاته فرار کردند و اسپانیایيها در شهر طرابلس قلعههای دفاعی ساختند. بيست سال پس از حاکمیت اسپانیا بر لیبی، فرناند و بایزبلا فوت کردند و در سال ۱۵۳۰م شارل اول، نوه فرناند، حکومت را به دست گرفت. وي با فرسان (جنگجویان) قدیس یوحنا در جزیره مالت علیه ترکهای عثمانی ائتلاف کرد. جنگجویان مالت ۲۱ سال بر طرابلس حکومت کردند. با اینکه مردم لیبی آنها را خارجی و دشمنان دین اسلام میدانستند، ولی آنها تلاش میکردند طرابلس را حفظ کنند؛ اما بعد مسافت میان مالت و طرابلس موجب مشکلاتی برای حمایت مالت از جنگجویان رومی از طرابلس در مقابل هجوم لیبیاییها بود. همزمان اسپانیا با امریکا دچار اختلاف شد. از سوی دیگر سلطان سلیم قانونی، حاکم عثمانی، از قدرت بالايی در دریای مدیترانه برخوردار بود. دولت عثمانی برای انتقام از اسپانیا که مسلمانان عرب را از سرزمینشان اخراج کرده بود، به شمال افریقا حمله كرد و نیروهای اسپانیا را وادار به عقبنشيني از جزیره تونس و برخی شهرهای ساحلی الجزایر كرد. (القماطي، ۲۰۰۸، : ۱۲۰ ـ ۸۰٫)
دوران حاکمیت اول عثمانی(۱۷۱۱ ـ ۱۵۵۱م)
ترکهای عثمانی اصالتاً معروف به «تورانیها» از شرق دریای مازندران، از بلاد فارس مسلمان و از قبیله آغوز بودند که در سال ۱۳۰۰م در سرزمین خراسان میزیستند. آنها در زمان حاکمیت مغولها برای فرار از ظلم چنگیز مغول به آناتولی مهاجرت کردند. سلیمان شاه در مسیر مهاجرت در رودخانه فرات عراق غرق و فرزندش طغرل جانشين وی شد. در آن زمان سلجوقیان که خود نیز ترک بودند در آناتولی حکومت میکردند و با قبیله آغوز نیز نسبت خونی داشتند. سلطان علاءالدین، حاکم سلجوقیان، با حمایت از طغرل علیه مغولها وارد جنگ شدند و پیروزیهای بزرگی به دست آوردند. پس از مرگ طغرل، فرزندش عثمان حاکم شد و رهبری قوم آغوز را به عهده گرفت. عثمان که فردی با سیاست و شجاع بود، شهر قونیه را مرکز حکومت خود قرار داد و در آناتولی حکومت جدیدی بنیان نهاد و آن را دولت عثمانی نامگذاری كرد. ( ایلیتش بروشن، طبع۲ ، ۱۹۹۱ : ۱۲۴) پس از عثمان، حکومت عثمانی به مدت شش قرن توسط فرزندان وي تداوم يافت. عثمانيها در اروپا بر کشورهای یونان، رومانی، بلغارستان و یوگسلاوی، در آسیا بر قفقاز، ارمنستان، ساحل دریای سیاه، عراق، سوریه، فلسطین، یمن و حجاز و در افریقا بر حبشه، سودان، مصر، لیبی، تونس و الجزایر حاکمیت داشتند. در مقاطعی از زمان تعداد سلاطین عثمانی به ۳۵ سلطان میرسید. از دوران سلطان سلیم اول لقب امیرالمؤمنین بر سلاطین و خلفاي عثمانی نهاده شد زیرا آنها خود را خلیفه مسلمین میدانستند.
از معروفترین سلاطین امپراتوری عثمانی میتوان از عثمان، محمد سلیم فاتح و فرزندش سلیمان قانونی نام برد. سلطان سلیمان از سال ۱۵۲۰ تا ۱۵۶۷م حکومت کرد. در آن زمان رخدادهای مهمی در جهان به وقوع پیوست كه دولت عثمانی را به اوج قدرت خود رساند. عثمانیها سيزده جنگ بزرگ را پشت سر گذاشتند. آخرین خلیفه عثمانی به نام عبدالمجیدخان در سال ۱۹۴۴ در پاریس فوت کرد.
در سال ۱۵۵۱م پس از درخواستهای مکرر ساکنین لیبی، مراد آغا لیبیايی که اصالتاً ترک بود، همراه هیأتی عازم استانبول شد و مطالبات مردم لیبی را به اطلاع سلطان رساند. سلطان سلیمان قانونی، حاکم عثمانی، به عنوان خلیفه مسلمین، سنان پاشا و درغوت پاشا را به طرابلس فرستاد. طی یک هفته نبرد، طرابلس آزاد شد. جنگجویان (قدیس یوحنا) مالت نتوانستند مقاومت کنند؛ لذا ژنرال ولییه شکست خورد و لیبی در سال ۱۵۵۱م از اشغال اسپانیا آزاد شد و تحت حاکمیت عثمانی (دوره اول حاکمیت عثمانیها) قرار گرفت. این دوران تا سال ۱۷۱۱م تا انتصاب احمدپاشا القره مانلی به زعامت ولایت لیبی ادامه داشت. حکومت عثمانی به سرعت در تمام اقالیم لیبی گسترش یافت، از جمله طرابلس غرب، برقه و فزّان تحت حاکمیت سنان پاشا، والی عثمانی، قرار گرفتند.
حاکمیت قره مانلی (۱۸۳۴ ـ ۱۷۱۱م)
در سال ۱۷۱۱م احمد قره مانلی انقلاب مردمی علیه والی عثمانی را سامان داد. احمد که افسر ارتش عثمانی بود تصمیم گرفت لیبی را از دست حاکمان فاسد نجات بدهد. مردم لیبی هم كه به شدت تحت فشار ظلم بودند از قره مانلی حمایت کردند. در نتیجه دولت عثمانی موافقت کرد احمد قره مانلی با اختیارات و خودمختاری لازم پادشاه لیبی باشد.
در آن زمان لیبی قدرت بازیگری بالايي داشت و میتوانست به واسطه این قدرت استقلال خود را حفظ کند. خاندان قره مانلی که بنیانگذار آن احمد بود تا سال ۱۸۳۵ به مدت ۱۲۵ سال بر لیبی حکومت کردند. یوسف پاشا قره مانلی، از رهبران بارز این خاندان که بر کل لیبی حاکمیت داشت، بر آبهای ساحلی حق ترانزیت اعلام کرد و از کشتیهای امریکایی و اروپایی (انگلیس، سوئد، فرانسه و ایتالیا) حق ترانزیت میگرفت. یوسف پاشا در سال ۱۸۰۳م مبلغ ترانزیت کشتیهای امریکایی را در مقابل برقراري امنیت برای آنها در مدیترانه و آبهای لیبی افزایش داد. پاسخ منفی امریکا به اقدام یوسف پاشا و عدم تمکین لیبی موجب شد كه امریکا یکی از ناوگانهای جنگی خود را به سوی طرابلس بفرستد و جنگ علیه طرابلس محاصرهشده را آغاز كند. اما قدرت دریایی لیبی ضمن پاسخ به امریکاییها توانست یکی از بزرگترین کشتیهای جنگی امریکا به نام فیلاد الفیا را به غنیمت بگیرد. امکانات و سربازان این کشتی در سال ۱۸۰۵م تحت سلطه و حاکمیت لیبی قرار گرفت و در نتیجه امریکا در مقابل خواسته لیبی تسلیم شد. در آن زمان یوسف پاشا با اخذ عوارض دریایی، درآمد کشور را به شدت افزایش داد. وي از کشورهای اروپایی و امریکایی نيز حق ترانزیت ميگرفت.
سلطان عثمانی محدودیتهایی برای یوسف پاشا در نظر گرفت؛ به ويژه در سال ۱۸۲۹م كه يوسف پاشا اعلام کرد در جنگ علیه یونان نمیتواند به دولت عثمانی کمک کند، انقلابهای عربی علیه یوسف پاشا آغاز شد. قيام شیخ عبدالجلیل سیف النصر، شیخ قبایل اولاد سلیمان و رهبر وقت قبیله ورفله، Vorfalleh در منطقه سرت و فزّان و همچنین انقلاب قبایل محامید بزرگ در منطقه غرب و جنوب غرب طرابلس به رهبری شیخ غومهGhomeh بن خلیفه الحمودی و تشدید فشارهای دولتهای اروپایی بر یوسف پاشا برای پرداخت دیون، اوضاع مردم لیبی را سخت كرد. با گسترش ناآرامیها در کل لیبی، یوسف پاشا ناچار استعفا كرد و حکومت را به فرزندش علی پاشا سپرد.
علی پاشا در سال ۱۸۳۲م به حکومت رسید و پس از ۲ سال توانست تا حدی آرامش را برقرار کند؛ در نتیجه با جلب موافقت سلطان محمود ثاني در سال ۱۸۳۴ از سوی سلطان عثمانی مورد تأیید قرار گرفت. علی پاشا به عنوان حاکم لیبی با اختیارات بیشتر تا سال ۱۸۳۵م تحت حمایت سلطان عثمانی قرار داشت؛ به ویژه پس از اینکه سلطان عثمانی حاکمیت خود را بر یونان و الجزایر در سال ۱۸۳۰ از دست داد، سعی کرد اختیارات بیشتری به علی پاشا بدهد. ولی پس از ۵ سال سلطان عثمانی به دلیل نارضایتی از روند اقدامات علی پاشا در طرابلس تصمیم گرفت با دخالت مستقیم به اداره لیبی بپردازد. بنابراین در ۲۶ می ۱۸۳۵ ناوگان دریایی ترکیه وارد طرابلس شد و علی پاشا را دستگیر و به ترکیه منتقل کرد و به حاکمیت قره مانلیها خاتمه داد.
دوران حاکمیت دوم عثمانی (۱۹۱۱ـ ۱۸۳۴م)
از سال ۱۸۳۵م خانواده قره مانلی همواره با دو رهبر مهم مقاومت به نامهای عبدالجلیل و غومه بن خلیفه، حاکم جبل غربی، مشکل داشت. در آن زمان ترکها برای حاکمیت بر طرابلس با مخالفت شیوخ و رهبران قبایل مواجه بودند. مصطفی نجیب، حاکم عثمانی نیز همواره تلاش میکرد طرابلس غرب و مناطق کوهستانی جبل غربی را وادار به تسلیم کند. عشیره معروف المحامید با اجازه حاکم قرمانلی توسط شیوخ قبایل خود مالیاتها را جمعآوری میکرد. غومه بن خلیفه، حاکم جبل غربی، به ندای والی ترکی در سال ۱۸۳۵ لبیک گفت و هیأتی از قبایل جبل غربی را برای ملاقات با امپراتوری عثمانی به عنوان خلیفه مسلمین به استانبول برد و با او بیعت کرد. حاکم عثمانی پس از تشکر از بن خليفه براي پذیرش سلطه عثمانی، به بهانه مشورت در اداره امور منطقه جبل غربی او را در استانبول نگه داشت و پس از بازگشت هيأت مذکور به طرابلس، غومه را زندانی کرد. در این مرحله سیاست عثمانی بر این بود که با حکم مطلق سلطان به طرابلس برگردد و تمام حاکمان محلی را حذف کند. قبيله المحاميد در مقابل این تفکر، شورش کرد؛ در نتیجه، مقاومت علیه ترکهای عثمانی در مناطق شمال و جنوب طرابلس آغاز شد. بايد گفت دستگیری بن خلیفه در استانبول به اراده فرانسویها انجام شد؛ زیرا سفیر فرانسه پس از دستگیری بن خلیفه در استانبول از حاکم عثمانی درخواست کرد وی را تحویل فرانسه دهد.
در سال ۱۹۳۷ عثمانیها سلطان جدیدی برای طرابلس انتخاب كردند. در این سال جنگ و بیماری طاعون در منطقه غرب و جنوب لیبی موجب مرگ هشتاد هزار نفر شد. در آن زمان غومه بن خلیفه که از زندان آزاد شده بود در جبل غربی قیام کرد. طاهر پاشا اين قیام را خطري بزرگ میپنداشت، زیرا قبایل المحامید، اولاد عطیه العربیه و بربرها در جبل غربی با بن خلیفه بیعت کرده بودند. در این نبرد، بن خلیفه با كمك قبیله المحامید صدمات و خسارات سنگینی به تركها وارد كرد؛ در نتیجه نیروهای طاهر پاشا مجبور به عقبنشینی شدند و بن خلیفه حاکم منطقه غریان شد. ترکها توسط حسن پاشا، حاکم طرابلس، در مساجد تبلیغ کردند که با عربها همدین هستند و برای آزادی مردم الجزایر به اینجا آمدهاند. آنها سعی میکردند به اين روش مردم قبایل را جذب کنند. البته حسن پاشا به دلیل عدم پذیرش قبایل هیچگاه نتوانست بر خارج از شهر طرابلس حکومت کند. ( ایلیتش بروشن، طبع۲ ، ۱۹۹۱ : ۲۷۱) در آگوست ۱۸۳۸ ناوگان ترکها به فرماندهی احمد مشیر از تونس به کمک الجزایر رفت و در سال ۱۸۳۹ به دلیل ضعف، حاکم عثمانیها درصدد مذاکره با بن خلیفه و عبدالجلیل برآمد.
در سال ۱۸۴۰ تمام مناطق غیر از شهر طرابلس به دست انقلابیون افتاد. در همین سال نیروی دریایی انگلیس و اتریش با شعار حمایت از امپراتوری عثمانی در مقابل فرانسه وارد منطقه شدند و برای بقای عثمانی در سوریه و لبنان تلاش کردند. در شهر خمس ترکها به عبدالجلیل ضربه مهلکی زدند ولی بن خلیفه با حمله به ترکها نه تنها آنها را وادار به عقبنشینی کرد بلکه به ترکها در شهرهای زاویه و زواره نیز حمله كرد.
در سال ۱۸۴۲ عبدالجلیل بر مناطق گسترده جنوب (فزان) حکومت میکرد. وي براي تجارت برده كه از گذشته استمرار داشت به ساحل دریا نیاز داشت. کنسول انگلیس پیشنهاد کرد با وساطت، بخشی از ساحل مدیترانه را که در دست عثمانیها بود برای تجارت برده به اروپا از طریق دریا در اختیار آنها قرار دهد، اما عبدالجلیل از ترس کید و نیرنگ بیست ساله انگلیسیها وساطت کنسول انگلیس را نپذیرفت و تصمیم گرفت به شهر سرت حمله کند. در این عملیات انقلابيون به رغم رزم شجاعانه، به دلیل کمبود نیرو شکست خوردند. عبدالجلیل در این جنگ کشته شد. سر عبدالجلیل و برادرش سیف النصر و حاکم ترهونه، احمد المریض، به طرابلس انتقال یافت و بر دروازه ورودی شهر آویخته شد. پس از شهادت عبدالجلیل، ترکها در ژوئن ۸۴۲ به فزان حمله کردند و پس از شکست قبیله اولاد سلیمان، مناطق جنوب (فزان) را اشغال کردند.
در ۲۸ دسامبر بر اساس دستور استانبول، غومه بن خلیفه و نزدیکانش توسط محمد امین نیمهشب دستگیر و با کشتی به طرابوزان فرستاده شدند. پس از این دستگیری، عشایر جبل غربی و قبیله المحامید شورش کردند كه احمد پاشا ارتش خود را برای مقابله با آنها فرستاد. این ارتش که به قصاب قصیالقلب معروف بود، پس از جنگ سختی منطقه را تصرف کرد. احمد پاشا در می ۱۸۴۳ با ارسال هدایا و مبالغی برای رؤسای عشایر از یک سو سعی در تحكيم روابط با آنها داشت و از سوی دیگر ۲۷ نفر از نزدیکان بن خلیفه را اعدام کرد و سر ۸۰ نفر از مدافعین شهر یفرن را از تن جدا کرد. پس از آن احمد پاشا تمام مناطق طرابلس، فزان و جبل غربی را تحت حاکمیت خود قرار داد.
در سال ۱۸۵۵ مصطفی نوری پاشا که در ماه اکتبر سلطان طرابلس شده بود، طی نامهای به وزارت خارجه عثمانی نوشت که فرانسه میخواهد بنغازی را اشغال و آن را به مصر ملحق كند. فرانسه در همان سال (۱۸۵۵) با غومه تماس گرفت و او را وادار به حمله علیه ترکها كرد. غومه به غریان حمله و آنجا را تصرف كرد. پس از این پیروزی، نیروهای غومه به ۲۰۰۰۰ نفر رسيدند. غومه در سال ۱۸۵۶ به منطقه قدامس حمله چریکی كرد. در این نبرد غومه در محاصره قرار گرفت و پس از دستگیری سرش را از بدن جدا كردند و به طرابلس فرستادند. پس از آن ترکها بر کل منطقه مسلط شدند و سالهاي متوالی با انگلیسها تجارت بردهفروشی را آغاز كردند. در سال ۱۸۹۱ جمعیت قضات برای تجارت بردهفروشی در طرابلس و بنغازی تشکیل شد. در سال ۱۹۰۷ از جبل غربی نامهای خطاب به رجب پاشا اعلام كرد که تجارت بردهفروشی در اینجا متوقف شده است .
دوران استعمار ایتالیا (۱۹۴۳ ـ ۱۹۱۱م)
لیبی تا اواخر قرن ۱۹ ميلادي جزئی از کشورهای عربی شمال افریقا بود و کشورهای اروپایی نمیتوانستند بر آن سلطه يابند. با اين حال لیبی همواره مورد طمع ایتالیا به عنوان نزدیکترین قدرت اروپایی به لیبی قرار داشت. لذا با فراهم شدن شرايط، ايتاليا به طمع دستیابی به لیبی در ۲۹ سپتامبر ۱۹۱۱ علیه ترکیه اعلام جنگ كرد. در نهایت ایتالیا در سوم اکتبر ۱۹۱۱ توانست طرابلس را اشغال کند.
در حالی که لیبیاییها و عثمانیها در برابر ایتالیا مقاومت میکردند، پس از مدت کوتاهی (حدود یک سال) ترکها از لیبی عقبنشینی کردند. این عقبنشینی براساس معاهده اوشی بین دو دولت عثمانی و ایتالیا بود كه در ۱۸ اکتبر ۱۹۱۲ بدون اطلاع مردم لیبی به امضاي طرفين رسيد. در نتیجه لیبیاییها فهمیدند که باید با اتکا به توان خود مقاومت و جهاد علیه استعمار را دنبال کنند. براثر مقاومت لیبیاییها نیروهای ایتالیا تا مدتها نتوانستند به شهرهای ساحلی دست یابند.
در سال ۱۹۱۵ كه ايتاليا وارد جنگ جهانی اول شد، احمد شریف، فرمانده مقاومت علیه ایتالیا در منطقه برقه (شرق لیبی) به ترکیه علیه نیروهای ائتلاف پیوست. خروج نیروهای احمد شریف از فرماندهی ادریس سنوسی شرایط جدیدی در لیبی ایجاد کرد. در منطقه جبل اخضر، عمرمختار جهاد را علیه ایتالیا شروع کرد و شیوخ قبایل عربی از جمله صالح الاطیوش و عبدالسلام الکزه به وی پیوستند. در منطقه میانی نیز شیوخ قبایل پس از حمله حمد بن سیف النصر، جهاد را شروع کردند. در منطقه غرب، جهاد توسط رهبران قبایل از جمله رمضان السویحلی، احمد المریض، محمد سوف المحمودی، خلیفه بن عسکر، سلیمان بارونی، صوعی الخیتونی، مسعود الشویخ، عبدالنبی بلخیر و محمد بن عبدالله البوسیفی علیه استعمار ایتالیا آغاز شد. این مبارزه با فراز و فرودهايی تا سقوط ایتالیا در سال ۱۹۴۳ ادامه داشت. فاشیست ایتالیا جنایات بیسابقهای در طول اشغال لیبی مرتکب شد .
دوران اشغالگری فرانسه و انگلیس (۱۹۵۱ـ ۱۹۴۳م)
با آغاز جنگ جهانی دوم، مردم لیبی فرصت یافتند برای آزادی كشور خود قیام کنند. به ویژه در سال ۱۹۴۰ که ایتالیا به نیروهای متحدین متعهد شد که لیبی پس از جنگ جهانی تحت سیطره و استعمار ایتالیا نخواهد بود، اتحاد و توافقی بین سنوسیها و انگلیس به وجود آمد؛ لذا ارتش سنوسی (از قبایل مختلف) به رهبری ادریس سنوسی با نیروهای انگلیسی از مرزهای مصر وارد اقلیم برقه (شرق لیبی) شدند و پس از تصرف منطقه، ادریس سنوسی به عنوان امیر برقه اعلان شد. شيخ حمد سیف النصر نيز با قبایل خود با حمایت نیروهای فرانسوی از طریق سودان و چاد وارد منطقه فزّان در جنوب ليبي شد و به عنوان امیر اين منطقه اعلام گردید. پس از پایان جنگ جهانی، فاشیست ایتالیا تمام مناطق از جمله شهرهای بنغازی و طرابلس را پس از تحمل شکست ترک کرد و تمام این مناطق به دست انگلیسها افتاد. در نتیجه توافق شد منطقه برقه و طرابلس (شرق و غرب) تحت سیطره انگلیس و فزّان (جنوب) تحت کنترل فرانسه قرار گیرد. مردم لیبی تصور میکردند با خروج ایتالیا در سال ۱۹۴۳ حکومت به دست ليبياييها خواهد افتاد، اما انگلیس و فرانسه با اين درخواست مخالفت كردند و گفتند كه مصمم هستند به حمايت خود از مردم لیبی در مقابل تهدیدهاي ایتالیا ادامه دهند.
بدين ترتيب انگلیس و فرانسه، به رغم ميل مردم ليبي، حكومت بر ليبي را آغاز کردند، اما پس از مذاکرات بسیار توافق شد منطقه برقه اعلام استقلال کند و انگلیس بلافاصله موافقت خود را اعلام کند. این اتفاق در اول ژوئن ۱۹۴۹ عملی شد كه تقسیم لیبی را به عنوان تهدید جدی به دنبال داشت. از آن پس مردم لیبی درصدد مبارزه برآمدند و سعی کردند به شيوه سیاسی با حمایت سازمان ملل به حقوق خود دست يافتند. سازمان ملل در نهایت قطعنامه شماره ۲۸۹ را در ۲۱ نوامبر ۱۹۴۹ صادر کرد. بر این اساس استقلال لیبی تا سال ۱۹۵۲ باید عملی میشد. کمیتهای تشکیل شد تا صدور قطعنامه سازمان ملل براي استقلال ليبي را پیگیری کند.
