کتاب مقاومت در ایران
ایران ام القرای مقاومت:ایران همواره کشور قدرتمندی در جهان و منطقه بوده است. تا پیش از سده نوزدهم کنش اجتماعی عمدهای در ایران علیه سیاستهای حاکمان صورت نمیگرفت. فرمانروایان در ایران دارای قدرت مطلقه و “فره ایزدی” بودند و با القابی مانند “سایه خدا بر روی زمین” توصیف میشدند.( آبراهامیان،۱۳۸۴: ۷۴) قدمت اندیشه شیعه در ایران با ورود اسلام به ایران هم زمان است. شیعه در دوران ائمه اتصال امت وامام برقرار بود در غیبت صغری، نواب و وکلای امام عصر (عج) نقطه اتصال امام و امت بودند بعد از غیبت کبری یک سوال اساسی در جامعه شیعه بوجود آمد. که اتصال امت وامام چگونه خواهد بود ، در این مقطع از تاریخ علمای بزرگ شیعه مانند . شیخ کلینی ، شیخ مفید ، شیخ طوسی ، شیخ مرتضی و… بحث اجتهاد و مرجعیت را همراه با ضرورت حکومت فقیه مطرح کردند تا اینکه امت اسلامی علاوه بر کسب احکام و تکالیف دینی نسبت به سرنوشت خود در حکومت نیز برنامه داشته باشد. بنابراین امت شیعه با تمسک به تقلید از طریق مجتهد واجد شرایط تکالیف احکام فقهی وتکالیف اجتماعی خود را از مجتهد اخذ می کند. به همین دلیل شیعه با تائید مراجع مقبولیت ومشروعیت حکام و یا عدم آن را می پذیرد. وچون خداوند زمین را خالی از حجت نخواهد گذاشت ومراجع اعلم نیز خیر الامه هستند پس اتصال با امام از این طریق محقق خواهد شد زیرا راهی جز این وجود ندارد. این نگرش انسان را در مقابل شرع ودین مامور به تکالیف اجتماعی می کند.بنابراین مقلد از حیث الزام اعتقادی از مبانی مقاومت برخوردار است. براین اساس انسان در مقابل قانون خدا مسئول است نه در راستای منافع حکام. انقلاب ایران نیز براساس همین نظریه بوقوع پیوست وادامه یافت. اندیشه امام (ره) در بهره گیری از امتزاج عرفان و فلسفه بر اساس فلسفه ملاصدرا مبتنی بر حکمت متعالیه توانست نظریه حکومت فقیه را در قالب حکومت ولایت فقیه با امتزاج جمهوریت واسلامیت تئوریزه وعملی کند حکومتی که در درون خود از دموکراسی مدرن برخوردار است و از قوانین اسلامی نیز برخوردار شده و بر اساس آن عمل می کند. بنابراین جمهوریت بیشتر در اداره دولت ومنافع ملی متبلور است و اسلامیت تکالیف انقلاب و اسلام را در قالب منافع آرمانی دنبال می کند. براین اساس جمهوری اسلامی ضمن رعایت تمام قوانین بین المللی در روابط با کشورهای جهان از مقاومت و مظلومیت امت ها در مقابل ستمگران براساس تکلیف الهی حمایت می کند. به همین دلیل جمهوری اسلامی از نهضت ملت های؛ فلسطین، افغانستان ، لبنان ، بوسنی وهرزگوین ، عراق ، یمن ، سوریه، بحرین ، بیداری اسلامی و… در عمل حمایت می کند و ایستادگی در مقابل ظلم برای دفاع از مظلوم را تکلیف الهی می داند . همانگونه که انسان در مقابل خداوند منان در هر زمان ومکان تکلیف دارد حکومت اسلامی نیز در مقابل خداوند متعال باید به تکلیف اسلامی عمل کند. فریاد” هیهات من الذله وندای هل من ناصر ینصرنی” امام حسین (ع) برای همیشه تاریخ و وظیفه انسان مومن و آزاده در مقابل ظلم بوده است. بدرستی که حادثه کربلا عبرتی است که انسان آزاده را در مقابل خداوند مکلف می کند.عبارت “کل یوم عاشورا وکل ارض کربلا” قید زمان و مکان را برای اجرای تکلیف الهی حذف می کند. بنابراین عاشورا نماد مقاومت بر انسان مکلف به دین الهی است که نه تنها ظلم نمی کند و ظلم را نمی پذیرد بلکه از مظلومین نیز دفاع می کند. قرآن کریم می فرماید:”إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلاَئِكَةُ” کساني که بگويند پروردگار ما الله است و در گفته خود استقامت بورزند ، فرشتگان و ملائکه الهي بر ايشان نازل ميشوند. انقلاب اسلامی با این فلسفه در میدان مقاومت و با تکیه برقدرت خداوند متعال در بهره گیری از تعلیم قرآن کریم با تکیه برعقل وعشق تمام دشمنان را به چالش می کشد.گذشت چهل سال ازعمر انقلاب و این هماوردی نابرابر در مقابل نظام سلطه جهانی خود دلیل کافی برای تائید توانمندی و قابلیت جمهوریت واسلامیت است. که توانسته است دشمن را در دو دهه گذشته در منطقه زمین گیر کند وپیروزیهای بزرگی را در جبهه مقاومت برای ملت های ایران ، فلسطین ، عراق ، سوریه ، یمن ، بوسنی ، افغانستان لبنان و… بدست آورد.