استقلال لیبی (۱۹۵۱م)
در اکتبر ۱۹۵۰ کمیتهای با ۶۰ نفر عضو از سه اقلیم غرب، جنوب و شرق تشکیل شد و در ۲۵ نوامبر ۱۹۵۰ به ریاست مفتی طرابلس بررسيها را درباره شکل حکومت و قانون اساسی آغاز کرد. در سپتامبر ۱۹۵۰ گزارش کمیته شصت نفره اعلام شد و بر اساس آن حکومتهای اقلیمی در لیبی شکل گرفت. در ۲۹ مارس ۱۹۵۱ حکومت مرکزی موقت در لیبی به ریاست سید محمود المنتصر شروع به كار كرد و در ۱۲ اكتبر ۱۹۵۱ حکومت مرکزی سلطه کامل خود را بر حکومتهای اقلیمی اعلام کرد. بنابراين، تمام بخشهای دفاعی، خارجی و مالی در حکومت مرکزی مستقر شدند و حکومت مرکزی در ۱۵ دسامبر ۱۹۵۱ شکل گرفت. پس از آن در ۲۴ دسامبر ۱۹۵۱ قانون اساسی اعلام و ادریس السنوسی پادشاه لیبی شد. حکومت مرکزی لیبی با نظام فدرالی متشکل از سه ولایت (طرابلس، برقه و فزان) اداره میشد. به دلیل اشکال اداری متأثر از استعمار، لیبی تا حدی تقسیمشده و ضعیف به نظر میرسید تا اینکه مردم لیبی از طریق نمایندگانشان در ۲۶ آوریل ۱۹۶۳ تصمیم گرفتند با تعدیل قانون اساسی، دولت واحد و یکپارچه لیبی را تشکیل دهند و کشور را با عنوان «المملکه الیبیه» با پایتختي طرابلس و بنغازی و بیضا اعلام کنند.
ـ حضور تاريخي شيعيان در افريقا
گفته میشود اولين دولتهاي اسلامي در شمال افريقا به دست شيعيان ايجاد شد: ادریسیان (۳۷۵ ـ ۱۷۲ق)، فاطمیان (۵۶۷ـ ۲۹۷ق)، کلبیان (۴۴۵ـ ۳۳۷ق)، زیریان (۵۴۶ـ ۳۶۱ق) و موحدین (۶۶۸ـ ۵۲۴ق) حدود پنج قرن در محیط جغرافیایی شمال افریقا مجریان حکومت شیعه بودند. آنها با استفاده از قدرت نیروی دریایی، نیروی زبان، نژاد و مذهب از جبل الطارق تا بندر اسکندریه را که شامل اندلس و مغرب عربی امروز میشد در کنترل و حاکمیت خود داشتند. در این عصر تشیع با تأسيس شهرهای مهم در مناطق راهبردي شمال افریقا از جمله فاس در مراكش، بندر مهدیه در تونس و شهر قاهره در مصر، به عنوان مراکز فرهنگی و حکومتی، فعال بودند و آثار ماندگاری از خود بر جای گذاشتند. سه جریان متفاوت از تشیع ادریسی، فاطمی و موحدین با استفاده از موقعیت جغرافیایی مناسب از جمله استقرار در مناطق حساس در سواحل مدیترانه و سلطه بر جبل الطارق و تأسيس دولت در سیسیل، شش قرن تاریخ، فرهنگ و تمدن اسلامی را در شمال افریقا رقم زدند. (شهیدی پاک، ۱۳۹۲ : ۲)
در اواخر قرن اول هجري خوارج اباضيه و صفريه براي رهايي از امويان به افريقيه يا مغرب آمدند و نيمقرن بعد توانستند دولت سجلماسه و تاهرت را برپا کنند. بين آنها گروههايي از شيعيان، معتزله، مرجئه و صوفيه نيز بودند. براي اولين بار شيعيان عرب توانستند در شمال افريقا دولتي شيعي تأسيس کنند. وقتي ادريس فرزند عبدالله فرزند حسن المثني فرزند حسن بن علي بن ابي طالب(ع) توانست خود را از قربانگاه حجاز نجات دهد و به افريقاي شمالي برساند، پس از مدتی توانست منطقهای را آزاد کند و اولين دولت شيعي را در تاريخ اسلامي در مغرب تأسيس کند. اين اتفاق در سال ۱۷۲ هجري رخ داد. ادريسيان گرايش شيعه زيدي داشتند. در پي شكست قيامهاي شيعيان زيدي در حجاز و عراق، آنان مناطق دوردست جهان اسلام از جمله مغرب اسلامي را براي سكونت و فعاليت انتخاب كردند. اين مناطق به علت دور بودن از مركز خلافت، اعزام نيروي نظامي خلیفه را در مواقع بحراني، مشكل و گاه ناممكن ميكرد.
قلمرو فرمانروايي ادريسيان (۹۸۵ ـ ۷۸۸م)
منبع: ( بخشي، ۹۲: ۱۰٫)
دومين دولت شيعي ـ عربي، دولت فاطميان بود. اينان از سال ۹۰۹م )به مدت دو قرن تا سال ۱۱۷۱م) بر بخش بزرگي از شمال افريقا و خاورميانه و درياي مديترانه حکومت کردند. اين نهضت انشعابي بود که در جنبش اسماعيليه پديد آمد. (لاپيدوس،۱۳۸۷ :۵۲۳ )فاطمیان به سرعت بر سيسيل، مصر، فلسطين و سوريه حکمراني کردند. دولت فاطميان در دوران حکومت هشتمين خليفه فاطمي، المستنصر بالله (وفات ۱۹۰۴م)، به اوج قدرت خود رسيد. در طول اين دوره، فاطميان حکومتي مرفّه همراه با شادابي عقلاني، اقتصادي و فرهنگي پديد آوردند؛ به نحوی که قاهره يکي از مراکز فرهنگ و هنر اسلامي و کانون تحقيق و علم شد. (هالم،۱۳۷۷: ۳۱)همراه با سقوط دولت فاطمي در سال ۵۶۷ ه.ق شيعه محدود شد و مصر و ساير مناطق شمال افريقا به نظام اهل سنت بازگشتند. امروزه به علت محدوديتهاي فراواني که براي شيعيان به وجود آمده تنها آداب و رسوم شيعي در برخي مناطق باقي مانده است. (جعفريان، ۱۳۷۱: ۳۶)
قلمرو فرمانروايي فاطميان (۱۱۰۷ ـ ۹۰۹م)
بعدها مذهب شافعي به علت آثار باقيمانده از حاکميت تاريخي فاطميان در مصر، تعامل مثبتي با شيعيان داشت.
فتواي شيخ محمود شلتوت، مفتي بزرگ مصر (و شيخ الازهر)، در مشروعيت عمل به فقه مذهب جعفري، اوج اين تعامل مثبت را نشان ميدهد. محتواي اين فتواي تاريخي چنين است:
«از شيخ محمود شلتوت سؤال شد که «بعضي از مردم ميانديشند براي آنکه عبادات و معاملات مسلمان صحيح باشد حتماً بايد به يکي از مذاهب چهارگانه معروف عمل کنند و بين آنها مذهب شيعه اماميه و مذهب زيديه نيست. آيا شما با اين رأي به طور کلي موافقت داريد و تقليد از مذهب شيعه اماميه را جايز نميشماريد؟» ايشان در جواب فرمودند:
۱. دين اسلام بر احدي از پيروانش متابعت از مذهب خاصي را لازم نميشمرد، بلکه ما ميگوييم: براي هر فرد مؤمن چنين حقي است که بتواند در ابتداي امر از هر يک از مذاهبي که صحيحاً نقل شده و در کتابهاي مخصوص احکام آن مذهب نوشته شده است، پيروي کند و همچنين کسي که از يک مذهب پيروي ميکرد، ميتواند به مذهب ديگر عدول كند، هر مذهبي باشد، و در اين عمل باکي بر او نيست.
۲. مذهب جعفري معروف به مذهب امامي اثناعشري، مذهبي است که شرعاً پيروي از آن مانند پيروي از مذاهب اهل سنت جايز است و سزاوار است مسلمانان اين مطلب را بدانند و از عصبيت و طرفداريهاي بيجا و بدون حق و حمايت از مذهبي معين خودداري کنند. دين خدا و شريعت او تابع مذهبي نيست يا منحصر بر مذهبي نيست. هر کس به مقام اجتهاد نائل شود عنوان مجتهد بر او باد، و نزد خداي تعالي عملش مقبول خواهد بود. جايز است براي کسي که اهليت نظر و اجتهاد را ندارد از ايشان تقليد کند و به آنچه در فقهشان مقرر داشتهاند عمل بنمايد، و در اين مسأله بين عبادات و معاملات تفاوتي نيست.»
در مورد شيعيان تونس بايد گفت حضور تشيع در كشور افريقايي تونس به قرن اول ظهور اسلام برميگردد؛ حتي قبل از زماني كه دولت ادارسه (ادريسيها) در قرن دوم هجري در مراكش و حکومت فاطميون در مصر و تونس ايجاد شود. ساكنان اصلي تونس بربرها بودند كه از مواليان اهل بيت(ع) به شمار ميرفتند. شدت اين ولا به حدي بود كه پس از واقعه جانسوز كربلا، يكي از قيامهاي خونخواهي توسط آنان در تونس فعلي رخ داد. حضور شيعيان در مغرب نسبت به ساير مناطق شمال افريقا ملموستر است. از مهمترين گروههاي شيعي اين کشور ميتوان به سه جمعيت فرهنگي شيعي «الغدير»، «البصائر» و «التواصل» اشاره کرد. در الجزاير بربرها در زمان فاطميان از خوارج به تشيع گراييدند؛ همچنين دولت موحدين که در اين منطقه حکومت ميکرد پيرو تشيع بود. در اين کشور، عاشورا جزء تعطيلات رسمي است و دست سفيد فاطمه زهرا(س) بر بالاي آرم و نشان ملي الجزاير به نشانه ارکان پنجگانه اسلام، يادگاري از نفوذ شيعيان در اين سرزمين است. ( علي،۱۳۸۶: ش ۳۹،) در ليبي، براثر نفوذ حکومت ادريسيان و فاطميون اکثریت جمعيت کشور صوفی هستند؛ به طوري که حرم عبدالسلام الاسمر، از نوادگان کريم اهل بيت، امام حسن مجتبي(ع)، واقع در شهر زليتن، بزرگترين قطب زيارتي صوفیان در ليبي و شمال افريقا به حساب ميآید. معمر قذافي در زمان حكومت خود مدعي تشکيل حکومت شيعه در شمال افريقا بود و در اين باره اظهار كرد: «شيعه فقط ايران نيست، شمال افريقا هم شيعه است. ما دولت فاطمي دوم را در شمال افريقا ايجاد خواهيم كرد. هركس ميگويد شيعيان فقط فارسها هستند، دروغ ميگويد. دولت فاطمي در شمال افريقا تشكيل شد نه در ايران. ما دوباره آن را احيا ميكنيم.»
در سودان نيز ورود تشيع، همزمان با ورود اسلام به اين كشور است. دليل واضح آن وجود خانوادههاي سادات در سودان است كه غالباً پيشينه پيدايش آنها به دوره فاطميون در مصر و ادريسيها در مغرب، در قرنهاي سوم و چهارم هجري برميگردد.
دولت فاطمیان (شورورزي، ۱۳۸۲: ۱۵۷-۱۳۷)در سرزمین مغرب اسلامی (شمال افریقا) طلوع کرد و در مصر، همسايه شرقي آن، پا گرفت و پس از ۲۷۰ سال در همان سرزمین غروب کرد. این دولت یکی از درخشانترین دورانهای تمدن اسلامی را در شمال افریقا ثبت کرده است. حکومت اسماعیلیمذهب فاطمی که توانست در مصر امپراتوری قدرتمندی بنا كند، برای دو سلطة دینی و سیاسی آن زمان، یعنی حکومت عباسی در بغداد و سلطنت سلجوقی، رقیبی اصلی به شمار میرفت و تهدیدی جدی برای آنها بود. به رغم درگیریهای شدید فکری، سیاسی و نظامی این دو قدرت و وابستگان آنها به دولت شیعی اسماعیلی، که حتی توانسته بود مانع هجوم گسترده صلیبیها علیه مسلمین شود، فاطمیان توانستند دولتی با مشخصاتي ویژه در تاریخ اسلام بنیان گذارند.
در مورد فاطمیان سه دسته منابع وجود دارد: منابع اسماعیلی فاطمی، منابع اهل سنت و منابع غیراسلامی. از مهمترین نویسندگان فاطمی نعمان بن محمد تمیمی مؤلف رساله افتتاح الدعوه است كه آخرین چاپ آن در سال ۱۹۹۶ در نشر دارالمنتظر بيروت بود. آثار دیگر این نویسنده عبارتاند از: شرح الاخبار فی فضل ائمه الاطهار که در سال ۱۳۴۴ در دانشگاه تهران توسط منزوی ترجمه و چاپ شد؛ کتاب المجالس و المسایرات چاپ المنتظر بیروت در سال ۱۹۹۶ و…. از منابع اهل سنت ميتوان به تاریخ ابن اثیر با نام الکامل فی التواریخ اشاره كرد. ابن خلدون در جلد سوم كتاب المقدمه سخن مستوفایی در مورد فاطمیان مغرب و مصر دارد. وی قیل و قال برخی علما در طعنه زدن به فاطمیان را بیاساس و اصل و نسب فاطمیان را صحیح ميداند و آنان را به امام صادق(ع) منسوب میکند. نویسنده دیگر، مقریزی در کتابهای اتعاز الحنفاء بذکر الائمه الفاطمیین الخلفاء و کتاب خطط به تاریخ فاطمیان اشاره کرده است. از آنجا كه ابن خلدون و مقریزی در شمال افریقا میزیستند، نسبت به دیگران همچون ابن جوزی، ابوالمحاسن، صنهاجی و… ديدگاههاي منصفانهتری داشتهاند. در این میان امام محمد غزالی و خواجه نظامالملک طوسی با نگاهي خصمانه به فاطمیان مطالبی نوشتهاند. غزالی در کتاب فضائح الباطنیه و فضائل المستنظهریه علیه اسماعیلیون نوشته است. البته علی بن ولید قریشی در رد کتاب غزالی کتاب دامغ الباطل و حتف المناضل را نوشته است. منابع غیرمسلمانان، چون انطاکی در تاریخ انطاکی، سایروس در تاریخ بطارکه و ابن العبری در تاریخ مختصر الدول به عقاید اسماعیلیان پرداختهاند.
اندیشه، تاریخ و حکومت سنوسیه (۱۹۶۹ ـ ۱۷۸۲)
ظهور سنوسیه با وهابیت همعصر بوده است. زمانی که حکومت عثمانی به سمت سیاست ناسیونالیسم گرایش پیدا کرد، حرکتهای اصلاحی از جمله حرکت سید جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده در مصر، وهابیت در عربستان و حرکت سنوسیه در لیبی، که مبتنی بر اندیشههای صوفیگری بود، در جهان اسلام آغاز شد. اندیشه سنوسیه بیش از ساير اندیشههای نوظهور تداوم يافت و به مرور با ایجاد زاویهها در کشورهای مصر، سودان، تونس، الجزایر و چاد بر منطقه تأثیر گذاشت و در مبارزه علیه استبداد و اشغالگری پیشقراول شد و در صحنه مبارزه با اشغالگر نقش محوری داشت. در نهايت سنوسیها توانستند به حکومت برسند و لیبی را در ۱۹۵۱ به استقلال برسانند. آنان تا سال ۱۹۶۹ بر لیبی حکومت كردند و دوران نیکی از خود به یادگار گذاشتند؛ به نحوی که مردم لیبی پس از تحمل ۴۲ سال حکومت دیکتاتوری قذافی، پس از پیروزی انقلاب در سال ۲۰۱۱، پرچم، سرود ملی و برخی قوانین دوران سنوسیها را برای انقلاب خود برگزیدند.
محمد بن علی السنوسی الحسنی، بنیانگذار اندیشه سنوسیه، نسبت خود را با ۳۷ واسطه به امام حسن مجتبی(ع) متصل میداند. (القطعانی، ۲۰۱۱: ۴۰۹) وی ۱۲ ربیع الاول ۱۲۰۲ه.ق در منطقه مستغانم در الجزایر به دنیا آمد. محمد سنوسی در سال ۱۲۲۰ه.ق به فاس، قبله العلما، رفت و با استادان بسیاری آشنا شد؛ از جمله شیخ حمدون بن عبدالرحمن، شیخ محمد بن منصور، شیخ محمد الیازغی و شیخ ادریس بن زیان العراقی. محمد سنوسی مدرس دانشگاه بزرگ فاس شد. در آن زمان یکی از اقطاب صوفیه به نام احمد تیجانی فوت كرد. پس از آن بنا بر توصیه علما به مشرقزمین مهاجرت كرد. در سال ۱۲۴۱ پس از ورود به مکه مکرمه، با شیخ احمد بن ادریس یمنی آشنا و مرید وي شد.
در سال ۱۲۵۳ق شیخ احمد بن ادریس در یمن فوت كرد. محمد بن سنوسی طی سالهای اقامت خود در مکه همواره به زیارت قبر استاد ميرفت. سنوسی در نزدیکی جبل ابو قبیس (خروجی صفا و مروه فعلی) اولین زاویه را در سال ۱۲۴۳ه.ق ساخت. زاویه دوم در طائف و زاويههاي ديگر در شهرهای مدینه منوره، بدر و جده ساخته شدند. در سال ۱۲۵۵ محمد سنوسی برای مشارکت در جهاد علیه اشغالگران فرانسوی عازم الجزایر، وطن خود شد. در مسیر ورود به الجزایر به مصر و الازهر سر زد. علماي الازهر از وی به عنوان عالم بزرگ و با عنوان «شیخ الکامل سیدی محمد بن السنوسی الادریسی الحسنی» استقبال كردند.
محمد سنوسی در اندیشه اصلاحگرایانه خود باب اجتهاد و تقلید را مطرح كرد. این اندیشه با موافقت و مخالفت علما مواجه شد؛ تا حدی که شیخ علیش کتابی بر رد اجتهاد و تقلید نوشت. (القطعانی، ۲۰۱۱: ۴۱۱)برخی فقهای آن زمان نيز با دادن شیر مسموم درصدد کشتن سنوسي برآمدند که جان سالم به در برد و از الجزایر به تونس رفت. در سال ۱۲۵۷ه.ق از طریق تونس وارد لیبی شد. وی دو ماه در طرابلس ماند و سپس به شهرهای زلیتن، مصراته و سرت رفت و از آنجا عازم شهر بنغازی شد.
سنوسي در سال ۱۲۵۸ه.ق اولین زاویه را به نام زاویه بیضا در شهر بنی زرقا ساخت. (امروز نام این شهر به بیضا تغيير كرده است.) به تدریج ساخت زوایا در شرق لیبی آغاز شد. محمد بن علی سنوسی سال ۱۲۶۱ق وارد شهر درنه شد. تا آن زمان حدود ۲۰ زاویه در شمال لیبی از بیضا تا مرز تونس ساخته شد. مردم از پیر و جوان از حضور در زوایا بسیار استقبال کردند.
محمد سنوسی در سال ۱۲۶۲ه.ق از راه زمینی از شهر درنه وارد مصر شد و تا سال ۱۲۶۹ در مصر ماند و تعداد زیادی زاویه در مصر ساخت. وي مجدداً در سال ۱۲۶۹ق به لیبی بازگشت و سه سال متوالی از محرم ۱۲۷۱ تا ۱۲۷۳ در زاویه جغبوب ماند و جمعیت زیادی از قشرهاي مختلف مردم را به تقوا دعوت كرد.
محمد سنوسی روز چهارشنبه ۹ صفر ۱۲۷۶ه.ق (۷ سپتامبر ۱۸۵۹م) در شهر جغبوب در ۷۴ سالگي دارفانی را وداع گفت. نیروهای امن قذافی در سال ۱۹۸۴م قبر، ضریح، زاویه و مسجد وی را تخریب و ایشان را نبش قبر كردند.
محمد سنوسی چهار همسر داشت كه نام دو تن آنها فاطمه بود. از فاطمه اول محمد شریف و محمد مهدی و نوههایش صفیالدین بن محمد شریف و رضا بن محمد مهدی و از فاطمه دوم ۹ فرزند و نوه داشت.
به گفته شیخ احمد قطعانی، محمد سنوسی حدود سه میلیون مرید در افریقا داشت. این فرقه در حال حاضر دهها میلیون مرید دارد. (القطعانی، ۲۰۱۱، ج۲ : ۴۱۳)هنگام فوت محمد سنوسی ۲۶ زاویه در ليبي وجود داشت: در شرق (برقه) ۱۴ زاویه، در غرب و طرابلس ۷ زاویه، در جنوب ۵ زاویه، در مصر ۹ زاویه و در تونس نیز ۴ زاویه. (در زمان شیخ محمد مهدی تعداد زوایای لیبی به ۳۰۰ زاویه رسید.) در حجاز (عربستان سعودی فعلی) نيز ۶ زاویه وجود داشت که در زمان حاکمیت خاندان آل سعود تمام زوایا تعطیل شدند و تنها یک زاویه سنوسیه در مکه باقی ماند. عمده تألیفات محمد سنوسی عبارتاند از: ایقاظ الوسنان فی العمل بالحدیث و القرآن، المسلسلات عشره، الدرر السنیه (در این کتاب به سلسله حکومت شیعی ادریسیون اشاره شده است.) شفاء الصدر بآری المسائل العشر، مقدمه موطا الامام مالک، المنهل الروی الرائق فی اساتید علوم و اصول الطرائق، بقه المقاصد فی خلاصه المراصد، السلسبیل المعین فی الطرائق الاربعین.
- اندیشه سنوسیه
به عنوان طریقت صوفیه دارای اندیشههای اصلاحطلبانه و صاحب مدرسه فکری بود و شاید از نادر حکومتهای غیرشیعی دارای اندیشه حکومت اسلامی بود که بر اجتهاد نیز تأکید داشت و جهاد را وظیفه فردی و حکومتی در مقابل ظلم و استعمار میپنداشت و به آن عمل میکرد. (مفتاح، ۲۰۰۸: ۱۲)صد و هشتاد و دو طریقه صوفیه شكلگرفته طي قرنهاي نهم و دهم میلادی عمدتاً در مناطق سنی توسعه یافتند. اعمال مشترک آنها ذکر، دف، ریاضت، ایثار و عزلت است. مكان اجتماع طريقتها در مناطق مختلف نامهاي مختلفی دارد؛ براي مثال در مشرق عربی به الرباط، در مغرب عربی به زاویه، در فارسی به خانقاه و در ترکی به تکیه معروف است. رهبران صوفیه در عربي به شیخ سجاده، المقدم، النقیب و الخلیفه و در فارسی به پیر و در ترکی به بابا مشهورند. ویژگی متمايز اندیشه سنوسیه در مقايسه با طريقتهاي ديگر اعتقاد به جهاد است. مورخ ایتالیایی، فرانسیسکو ماریانو، میگوید: حرکت سنوسیه همزمان با اشغالگری غربیها در شمال افریقا آغاز شد؛ به همین دلیل سنوسیها از ابتدا وارد فعالیتهای سیاسی شدند؛ به خصوص كه اشغال فرانسه بر الجزایر انگیزه محمد سنوسی را که احساس میکرد وطن مادری او تحت اشغال قرار گرفته، علیه غرب تقویت کرد. سنوسی همچنين در سفر حج با رهبر مجاهدان الجزایری علیه فرانسه ملاقات كرد. طي اين ديدار محیالدین الحسنی و فرزندش امیر عبدالقادر به وی توصیه كردند پرچم جهاد را برافراشته نگه دارد.[۱]
در کتاب الحرکه السنوسیه نشأتها و نموها فی القرن التاسع عشر (انتشارات دار لبنان، ۱۹۶۷) اشاره شده است: پس از وفات شیخ ابن ادریس در سال ۱۸۳۷م در مکه، سنوسی کبیر با شیخ عبدالمطلب، امیر مکه، علیه سلطه عثمانیها اعلام مبارزه كرد و عازم جبل اخضر (شرق لیبی) شد. در آن زمان حاکم مصر، عباس الخدیوی، از وی درخواست كرد در منطقه کرداسه يا الجیزه نزدیک رود نیل زاویه بسازد. سنوسیها که از صدقات خیرین برای تأمین مالی خود استفاده و سالانه حدود ۸ میلیون فرانک از مریدان و مسلمانان الجزایر دريافت ميكردند، در سال ۱۹۰۰ همزمان با سلطه فرانسه بر بخشهایی از شمال افریقا به ویژه در الجزایر با مشکل مالی مواجه شدند؛ زیرا فرانسویها به شدت با صوفیها و زوایا مخالفت و محدودیتهایی بر آنها اعمال ميكردند. (مفتاح، ۲۰۰۸: ۵۷)عباس محمود العقاد در کتاب الاسلام فی القرن العشرین مینویسد: شیخ سنوسی بر خلاف مشایخ و بزرگان تصوف، توجه خاصی به سیاست داشت و بسیار بر سیاست جهانی مسلط بود و همواره مردم را نسبت به تکالیف سیاسی و خطرهاي ناشی از خطر استعمار و ضرورت مبارزه با آنها توجیه میکرد.
- مفهوم اجتهاد در اندیشه سنوسی
سنوسي معتقد است اجتهاد نزد مسلمین بسیار ضروری است، جای بحث و جدل ندارد و همواره بر اساس منطق عقل، مورد نیاز مسلمان است؛ چنان که مجتهدان بزرگ سنی اعم از مالکی، شافعی، حنبلی و حنفی بر اساس نص قرآنی و احادیث صحیح اجتهاد میكردند و قبل از آنها نیز اجتهاد در قالب اجماع صحابه مطرح بوده است. وی اين ديدگاه را كه اجتهاد اجماع جمیع مسلمین است امري غلط و دستنیافتنی ميداند. سنوسی در خصوص صدور احکام و فتوا در غیاب نص قرآنی و حدیث موثق یا اجماع در حالت قیاس به آیه ۸۳ سورة نساء استناد ميكند: «وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُوْلِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ». وی منطق الاستحان یعنی برتری حکم معین و الاستصلاح يعني توجه به مصلحت خاص و الاستصواب يعني تشخیص کار درست را در راستای ضرورت اجتهاد برميشمرد. سنوسي معتقد بود اجتهاد در زمان ائمه اربعه سنی وجود داشته است و در موارد بسیاری علماي بزرگ نیز در بحث جهاد علیه ظالمان حکم میدادند.
محمد سنوسی با اشاره به دوران اموی و عباسی و نقش رقابتی علما و حکام میگوید: اجتهاد همواره دچار مشکل بوده است و معمولاً نظر علما که منطبق بر اصول الهی و دینی است، نتوانسته در مقابل مصالح حکام اولویت خود را اعمال کند؛ زیرا اگر از علما اطاعت شود، از رسول خدا اطاعت شده است؛ ولی اگر از امرا اطاعت شود و از علما اطاعت نشود، انحراف ایجاد میشود. در صورتی که امرا از علما اطاعت کنند، اطاعت از معروف و علم است؛ همانطور که در صدر اسلام مردم از علما و امراي تابع علما اطاعت میکردند و در صورتی که علما از امرا اطاعت کنند، موجب فساد در جامعه میشود. امام غزالی در ایها الولد مینویسد: هدیه سلاطین حتی اگر از حلال باشد، از ریا و منت نشأت میگیرد و انسان را به رعایت خواستههای آنها وادار میکند و انسان را در ظلم آنها شریک ميكند و این به معني فساد در دین است. غزالی در احیاي علوم دین میگوید: اگر مردم به واسطه فساد حکام گرفتار شوند و امرا و حکام نیز به واسطه فساد علما فاسد شوند، در اینجا حکام و علما هر دو فاسدند؛ ولی اگر فساد حکام و امرا از انکار و نفی علما صورت گیرد، مردم براساس حدیث پیامبر(ص) تحت کنف و عنایت خداوند خواهند بود. (مفتاح، ۲۰۰۸: ۶۵-۶۶)
سنوسی کبیر معتقد بود در مذهب شیعه اجتهاد به معنی تبعیت مطلق است، زیرا فقهاي شیعه نیابتاً از سوی امام غايب یا پنهان حکم میدهند؛ در نتیجه همواره مردم و حکام را مخاطب قرار میدهند و معتقدند نباید در غیاب امام خلأ در زندگی مردم ایجاد شود. مفهوم اجتهاد در فقه شیعه يعنی قدرت استنباط در عمل فردی و احکام شرعی از منابع اصلی و تفصیلی بر اساس فهم خود؛ به نحوی که استنباط در عمل فردی و احکام شرعی و امور حکومتی است. اجتهاد مطلق در اینجا از به دست آمدن قدرت استنباط احکام شرعی در تمام ابواب فقه به دست میآید. (مفتاح، ۲۰۰۸: ۶۷)
سنوسي در اندیشه اجتهادی بر احادیث پیامبر(ص) تمرکز دارد. وی در کتاب رفع الملام عنوان الائمه الاعلام در مورد عدم عصمت خلفای اربعه بحث میکند که اين مسأله با احادیث و سنت پیامبر(ص) تطبیق ندارد.
وی در فصل سوم کتاب خود به حدیث اجتهاد و تقلید ميپردازد و در بحث تبعیت و تقلید میگوید كه در مورد تبعیت از پیامبر(ص) چیزی نیامده است. کنود فیکور، محقق معاصر نروژی، در کتاب خود با عنوان الصوفیه و الفقها که در سال ۱۹۹۱ چاپ شد، مينويسد: بر اساس نظر سنوسی کبیر، حتی خلفاي راشدین معصوم نيستند و محکوم به خطا هستند. وی تجاهل معاویه هنگام خلافت را مصداق آن میداند. بنابراین انديشه سنوسی کبیر علامت استفهامي نسبت به اعتماد مطلق در مدارس فقهی در اين زمينه است. همچنین روایات سته براي تفسیر را مورد ترديد قرار ميدهد.
سنوسی معتقد است تقلید کلید تفسیر و نزدیکترین راه برای کشف حقیقت است. به اعتقاد وي، قرآن و سنت یکی هستند که باید با رأی مجتهد یا فقیه تطبیق یابد. طرح اندیشه اجتهاد و تقلید از سوی سنوسی در عالم اسلامی در سطحي گسترده و جدلی مطرح شد و بسياري از علما از جمله دوستان مصری ایشان، ابن ادریس و میر غنی در الازهر، با این اندیشه مخالفت کردند. در مباحث فقهی نیز اندیشههای سنوسی، به ویژه در بحث نماز، با مذهب مالکی همسو نبود. سنوسی در کتاب الاعجاز و الاحکام به اين موارد اختلاف از جمله انداختن دستها در نماز، گفتن بسم الله در قرائت حمد و سوره، در حکم سلام آخر نماز، قنوت نماز و بالا گرفتن دستها و… اشاره كرده است.
برخی علماي شافعی از جمله ابو عبدالله محمد علیش (متوفی ۱۸۸۱م) با اندیشه سنوسی مخالفت كردند. عليش در زمان عبدالحمید ثانی، حاکم عثمانی، نامهای نوشت و او را نسبت به خطرهاي ناشی از اندیشه سنوسی مطلع كرد و گفت اندیشه سنوسی در اختلافات شدید با جریان تند وهابی به وجود آمده است. با این اختلافات ممکن است در آینده در حوزه اشراف امپراتوری عثمانی جنگ و خونریزی میان امت اسلامی افزایش یابد.[۲] مورخ ایتالیایی، فرانسیسکو ماریانی، با اشاره به نقد نظریه شیخ علیش نسبت به اندیشههای سنوسی مینویسد: (مفتاح، ۲۰۰۸: ۷۰-۷۱)
ـ سنوسی به دنبال سلطنت بود و پشت سر کسی نماز نمیخواند و همواره ذکر و دعا را به اعمال دیگر ترجیح میداد.
ـ انتقاد به نحوه نماز خواندن سنوسی که بسمالله را قبل از حمد و سوره با صدای بلند ذكر ميكرد؛ در مسافرت هم نماز را شکسته میخواند، در هنگام سفر در ماه رمضان روزه را افطار میکرد و نمازها را با هم میخواند؛ سکوت بعد از تکبیره الاحرام و….
ـ عليش زاویهها را به مرکز تخلف تشبیه ميكند و مینویسد: اگر حیوانی وارد زاویه میشد، صاحب زاویه به آن علف و آب میداد و وقتی صاحب حیوان میآمد، از او طلب هزینه میکرد و اگر نمیداد، تهدید ميكرد كه آن را ذبح و بین فقرا تقسیم خواهد كرد. (در حالی که سنوسیها به میهماننوازی مشهور بودند و معروف است که اصرار میکردند میهمانان را بیشتر نگه دارند و به فقرا غذا و نوشیدنی میدادند. بخشی از زاویه هم به اسکان در راهماندگان و فقرا اختصاص داشت.)
ـ سنوسیها را به عدم اهتمام به کتاب و سنت متهم ميكردند و اینکه آنها به مریدان خود مسائل غیرشرعی مانند خروج از مذاهب اربعه اهل سنت را ميآموختند. آنها دچار معصیت میشدند زیرا مؤمنان را از رجوع به صراط الهی منع میكردند.[۳] دکتر علی محمد الصلابی در کتاب خود با انتقاد از حرکت سنوسیه مینویسد: سنوسی در برخی مسائل عبادی مخالف مذهب مالکی بوده است؛ از جمله انداختن دستها در نماز، قنوت هنگام نماز، شکسته خواندن نماز هنگام سفر و …. وی همچنین با انتقاد از کتاب ایقاظ الوسنان فی العمل بالحدیث و القرآن سنوسی کبیر مینویسد: بخشهایی از این کتاب با مذهب مالکی همخوانی ندارد. وي در مورد تقلید و اجتهاد نیز از سنوسی انتقاد میکند. (الصلابی، ۲۰۱۴: ۱۱۹)
گفتني است انديشههاي سنوسي مبتني بر نظريات شيخ الاكبر ابن عربي است. ابن عربی كه مالکی است، تقلید را تأیید میکند؛ البته وي همچون شیعه تقلید را در توحید منع میکند و معتقد است تقلید بر افراد عادی که تشخیص جامع ندارند لازم است. ابن عربي همچنين اهل علم را خارج از تقلید میداند. کتاب الاسلام و النصرانیه نیز اشاره میکند که سنوسی بزرگ در کتاب فقه خود برخي احكام را به اصول مالکی افزوده است. (العراقی، ۱۹۸۷: ۱۴۵)كه تقلید و اجتهاد از جمله اين احكام است. آنچه سنوسی آورده درک و استنباط وي از احکام و اصول است. علي صلابی نيز نقد شديدي به اندیشه سنوسي كرده است. وی که خود را سلفی ميداند و در حال حاضر از مورخین لیبی قلمداد میشود، مطالب بسیاری در دايرةالمعارف در بخش سنوسیها نوشته است. با اين حال، زوايا، قبور و ضريحهاي باقيمانده از بزرگان و طرفداران این اندیشه، مانند شیخ قطعانی، حكايت از اعتقاد ملت لیبی به اندیشههای صوفیگری و سنوسی دارد. (حضور میدانی: ۹۰تا ۹۶)
فلسفه و ساختار زاویه
هشت سال پس از ورود سنوسی کبیر به شرق لیبی در سال ۱۸۴۱م، همزمان با دومین دوران حاکمیت عثمانی در لیبی، اولین زاویه سنوسی در منطقه جبل اخضر نزدیک قبر صحابی رویفع بن ثابت الانصاری معروف به سیدی رافع در شهر «بیضا»ي امروزی ساخته شد.
سپس سنوسی کبیر به مکه رفت و پس از هشت سال به بیضا برگشت و دومین زاویه را در شهر جغبوب در صحرای لیبی ایجاد كرد. علت ساخت اين زاويه در صحرا نگرانی سنوسی از دولت عثمانی بود، زیرا اقدام سنوسی خارج از ساختار معمول اسلامی بود. دلیل دیگر اینکه منطقه جنوب یا جغبوب مسیر ارتباطات افریقایی و منطقه تجمع قبایل لیبی بود و نفوذ حکومت در آنجا بسیار کم بود. به تدریج ساخت زاویهها رونق گرفت و در جغرافیای لیبی توسعهاي گسترده پیدا کرد. زاويهها معمولاً متشكل از سه بخش بودند: (مفتاح، ۲۰۰۸: ۹۰)
- مدرسه دینی براي حفظ قرآن و آموزش علوم دینی؛
- مهمانسرا که پذيراي تمام عابران گذری و فقرا به صورت رايگان به مدت سه روز بود: غذاي مهمانان در روز اول اقامت طبق برنامه زاویه، برنج و گوشت شتر؛ روز دوم معجون جو و گندم با خورشت و گوشت (این معجون در غذای سنتی لیبیایی به نام «بازین» معروف است)؛ در روز سوم معجون خرما بود. از روز سوم به بعد مهمانان برای تناول غذای مورد علاقه خود بايد هزينه ميپرداختند.
- مقر اقامت شیخ و معاون او که بر مسائل اداری منطقه اشراف داشت. بالاترین مقام در زاویه شيخ بود که شیخ مقدم یا اخوان نیز خوانده میشد.
زاويهها متولي امور منطقه و مردم بودند و قبل از به حکومت رسیدن سنوسیها نوعی حکومت محلي تلقی میشدند.
غزالی در کتاب الاقتصاد فی الاعتقاد مینویسد: نظام دین به دست نمیآید مگر به نظام دنیا و نظام دین با معرفت و عبادت است. این امر محقق نمیشود مگر به سلامت بدن و ادامه حیات انسانی. نیاز سلامت امنیت، سکونت و قدرت و سلامت جسمی است. اگر انسان بخواهد همواره خود را از تیغ دشمن مصون دارد و به دنبال قدرت باشد، از علم و عمل که وسیله سعادتاند در آخرت محروم خواهد شد. پس دین و دنیا به هم وابستهاند. در واقع زاویه مصداق ازدواج دین و دنیاست. بنیانگذار زاویه، محمد بن علی السنوسی الحسنی، میگوید: زمینی زیباست که دارای انواع درختان باشد و ساکنانش افزایش مییابند وقتی ثمرههایش زیاد شود و سپس ساختمانها و ادارات توسعه مییابد. با افزایش انسانها مجدداً زراعت و احیاي زمین توسعه مييابد و چرخش حیات استمرار پيدا ميكند.
در سالهای ۱۸۵۶ در کنار زوایا مخازن آب زراعتی ساخته شد و کاشت درختان میوه و کشاورزی آغاز شد. به مرور در سالهای ۱۸۷۴ مخازن سلاح نیز در زوایا ایجاد شد و اسبها در اسطبلهای زاویه افزايش يافتند. در سال ۱۸۸۰ تعداد محافظان سید محمد مهدی به ۴۰۰ نفر میرسيد. زاويهها اقدام به تربیت دانشجو نيز ميكردند؛ به نحوی که ۷۵۰ دانشجو در جغبوب در سال ۱۸۸۳ تربیت شدند و بیش از ۲۰۰۰ غلام از کشورهای افریقایی زیرمجموعه زوایا قرار گرفتند؛ در نتیجه جغبوب به مرکز مهم سنوسیها تبديل شد که آمار جمعیت آن در سال ۱۸۸۳ به ۷۰۰۰ نفر میرسيد.
در سال ۱۸۸۶ فقط در لیبی ۶۶ زاویه ايجاد شد: ۳۸ زاويه در شرق لیبی (برقه)، ۲۸ زاویه در طرابلس و ۲ زاویه در بنغازي. به تدریج زوايا در تونس، الجزایر، مغرب و مصر گسترش يافتند. زاویهها که در کنار مسجد یا در مناطق پر تردد و در مسیر راه قافلهها ساخته میشدند، عمدتاً دارای زمینهای وقفی برای درآمد زراعی بودند. شیوخ زاويهها مستقل و متفاوت از علما بودند و کارهایی که در مساجد انجام نميشد مانند فعالیتهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی نظامی در زاویه انجام ميگرفت.
در واقع شیخ زاویه رهبر مذهبی ـ سیاسی بود. بنابراین اندیشة سیاسی زاويهها ترکیبی از تفکر صوفی با احکام شیعی و نوعی اسلام سیاسی با نگاه تقلید و اجتهاد و حفظ پرچم جهاد علیه اشغالگران و استکبار بود که در جامعه اهل تسنن شعار مكمل بودن پيوند دین و سیاست را عملي میکرد. به مرور فعالیتهای زاویه توسعه یافت و امكانات مختلفي در زاويهها ايجاد شد؛ از جمله مدارس، خدمات به قافلههای تجاری، مرکز تجاری، محاکم قضایی، بانک، انبارهای ذخیره، مهمانسرای فقرا، حتی غسالخانه و کفن مردهها، فعالیتهای فرهنگی، انبارهای سلاح، حفظ قرآن، جمعآوری تبرئات، امور درآمدزا، کشاورزی و…. در زاویه افرادی به نام رکاض تربیت میشدند که کارهای سری انجام میدادند و در پوشش قافلهها یا حجاج به جاهای مختلف سفر و پیامها را منتقل میکردند. به این افراد رقاض هم میگفتند. (مفتاح، ۲۰۰۸: ۱۱۳)
ساختار رهبری سنوسیه
سنوسیها به سه گروه تقسیم میشدند: اهل تبرک، اهل رضا و اهل تجرید. این تقسیمبندی سلسله مراتبی است که شامل موارد زير ميشود:
مبتدی: المبتدئین، المتقدمین، المتفوقین؛ سنوسیها اصطلاح منتسبین را براي کسانی که عضو زوایا بودند، به كار ميبردند.
اخوان: یا مریدون به لحاظ اعتقادی تابع فرقه بودند و تسبیح و استغفار و ذکر و اوراد مشخص داشتند.
خواص: شامل حلقهای از شیوخ و علما غیر از اعضای خانواده سنوسیه بودند و در هر منطقه زير نظر رئیس طریقه بودند. هر کمیته مرکزی دستورهاي شیخ طریقه را دنبال میکرد. (مفتاح، ۲۰۰۸: ۱۰۵-۱۰۶)اعضای رهبری حداکثر به ۴ نفر میرسید:
ـ در زمان سنوسی بزرگ اعضاي رهبري سنوسیها عبارت بودند از سید عبدالله تواقی، سید حامد خیر المکاوی، سید عمران بن برکه و سید علی بن عبدالمولی.
ـ در زمان امام مهدی سنوسی: سید احمد ریفی به جای سید تواقی و سید المدنی بن مصطفی به جای سید حامد خیر المکاوی برگزيده شدند و دو نفر دیگر که در قید حیات بودند يعني سید عمران بن برکه و سید علی بن عبدالمولی ادامه خدمت دادند.
ـ در زمان سید احمد شریف: سید احمد ریفی، سید المدنی بن مصطفی، سید عمران بن برکه و سید محمد دفتری به جای سید علی بن عبدالمولی که مرحوم شده بود.
ـ در زمان سید ادریس سنوسی رهبران فوق به فعاليت خود ادامه دادند و پس از فوت آنها کسی انتخاب نشد. در واقع در دوران سید ادریس پادشاهی آغاز شد و وي بر اساس حکومت، رهبری را شکل داد.
ـ سید عبدالله تراقی الجزایری، عبدالمولی تونسی، فالح الظاهری از حجاز و ستار از سودان از رهبران سنوسی بودند.
کودتای قذافی (۱۹۶۹)
اول سپتامبر ۱۹۶۹ شماري از افسران جوان به رهبری ستوان یکم معمر قذافی با کودتای نظامی علیه سلطنت سنوسی کشور جمهوری عربی لیبی را اعلام کردند. قذافی در دوم مارس ۱۹۷۷ نام کشور را به «جماهیری عربی، مردمی و سوسیالیستی بزرگ» تغییر داد؛ در نتیجه نظام جمهوری به جماهیری تبدیل شد. بعد از ۴۲ سال حکومت قذافی در سال ۲۰۱۱ سقوط کرد.