تاریخ ایران: هگل، ایرانیان را نخستین ملت تاریخی و شاهنشاهی ایران را اولین امپراطوری تاریخ میداند. (هگل،٢٠٠٤: ١٧٣) طی صد و پنجاه سال کاوشهای باستانشناسی در ایران، دوران پیش از تاریخ ایران، بهطور یکسان مورد کاوش قرار نگرفتهاست. البته در مناطق غربی و جنوبی کاوشهای وسیعی انجام شده است، ولی مناطق شمالی و شرقی نسبتاً کشف ناشده ماندهاست. دوران پارینهسنگی نادیده گرفته شدهاست. در مقابل، دوره نوسنگی به منظور مطالعه شکلگیری یکجانشینی بهطور قابل ملاحظهای مطالعه شدهاست. به دوره مسسنگی اولیه و میانی هم کم توجهی شدهاست. حال آنکه، دوره مس سنگی پسین به منظور بررسی شکلگیری دولت به خوبی بررسی شدهاست. مطالعه عصر برنز اولیه نیز دچار همین ناهمگونی است. درحالی که دوره پیشعیلامی موضوع مورد علاقه در کاوش بودهاست، فرهنگ یانیک در شمال غرب ایران نادیده گرفته شدهاست. فرایند شهرنشینی و مبادلات بین مناطق در عصر برنز میانی بررسی شده است، اما عصر برنز پسین و عصر آهن پیشین، مورد بررسی قرار نگرفتهاست. ادوار پس از آن که مقارن با شکلگیری دولتهای ماد و هخامنشی است، بسیار بررسی شدهاست. در دوره پارینهسنگی زیرین (۲٫۵ میلیون تا ۲۰۰هزار سال پیش) در این دوره دو سنت ساخت ابزار وجود دارد که یک نوعی تبر ساخته شده از تراشه سنگی است و در شرق رودخانه فرات از جمله ایران اثری از آن یافت نشده است. دیگری ابزارهای خردکننده از تراشه سنگی است که در مناطق شرقی اوراسیا از جمله ایران یافته شدهاست.( وارویک بال،۱۹۸۲: ۸۶) هرچند کاوشهای مربوط به دوره پارینهسنگی در ایران (تا ۱۲۰۰۰ سال پیش) ناچیز است، اما با توجه به موقعیت جغرافیایی فلات ایران، این سرزمین تنها پلی بودهاست که انسان شکارچیگردآورنده در مهاجرت از آفریقا به جنوب آسیا میتوانسته از آن عبور کند. آثار یافت شده از این دوران در ایران، محدود به غارها و پناهگاههای صخرهای در زاگرس میانی، چند منطقه در ساحل دریای خزر و مناطق پراکندهای در کویرهای مرکزی میشود. یافت شدن سکونتگاهی با قدمت هشتصد هزار سال در آسیای میانه این گمان را طرح کرده که در ایران نیز در آن زمان انسانهایی می زیستهاند.قدیمیترین سکونتگاه کشف شده انسان در ایران، غار دربند رشی است. طبق مطالعات جدید این غار پیش از ۲۰۰ هزار سال پیش مسکن شکارچیان عصر سنگ بودهاست.