دوران حکومت ۴۲ ساله قذافی (۲۰۱۱ ـ ۱۹۶۹)
انقلاب قذافی با کودتاهای نظامی در جهان عرب از جمله حاکمیت حزب بعث در عراق و سوریه، جمال عبدالناصر در مصر، انقلاب در الجزایر و ساير کشورهای عربی همراه بود. علت اصلی تغییرات در جهان عرب در دهه ۱۹۷۰ به شکستهای اعراب در مقابل اسرائیل برمیگشت. در شرایطی که اندیشههای سوسیالیستی و کمونیستی دوران اقتدار خود را میگذراند و با غرب نیز در تقابل بود، جهان عرب درصدد ایجاد وحدت عربی در سایه اندیشه سوسیالیستی با حمایت شوروی و قدرت شرق برآمد و انقلابهای نظامی با محوریت افسران آزاد که ابتدا به رهبری جمال عبدالناصر شروع شد، به جهان عرب توسعه یافت. در واقع تحقير ناشي از پذیرش شکست از رژیم اشغالگر موجب شد كه جهان عرب با ساماندهی قدرت قومی وارد صحنه شود. اما این امکان نیز پس از شکست مصر و جهان عرب از سال ۱۹۷۳ تمام رؤیاها را نقش بر آب ساخت و شکست سنگینتر را متوجه جهان عرب كرد. در این جنگ، قذافی علاوه بر خرید ۵۰ فروند هواپیمای میراژ از فرانسه، در ژانویه ۱۹۷۰ با امضاي قرارداد خرید ۱۷۸ جنگنده میراژ، تمام هواپیماها را به مصر هدیه كرد. (www.hamshahrionline.ir.news133120, 1390/9/2 )قذافی که خود را شاگرد جمال عبدالناصر معرفی میکرد، پدیده پنهانی است. برخی زوایای فلسفه قذافی کشف شده، اما عمده ابعاد آن در ابهام و سؤال مانده است. براي مثال در طول تاریخ عمدتاً افسران ارشد و عالی ارتش كودتا كردهاند، زیرا تسلط بر ارتش متأثر از سلسله مراتب نظامی است. ارتش لیبی نیز افسران قدرتمند و باتجربهای داشت. اما چگونه یک ستوان یکم رسته مخابرات توانست محور کودتای نظامی شود؟! در کشورهای قبیلهای اصولاً قبایل بزرگ و معروف تحت حمایتهای داخلی و خارجی امکان کودتا دارند، در حالی که قذافی از کوچکترین عشیره در صحرای منطقه سرت بوده است. چگونه یک جوان ۲۷ ساله از خانوادهاي بسیار فقیر با درجه ستوان یکم و سواد و تجربه نظامی پایین در کشوری که سنوسيها آن را به اقتدار رساندند و به لحاظ معنوی و دینی صاحب منزلت و عزت بود، کودتا كرد؟ چه عواملی باعث استمرار و بقای این حکومت کودتایی تا ۴۲ سال شد؟ جامعه لیبی جواب روشنی برای اين سؤالها نیافته است. چگونه قذافی هواپیماهای میراژ از فرانسة حامی یهود خریداری ميکند و در اختیار مصر قرار ميدهد، اما قبل از آغاز جنگ اعراب، تمام هواپیماها و قدرت نظامی مصر در آشیانههای خود منهدم ميشوند؟ آیا میتوان گفت ارتباطی بین یهودی بودن مادر قذافی، هماهنگی با فرانسه و…. وجود دارد؟
تناقض بسیاری در رفتارهاي فردی و سیاستهای داخلی و خارجی قذافی وجود دارد که اين احتمال را كه قذافی جزئی از سناریویي بزرگ بوده است، نفی نمیکند. بنابراین به برخی رخدادهای دوران قذافی در حد خلاصه اشاره میشود تا خواننده بتواند خود بخشی از تاریخ یک ملت مسلمان را تحلیل كند.
مدت کوتاهی پس از انقلاب سپتامبر ۱۹۶۹ قذافی، که اسم آن را «فاتح» نهاد، اولین اقدام پس از ۴ ماه برای سرنگونی نظام آغاز شد. رهبران كودتا دو تن از افسران آزاد که در پیروزی کودتای قذافی نقش محوری داشتند، به نامهاي سرهنگ آدم الحواز (وزیر دفاع قذافی) و سرگرد موسی احمد (اولین وزیر کشور قذافی) بودند، اما این کودتا توسط سفیر وقت مصر، صلاح السعدی، افشا شد. در آن زمان شایعه شد كه قذافی درصدد است رقبای نظامی خود را حذف کند و این اقدام بهانه بوده است. در مي ۱۹۷۰ کودتای دیگری در سبها علیه نظام مطرح و بلافاصله خنثی شد. پنج سال پس از كودتاي آدم حواز و موسی احمد، در آگوست ۱۹۷۵ سرگرد عمر المحیشی، عضو شورای رهبری انقلاب و وزیر برنامهریزی و علمی، به همراه سه تن دیگر از اعضای شورای رهبری از جمله سرگرد عبدالمنعم الهونی، وزیر خارجه، سرگرد بشیر هوادی و سرگرد عوض حمزه و چند تن از افسران آزاد و تعدادی از افسران ارتش لیبی اقدام به کودتا علیه قذافی كردند. در واقع رهبران این کودتا نقش بسیار مهمی در کودتای ۱۹۶۹ قذافی داشتند.[۴]
درخواست کودتاچیان اصلاح مسیر انقلاب بود، زیرا معتقد بودند كه ادامه حرکت انقلاب به رهبری قذافی برخلاف توافقات اولیه آنها برای انقلاب بوده است. پس از کودتا، عبدالمنعم الهونی كه در قاهره بود، همانجا ماند و عمر المحیشی از کشور خارج شد و با راهاندازی رادیويي به نام «خاورمیانه» در سپتامبر ۱۹۷۶ موجودیت «التجمع الوطنی اللیبی» را در قاهره به عنوان اولین حزب معارض قذافی اعلام کرد. بسياري از معارضین لیبی در خارج به عمر پیوستند و المحیشی به عنوان رئیس تجمع اعلام شد.
بعدها عبدالمنعم الهونی از مبارزات خود عقبنشینی کرد و در سال ۲۰۰۰ به عنوان نماینده دائم لیبی در اتحادیه عرب در مصر منصوب شد؛ ولی ۲۱ افسر عالیرتبه کودتا پس از محاکمه در دادگاه نظامی اعدام و ۳۵ نفر دیگر آنها به حبس ابد محکوم شدند. سرگرد عمر المحیشی نیز غیاباً به اعدام محکوم شد.[۵] عمر المحیشی پس از سفر انور سادات به بیتالمقدس و توافق کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل، در ژوئيه ۱۹۸۰ از مصر اخراج شد و به مغرب رفت و از آنجا پناهندگی سیاسی گرفت. با این حال ملک حسن دوم، پادشاه مغرب، در نوامبر ۱۹۸۴ عمر المحیشی را تحویل قذافی داد.[۶] عمر از ملک حسن که خود را امیرالمؤمنین مینامید، درخواست کرد به مکه برود و در آنجا زندگی کند. ملک حسن درخواست وی را پذیرفت؛ اما او را با هواپیمای اختصاصی به جای مکه به لیبی بردند و تحویل قذافی دادند۷٫ در سال ۱۹۷۹م حرکت الوطنیه الدیمقراطیه اللیبیه (جنبش ملی دموکراتیک لیبی) و الجماعه الاسلامیه اللیبیه به عنوان دو گروه معارض اعلام موجودیت کردند. در سال ۱۹۷۱ قذافی اعلام کرد: «حزب اخوانالمسلمین ارتباطی با دین ندارد. این حزب بر اساس اندیشه خوارج درست شده است و اسلام نیاز به حزب ندارد زیرا حزب موجب تخریب و ترور خواهد شد.» در نتیجه در آوریل ۱۹۷۳ تحت عنوان انقلاب فرهنگی اکثر روشنفکران اسلامی به ویژه افراد منتسب به حزب التحریر، اخوانالمسلمین و تجمعات اسلامی توسط رژیم دستگیر و زندانی شدند. (الطاهر،۱۹۹۲: ۵۰)جمله معروف قذافی اين بود كه «من تحزب خان»: کسی که وابسته به حزب باشد، خائن است.
قذافی نه تنها نسبت به احزاب و شخصیتهای اسلامی بلکه نسبت به اساس اسلام و قرآن تعلیقاتی داشت. در مناظرهای که بین قذافی و شهید صالح الفارسی انجام شد، فارسی معتقد بود که باید براي وحدت جهان اسلام تلاش كرد نه وحدت عربی، زیرا قرآن کریم میفرماید یا ایها الذین آمنوا نمیگوید یا ایها العرب.[۷] پس از مناظره، قذافی اعلام كرد كه فارسی بیمار است و باید معالجه شود و حق ندارد در دانشگاه درس بخواند. فقط باید در منزل بنشیند و قرآن حفظ کند. در ملاقاتي كه قذافي در ژوئيه ۱۹۷۸ با حفاظان قرآن کریم و برخی شخصیتهای دینی داشت، اشاره كرد كه[۸] احادیث، روایاتي جعلی هستند و خیلیها يكدیگر را نقض میکنند. اگر پیامبر(ص) زنده بود، مشکلی نبود. امروز احادیث را به پیامبر(ص) منتسب میکنند تا بتوانند مشکلات سیاسی خود را حل کنند. سنت پیامبر(ص) با احادیث متفاوت است. کتابهای مسلم و بخاری را خود مسلم و بخاری ننوشتند. حتی قرآن (نعوذبالله) نیز تحریف شده است، چطور احادیث تحریف نشدند؛ زیرا قرآن بیشتر در مورد آخرت و حساب و عذاب بحث میکند و بخش کمی از آن به امور دنیا اختصاص دارد. قوانین امروزی توسط غربیها از جمله رومیها، فرانسویها، ایتالیاییها و انگلیسیها نوشته شده است اما قرآن فقط شریعت اسلامی دارد؛ پس نميتوانيم آنچه را در قرآن نیست رد کنیم. بنابراین باید به جای قرآن از منابع دیگر استفاده کنیم؛ همانگونه که مذاهب مختلف زمان پیامبر(ص) نبوده و عمدتاً به دنبال منافع سیاسی تشکیل شدهاند. در واقع مذاهب با اغراض سیاسی از ابزار دین استفاده کردند؛ همانگونه که احزاب تلاش میکنند در نهایت به حکومت برسند.۸
در یکی از همین مباحثات اسلامی با علماي دین مطرح کرده بود که قرآن را خداوند به پیامبر(ص) نازل کرده است و خطاب به پیامبر(ص) میگوید: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَد ٌ»: بگو (محمد) خدا یکی است. امروز که پیامبر(ص) نیست ضرورتی ندارد ما کلمه قل را به کار ببریم (نعوذ بالله). قذافی در نشست دیگری در تعریف کتاب مجهول خود که آن را کتاب سبز و نظریه جهان سومی نامید، ادعا میکند که قرآن برخی آداب دینی است، در حالی که کتاب سبز دارای نظریه است و از این اراجیف که از قول قذافی مجنون است که فقط در عطاری او وجود دارد. البته جسارت اهانت به مقدسات و اساس اسلام از سوی قذافی تردید انسان را به اینکه قذافی سناریوی پیچیدهتری است را تقویت میکند.
- حاكميت بر كشور
معمر قذافي هفت فرزند (شش پسر و يك دختر) داشت كه هر كدام بخشي از امور كشور را در دست داشتند:
- محمد: رئيس كميته ملي المپيك ليبي و صاحب ۴۰ درصد از شركت مشروبات غيرالكلي ليبي و صاحب امتياز شركت كوكاكولا در اين كشور؛ وي شركت ارتباطات بيسيم و باسيم و پست و تلگراف ليبي را نيز اداره ميكرد.
- سيفالاسلام: قذافي به وي به چشم جانشين خود نگاه ميكرد. سيفالاسلام طي حوادث انقلاب ليبي، با ظاهر شدن در تلويزيون رسمي اين كشور، مردم ليبي را به قتلعام و كشتار تهديد كرد. وي فارغالتحصيل دانشگاه لندن در رشته دكتري اقتصاد و منادي اصلاح سياسي و اقتصادي در ليبي و رئيس مؤسسه بينالمللي خيريه قذافي بود تا بتواند زمینه حاکمیت خود را در آینده لیبی فراهم کند. سفارت امريکا در طرابلس در مورد نقش سيفالاسلام در رژيم قذافي ميگويد: سيفالاسلام براي معمر چون تيغ دو لبه است: از يك سو وجهه ليبي را در سطح بينالمللي بهبود ميبخشد و از سوي ديگر و به اعتقاد بسياري از مردم اين كشور، با مزدوري خويش براي بيگانگان و به دليل داشتن اعتماد به نفس بيش از حد، لطمات و ضربات بسياري به ليبي وارد كرده است. سيفالاسلام از دوستان بسيار نزديك «عبدالباسط المقرحي»، متهم اصلي قضيه لاكربي بود و از اخبار درزكرده به منابع خبري برميآيد كه وي با برادرانش براي رسيدن به قدرت اختلاف نظر شديد داشت.
- ساعدي: بسيار خشن و بدرفتار و متهم به قاچاق و مصرف مواد مخدر و داراي نفوذ بسيار براي گرفتن امتيازات تجاري و صاحب شركت توليد تلويزيون در ليبي بود. گفته ميشود وي در سركوب اعتراضات بنغازي دخالت مستقيم داشته است.
- معتصم: مشاور امنيت ملي قذافي بود. سفير صربستان در ليبي او را «كودن» خوانده است و گفته ميشود اختلافات شديدي با سيفالاسلام داشت.
- هانيبال: فردي متقلب؛ بازداشت وي توسط دولت سوئیس به علت ضرب و شتم خدمتكارانش موجب بروز بحران ميان دو كشور ليبي و سوئيس شد و معمر قذافي را واداشت در فوريه ۲۰۱۰ از مسلمانان بخواهد عليه سوئيس «جهاد كنند» و فتوا بدهد مسلماناني كه براي سوئيس كار ميكنند، كافرند. گفته ميشود هانيبال به نوعي با بيماريهاي روحي و رواني دست به گريبان است.
- خميس: فرمانده يگانهاي ويژه ليبي معروف به «يگان ۳۳» كه آموزشهاي نظامي خود را در روسيه سپري كرده بود. گفته ميشود يگان او سركوب اعتراضات بنغازي را برعهده داشت.
- عایشه قذافی: سالها با رتبه ارتشبد افسر ارتش لیبی بود. وی از دانشگاه لیبی دکتری افتخاری حقوق بینالملل گرفت و به قدری محبوب پدر بود که قذافی اعلام کرده بود که عایشه لیاقت حکومت بر لیبی را پس از وی دارد؛ در حالی که عایشه نیز مانند شاهزادگان کشورهای حوزه خلیج فارس، در طول سال با سفر به کشورهای اروپایی به ولخرجی مشهور بود. او در سال ۲۰۰۶ با یکی از عموزادههای پدرش ازدواج کرد، اما پس از آن، مدتی برای تحصیل به فرانسه رفت و در همان جا عاشق جواني فرانسوی شد. قذافی که با آن داستان عاشقانه به شدت مخالف بود، فوراً دستور بازگشت وی به طرابلس را داد و همین امر موجب ترک تحصیل وی شد.
به گزارش خبرگزاری تابناک، اخبار رسیده از طرابلس، پایتخت لیبی، حاکی از آن بود که عایشه قذافی، دختر معمر قذافی، در ایام انقلاب در شهر طرابلس، فرماندهی گردان زنان کماندو در ارتش لیبی را بر عهده داشت.
این گردان که شمار بسیاری از آنان را زنان ساير كشورهاي افریقایی تشکیل میدادند، در ایام انقلاب به صورت چشمبسته و دیوانهوار به کشتار و قتلعام معترضان لیبی پرداختهاند. یکی از عواملی که ارتش لیبی افراد ساير کشورهای افریقایی را به استخدام درآورده، این است که بتوانند بدون هیچ ترسی چنین جنایتهایی را مرتکب شوند.
طبق این گزارش، عایشه قذافی که تا چند هفته پیشتر، سفیر صلح سازمان ملل متحد به شمار میرفت، در دوران انقلاب به یکی از خشنترین افراد کشورش تبدیل شده و در به راه انداختن حمام خون در لیبی به پدرش و ساير اعضای باقیمانده در رژیم لیبی کمک میکرد. تنها دختر دیکتاتور لیبی عاشق صدام حسین، دیکتاتور سابق رژیم بعث عراق بود. او اوایل سال ۲۰۰۰ چند بار به دیدن صدام رفت و همواره اعلام میکرد که به قدری صدام را دوست دارد که حاضر است جان خود را برای او فدا کند. از این رو، چند روزی در کنار ساير اعضای تیم حفاظت شخصی صدام، او را همراهی کرد. وی حتی مدتی عضو تیم وکلای مدافع صدام بود. خود قذافی نيز به رغم اختلافات شدیدی که با صدام داشت و همین امر موجب شده بود دهها هزار عراقی معارض لیبی را مأمن خود قرار دهند، پس از اعدام صدام از سوی مردم عراق، وي را «شهید عرب» خطاب کرد و درصدد بود تندیس بزرگی از صدام در یکی از میدانهای پایتخت لیبی ایجاد کند.
- ديدگاهها و انديشههاي سياسي قذافي
قذافي بنا بر آنچه در كتاب سبز خود نوشته، در حكومت به حاكميت دموكراتيك و مستقيم مردم معتقد بود. همچنين وي در اين كتاب نظريهاي مطرح ميكند كه نه ماركسيستي است و نه سرمايهداري و آن را نظريه جهان سوم براي زمامداري و حكومت ميداند. وي در مورد نظريهاش ميگويد: اين چكيدة تجربههاي بشري است. قذافي معتقد بود كه كميتههاي انقلاب بايد قدرت را در كشور در دست داشته باشند.
در مورد خاورميانه و نزاع اعراب ـ اسرائيل نيز ديدگاه «كتاب سفيد» يا «اسراطين» مخفف اسرائیل – فلسطین را ترويج ميكرد؛ يعني تأسيس كشور واحد و يكپارچه كه هم اعراب و هم يهود در آن در كنار يكديگر زندگي كنند.
- ديدگاههاي قذافي درباره جهان عرب
گرايشهاي قومي و عربي قذافي، او را واداشت طرحهاي عجيب و غريبي براي جهان عرب ارائه دهد؛ از جمله:
ـ اعلام «ميثاق طرابلس» در سال ۱۹۶۹ ميان ليبي، سودان و مصر؛
ـ «اعلاميه قاهره» در سال ۱۹۷۰ با تكيه بر اصول و مبادي انقلاب، آزادي و سوسياليسم خواستار اتحاد سه كشور شد.
ـ اتحاد جمهوريهاي عربي در سال ۱۹۷۱ ميان سه كشور ليبي، مصر و سوريه تحت اين عنوان كه اين اتحاد مقدمات اتحاد كامل سه كشور را فراهم خواهد كرد.
ـ «بيانيه جربه» براي تأسيس جمهوري اسلامي عربي در سال ۱۹۷۴ ميان ليبي و تونس؛
ـ «بيانيه جده» كه درصدد تأسيس اتحاد عربي ـ افریقايي بود و در سال ۱۹۸۴ ارائه شد.
ـ دعوت از كشورهاي عربي در سال ۱۹۸۸ براي پيوستن به اتحاديه عربي ـ افريقايي كه آن را در سال ۱۹۸۴ با كشور مراكش آغاز و اتحاد با مراكش را اولين گام در راه تشكيل اين اتحاديه تلقي كرد.
ـ لغو مرزها و قوانين گمركي ميان ليبي و تونس از يك سو و ليبي و مصر از سوي ديگر در سال ۱۹۸۸؛
ـ ايفاي نقش در اتحاد دو يمن؛
ـ امضاي «موافقتنامه مراكش» در سال ۱۹۸۹ به عنوان اولين گام در راه تحقق وحدت عربي؛
ـ ارائه طرح اتحاد اعراب؛
ـ ارائه طرح اتحاديه عربي ـ افريقايي.
- ديدگاههاي قذافي درباره افريقا
از جمله شعارهاي قذافي در مورد افريقا اين بود كه «افريقا براي افريقاييهاست» و «افريقاييها بايد با يكديگر متحد شوند». شايد قذافي با اين جملات ميخواست به نقش افريقا در جهان كنوني تأکيد كند و شايد به همين دليل افريقا نقش مهمي در تغيير ديدگاههاي امريکا و انگليس در قضيه لاكربي بازي كرد و اين دو كشور را واداشت مواضع ليبي را در اين باره بپذيرند. قذافي در سال ۱۹۹۹ «تجمع كشورهاي ساحل و صحرا» یا «س ص» را تأسيس كرد كه هم اكنون ۲۳ كشور افريقايي در آن عضويت دارند و پس از آن براي تبديل سازمان وحدت افريقا به سوي اتحاديه افريقا گام برداشت.
- ساختار حکومت قذافی
در دوره قذافی، با حکم شورای رهبری انقلاب، ساختار کشور شکل میگرفت نه با برگزاري انتخابات و مشارکت مردمی. شورای رهبری انقلاب قدرت دوم پس از قذافی بود. بخشهای قانونگذاری در این کشور مرکب از شورای محلی شامل ۱۵۰۰ نفر از شهروندان و ۳۲ نفر از قبایل گوناگون به اضافه شورای ملی مردمی عمومی بود. این مجموعههای قانونگذاری لوایح و پیشنهادها را از هیأتهای اجرایی و کمیتههای مردمی محلی و کمیتههای مردمی و ملی و کمیته مردمی عمومی (هیأت وزرا) دریافت ميكردند و با نظریه فلسفی ـ سیاسی معمر قذافی موجود در کتاب سبز به عنوان نظام سیاسی لیبی تطبیق میدادند. در دوره قذافی نظام سیاسی لیبی ظاهراً ترکیبی از سوسیالیسم و اسلام بوده است. این نظام مدعي دموکراتیک، نقش مجلس و احزاب سیاسی را مردود میدانست و قدرت را به طور کامل در اختیار رهبر، سرهنگ معمر قذافی، قرار میداد.
قذافی که بود؟
معمر محمد عبدالسلام ابومنیار قذافی در ۹ ژوئن ۱۹۴۲ در روستای «جهنم» در کویر (صحرای) جارف نزدیک شهر «سرت» در محيط صحرایی فقیرانه به دنیا آمد. با اين حال، قذافي همواره خیمهنشینی را از افتخارات خود میدانست؛ به گونهاي كه در چهارمین سالگرد انقلاب در اول سپتامبر ۱۹۷۳ بر این افتخار خود تأکید كرد. وی در کتاب چهار هزار روز کار پنهان خود نیز به اين موضوع اشاره كرده است. پدر او چوپان بود و معمر، تنها پسر خانواده، به او در كارها کمک میکرد تا اینکه پدرش او را برای رفتن به مدرسه در دوره ابتدایی به شهر سرت فرستاد. سپس برای ادامه تحصیل در سال ۱۹۵۶ به شهر سبها در منطقه جنوب لیبی (فزان) رفت. معمر به دلیل ناسازگاری با دانشآموزان مورد نارضایتی مدیران مدرسه بود. به همین دلیل پس از مدتی از مدرسه سبها اخراج و مجبور شد به شهر مصراته برود. در نهایت در ۲۰ اکتبر ۱۹۶۱ دبیرستان را به پایان رساند. معمر همواره از فقر خانواده خود رنج میبرد و به دیگران حسادت ميكرد و همين حسادت موجب درگيري وي با ديگران ميشد. یکی از بهترین دوستان معمر که از او حمایت میکرد عبدالسلام جلود بود (البته در سبها). بنابر دلایلی قذافی را یهودی لقب ميدادند. تا وقوع انقلاب اخیر همه اين مسأله را انكار میکردند. شبکه انبيان لبنان در آوریل ۲۰۱۱ مصاحبهای با خانمي یهودی انجام داد که خود را خاله قذافی معرفی کرد. این شبکه اعلام کرد كه مادر معمر قذافی یهودی است. مجله اسرائیل تودی هم اعلام کرد یهودی بودن مادر قذافی به وی اجازه میدهد به اصل خود برگردد. (یهودیها معتقدند کسی میتواند یهودی باشد که از مادر یهودی متولد شده باشد.) همچنین دو خانم یهودی ليبياييالاصل به نامهاي غويتا و نوهاش راشيل سعد جزور که در اسرائیل زندگی میکردند در شبکه ۲ اسرائیل در اواخر سال ۲۰۰۹ يهودي بودن قذافي را مطرح كردند. گفته میشود مسئول مالی سفارت لیبی در ایتالیا چند سال قبل بنابر درخواست خانمی که خود را یهودی و از بستگان قذافی معرفی کرده بود، مبلغی را پرداخت كرده است. وي پس از مدتی ناپدید و سپس کشته شد. این خبر در سایتهای اینترنت نیز منتشر شده بود.
یاران قذافی
عمده دوستان معمر قذافی قبل از وقوع انقلاب عبارت بودند از: عبدالسلام جلود، ابوبکر یونس، مصطفی الخروجی، الخویلدی الحمیدی، آدم حواز، احمد المقریب، عمر المحیشی، خلیفه حفتر، عمر الحریری، عبدالمجید المنقوش، علی محمد قشوط، علی بن سعود، عبدالسلام البیره و…. همه آنها در کودتاي ۱۹۶۹ علیه ملک ادریس سنوسی دست داشتند. اين كودتا پس از خروج ملک ادریس برای معالجه به خارج از کشور انجام شد و ستوان یکم، معمر قذافی ۲۷ ساله، خود را رهبر این کودتا نامید. اما سؤال بیجوابی که باقي است اینکه چگونه معمر قذافی از فقیرترین خانواده و از عشیره کوچک با رتبه ستوان یکم رسته مخابرات آن هم در ۲۷ سالگی طی کودتای نظامی به حکومت رسید؟
البته در دهه ۱۹۷۰ در بسیاری از کشورهای عربی به پیروی از اندیشه سوسیالیستی و قومی ـ عربی موج کودتاها آغاز شد؛ از جمله عراق، سوریه، الجزایر، تونس، مصر، لیبی، مغرب و سودان. عمدتاً افسران جوان آغازگر کودتاهای نظامی بودند. در لیبی نیز افسران جوان وحدتگرا کودتایي آرام انجام دادند. ستوان یکم قذافی که به خود لقب سرهنگ و به معاونش جلود لقب سرگردی داده بود، نگران از کودتای احتمالي برخی یارانش سعی در تصفیه آنها داشت. احمد المقریب، يكي از محبوبترین و توانمندترین و شجاعترین افسران لیبی، نخستين فردي بود كه به دست قذافی کشته شد. بعد از وي، عبدالمجید المنقوش، علی قشوط، علی بن سعود و عبدالسلام البیره، ۳ سال پس از انقلاب در سال ۱۹۷۳ اعدام شدند. عمر المحیشی که به مغرب رفته بود پس از ایجاد روابط حسنه بین لیبی و مغرب، تحویل قذافی و اعدام شد. بقیه نیز به ۳۰ سال زندان محکوم شدند مانند عمر الحریری، عبدالله الصقر و جلال الدغیلی. تنها ابوبکر یونس باقی ماند که تا آخرین روز وزیر دفاع قذافی بود و با او نیز کشته شد. (این اقدام دقیقاً در زمان روی کار آمدن صدام هم رخ داد؛ کودتای آرام، سپس حذف یاران و بعد حاکمیت دیکتاتوری.)
عبدالسلام جلود حدود ۲۰ سال تحتالحفظ در لیبی مجبور به زندگی بود؛ مصطفی الخروجی الخویلدی الحمیدی تا انقلاب ۲۰۱۱ از عناصر مهم قذافي بود؛ ابو زید دورده الان در زندان انقلابیون در حال محاکمه است. آخرین مسئولیت وی مسئول امن خارجی لیبی بود. عبدالرحمن شلقم نیز به انقلابیون پیوست. عبدالله سنوسی، باجناق قذافی، در زندان موریتانی بود كه با تباني انجامشده تحویل مقامات لیبی شد و در انتظار محاکمه است.
عبدالسلام جلود ميگويد: وقتی معاون و نفر دوم قذافی بودم از وي سؤال کردم: موضوع امام موسی صدر چه بوده است؟ قذافی با تندی گفت: نکند تو هم به من اعتماد نداری و تصور میکنی در لیبی مانده است؟ جلود میگوید: من سکوت کردم و دیگر سؤال نکردم. در واقع اقدامات قذافی شباهت زيادي به رفتار صدام در سال ۱۹۷۸ دارد؛ صدام نيز پس از نیل به حکومت تمام بعثیهای چپی را به قتل رساند و تسویه کرد. قذافی در اول سپتامبر ۱۹۶۹ جمهوری قومی عربی را اعلام و در سال ۱۹۷۳ پس از اعدام و زنداني کردن یاران رقیب، خود را به عنوان فرمانده ارتش و رئیس شورای رهبری انقلابی معرفی کرد. قذافی در سال ۱۹۷۶ با طرح کتاب سبز به عنوان نظریه حکومتی نوین با خیلی از معارضه لیبی که از جمع نخبگان و استادان دانشگاهها بودند، تسویه حساب کرد و به همین مناسبت در آوریل ۱۹۷۶ که از آن به عنوان «عید» نام برد، در دانشگاه بنغازی (قاریونس) تعدادی از مخالفین خود را در ماه مبارک رمضان در مقابل مردم و دانشجویان به دار آویخت. وی پس از اعلام کتاب سبز، ساختار حکومت را بر اساس آن تغییر داد و نام لیبی را به «جماهیریه العربیه الشعبیه الیبیه العظمی» تغییر داد. قذافی در مارس ۱۹۷۷ اعلام کرد بر اساس قوانین کتاب سبز، حکومت به مردم واگذار میشود. در ظاهر کنگرههای مردمی تصمیمگیرنده امور حكومت بودند، اما همه چیز به دست شخص قذافی بود.
برخی از دستاوردهای انقلاب قذافی عبارتاند از:
ـ كشتار یاران انقلابی خود و زندانی کردن آنها برای دفع خطر آنها در کسب موقعیت در حکومت؛
ـ دخالت در نظام حکومتی بورکینافاسو با قتل رهبر انقلاب و جایگزینی پرز کمبوری و تکرار این دخالتها در کشورهای افریقای مرکزی، زئیر و ساحل عاج؛ دخالت در کشورهای الجزایر و مغرب و حمایت از جبهه پولیساریو؛ دخالت در سودان و حمایت از جان کرنا در جنوب سودان در سال ۱۹۸۴ ضد جعفر نمیری؛ حمایت از ناآرامیها در دارفور در شمال غرب سودان؛ دخالت در موریتانی و سومالی و ایجاد مشکل در مرزهای تونس و مصر.
ـ دعوت امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، به لیبی در سال ۱۹۷۸ و ناپدید کردن وی در لیبی برای تأمین نظر اسرائیل به نحوی که تقریباً هرکس در جریان این جنایت بوده کشته شده است.
ـ طراحی و دعوت از شهید فتحی شقاقی، مؤسس حرکت جهاد اسلامی فلسطین، به لیبی و ترور وي در مالت توسط عناصر اسرائیلی با هماهنگی و همکاری قذافی؛ شهید فتحی شقاقی متولد لیبی بود.
ـ تشکیل کمیتههای تسویه معارضین در داخل و خارج، به نحوی که معارضین نظام حتی در خارج احساس امنیت نمیکردند؛ به همین دلیل تمام دولتهای غربی به اعتبار کمک مالی قذافی با وی همکاری و امنیت معارضین را سلب کرده بودند. جالب اینکه وي اول اعلام و بعد ترور ميكرد تا خوف شديدي بین معاضین ایجاد کند.
ـ انفجار هواپیمای مسافربری امریکا در اسکاتلند در آسمان روستای لاکربی و تحمل ۱۱ سال تحریمهای بینالمللی و سپس پرداخت میلیونها دلار خسارت این انفجار؛
ـ انفجار هواپیمای فرانسوی در آسمان نیجر و کشتن مسافران این هواپیما؛
ـ آغاز جنگ با چاد از سال ۱۹۷۹ تا ۱۹۸۸ و فرار ارتش قذافی از این جنگ با ۷۰ هزار کشته و زخمي و انحلال ارتش، به بهانه شکست سنگین در جنگ و با هدف جلوگیری از کودتای ارتش علیه قذافی؛
ـ آغاز جنگ با مصر در سال ۱۹۷۷ و اعمال تهدیدها علیه تونس؛
ـ کشتار ۱۲۷۰ زنداني در زندان بوسلیم در سال ۱۹۹۶ به دست عبدالله سنوسی، رئیس اطلاعات قذافی؛ گفتني است خانوادههاي زندانيان تا ۵ سال از اين ماجرا اطلاع نداشتند تا اینکه یکی از زندانبانها از کشور خارج شد و خانوادههای زندانیان را مطلع كرد. در مقابل قذافی اعلام کرد آنها افرادي تندرو بودند و با کشته شدن آنها آرامش برقرار خواهد شد. تا سال ۲۰۰۹ صحبت در این باره ممنوع بود تا اینکه سیف القذافی اعلام کرد مسئول زندان محاکمه خواهد شد و در نهایت در سال ۲۰۰۹ با اعتراف به کشتار، خانوادههای مقتولین را مطلع کردند.
به گزارش پایگاه اینترنتی سايت Euobserver، كشورهاي اتحاديه اروپا به مدت دو سال حدود ۶/۶۸۷ ميليون يورو سلاح و تجهيزات نظامي به ليبي صادر كردهاند. در اين گزارش مفصل، اتحاديه اروپا اعلام كرد طي سالهاي ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ مجموعهاي از تسليحات نظامي به ارزش بيش از ۶/۶۸۷ ميليون يورو از تعدادي از كشورهاي عضو اتحاديه اروپا به مقصد ليبي صادر شده است. اين تسليحات شامل انواع سلاحهاي سبك، تجهيزات الكترونيكي ويژه شنود مكالمات و ادوات سنگين و نيمه سنگين ميشود. در این گزارش از كشورهاي آلمان، انگليس، ايتاليا، بلژيك، پرتغال، فرانسه و مالت به عنوان مبدأ ارسال سلاحها ياد شده كه ميزان هر يك به تفكيك زير است :بلژيك ۱۸ ميليون يورو، بلغارستان ۳/۷ ميليون يورو، مالت ۷/۷۹ ميليون يورو، آلمان ۲/۴۳ ميليون يورو، انگليس ۷/۲۰ ميليون يورو، پرتغال ۵/۱۴ ميليون يورو؛ در مرحله ديگر ايتاليا ۷/۱۰۷ ميليون يورو، فرانسه ۵/۱۷ ميليون يورو، پرتغال ۶/۴ ميليون يورو، بلژيك ۴/۴ ميليون يورو وايتاليا ۲/۶ ميليون يورو.
ربایش امام موسی صدر در لیبی[۹]
امام موسی صدر روز ۱۴ خرداد ۱۳۰۷ه.ش در محله چهارمردان شهر قم به دنیا آمد. پدرش سید صدرالدین صدر، جانشین شیخ عبدالکریم حائري، مؤسس حوزه علمیه قم و از مراجع بزرگ زمان خود بود و مادرش صفیه طباطبایی قمي، فرزند حاج آقا سید حسین طباطبایی قمی بود. او دروس ابتدایی را در دبستان حیات قم گذراند و پس از آن وارد دبیرستان سنایی شهر قم شد و همزمان با دوره دبیرستان، به تحصیل علوم اسلامی در حوزه علمیه قم مشغول شد.
بازسازی هویت، انسجام و عزت تاریخی مسلمانان لبنان
صدر از زمستان ۱۳۳۸، همزمان با آغاز فعالیتهای گسترده دینی و فرهنگی خود در مناطق شیعهنشین لبنان، مطالعات عمیقی به منظور ریشهیابی عوامل عقبماندگی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی لبنان انجام داد. حاصل این مطالعات، برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و درازمدتی بود که از اواسط ۱۳۳۹ در راستای سیاست محرومیتزدایی، طراحی و اجرا شد. صدر در زمستان سال ۱۳۳۹، پس از تجدید سازمان جمعیت خیریه «البر و الاحسان»، با تنظیم برنامهای ضربتی براي تأمین نیازهای مالی خانوادههای بیبضاعت، ناهنجاری تکدی را به کلی از سطح شهر صور و اطراف آن برانداخت. وی در فاصله سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۸، در چارچوب برنامهای میانمدت در شهرها و روستاهای سراسر لبنان، دهها جمعیت خیریه و مؤسسات فرهنگی و آموزش حرفهای را راهاندازی كرد که حاصل آن کسب اشتغال و خودکفایی اقتصادی هزاران خانواده بیبضاعت، کاهش درصد بیسوادی، رشد فرهنگ عمومی و به اجرا در آمدن صدها پروژه کوچک و بزرگ عمرانی در مناطق محروم آن کشور بود. در تابستان ۱۳۴۵ پس از اجتماعات عظیم و چند روزه شیعیان لبنان، رسماً از حکومت وقت درخواست كرد همانند ساير طوايف آن کشور، مجلسی برای سازماندهی طایفه شیعه و پیگیری مسائل آنان تأسیس شود. مجلس اعلای اسلامی شیعیان که اولین بخش از برنامه درازمدت صدر به شمار میرفت، در اول خرداد ۱۳۴۸ تأسیس، و خود او با اکثریت آرا به ریاست آن انتخاب شد.
وی با تأسیس جنبش اَمل سعی در ترسیم خطمشی مستقل الهامگرفته از آداب اسلامی، ایمان و اخلاص در عمل و صدق در عقیده و گفتار، بازگشت به اصل خویشتن و زدودن آثار محرومیت و پیشرفت شیعیان لبنان داشت.
صدر از بهار ۱۳۴۸ تا اواسط زمستان ۱۳۵۲ با دولت وقت لبنان به گفتوگو نشست تا آن را برای اجرای پروژههای زیربنایی و وظایف قانونی خود در قبال مردم محروم آن کشور ترغیب كند. جنبش محرومان لبنان در اوایل سال ۱۳۵۳ به رهبری موسی صدر شکل گرفت و راهپیماییهای عظیم مردمی در شهرهای بعلبک، صور و صیدا در دفاع از حقوق شیعیان به راه افتاد. اوجگیری بحران خاورمیانه، صفآرایی احزاب افراطی مسیحی در برابر مقاومت فلسطینی و کشیده شدن برخی اختلافات جهان عرب به لبنان، صدر را بر آن داشت كه برای حفظ ثبات کشور و ممانعت از سرکوب فلسطینیها، تودههای مردم را موقتاً از پیگیری مطالبات خود تا آمدن رئیسجمهور بعدی باز دارد. او در سال ۱۳۵۴ مجدداً با اکثریت آرا به ریاست مجلس اعلای اسلامی شیعیان برگزیده شد. با آغاز جنگ داخلی لبنان در فروردین ۱۳۵۴، تمام تلاشهای موسی صدر مصروف پایان دادن به این بحران شد. وی در خرداد آن سال توانست آرامش را به تابستان لبنان بازگرداند. با شعلهور شدن مجدد آتش جنگ، صدر در اردیبهشت ۱۳۵۵ از حافظ اسد خواست با اعزام نیروهای سوری به لبنان، موازنه قوا و آرامش را به این کشور بازگرداند. این آرامش تا زمانی که صدر در لبنان حضور داشت، ادامه پیدا کرد.
صدر در تابستان ۱۳۴۲ طی سفری دو ماهه به کشورهای شمال افریقا، طرحی نو براي همفکری مراکز اسلامی مصر، الجزایر و مغرب با حوزههای علمیه لبنان در انداخت. وی در بهار ۱۳۴۴، اولین دور سلسله گفتوگوهای اسلام و مسیحیت را با حضور بزرگان این دو دین، در مؤسسه فرهنگی «الندوه اللبنانیه» به راه انداخت. وی پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل در سال ۱۳۴۶ به دیدار پاپ رفت. موسی صدر از سال ۱۳۴۷ به عضویت مرکز اسلامشناسی استراسبورگ در آمد و از رهگذر همفکری و ارائه سمینارهای متعددی در آن، انتشار آثاری ارزشمند چون «مغز متفکر جهان شیعه» را زمینهسازی كرد. صدر در بهار ۱۳۴۸، بلافاصله پس از افتتاح مجلس اعلای اسلامی شیعیان، از شیخ حسن خالد، مفتی اهل سنت لبنان، دعوت كرد با همفکری یکدیگر برای توحید شعائر، اعیاد و فعالیتهای اجتماعی طوايف اسلامی تدبیری بیندیشند. وی در همین خصوص طرح مدونی را به اجلاس سال ۱۳۴۹ «مجمع بحوث اسلامی» در قاهره ارائه كرد و متعاقب آن به عضویت دائم این مجمع درآمد.
موسی صدر از سال ۱۳۴۳، یک سال پیش از تأسیس جنبش فلسطینی فتح، در اندیشه تبدیل جامعه مصرفی لبنان به جامعهای مقاوم در برابر تجاوزات آینده اسرائیل بود. وی در بهار ۱۳۴۴ گروهی از جوانان شیعه را به مصر اعزام كرد تا در دورهای شش ماهه فنون نظامی را فرا گیرند. با بازگشت این جوانان که اولین کادرهای مقاومت لبنان بودند، عملیات ایذایی مشترک رزمندگان فلسطینی ـ لبنانی در شمال اسرائیل آغاز شد. بخش اعظم نیروهای رزمنده از جوانان شیعه لبنان، و فرماندهی عملیات بر عهده رزمندگان فلسطینی بود. این نوع عملیات مشترک تا اوایل سال ۱۹۷۲ ادامه یافت.
در خرداد ۱۳۵۴، به دنبال وقوع انفجاری در اردوگاه نظامی عین البنیه در کوههای بقاع که به کشته شدن ۲۷ تن از جوانان شیعه انجامید، صدر رسماً ولادت «گروههای مقاومت لبنان» را اعلان كرد. با پایان یافتن جنگ داخلی لبنان و انتقال دامنه ناآرامیها به جنوب، واحدهای مقاومت لبنان رسماً در نقاط استراتژیک مناطق مرزی مستقر شدند. اولین عملیات بزرگ مقاومت لبنان علیه تجاوزات اسرائیل در اواخر سال ۱۳۵۵ صورت گرفت که پس از چند روز درگیری، به آزادسازی شهرکهای طیبه و بنت جبل انجاميد. موسی صدر در زمستان سال ۱۳۵۶، طرح سازشکارانه توطین پناهندگان فلسطینی در جنوب لبنان را افشا کرد. اگرچه وي لبنان را محل اصلی فعالیتهای خود قرار داده بود، اما هیچ گاه از ساير مسائل جهان اسلام غافل نبود. انقلاب اسلامی ایران، امنیت حوزههای علمیه و اتحادیه عربی ـ اسلامی براي مبارزه با اسرائیل مهمترین دغدغههای خارج از لبنان وي بودند. در نیمه دوم دهه چهل، پس از آماده شدن اولین کادرهای نظامی مقاومت لبنان، دهها تن از جوانان مبارز ایرانی به لبنان آمدند و زیر نظر آنان فنون نظامی را فرا گرفتند.
صدر در ۳ شهریور ۱۳۵۷ در آخرین مرحله از سفر دورهای خود به کشورهای عربی، بنا بر دعوت رسمی معمر قذافی وارد لیبی شد و در روز ۹ شهریور ربوده شد. دستگاههای قضایی دولتهای لبنان و ایتالیا و همچنین تحقیقات انجامشده از سوی واتیکان، ادعای رژیم لیبی را مبنی بر خروج صدر از آن کشور و ورود به رم رسماً تکذیب کردند. در خبری که در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۰ توسط سایت «جبهه نجات ملی لیبی» روی شبکه جهانی اینترنت منعکس شد، آمده بود موسی صدر اواخر سال ۱۳۷۶ توسط برخی زندانبانان زندان ابوسلیم شهر طرابلس مشاهده شد و پیش از ماه رمضان به مکانی دیگر انتقال یافت.
عبدالمنعم الهونی، نماینده شورای انتقالی لیبی در قاهره، ضمن تأیید این خبر اعلام کرد: قذافی مدعی آگاهی از همه امور سیاسی و دینی بود. در طول یک دیدار قذافی به مذهب تشیع پرداخت و در آن تشکیک کرد. پاسخ موسی صدر نیز شدید بود. او قذافی را به ناآگاهی از علوم دین اسلامی به صورت کلی، و همچنین ناآگاهی از مذهب شیعه و سنی متهم کرد. پس از آن قذافی به موسی صدر دشنام داد و صدر نیز در مقابل قذافی را به خیانت و مزدوری متهم کرد. پس از این جریان قذافی فرمان قتل موسی صدر را صادر کرد.
خواهرزاده و داماد موسی صدر گفت برخی زندانیان آزادشده در لیبی چندین سال قبل (آخرین خبر ۱۰ سال پیش) اخباري مبنی بر حضور وی در زندان منتشر كردند. خانواده امام موسی صدر مرگ وی را تأیید نمیکنند و همچنان فکر میکنند که او در لیبی زندانی است. حسنی مبارک، رئیسجمهور مخلوع مصر، در مارس ۲۰۱۲ در روزنامه مصری یوم الیوسف مدعی شد که سرهنگ قذافی، امام موسی صدر را در لیبی پس از یک مشاجره کشته است. مبارک در یادداشتهای خود مینویسد: قذافی امام موسی صدر را به شام دعوت و در آن هنگام نواري صوتی برای وی پخش کرد که از مصر به دست او رسیده بود. در این نوار صوتی امام موسی صدر انورسادات را تهدید کرده بود که لیبی را به سرنوشتی چون لبنان دچار خواهد کرد. پس از آن مشاجرهای کلامی بین امام موسی صدر و قذافی در گرفت. در آن زمان قذافی و نیروهایش امام موسی صدر و همراهانش را مورد ضرب و شتم قرار دادند. قذافی پس از این حادثه، دستور کشتن فوری امام موسی صدر را صادر کرد؛ اما پیش از آن به زیردستان خود دستور داد ابزار شکنجه را حاضر کنند و خود شخصاً امام را شکنجه داد. امام موسی صدر پس از ۴ ساعت شکنجه از هوش رفت. قذافی در نهایت به زیردستان خود دستور داد امام و همراهانش را به قطعههای سنگین آهنی بندند و آنان را به داخل دریای مدیترانه در آخرین منطقه مرزی آبهای لیبی بیندازند. (تمام اطلاعات فوق از سایت امام موسی صدر گرفته شده است.)