تاریخ ایران قبل از اسلام:
پيش از آريائىها اقوام گوناگونى در قسمتهاى مختلف فلات ايران مىزيسته اند.در تاریخ ایران قبل از آریایی ها تمدنهای شهر سوخته (در سیستان)، تمدن عیلام (در شمال خوزستان)، تمدن جیرفت (در کرمان)، تمدن ساکنان تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان)، تمدن تپه گیان (در نهاوند) و تمدن کاسیها (در کرمانشاه و لرستان) وتمدن تپورها در طبرستان (مازندران) در سرزمین ایران بودند.
عصر فلز تمدن عیلامیان:
بزرگترين تمدن تاریخ ایران دولت عيلام بوده است عیلامیان از آغاز دوره پیشعیلامی تا پایان دوره عیلام نو، حدود ۲۶۶۱ سال در جنوب غربی ایران زندگی و حکومت میکردند. در ۲۷۰۰سال ق.م، نخستین شاهنشاهی عیلامی در شوش (در جنوب غربی ایران) تشکیل شد. سفالینههای نقاشی شده متعلق به حدود ۳۵۰۰ پیش از میلاد در شوش واقع در عیلام بیانگر دورهای پیشرفته از طرحهای هندسی، ایجاد سبک خاص از انسان و شکلهایی از جانوران در آنها میباشد. در حدود ۲۷۰۰سال ق.م پادشاهی عیلام به پایتختی شوش تشکیل گردید. همچنین در حدود ۲٬۰۹۴ تا ۲٬۰۴۷ ق.م عیلام توسط شولگی پادشاه دوم سلسله سوم اور تسخیر گردید و بعداً در ۲۰۰۴ سال ق.م سلسله سوم اور توسط عیلام واژگون میشود. در سال ۶۳۹ ق.م آشوربانیپال شاه آشور، عیلام را شکست داد و شوش را غارت کرد. پس از این جنگ، عیلام هرگز به عنوان یک قدرت مستقل ظاهر نگردید.(خدادادیان، ۱۳۸۶ : ۱۸۸)
مهاجرت آريایىها به ايران : آريایی ها شعبه وسيعى از نژاد سفيد هستند که سرزمين اوليه آنها احتمالاً از شمال درياى سياه و خزر تا حوالى رودهاى سيحون و جيحون بوده است. آنها بعدها بخشى به اروپا و دستههائى به سمت ايران و هند حرکت کردهاند. در نتيجه به اقوام آسيائى و زبان آنها، هند و اروپائى گفته مىشود. آريائى به معنى شريف است. آريائىهای هند و ايران مدتها با هم مىزيستهاند و پس از مدتها از هم جدا شدند و تا قبل از جدا شدن، افسانهها و سازمان اجتماعى و زبان مشترکى داشتند. در کتاب های تاریخ ایران زمان آمدن آريایى ها به ايران را برخى ۲۰۰۰ سال ق.م و بعضى قرن ۱۴ ق.م تا قرن ۶ ق.م نوشته اند. آريایى ها هنگامی که به فلات ايران رسيدند، در ابتدا مردمان بومى را قلع و قمع کردند سپس آنها را بهکار گرفتند. آريائىها پس از ورود به ايران به طوايف مختلف تقسيم شدند که مهمترين آنها مادها ، پارتها و پارسها هستند. نام ايران از اسم آريایى ها گرفته شده و به معنى سرزمين آريایى است
تاریخ ایران باستان : تاریخ ایران باستان را دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله اعراب به ایران دانسته اند.