رباب الصدر در گفتوگوی اختصاصی با شبکه تلویزیونی المیادین گفت: «مقامات لیبیایی در سالهای اخیر مایل بودند به توافقی با ما دست پیدا کنند که ما آن را نمیپذیرفتیم. آنها پیشنهاد پرداخت پول در مقابل مختومه شدن پرونده ناپدید شدن امام موسی صدر را مطرح کردند. آنها بارها تماس گرفتند ولی ما پیشنهاد را رد کردیم، ما پولپرست نیستیم.»
بیداری اسلامی در لیبی[۱۰]
مردم لیبی در پی بیداری اسلامی در ۱۷ فوریه ۲۰۱۱ انقلاب خود را آغاز کردند و پس از ۸ ماه مبارزه و مقاومت در ۲۳ اکتبر ۲۰۱۱ آزادی لیبی اعلام شد. بعد ازپیروزی انقلاب ۲۰۱۱، ساختار حکومتی ليبي به طور کلی دگرگون شد. ابتدا شورای ملی انتقالی شکل گرفت و سپس با برگزاری انتخابات، مجلس مؤسسان با ۲۰۰ عضو آغاز به کار کرد. این مجلس تأسيسی علاوه بر انتخاب دولت موقت، تدوین قانون اساسی را برعهده داشت و موظف بود بعد از برگزاری رفراندوم قانون اساسی، دولت رسمی را براساس قانون اساسی جدید و از طریق انتخابات مردمی برگزیند.که تا کنون محقق نشد.
ـ شورای ملی انتقالی لیبی
شورای ملی انتقالی لیبی در ۲۷ فوریه ۲۰۱۱ در زمان شعلهور شدن انقلاب لیبی تشکیل شد. با آغاز انقلاب در ۱۷ فوریه ۲۰۱۱ در تعدادی از مناطق کشور، مردم خواستار سرنگونی حکومت ۴۲ ساله معمر قذافی شدند. بر اساس توافقی که در جمع اعضاي شورای ملی انتقالی از مناطق آزادشده از سلطه حکومت قذافی تا ۵ مارس ۲۰۱۱ صورت گرفته بود و همچنين عناصر مهمی که در خارج کشور از رژیم قذافی منفک شده بودند، مقرر شد مصطفی عبدالجلیل، وزیر دادگستری، جداشده از دولت قذافی، به عنوان رئیس موقت شورای ملی انتقالی تعیین و عبدالحفیظ عبدالقادر غوقه به عنوان معاون و سخنگوی رسمی شورا انتخاب شود. همچنین توافق شد شورای ملی انتقالی موقت بر اساس موارد زیر به وظایف خود عمل كند: این شورا به عنوان تنها نماینده قانونی مردم لیبی معرفی شود. شورا موظف بود از انقلاب مردمی دفاع كند و پیگیر نتایج سقوط شهرهای شرقی کشور و مناطقی باشد که در اختیار انقلابیون بود. در این مصوبه تأکید شد که این شورا به عنوان دولت موقت شناخته نمیشود، بلکه وظیفه دارد خلأ موجود پس از سقوط قذافی را پر کند. اين شورا تنها برای حمایت از انقلاب در دوره انتقالی شكل گرفته تا مشکلات جاری را که ممکن است موجب نگرانی مردم پس از سرنگونی حکومت قذافی باشد، حل كند وپس از پیروزی کامل بر کشور مجلس مؤسسان را تشکیل واز سمت خود کنارهگیری کند.
اولین انتخابات لیبی پس از انقلاب
اولین انتخابات لیبی پس از ۴۲ سال حکومت بدون قانون اساسی و کشور بدون حزب سیاسی و بدون معارضه، رخدادي جالب و جدید بود. در این شرایط کشورهای غربی که طراح نظام انتخاباتی بودند برای اینکه بتوانند به بخشی از اهداف خود برسند، حکومت موقت لیبی را ملزم كردند از ۲۰۰ کرسی پارلمان ۱۲۰ کرسی را به فهرست احزاب اختصاص دهد. با مخالفت مردم، این تعداد به ۸۰ کرسی رسید. همانطور که در فهرست زير پیداست، در مدت کوتاهی بیش از ۱۲۵ حزب بدون اینکه در لیبی قانون احزاب وجود داشته باشد، تشکیل شدند. در واقع هم مردم و هم احزاب همزمان انتخابات و کار حزبی را تمرین میکردند. در این سناریو توطئههایی تصور میشد که در پایان این نوشتار به آن اشاره شده است. آنچه مسلم است دو بازیگر بیرونی که اهداف مشتركي داشتند برای پیروزی دو جریان اخوانی و لیبرالی صحنه انتخابات را به گونهاي خاص طراحی کرده بودند تا یکی از این دو پیروز صحنه باشد. در حقیقت آنها به دنبال مصادره انقلاب لیبی بودند. جریان غربی به حمایت از لیبرالها و جریان عربی به حمایت از اخوانیها پرداختند، اما در نتیجه انتخابات به رغم اینکه لیبرالها با بیش از ۵۰ حزب اسلامی و با بیش از ۱۰۰ سازمان مردمنهاد ائتلاف کردند و اسم خود را ائتلاف نیروهای ملی گذاشتند، تنها توانستند ۳۴ کرسی از ۸۰ کرسی را به دست آورند و جریان عربی که تصور میکرد در این مرحله پیروز خواهد شد، توانست فقط ۱۷ کرسی كسب كند. هر دو جریان تبلیغات وسیعی به راه انداختند که سهم زیادی در آراي مستقلین دارند؛ در حالی که عملاً پس از تشکیل جلسات کنگره، اکثریت اعضا با کتله مستقلین شد و بر همین اساس مسئولان کنگره از مستقلین انتخاب شدند.
علل وقوع تحولات بیداری اسلامی
كشورهاي عربي به علت فقدان دموكراسي و استقلال، در کنار بحران اشغال فلسطین، تحت فشار ملتهای خود و ناخواسته در خط مقدم مبارزه برای حل مشکلات فلسطین (به تعبیر آنها، مشکل جهان عرب و به تعبیر صحیح، مشکل جهان اسلام) قرار دارند. با اینکه کشورهای عربی تاکنون نتوانستهاند اقدام مفیدی برای حل بحران فلسطین انجام دهند، ولی همچنان اصرار دارند این بحران را عربی قلمداد کنند و هیچگاه درصدد تشکیل جبهه متحد جهان اسلام برای نجات فلسطین برنیامدهاند. کنفرانس اسلامی نیز در طول عمر خود کمترین موضعگیری و تلاش را برای حل بحران فلسطین داشته است. جهان عرب برای مقابله با بحران فلسطین اتحادیه عرب و کنگره قومیـ عربی را تشکیل داده است؛ اما به دلیل عدم استقلال رهبران جهان عرب، هیچ اراده عربی به کمک فلسطین نیامده بلکه هرازگاهی موانعی به وجود آورده که با مواضع غربی برای خرید زمان از فلسطین همسو بوده است. در طول تاریخ نیز در جنگهای اعراب و اسرائیل و مذاکرات صلح خاورمیانه هیچ دستاوردی نداشته، بلکه موجب وقتکشی و ناامیدی ملت فلسطین شدهاند. ظهور انقلاب اسلامی با شعار محو اسرائیل كه رهبر انقلاب مطرح كردند و حمایت مردم از این نظریه و شکلگیری جبهه مقاومت که چون سدی در مقابل غرب و امریکا ایستاده است، امیدی برای ملت فلسطین به وجود آورد و موجب تولد جریانهای جدیدی از مقاومت با عنوان حماس، جهادی اسلامی و حزبالله شد. با اینکه این جریانها عمدتاً عربی بودند ، ولی جهان عرب خیلی وارد میدان نشد و حتی حاضر نشد به طور جدی از مقاومت حمایت کند ؛ زیرا به دلایل پیشگفته ، معتقد نبود ملت فلسطین جز از راه مذاکره به نتیجه برسند.
بنابراین جهان عرب پس از شکست در مقابل اسرائیل، ساختار خود را بازسازی کرد و کودتاهای عربی ـ سوسیالیستی در کشورهای مختلف به وجود آورد. در واقع این موج که کشورهای عربی را دربرگرفت، ضرورت تغییر در جامعه عرب برای پاسخ به شکست اعراب در مقابل اسرائیل بود که به نوعی چون مدیریت غربی را به دنبال داشت، در نهایت به حکومتهای دیکتاتوری تبدیل شد و اقدامی هم علیه اسرائیل انجام نداد؛ بنابراین مجدداً ملتهای عرب سرخورده از حکومتهای خود عقدهها و تحقیرها را فرو خوردند و این حقارت به مرور انباشته شد تا اینکه حماسه جنگ ۳۳ روزه حزبالله در سال ۲۰۰۶ موجب شکست اسرائیل شد. اولین مرحله این شکست از سال ۲۰۰۰ آغاز شد كه حزبالله توانست اسرائیل را وادار به عقبنشینی از لبنان کند و اولین شکست تاریخی را بر اين رژيم وارد آورد. این پیروزی در جنگ ۳۳ روزه کامل شد و هیجان ملتهای عرب را برانگیخت؛ سپس پیروزی حماس در جنگ ۲۲ روزه و جنگ ۸ روزه این پروژه را تکمیل کرد و موج ضد صهیونیستی که در متن شعار انقلاب اسلامی بود در میدان عمل با ایمان و مقاومت مجموعهای از جریانهای عربی به نتیجه تاریخساز رسید و این باور را که اسرائیل شکستناپذیر است، تغییر داد.
این عبرت و راهکار تاریخی بیش از همه پاسخ به حقارتهای فروخورده تاریخی ملتهای عرب بود؛ در نتیجه غلیانِ حماسی جوانان عرب، که سالها مترصد فرصتی برای عبور از موانعی بودند که حاکمان سرسپرده آنها ایجاد کرده بودند، یکباره انقلابهای بیداری اسلامی را آفرید. این انقلابها از ویژگیهای خاصی برخوردار شدند:
- جوانان آغازگر حرکتهایي انقلابی بودند که به سرعت در داخل و خارج گسترش پیدا کرد.
- شعارهای جوانان سیاسی، ضد اشغالگری، ضد دیکتاتوری و ضداسرائیلی بود، بدون اينكه احزاب نقشی در طراحی اين شعارها داشته باشند بلکه احزاب دیرتر از مردم به صحنه آمدند.
- شعارهای دینی مبتنی بر اللهاکبر و لا اله الا الله بود، در حالی که علمای دین پیشرو این حرکت نبودند. اگرچه در انقلابها حضور داشتند، ولی رهبری انقلاب به دست آنها نبود، زیرا علمای دین در چمبره حکومتها محصور بودند و جرأت مخالفت نداشتند.
- جمعیت انبوه مردمی قدرت برتری نسبت به حکومت را به وجود آورد و توانست توان امنیتی و نظامی حکومت را مغلوب کند؛ بنابراین در هیچ کجا کودتای نظامی رخ نداد.
- شعارهای مشترک ملتهای مسلمان اسلامی، ضد استکباری و ضد دیکتاتوری بود و آنان به دنبال استقلال، آزادی و حاکمیت ارزشهای اسلامی بودند.
- هیچ جریان یا قدرتی از بیرون عامل شکلگیری این انقلابها نبود.
این شعارها منافع کشورهای غربی و عربهای غیردموکراتیک را به شدت به چالش کشید؛ به همین دلیل اراده قوی غربی ـ عربی برای مصادره انقلابها به سرعت شکل گرفت. در گام اول سعی کردند انقلاب را در اصلاحات متوقف کنند ـ مانند آنچه در تونس، مصر و یمن رخ داده است ـ تا با خرید زمان از موج و خروش ملتها در کشورهای شاهد بیداری اسلامی و سپس در کشورهای مستعد بیداری اسلامی جلوگیری کنند. آنها امیدوارند با ابزارهایی که دارند از تحقق شعارهای اصلی موج بیداری اسلامی که منافع آنها را نیز تهدید میکند ممانعت کنند. همزمان حملات سنگینی را عليه سوریه آغاز کردند تا فضای تبلیغاتی علیه مقاومت ایجاد و ارتباط بین کشورهای بیداری اسلامی را قطع کنند. سپس اختلافات مذهبی، شیعه و سنی را در ارکان جنگ روانی خود ایجاد کردند تا ارتباط ایران اسلامی با کشورهای بیداری اسلامی را قطع و با محاصره ملتهای انقلابی، شعارهای آنها را مصادره کنند. اسلامی شدن موضوع فلسطین و پیشرفتهای مقاومت در مبارزه با اسرائیل فضای جدیدی به وجود آورد که ملتهای مسلمان تحقیرشدهای که مترصد شرایط برای عکسالعمل بودند، بیدار و امیدوار شدند و به پیروزی در مبارزه ایمان آوردند.
موافقین و مخالفین بیداری اسلامی
ابتدا غربیها به دلیل مهارت ویژه که در تولید ادبیات سیاسی دارند سعی کردند این حرکت را بهار عربی بنامند و طبق عادت و روش معمول، سیاستمداران و دیگران نیز از آنها پیروی کردند. تعیین این عنوان برای غربیها و پیروانش دو معنی داشت: یکی اینکه این بهار با پاییز و زمستان تمام میشود؛ دوم اینکه این حرکتها عربی است نه اسلامی.
در گام بعدی تلاش کردند انقلابها را در حد اصلاحات نگه دارند تا باقیمانده رژیم قبلی به عنوان امیدی برای بازگشت به حکومت، دستکم برای بقای خود تلاش کند؛ همچنین تغییر رهبران و حکام و باقی ماندن بدنه به همت غرب میتواند به بازماندگانِ دستنشاندههایِ غربی و سایر حکومتهای دستنشانده امید بخشد و غرب نیز از غافلگیری حرکت مردم هوشیار شود و بتواند در زمان لازم به راهحلهایی بیندیشید. به همین دلیل در تونس و مصر سعی کردند بدنه را نگه دارند. در لیبی نیز پس از حملات ناتو در مرحله اول، غرب فرصت زیادی داد که راهحل سیاسی اعمال شود؛ اما نه قذافی مغرور کوتاه آمد و نه مردم فرصت زیادی به حکومت و غرب دادند که خواستشان محقق شود. با گذشت یک سال از بیداری اسلامی، غربیها با جذب جبهه عربی اهداف ذیل را دنبال میکنند:
ـ این حرکتها و قیامها عربی است نه اسلامی.
ـ اگر شعارهای مبتنی بر استقلال، آزادی و حاکمیت ارزشهای اسلامی حاکم شود، آنها ناخواسته جزیی از مقاومت ضد نظام سلطهاند و به زودی به ائتلاف طبیعی خواهند رسید.
ـ اگر کشورهای عربی به توقف این حرکت همت نکنند، این موج آنها را نیز دربرمیگیرد؛ بنابراین غرب که نمیتواند با ظاهر دموکراسی مخالفت کند، مجبور است به انتخابات تن بدهد و از مردم حمایت کند تا بتواند در میدان باشد و انقلاب را مصادره کند. از طرفی غرب نمیتواند به دستنشاندههای خود پشت کند چون باقیماندهها را در سایر کشورها از دست خواهد داد. بر این اساس دیگران میتوانند با هویت عربی و ژست دموکراسیطلبی بدون توجه به شرایط خود به ظاهر از مردم و امت بیداری اسلامی دفاع کنند و ادعای اسلامی نیز داشته باشند و اهداف غربی ـ عربی را با کمک غربیها تأمین کنند. همسویی قطر، امارات و عربستان که خود فاقد دموکراسی هستند، با غرب مدعی دموکراسی که دستنشاندههایشان امروز دیکتاتور خطاب میشوند، در این راستا قابل ارزیابی است. به ویژه اصرار بیش از حد آنها برای جلوگیری از ارتباط کشورهای بیداری اسلامی با مقاومت و هجوم گسترده علیه لبنان، سوریه و ایران بدین علت است.
خرید زمان برای جبهه غربیـ عربی و تلاش برای جلوگیری از موج مردمی و مطالبات آنها مبارزهای است که نتیجهاش در پروسه زمانی میانمدت مشخص خواهد شد. در واقع تلاش میکنند با استفاده از ابزارهای موجود زمان را طولانی، اختلافات و نقاط ضعف را فعال و از نتیجه مطلوب جلوگیری کنند و انقلابیون را به دلسردی و ناامیدی برسانند؛ به خصوص که این انقلابها فاقد رهبری است و آنها امید دارند با ایجاد ناامنی و دامن زدن به اختلافات، مردم را خسته کنند و آنگاه خود ناجی آنها شوند.
فرصتها و چالشهای انقلاب لیبی
اصولاً هر انقلابی بر سه مؤلفه مردم، شعارها و اهداف راهبردی، و رهبری استوار است. در لیبی مردم در صحنه انقلاب حاضر بودند ولی در بحث اهداف راهبردی و رهبری نقص داشتند. شعارهای اولیه مردم ساقط كردن قذافی بود که محقق شد، ولی برای پس از قذافی شعار مشخصی ندارند. اگرچه مردم شعارهای استقلال، آزادی و حاکمیت اسلامی را مطرح کردند، ولی چگونگی تحقق آن نیاز به اهداف و برنامههای معین دارد ؛ به خصوص که انقلاب لیبی فاقد رهبری است ؛ لذا آینده این کشور با آزمون و خطای بیشتری در دنیای پرتلاطم نظام سلطه مواجه خواهد بود.
برخی ویژگیهای جامعه لیبی
اصولاً جامعهشناسی یک ملت پیچیدگی خاص خود را دارد؛ به خصوص ملتی که در مسیر حفظ انقلاب است ؛ از این رو، ویژگیهای اجتماعی جدید لیبی در سه دوره قبل، حین و بعد از قذافی بررسی میشود. قبل از قذافی اندیشه و سیاست سنوسیه در طول بیش از یک قرن اندیشه غالب در لیبی بوده است. مبارزات ضد اشغالگری سنوسيها از سال ۱۹۱۱ علیه ایتالیا آغاز شد و تا استقلال لیبی در سال ۱۹۵۱ ادامه یافت. پس از آن سنوسيها توانستند حکومت مدرن و مردمی منحصر به فردی در جهان اسلام به نمایش بگذارند. در این حکومت اسلامی و مردمی، اسلام اساس قانونگذاری بود و حکومت با انتخابات مردمی شکل میگرفت. بر این اساس قانون اساسی پیشرفتهای طراحی شد که در آن نه تنها موضع کشور نسبت به اسرائیل و اشغالگران، بلکه حاکمیت نظام و تشکیلات حزبی و مردمی نیز مشخص شده بود. از آنجا که حکومت سنوسیه برخاسته از زاویهها و مساجد بود، همواره به اعتقادات و ایمان مردم توجه جدی داشت؛ زیرا سنوسیه قبل از اینکه جریانی سیاسی و حکومتی باشد، اندیشهای دینی بود. در نتیجه همواره انصاف و عدالت نسبی در جامعه لیبی حاکم بود و ارزشهای فرهنگی و دینی بر مطالبات قبیلهای مردم غلبه داشت؛ لذا تقدس حکومت رمز وحدت و هویت ملی شده بود. با اینکه در آن زمان کشف نفت در لیبی آغاز شده بود، ولی سنوسيها توانستند خدمات عمرانی خوبی برای مردم انجام دهند. اینک نیز مردم از آن زمان به نیکی یاد میکنند. عمده آبادانی لیبی امروز در زمان سنوسيها انجام شده است. سنوسیها علاوه بر سلوک و معاشرت شایسته با مردم با کشورهای همسایه نیز روابطی حسنه برقرار کرده بودند. آنچه امروز به عنوان زاویه و حافظان قرآن در لیبی وجود دارد مدیون زحمات فرهنگی ـ دینی سنوسيهاست. اکتشاف نفت و گاز در لیبی و پیروزی و پیشرفت اندیشه سنوسی که در جهان اسلام مبتنی بر جهاد و حاکمیت اسلام و مردم بنیان نهاده شده بود، و به تعبیری پیوند دین و سیاست و تشکیل حکومت رقم خورده بود، نظام سلطه را بر آن داشت که نسبت به سرنوشت لیبی اندیشه کند؛ لذا لیبی در موج کودتاهای قومی ـ عربی که در جهان عرب آغاز شده بود، دچار کودتا شد و در حالی که ملک ادریس سنوسی در خارج از کشور برای ادامه درمان به سر میبرد، حکومت سنوسی در اول سپتامبر ۱۹۶۹ سقوط کرد و معمر قذافی به عنوان پدیدهای مجهول سر کار آمد.
قذافی عاقلترین دیوانه جهان
قدرت گرفتن قذافی با کودتای نظامی تحت شعار «انقلاب فاتح» به بهانه ساقط کردن حکومت سلطنتی و تشکیل حکومت جمهوری، جامعه لیبی را جذب کرد. از همان آغاز انقلاب برخی ابعاد توطئههای غربی مشخص بود، ولی هنر طراحان صحنه و بیمیلی ملک ادریس به حکومت و عدم ارتباط و امکان رهبری مردم توسط ادریس سنوسی موجب شد قذافی ادامه حیات دهد. از نشانههای توطئه پنهان در کودتای قذافی اینکه اصولاً کودتای نظامی توسط فرماندهان ارشد نظامی انجام میشود و پس از پیروزی نیز ارشدترین فرمانده به دلیل نظم حاکم بر ساختار نظامی به حکومت میرسد، اما در لیبی که ارتش قدرتمندی در آن زمان داشت و نظم نظامی خوبی هم بر آن حاکم بود، ستوان یکم ۲۷ ساله کودتای نظامی را رهبری کرد. نشانه دیگر اینکه اصولاً در کشورهای عربی، به ویژه در لیبی که هنوز هم بافت قبیلهای حاکم است، قبایل بزرگ در سرنوشت کشور نقش اساسی دارند، حال آنکه قذافی از کوچکترین قبیله صحرایی اطراف شهر سرت بود که به حکومت رسید. اگر بپذیریم آنچه قذافی بر این کودتا نام نهاد، انقلاب بود، اصولاً رهبران انقلاب با تکیه برسوابق مبارزاتی و شخصیت کاریزمای خود به قدرت میرسند، حال آنکه قذافی به سختی مراحل اولیه تحصیل را پشت سر گذاشته بود و سواد، سن و اعتباری برای رهبری انقلاب نداشت. قذافی در کودتا به حکومت رسید، اما چه شد که اندکی بعد وزیر کشور، وزیر دفاع و وزیر خارجه وقت کودتایی علیه قذافی طراحی کردند و به رغم هماهنگی انجامشده، هر سه در کودتا شکست خوردند؟ چه عاملی توانست قذافی را حفظ کند، در حالی که در آن شرايط اقدام تنها یکی از وزارتخانههای کشور یا دفاع برای انجام کودتا کافی بود؟ در طول ۴۲ سال حاکمیت قذافی چه عاملی تهدیدها علیه قذافی را خنثی کرد؟ چه شد که یکباره همه دوستان دیرینه غربی و عربی قذافی در سال ۲۰۱۱ علیه او شوریدند؟ در پاسخ به سؤال آخر باید گفت چون عمر مفید سیاسی قذافی رو به پایان بود و جانشین او، سیفالاسلام، چارهای جز شعار اصلاحات برای حکومت نداشت و مردم لیبی نیز صبرشان از ۴۲ سال حکومت بیقانونی و دیکتاتوری لبریز شده بود و مهمتر اینکه بیداری اسلامی نیز مانند موج عظیمی کشورهای عربی به ویژه همسایگان لیبی (تونس و مصر) را درنوردیده بود، چارهای جز فدا کردن قذافی برای دوستان غربی ـ عربی او نمانده بود. لذا بهترین دوستان قذافی برای اینکه بتوانند گذشته خود را اصلاح کنند، زودتر از دیگران علیه او شوریدند تا مجدداً و در فرصت مناسبتری بر این سرزمین اعمال حاکمیت و منافع خود را تأمین کنند.
آثار تربیت ۴۲ ساله قذافی در لیبی
قذافی از آغاز حکومت خود با استفاده از فضای تربیت سنوسيها و روحیه ضد اشغالگری مردم لیبی با سر دادن شعارهای ضد غربی، انقلاب خود را زینت بخشید؛ سپس پایگاه نظامی امریکا را در لیبی تعطیل کرد و مدال افتخار این پیروزی را بر گردن خویش آویخت و هر ساله این روز را به عنوان یوم الجلاء (روز عظمت) در لیبی جشن میگرفت. ملت لیبی به پاس شعارها و اقدامات ضدغربی قذافی به حکومت وی علاقهمند و امیدوار شدند. قذافی که عاقلانه خود را به دیوانگی زده بود، در جهان به فردی با ویژگی خاص مشهور شد. اولین خدمت ارزشمندی که قذافی به اربابان خود کرد، دعوت امام موسی صدر و ناپدید کردن او و یارانش بود. این اقدام قذافی در سال ۱۹۷۹ اندیشة مبارزه و جهاد حقیقی علیه اسرائیل را متوقف کرد. قذافی همواره با اظهار نظرهای عجیب خود؛ اسلام، پیامبر(ص) و قرآن کریم را زیر سؤال میبرد و پس از آن نظریه جهان سومی خود را در قالب کتاب سبز ارائه داد. این کتاب سبز ۱۲۰ صفحهای، مبنای حکومت، دیانت، سیاست و فرهنگ مردم لیبی شد و قذافی هزینههای هنگفتی برای ترویج این اندیشه در جهان صرف کرد. بدین منظور مرکز الدعوة الاسلامیه را که هفت دانشگاه در مناطق مختلف جهان دارد، تأسيس كرد. لیبی، با شش میلیون جمعیت، به اندازه ایران صادرات نفت و گاز دارد. قذافی در مدت ۴۲ سال میتوانست کشور خود را به استاندارد سوئیس برساند اما آنچه از وی به ارث رسیده عبارت است از:
ـ توسعه عمران و فرهنگ در قالب تبدیل کشور به روستاهای بزرگ و تخریب اندیشه و فرهنگ سنوسیه بین مردم خود؛ در زمان سنوسیه لیبی در طراز کشورهای پیشرفته عربی بود ولی امروز جزو عقبماندههاست.
ـ تنبلی و راحتطلبی جوانان به نحوی که این کشور بیش از ۹۵ درصد نیاز خود را از خارج وارد میکند. از طرفی برخی شغلها در لیبی مانند صیادی، کشاورزی و خدماتی از آنِ کشورهای همسایه و افریقایی است و جوانان لیبی وارد اینگونه مشاغل نمیشوند.
ـ کشوری که به اکثر کشورهای افریقایی کمک میکرد و شهرت بیرونی خوبی داشت، فاقد آسفالت در برخی کوچهها و خیابانهای پایتخت است و آبرسانی در برخی شهرهای بزرگ لیبی انجام نگرفته و دارای جادههای خراب در داخل و خارج شهرها و ساحل متروکه دریای مدیترانه است.
ـ شهروند لیبیایی برای کمترین درمان ناچار است به کشورهای خارج مراجعه کند. مردم اعتمادی به درمان در لیبی ندارند و معتقدند درمان و بهداشت در لیبی نزدیک به صفراست و برای جزییترین درمان تونس و مصر و ساير کشورها را ترجیح میدهند.
ـ سطح آموزش به شدت ضعیف است و یادگیری زبانهای خارجی با محدودیت بسیار مواجه است. مهمتر اینکه این کشور فاقد ارتش نظامی است.
ـ بیش از یک و نیم میلیون کارمند دولت و پزشکان با دریافت حداقل حقوق، بیشترین فرصت را برای درآمدهای غیرقانونی داشتند. برخی افراد همزمان از چند جا میتوانستند مخفیانه حقوق بگیرند. این وضعیت موجب گسترش حرامخواری و سرقت از اموال دولت شد.
ـ ممانعت از افزایش ثروت تجار و بخش خصوصی؛ تمام سرمایهها در بانکهای لیبی فقط با اجازه حکومت برداشت میشد و اگر کسی منزل اضافه داشت، حکومت براساس قانون کتاب سبز آن را میگرفت و به دیگری میداد.
ـ بیکاری جوانان، به خصوص جوانان تحصیلکرده، به ۵۰ درصد رسید. البته برخی فارغالتحصیلان ماهانه حقوق کافی دریافت میکردند. با افزایش سرسامآور هزینه ازدواج، جوانان لیبیایی اساساً امید به ازدواج و تشکیل زندگی نداشتند که پیامد آن افزایش فساد در خارج و فساد پنهان و اعتیاد در داخل بود.
ـ به رغم حدود دو هزار کیلومتر ساحل دریای مدیترانه، کشور فاقد مراکز تفریحی و ورزشی بود؛ در نتیجه سالانه فقط بیش از یک میلیون نفر از لیبیاییها به کشور همسایه تونس برای تفریح سفر میکنند.
ـ فقدان قانون اساسی و ساختارهای حزبی و سیاسی در کشور و سردرگمی مردم از نظام حکومتی ۴۲ ساله قذافی؛ به یکی از استادان دانشگاه طرابلس که دکتری علوم سیاسی داشت گفتم: بیش از چند بار کتاب سبز را خواندم ولی چیزی متوجه نشدم. جواب داد: من سی سال این کتاب را در دانشگاه تدریس کردم، چیزی نفهمیدم. چطور شما توقع دارید آن را بفهمید؟
ـ تخریب سازمان علمایی و خنثی کردن فعالیتهای سیاسی ـ دینی در کشور به نحوی که خواندن نماز صبح در مسجد جرم بود و فرد خاطی زندانی میشد. اعمال سیاست خشن علیه علما و زوایا و خنثی کردن نقش اجتماعی و دینی آنها در جامعه و در نتیجه پایین نگه داشتن معلومات دینی مردم لیبی.
ـ امنیتی کردن کشور و مردم و ایجاد رعب و وحشت در محیطهای اداری، اجتماعی و حتی خانوادگی؛
ـ برخورد خشن و سرکوبگرانه با معارضه و مخالفین حکومت با همکاری و مساعدت کشورهای غربی، به نحوی که هر کس علیه قذافی در هر کجای جهان موضع میگرفت، کشته میشد.
ـ شعارهای ضد غربی از یک سو و تسلیم شدن در برابر غرب و تطمیع رهبران غربی از سوی دیگر موجب شد درآمدهای هنگفت لیبی در برقراری ارتباطات شخصی قذافی با تونی بلر، نخستوزیر سابق انگلیس، سارکوزی رئيسجمهور فرانسه، برلوسکنی، نخستوزیر ایتالیا، پوتین، رئیسجمهور روسیه، و رایس، وزیر خارجه سیاهپوست امریکایی و… هزینه شود و در نهایت همینها ضربه اساسی را به دوست قدیمیشان قذافی زدند.
ـ شعار قذافی مبارزه با اسرائیل بود، ولی عملاً برای ترور امام موسی صدر و فتحی شقاقی و عدم اقدام جدی در حمایت عملی از فلسطین حسابشده عمل کرد و بیشترین خدمات را به اسرائیل ارائه داد.
ـ ادعاهای رهبری جهان اسلام، جهان عرب و قاره افریقا و صرف هزینههای کلان در راستای این رؤیا؛
ـ ترویج فرهنگ حقوق گرفتن، دیر سر کار آمدن یا سر کار نیامدن کارمندان به عنوان امری عادی؛
ـ تخریب اقتصاد، فرهنگ، سیاست، قدرت نظامی و هویت ملی لیبی و عقب نگه داشتن عمران و شهرسازی، خدمات عمومی و کاهش امید به زندگی و وادار کردن مردم به تقلب، سرقت، حرام، خودستایی و غرور کاذب؛ در حالی که عکس آن در زمان سنوسیه وجود داشت.
ـ قذافی برای فریب مردم برخی خدمات به مردم خاص میداد؛ ازجمله پرداخت هزینه درمان در داخل و خارج کشور، پرداخت هزینه تحصیل، پرداخت بیمه بیکاری به فارغالتحصیلان دانشگاه و….
موقعیت ژئوپليتيكی لیبی
لیبی به دلیل اهمیت ژئوپليتيكی از گذشتههای دور همواره مطلوب قدرتهای بزرگ بوده و در طول تاریخ خود مورد تاخت و تاز و رقابت قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای قرار گرفته است. زمانی که نفت در این کشور کشف شد، به ویژه پس از جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ که کانال سوئز بسته شد و ارزش نفت به شدت افزایش یافت، غربیها وارد لیبی شدند و در مدت بسیار کمی صادرات نفت لیبی را به دو برابر افزایش دادند تا بتوانند نیاز خود را تأمین کنند. در شرایط کنونی جهان که اهمیت ژئوپليتيكی لیبی بیش از گذشته افزایش یافته است، از زوایای مختلف میتوان اهمیت اين كشور را مورد بررسی قرار داد.
لیبی به دلیل منابع و ذخایر ارزشمند نفت و گاز، هزینه استخراج ارزان و نزدیک بودن به اروپا، برای غرب بسیار مطلوب است. البته کشورهای تکمحصولی نفتی که فاقد تولیدات داخلی و پیشرفتهای صنعتی هستند، به همین میزان به بازار فروش انرژی نیاز دارند؛ با این حال وجود رقبای منطقهای و قدرتهای نوظهور مثل بریکس به عنوان رقیب، فرصت غرب را در بازار لیبی تهدید میکند و لیبی میتواند از این رقابت استفاده کند. لیبی با جمعیت اندک و درآمد سرشار خود قادر است بدون وابستگی به اقتصاد و حمایتهای کشورهای غربی ـ عربی روی پای خود بایستد. در شرایطی که عمده کشورهای عربی به دلیل نیاز امنیتی یا اقتصادی به غرب تکیه کردهاند، لیبی میتواند بدون وابستگی اقتصادی و خارج از تهدیدهای منطقهای و فرامنطقهای، کشوری مستقل باشد؛ زیرا کشورهای همسایه به حمایت اقتصادی لیبی نیازمندند که ضرورت تأمین این نیاز امنیت است. بنابراین کشورهای همسایه و ذینفع برای ایجاد امنیت نسبی در لیبی تلاش خواهند کرد. همچنین لیبی به لحاظ قومی و مذهبی کشوری یکپارچه و فارغ از تهدیدهای جدی امنیتی و فشارهای داخلی است. اگر این انقلاب لیبی را به کشور مستقل اسلامی تبدیل کند، ابتدا برای غرب و در مرحله بعد نوعی چالش استقلال در جهان اسلام به ویژه کشورهای عربی خواهد بود. این مسأله کشورهای عربی را به شدت نگران کرده است؛ لذا تلاش خواهند کرد این انقلاب متوقف یا مصادره به مطلوب شود.
نقش بازیگران خارجی در لیبی
به دلیل شرایط ژئوپليتيكی پیشگفته، ليبي همواره در برنامه و رقابت غرب قرار داشته و آنچه امروز به آن افزوده شده آن است كه برای اولین بار یک کشور عربی غنی دچار انقلاب مردمی شده است. ملت ليبي با تجربه تلخ از دوران قذافی تنفر بیشتری از غرب پیدا کردهاند؛ به همین دلیل حتی در بحران انقلاب، به رغم نگرانی از شدت عکسالعمل و برخورد قذافی، اجازه ورود به سربازان غربی را برای کمک به پیروزی انقلاب ندادند. بنابراین ملتی که در شرایط سخت و تهدید قذافی مانع ورود سربازان غربی شد، بعید به نظر میرسد در شرایط آرام و طبیعی از سلطه غرب در کشور خود استقبال کند.
پس از پیروزی انقلاب، سه بازیگر اصلی در صحنه لیبی حضور دارند: غربیها، عربها و مردم.
غربیها: غرب با وارد کردن ناتو و حمایتهای سازمان ملل و برخی کشورهای عربی همسو علیه قذافی، خود را با انقلاب لیبی همراه کرد. آنها با استفاده از ابزارهایی که در اختیار داشتند سعی کردند خدماتی ارائه کنند و در صحنه داخلی نیز جریان لیبرالی را از غربنشینان لیبیایی به وجود آورند تا نقش و سهم قابل توجهی در میدان داشته باشند. آنها با به کارگیری ابزارهای خود، اعم از حقوق بشر، دادگاه جنایی لاهه، ناتو، سازمان ملل و توان کشورهای غربی و عربی برای حضور خود در صنعت نفت لیبی و جاذبههای تحصیل، درمان و توریست در غرب، فرصتهای خود را در لیبی تقویت و به کارگیری کردند. با این حال غرب با موانع و چالشهایی در لیبی مواجه است؛ اعم از دیدگاههای ضد غربی و ضد اسرائیلی مردم، جریان تندروی اسلامی و بدهی حدود دویست میلیارد دلاری غرب به لیبی، آن هم در شرایط وانفسای اقتصادی غرب، که باید دید در این رقابت چه کسی پیروز خواهد شد. البته تاریخ لیبی نشان میدهد طمع منافع در لیبی همواره مورد اختلاف و بعضاً نزاع داخلی غربیها بوده است.
عربها: امروز به اقتضای شرایط و زمان، کشورهای عربستان، قطر و امارات در حمایت از سیاستهای فرامنطقهای با غرب عمل میکنند؛ لذا قطر از ابتدا با انقلاب لیبی همراه بود و هزینههای بسیاری کرد. قطر که اصولاً در زمین غرب بازی میکند در تلاش بود با حمایت از جریانهای اسلامی تندرو به ویژه اخوانالمسلمین در صحنه انقلاب لیبی ایفای نقش کند. عربستان سعودی به دلیل مخالفت ریشهای با بیداری اسلامی عملاً وارد صحنه سیاسی نشده، ولی به لحاظ فعالیتهای عقیدتی تمام سعی خود را کرده است. هدف قطر جذب اخوان در جبهه بیداری اسلامی و حفظ آن در جبهه عربی است. نگرانی دیگر قطر این است که اگر انقلابهای بیداری اسلامی پیروز شوند و به موفقیت برسند، ناگزیر این تهدید قطر را استثنا نخواهد کرد؛ لذا مراقب است بیداری اسلامی به خوبی مدیریت شود. هزینههای هنگفت مالی (که در لیبی برای مدت زمان کوتاهی کاربرد دارد)، هممذهب بودن، حمایت مالی از جریانهای اسلامی تندرو، استفاده از احساسات انقلابی جوانان و حمایتهای غرب از قطر از جمله فرصتهای این کشور در لیبی است. در مقابل، اندیشه ضد سلطه و غرور ملی در لیبی، به ویژه نتیجۀ برخوردهای خشن گروههای تندرو در سه سال اخیر که مردم آن را ناشی از سیاستهای قطر میدانند، از جمله تخریب قبور بزرگان تصوف و ناامنیهای گسترده اجتماعی از چالشهای اهداف آینده قطر به شمار میرود. البته جریانهای مورد حمایت قطر از جمله اخوانالمسلمین و برخی شخصیتهای مبارز لیبیایی نیز در آتش قهر مردم علیه قطر خواهند سوخت.
مردم: مردم لیبی با اندیشه اسلامی میانهرو، به دنبال صلح و سازش هستند. مردم که بیشترین سهم را در پیروزی انقلاب داشتند، در انتخابات کنگره نیز که در اوج احساسات انقلابی انجام شد، به رغم نداشتن تجربه انتخاباتی، انتخابی اصلح انجام دادند و بیشترین رأی را نسبت به جریانهای لیبرال و اخوان به دست آوردند و سپس مسئولان کنگره را از مستقلین انتخاب کردند. نخستوزیر منتخب کنگره اعلام کرد وزرای اصلی دفاع، مالی، کشور و خارجه را از مستقلین انتخاب خواهند کرد. به عبارتی اکثریت مردم به مستقلین تمایل دارند و اراده کنگره بر این است که خارج از سیطره بازیگران بیرونی کشور را اداره کند. هر چند پس از آن فشارهای زیادی از سوی بازیگران خارجی و عوامل آنها در داخل علیه کنگره اعمال شد، ولی این شاخص بیانگر شکست سیاسی جریان غربی و عربی بود. در نتیجه به نظر میرسد در صورت ایجاد ثبات در کشور و انجام انتخابات سالم، مردم به قدرت اصلی دست یابند.
نگرانی مشترک جبهه غربی ـ عربی در بیداری اسلامی به ویژه در لیبی این است که این کشور سرانجام وارد جبهه سلطهستیزان شود. در جهان امروز عمده کشورهای بازیگر به سه گروه تقسیم میشوند: سلطهگران، سلطهپذیران و سلطهستیزان. لیبی تمام ظرفیتهای لازم را برای ورود به جبهه سلطهستیزان دارد؛ لذا تلاش غربی ـ عربی برای مصادره این انقلاب معطوف شده است.
پس از اینکه جریان غربی ـ عربی در انتخابات کنگره نتوانست به اکثریت مطلق برسد، ناامنیهای اجتماعی و فشارهای سیاسی به بهانههای مختلف علیه کنگره و دولت موقت آغاز شد. در نتیجه کنگره با گذشت بیش از یک سال نتوانست به وظایف اصلی خود که همانا تدوین قانون اساسی و تشکیل دولت قانونی است برسد. میتوان گفت بازیگران خارجی به دلیل نگرانی از عواقب شکست خود در انتخابات درصدد برهمزدن صحنه بازی هستند تا زمان بیشتری به دست آورند و در فرصتی دیگر اهداف خود را عملی کنند. هزینه برای درگیر کردن لیبی در بحران سوریه در همین راستا بود. جریان غربی ـ عربی مسئولان مجلس ملی انتقالی لیبی را مجبور کردند به عنوان اولین کشور، معارضۀ مجهولِ سوریه را به رسمیت بشناسند. علاوه بر آن، لیبیاییها با اقدامی عجولانه صد میلیون دلار به معارضه سوریه قول کمک دادند و با ارسال کمکهای مردمی و اعزام نیروهای مردمی برای مبارزه علیه دولت سوریه عملاً وارد جنگ علیه دولت سوریه شدند؛ در حالی که به دلیل مجهول بودن معارضه، جبهه غربیـ عربی یک سال بعد این کار را انجام داد. از دید غربیها، مشارکت لیبیاییها در نبرد علیه سوریه آغاز مخالفت لیبی برای ورود به جبهه سلطهستیزان تلقی میشود؛ اما خیلی زود پس از انجام انتخابات کنگره در لیبی، به رغم اینکه بیش از صد کشور معارضه سوریه را به رسمیت شناختند، لیبی از این اقدام به طور رسمی و علنی امتناع ورزید؛ سپس بخش عمدهای از نیروهای جنگجوی لیبیایی از نبرد سوریه بازگشتند.
جبهه غربی ـ عربی طی این مدت سعی کرد همزمان فضای مسمومی علیه ایران به دلیل حمایت ایران از سوریه در لیبی به وجود آورد و حتی چندین بار عوامل آنها در مقابل سفارت ایران در طرابلس تجمع اعتراضآمیز انجام دادند. در مذاکرهای حضوری وزیر خارجه لیبی، محمد عبدالعزیز، از من سؤال کرد: چرا از دولت سوریه حمایت میکنید؟ وی گفت: ما و اتحادیه عرب و حتی اتحادیه اروپا معتقدیم که اگر ایران حمایت خود را از دولت سوریه بردارد، بشار اسد سقوط خواهد کرد. ما میدانیم کشورهای چین و روسیه در بحران سوریه بیشتر نقش سیاسی دارند. وی گفت: ما توصیه میکنیم ایران با اتخاذ موضع شجاعانه حمایت خود را از بشار بردارد. شما میدانید سیاست مقتضیات زمان خود را دارد. مطمئن باشید که جهان این اقدام شما را ستایش خواهد کرد. پاسخ دادم: ما از دو سال پیش گفتیم که اکثریت مردم سوریه با حکومتاند و دخالت در این کشور جز خسارت، کشتار و تخریب نتیجهای ندارد. این حرف ما براساس آیه قرآن است که میفرماید: خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نخواهد داد مگر اینکه آن ملت برای تغییر سرنوشت خود اقدام کنند. (ان الله لایغییر مابقوم حتی یغییر بانفسهم.) بنابراین شما و اتحادیههای عرب و اروپا، به ویژه ترکیه و قطر که از پیشقراولان آنها هستند از ابتدا میگفتید که حکومت سوریه حداکثر تا دو ماه دیگر سقوط خواهد کرد؛ ولی الان همه به نتیجهای که ما گفتیم رسیدید، و معتقدیم باید راهحل سیاسی اتخاذ شود. مطمئن باشید با ما یا بدون ما بشار مقاومت خواهد کرد، چون ارتش و مردم با حکومت هستند و کشوری که ارتش و مردم را داشته باشد، مقاومت خواهد کرد. نکته اساسی در صحنه سوریه بحث امنیت اسرائیل است. به نظر شما آیا امریکا و غرب به دنبال ناامن کردن محیط اسرائیل هستند یا برای امنیت اسرائیل تلاش میکنند؟ آیا کشورهایی که در جبهه غرب علیه سوریه وارد شدند، میتوانند ضد اسرائیلی باشند؟ ما براساس سیاست اصولی، و نه مقتضیات زمان، ضد اسرائیل هستیم تا مدافع بشار اسد. چرا برخی تلاش میکنند با هزینه هنگفت جوانان شما را به سوریه اعزام کنند؟ اگر این امر جهاد است، چرا مردم خودشان را تشویق نمیکنند؟ اگر تطمیع مالی است، با پولی که به جوانان شما میدهند، میتوانند دهها برابر جنگجو از کشورهای افریقایی جذب کنند و به سوریه بفرستند. اینها همان کسانی هستند که مجلس انتقالی شما را وادار کردند عجولانه و قبل از دیگران معارضه سوریه را به رسمیت بشناسند. البته شما بعد از تشکیل کنگره خوب عمل کردید. نکته مهم دیگر اینکه حضور جوانان شما در سوریه پس از بازگشت برای آنها توقع ایجاد میکند و میتواند دولت را دچار چالش اساسی کند. مطمئناً آنها دموکراسی برای شما نخواهند آورد.
انقلاب لیبی در چشمانداز آینده
اصولاً در کشورهای عربی پس از دوران خلافت اموی، عباسی و عثمانی که به نام اسلام حکومت میکردند، بیشتر حکومتها سلطنتی یا کودتایی بودند تا حکومت مردمی؛ به همین دلیل پس از شکست اعراب در مقابل اسرائیل، اندیشههای ناسیونالیستی قومیـ عربی و سوسیالیستی جایگاه اصلی را برای تشکیل حکومت در کشورهای اسلامی ـ عربی به خود اختصاص دادند. اصولاً نظریه حکومت اسلامی از جانب اهل سنت از حلقههای مفقوده در بیداری اسلامی است که احتمال دارد این خلأ علت اصلی در تأخیر تحقق اهداف انقلابی مردم در بیداری اسلامی در این مرحله از زمان باشد. مبارزات احزاب اسلامی همچون اخوانالمسلمین، حزبالتحریر و سایر احزاب اسلامی هیچگاه به حکومت نرسیده است تا بتوانند مدل حکومتی ارائه کنند؛ لذا دکترین آنها در فضای مبارزاتی علیه حکومتها تدوین شده است. آنهایی که معتقدند حکومت ترکیه منبعث از اندیشه اخوان است، باید توجه کنند که در ترکیه حزب اسلامی به حکومت رسیده، در حالی که قانون اساسی و چارچوب حکومت ترکیه لائیک است. باید پذیرفت برای اولین بار تاریخ جهان عرب شاهد حرکتی مردمی خارج از محوریت احزاب سیاسی، علمای دینی، و نفوذ بازیگران خارجی است. برای اولین بار حرکتی مردمی منادی شعارهای اسلامی و ضد سلطه به صورت خودجوش وارد صحنه سیاسی شده است. این اقدام مردمی نشاندهنده عقدههای فروخورده و تحقیرهای تاریخی در مقابل نظام سلطه، اسرائیل و عوامل آنها در رأس کشورهای اسلامی است. متأسفانه حرکتی که آغاز شده فاقد الگوی تاریخی و حامی میدانی است و در عین حال در معرض بلعیدن دشمنان مجرب و قهار است. این موج فاقد رهبری و شعارهای راهبردی است. همانطور که گفته شد، هر انقلاب بر توانمندی سه مؤلفه مردم، رهبری و اهداف راهبردی استوار است. رهبری علاوه بر صیانت از شعارها، هدایت مردم را به عهده دارد و شعارهای راهبردی نقشه راه را تا مقصد نهایی مشخص میکند و مردم ضمانت تحقق شعارها و مجری هدایتهای رهبری هستند. مردم لیبی به رغم اینکه تجربه تلخ حکومتهای سلطنتی، ناسیونالیستی و دیکتاتوری را دارند، ولی در انقلاب فاقد رهبری و شعارهای راهبردی هستند. در نتیجه با بحرانهایی مواجه خواهند شد که اگر وحدت خود را حفظ کنند و امید خود را از دست ندهند و به خداوند تبارک و تعالی تکیه کنند، پیروز خواهند شد.
فرصتهای اساسی انقلاب لیبی
ـ مردمی بودن: مردم پشتوانه اصلی انقلاب هستند و اجازه نمیدهند اوضاعِ دیکتاتوری گذشته برگردد؛ لذا هر حرکتی که پشتوانه مردمی داشته باشد، به شرطی که مردم مقاومت کنند و استقامت به خرج دهند، پیروز خواهد شد.
ـ اسلامی بودن: همانطور که در شعارها پیداست، مردم به دنبال اندیشههای قومی، لیبرالی و سوسیالیستی نیستند. اسلامی بودن موجب یکپارچگی مردم میشود؛ در این صورت منافع مادی و قبیلهای را به منافع اسلامی ترجیح نمیدهند. بنابراین عامل اسلامی بودن در تقویت وحدت ملی بسیار مؤثر است و در عین حال شاخصهای لازم را برای ادامه استمرار انقلاب دارد.
ـ تجربه حکومت سنوسیه: لیبی تنها کشور اسلامی است که برای مدتی کوتاه حکومت دین و سیاست را تجربه کرد، و مردم از آن راضی هستند و آن دوران را میستایند. بهرهگیری از تجربه سنوسیه میتواند عقبه خوبی برای انقلاب لیبی باشد.
ـ درآمد اقتصادی: لیبی کشوری غنی است و نیازمند کمک اقتصادی دیگران نیست که مجبور شود برای نیاز اقتصادی و رفاه مردم از اصول خود عدول کند. همچنین میتواند از این امکانات در سرعت بخشیدن به تحقق انقلاب و به عنوان ضمانت و امنیت خود و همسایگان استفاده کند. نیاز غرب به انرژی لیبی آنها را ناگزیر به توافق با لیبی خواهد کرد.
ـ وحدت ملی: لیبی فاقد تعدد قومیت و مذهب است؛ بنابراین به راحتی میتواند وحدت ملی و هویت خود را تقویت کند و امکان نفوذ دشمن در این جامعه وجود ندارد. تابع مذهب مالکی بودن بیش از ۹۵ درصد مردم لیبی امکان بسیار مهمی برای تقویت وحدت ملی است. قلت جمعیت نیز امکان دیگری است که حکومت میتواند به سرعت نیازهای مردم را تأمین کند؛ در نتیجه هیچگاه دولت برای اداره امور کشور دچار بحران و مشکل اساسی نخواهد شد.
ـ امنیت: لیبی مورد تهدید همسایگان قرار ندارد و فاقد مشکل امنیتی است و حتی میتواند یاریرسان آنها در تحقق خواستههایشان باشد. بنابراین میتواند با آرامش اهداف انقلاب خود را دنبال کند. البته برخی قدرتهای فرامنطقهای که با پیروزی انقلاب لیبی موافق نیستند، در تلاشاند داخل لیبی را ناامن کنند. اگر انقلاب به قانون اساسی و تشکیل حکومت رسمی برسد، کنترل شش میلیون جمعیت برای دولت کار مشکلی نخواهد بود.
ـ فرهنگ سلطهستیزی: در فرهنگ مردم لیبی سلطهستیزی به دلیل جبر تاریخ نهادینه شده است؛ بنابراین اکثریت مردم لیبی حتی بسیاری از افرادی که با قذافی بودند ضد سلطه و ضد اسرائیل هستند؛ به همین دلیل بیشترین جنگجویان خارجی در سه دهه اخیر در کشورهای افغانستان، عراق، بوسنی و … از شهروندان لیبیایی بودند. البته درون همین ملت اکثریتی وجود دارد که با اعتقاد به اندیشه صوفیگری قائل به مبارزه و جهاد نیستند؛ اگر چه در دوران سنوسيها صوفیها در خط مقدم جهاد بودند و اساساً خود سنوسيها از فرقه صوفیه بودند.
چالشهای جدی انقلاب لیبی
ـ فقدان شعارها و اهداف کلان: اصولاً هر انقلابی براساس نقشه راه و مسیر پیشرو حرکت میکند. انقلاب لیبی در موج بیداری اسلامی خیلی سریع آغاز شد و سریع به نتیجه رسید. ابتدا عمده مطالبات انقلابیون حذف نظام قذافی بود که محقق شد. اگرچه در مطالبات ذاتی انقلاب لیبی نیل به آزادی، استقلال و حکومت اسلامی بود، ولی سؤال این است که آیا شاخصهای آزادی غربی است یا اسلامی؟ در بحث استقلال، رابطه با نظام سلطه چگونه تعریف میشود؟ مهمتر از همه، شاخصهای حکومت اسلامی چیست؟ آیا مدل سنوسی مناسب است یا ترکیبی از مدلهای غربی و اسلامی، مدل ابداعی یا مدلی دیگر؟
ـ فقدان الگوی حکومتی: آیا الگوی حکومتی مطلوب لیبی نمونة تاریخی دارد که بتوان آن را در لیبی بومی کرد یا خیر؟ اگر وجود ندارد، چگونه باید مدلسازی شود؟ اساساً اهل سنت به لحاظ نظری و عملی تاکنون الگویی ارائه نداده است. الگوی اخوان در فضای جهاد و مبارزه تدوین شده و برای اداره حکومت تاکنون مدلی ارائه نکرده است. طبعاً الگوی طالبان نیز در لیبی جایگاهی نخواهد داشت. حتی اگر شعارها و اهداف راهبردی مشخص شود، باید در قالب مدل حکومتی اجرا و محقق گردد. بنابراین داشتن مدل حکومتی بر اساس شعارهای اسلامی برای مردم بسیار ضروری است و بدون آن نمیتوان اهداف انقلاب را محقق کرد. البته تمام این شاخصها ابتدا باید در قانون اساسی کشور گنجانده شود و اگر مدل وجود ندارد ـ که ندارد ـ و در تاریخ لیبی نیز انقلابی با این ویژگی سابقه نداشته است، پس باید الگوسازی شود. نقش علما و سیاسیون در این الگوسازی بسیار مهم است و باید مشخص شود.
ـ فقدان رهبری : خلأ رهبری در انقلابی با ویژگیهای اسلامی هزینههای بسیاری را متوجه مردم و انقلاب خواهد کرد که برای نمونه در ارتباط با سوریه توضیح داده شد. حال اگر قرار باشد مردم همه چیز را با آزمون و خطا به دست آورند، چقدر باید هزینه کنند و چه میزان زمان صرف کنند. ناگفته نماند در شرایط کنونی عامه مردم به فتاواي مفتی لیبی عمل نميكنند. با اینکه مصطفی عبدالجلیل، رئیس مجلس انتقالی، خود مفتی را برگزیده، بارها علیه وی رسماً مصاحبه کرده است. در واقع نقش رهبری دینی یا سیاسی است که افقها و چشمانداز را ترسیم میکند. نبود رهبری، موجب سرگردانی مردم به عنوان پشتوانة اصلی انقلاب میشود؛ لذا ناگزیرند همه چیز را با آزمون و خطا به دست آورند که هزینهبر است.
ـ فقدان ساختارهای سیاسی: نبود معارضه در زمان قذافی و خنثی کردن جریانهای سیاسی از سوی حکومت قذافی موجب شده است مردم ساختارهای سیاسی را از نو بنا کنند؛ در حالی که این نسل ساختارسازی سیاسی را تجربه نکرده است. همچنین به دلیل شور و حال انقلابی عمدتاً نخبگان صحنه را خالی کردند و بیشتر جوانان میداندار صحنه هستند؛ در حالی که عمده این جوانان جامعه بیکار لیبی را تشکیل میدادند. غیبت نخبگان در صحنه عمل و شور و حال نظامی جوانان موجب تأخیر در ساختارسازی در لیبی خواهد شد. علاوه بر این، درصدی از جمعیت لیبی به دلیل اندیشه صوفیگری در شرایط فعلی تمایلی به فعالیت سیاسی ندارند که این عامل میتواند به عنوان عامل تأخیری در جامعه لیبی تأثیر منفی داشته باشد.
ـ فرهنگ موروثی قذافی: غرور فردی، راحتطلبی، منفعتطلبی، مادیگرایی افراطی، تجملگرایی، نگاه غیر خودی به دولت و وابستگی برخی افراد و تشکلات به قدرتهای خارجی اساساً با روحیات انقلابی در تناقض است و ممکن است خسارتبار باشد. البته این ویژگیها در بخشی از افراد جامعه وجود دارد که به همین میزان موجب خسارت میشود. مفقود شدن دهها میلیارد دلار در دوره مجلس انتقالی و اختلاسهای کلان در درمان مجروحین جنگی در این راستا آن هم در دوران انقلاب منظور میشود.
ـ بافت قبیلهای: لیبی همچنان کشوری قبیلهای است. اگر شعارها و اهداف اسلامی در لیبی کمرنگ شود، رقابتهای قبیلهای بیشتر خواهد شد؛ به خصوص تبعیضهایی که قذافی در مناطق مختلف اعمال کرده زمینه مناسبی برای سهمخواهی و اختلافات قبیلهای به وجود آورده است. بنابراین با کمرنگ شدن اسلامی بودن انقلاب، به همان میزان اختلافات قبیلهای رشد خواهد کرد. اگر به هر علتی در این کشور بحران اختلافات قبیلهای آغاز شود، مردم هزینه گزافی باید بدهند. بنابراین نخ مهرههای قبیلهها اسلام است و اگر هویت ملی لیبی غیر از اسلام باشد، نخ تسبیح وجود ندارد تا آنها را در کنار یکدیگر نگه دارد. در آن صورت تنها حکومت خشن و دیکتاتوری میتواند امنیت را به کشور برگرداند.
ـ فساد اداری، اخلاقی و مواد مخدر: باز شدن مرزهای لیبی و ورود بیرویه مواد مخدر و الکل و باز شدن مرزهای کشور به خارج و بالعکس، زمینههای فساد را توسعه خواهد داد. اگرچه بافت فرهنگی سنتی قبیلهای عامل مهمی در بازدارندگی است، اما چنانچه توجه جدی نشود، این خطر به سرعت جوانان را خواهد بلعید. مردم لیبی درآمد خوبی دارند و اگر روند فعلی در لیبی ادامه یابد، این آسیبپذیری آینده انقلاب را تحت تأثیر نتایج خود قرار خواهد داد.
ـ نقش بازیگران خارجی: همانطور که توضیح داده شد، برخی به دنبال مصادره و سهمگیری از انقلاب لیبی هستند و هر کدام ابزارهایی در دست دارند و تمام توان خود را برای توقف یا مصادره انقلاب به کارگرفته و خواهند گرفت. به ویژه غربیها به محض اینکه از تحصیل اهداف ناامید شوند، ابزارهای بیشتری به کار خواهند گرفت و در آن زمان لیبی را حتی به جرم چگونه کشتن قذافی محاکمه خواهند کرد. امریکاییها در شرایط فعلی حتی از انتقام کشته شدن سفیر خود صرف نظر کردند؛ در حالی که قطعاً از این پرونده تا مدتها علیه لیبی استفاده خواهند کرد. همین طور فرانسویها انفجار سفارت فرانسه در طرابلس را که موجب مجروح شدن شدید سفیر فرانسه شد، در رسانهها مطرح نکردند. غربیها همچنان برای رسیدن به اهداف خود امیدوارند و در صورتی که ناامید شوند، برخوردهای خود را شروع خواهند کرد. در آن صورت آیا لیبی توان مقابله دارد یا خیر که باید منتظر ماند.
ـ قانون اساسی: محتوای قانون اساسی در لیبی میتواند مسیر آینده انقلاب را تبیین و نظام مطلوب آینده را تعریف کند. بنابراین درگیری جدی بازیگران داخلی و خارجی در محتوای قانون اساسی متمرکز خواهد شد. اگر ارزشهای اسلامی در قانون اساسی گنجانده نشود، مردم مخالفت خواهند کرد و اگر قانون اساسی در چارچوبهای اسلامی بخواهد آزادی و استقلال خود را از مبانی اسلامی بگیرد، بازیگران خارجی با آن مخالفت خواهند کرد. بنابراین در درگیری بسیار نزدیک و حساس و پیچیده باید منتظر تدوین و در واقع رأیگیری قانون اساسی شد؛ زیرا در نهایت مردم باید به قانون اساسی رأی بدهند. در صورتی که مطلوب مردم نباشد و نتواند رأی بگیرد، زمان تشکیل حکومت به تأخیر خواهد افتاد. یکی از بحرانهای اساسی پیش روی انقلاب تدوین و برگزاری انتخابات قانون اساسی است. اگر مردم در این مرحله موفق نشوند، حرکت انقلاب متوقف میشود و در صورت پیروزی در این شرایط میتوانند مبنای صحیحی برای آینده انقلاب خود پایهگذاری کنند.
چشمانداز آینده لیبی
با توجه به شاخصهای ارائهشده به نظر میرسد مردم لیبی مصمماند به گذشته دیکتاتوری برنگردند و حرکت رو به جلو داشته باشند. حال با توجه به مشکلات پیش رو، چقدر آمادگی دارند هزینه بپردازند و تحمل کنند تا به اهداف خود برسند؟ گذشت زمان به این سؤال پاسخ خواهد داد. ولی آنچه قابل پیشبینی است اینکه اگر ملت لیبی نتواند خواستههای فرضی خود را عملی کند، دستکم در یک نقطه از پیشرفت و با نگاه به جلو توقف میکند. ضمن اینکه شرایط طبیعی راه بازگشت را با مشکلات مضاعف برای انقلاب لیبی همراه نکرده است. برای مثال در این کشور حکومت دیکتاتوری دستکم در میانمدت پروسهای غیرقابل تحقق است. از طرفی وجود بافت قبیلهای اختلافات منطقهای و آمایش جغرافیایی به ویژه در پروسه اکتشاف و صدور نفت و گاز در جغرافیای مختلف لیبی این کشور را در بازگشت به گذشته دچار بحران عمیقی خواهد کرد. البته در این بحران غرب و کشورهای همسایه نیز متضرر خواهند شد. بنابراین فرضیه حرکت به جلو یا توقف در شرایط مختلف بیشتر عملی به نظر میرسد. با این تصور به نظر میرسد لیبیاییها ناگزیر از حرکت به جلو باشند؛ البته با توجه به مشکلات بیشمار که برخی از آنها بیان شد، طبیعتاً تحقق خواستهها با آزمون و خطا خواهد بود؛ آن هم در زمان بسیار طولانی. به نظر میرسد غرب نیز بیمیل نباشد در لیبی امنیت نسبی برای صدور انرژی باشد به شرطی که منافع غرب تأمین شود؛ در عین حال زمان تحقق اهداف بیداری اسلامی به تأخیر بیفتد.
البته فاکتور مهم دیگری که سالها در لیبی به دلیل نوپا بودن حکومت، روحیات و فرهنگ طبقهای از مردم و شرایط جغرافیایی ایفای نقش خواهد کرد جریانهای تندرو اسلامی هستند. اگرچه تعداد آنها بسیار اندک است، ولی تأثیراتی گسترده در منطقه خواهند داشت و با حکومت لیبی ولو منتخب دچار چالش و درگیری خواهند شد. این پدیده همواره نقشی پیشبرنده یا بازدارنده برای انقلاب لیبی خواهد داشت. پیشبرنده است چون بر اجرای قوانین اسلامی به صورت افراطی اصرار میکند و بازدارنده است چون اساساً با هر حکومت دموکراتیک مخالف است. لذا این عامل ممکن است موجب شود لیبی در آینده برای مقابله با آنها از ابزارهای غربی بهره بگیرد و در مقابل امتیازاتی به غرب بدهد که به نظر میرسد در این شرایط دولت آینده دچار چالشهای جدی خواهد شد. اگر این جریان امنیت داخلی لیبی را مختل سازد و نسبت به صدور نفت وقفهای ایجاد کند، لیبی و غرب هر دو متضرر خواهند شد که در آن صورت مردم نمیتوانند همزمان هم ناامنی و هم فقر را تحمل کنند. بنابراین تنها راهحل اساسی تشکیل حکومت مقتدر مردمی است که میتواند علاوه بر ایجاد امنیت، منافع همگان را تأمین کند.
والسلام – اکبری – ۱۳۹۷
[۱]. الفوائد الجلیله فی تاریخ العائله السنوسیه، دمشق، ۱۹۶۰٫
[۲]. شیخ علیش با سلاطین و حاکمان بیگانه ارتباط داشت. وی فرزندش، شیخ عبدالرحمن علیش را که در سال ۱۹۰۷ امام الازهر بود، نزد امانوئل، شاه ایتالیا فرستاد و از او برای ساخت مسجد نزديك الازهر کمک گرفت و قرار شد نام مسجد به اسم «اومبرتو»، پدر امانوئل نامگذاری شود. بعدها همين شاه ایتالیا به اشغال لیبی مبادرت ورزید.
[۳]. فرانسیسکو مارياني، صص ۲۳۱ ـ ۲۳۰٫
[۴]. مجله صوت لیبیا، «فصائل جدیده فی المعارضه اللیبیه»، العدد التاسع، السنه الثالثه، ۱۹۸۲، صص ۱۹ ـ ۱۸٫
[۵]. مجلهصوت لیبیا، «وقائع محاکمات ضباط حرکه اغطس ۱۹۷۵م»، العدد التاسع، ینایر ۱۹۸۲، صص ۱۲ – ۸٫
[۶]. صوت لیبیا، «ماذا حل باالرائد عمر المحیشی»، العدد ۱۸، بزایر ۲۰، ۱۹۸۵، ص ۵؛
[۷]. صوت لیبیا، «حقایق جدیده عنوان عملیه تسلیم الرائد عمر الحمیشی للقذافی»، العدد ۱۷، ۵ نوامبر ۱۹۸۴، ص ۳٫
[۷].مجله المسلم، «کی لا نفی فی قافله الشهداء الصالحین، شهید صالح الفارسی»، العدد ۲۶، سنه العاشره، اغطس ۱۹۹۱، ص ۱۸٫
[۸].مجله الوطننا، «حوار بین الاخ العقید و بعضی العلماء الاسلام، الحلقه الاولی»، العدد ۱۲، ۱۵ یونیو ۱۹۸۲، صص ۲۷ و ۲۸٫
[۹]. پایگاه خبری امام موسی صدر
[۱۰]. حضور میدانی نگارنده از سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۶ در لیبی