مادها: حدود ۷۰۸تا ۵۵۰قم : مادها قومی ایرانی بودند از تبار آریایی که در بخش غربی فلات ایران ساکن شدند. سرزمین مادها دربرگیرنده بخش غربی فلات ایران بود. سرزمین آذربایجان در شمال غربی فلات ایران را با نام ماد کوچک و بقیه ناحیه زاگرس را با نام ماد بزرگ میشناختند. در اواخر سده هشتم ق.م، مادها در ایران غربی گرد هم جمع شدند و اتحادیه قبایل ماد را تشکیل دادند. بدین ترتیب، نیرو گرفتند و با آشوریان که به آنها یورش برده بودند، جنگیدند و طی جنگهایی که حدود یکصد سال به طول انجامید آنان را شکست دادند آنها توانستند در اوایل قرن هفتم ق.م اولین دولت تاریخ ایران را که پایتخت ماد هگمتانه همدان بود تأسیس کنند و ۱۲۰ سال فرمانروایی کنند. و نهایتاً دولت ماد در ۵۵۰ ق.م، از کوروش بزرگ شکست خورد و سلطنت ایران به پارسیها منتقل گشت. (زرینکوب، ۱۳۷۳: ۹۴)
هخامنشيان : ۵۵۰ تا ۳۳۰ قم (۲۲۰سال) : هخامنش جدّ اين خاندان، قبيلههاى پارس را تحت فرمان خود درآورد.پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به هخامنش میرساندند که سرکرده خاندان پاسارگاد از خاندانهای پارسیان بودهاست پس از او چيشپش، پسرش در ناحيه انشان (شرق شوشتر) به شاهى رسيد. بعدها آنها پاسارگاد را مرکز خود قرار دادند. تا زمان کوروش سوّم (بزرگ)، شش پادشاه از اين خاندان حکومت کردند. (بریان،۱۳۷۸: ۹۴ )
سلوکيان : (۳۳۰ – ۲۵۰ ق.م.).پس از مرگ اسکندرمقدونی (۳۲۳ ق. م): که تمام سرزمین هخامنشیان را فتح کرده بود. فتوحاتش بین سردارانش تقسیم شد و بیشتر متصرفات آسیایی او که ایران هسته آن بود به سلوکوس اول رسید. آنها مدت هشتاد سال بربخش بزرگى از غرب ايران سلطنت کردند ولى در قلمرو آنها تقريباً هيچگاه آرامش وجود نداشت. پس از مدتی پارتها نفوذ خود را گسترش دادند و سرانجام توانستند سلوکیان را نابود کنند و چون اولین پادشاه اشکانیان اشک نام داشت نام این سلسله را اشکانیان گذاشتند.
اشکانيان : (۲۵۰ق.م تا حدود ۲۲۶ م.) اشکانيان تمدن يونانى را که در دوره سلوکيان در ايران بهوجود آمده بود، ارج مىنهادند. برخى از پادشاهان اشکانى به خوبى با ادبيات يونانى آشنائى داشتند و برخى نمايشهاى يونانى در دربار پادشاهان اشکانى اجراء مىشد. در آن دوره مجلسى موسوم به مهستان بود که خود مرکب از دو مجلس بود يکى مجلس اشراف و ديگرى مجلس دانايان و مغان که جنبه مشورتى داشت و نفوذ چندانى در امور نداشت. در اين دوره از تاریخ ایران دامپروى و کشاورزى و تجارت رونق بسيار داشت و بردهدارى رشد مىکرد. دين آنها دين زرتشت و نيز پرستش اجداد آنها بود. ساير اديان نيز آزادى داشتند. اشک ۲۲ (بلاش اوّل) کسى بود که به جمعآورى اوستا پرداخت. زبان آنها پارسى ميانه بود که بهعلت تماس زياد با رومىها، زبان و تمدن رومى نيز در دربار آنها نفوذ داشته است. خط آنها آرامى سريانى بوده و روى برخى سکّهها عبارات يونانى حکّ شده است. از آثار اين دوره از تاریخ ایران معبد آناهيتا در کنگاور، خرابه معبد کنگاور، نقوش برجسته از دوره مهرداد و گودرز در بيستون است. (گرانتوسکی، ۱۳۸۵: ۵۸ )
ساسانیان ( ۲۲۴م تا ۶۵۱م).ساسانیان خاندان شاهنشاهی ایرانی در طول تاریخ ایران هستند که شاهنشاهان ساسانی که اصلیتشان از استان پارس بود بر بخش بزرگی از غرب قاره آسیا چیرگی یافتند. پایتخت ساسانیان شهر تیسفون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. سلسله اشکانی به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید. وی سلسله ساسانیان را بنا نهاد که تا ۶۵۲ میلادی در ایران ادامه یافت. دولت ساسانی حکومتی ملی و متکی به دین و تمدن ایرانی بود و قدرت بسیار زیادی کسب کرد. در این دوره نیز جنگهای ایران و روم ادامه داشت.
- ماد (آغاز قرن هشتم ق.م. ۵۵۰ ق. م) بنیانگذار ، دیاکو هووخشتره
- هخامنشی(۵۵۹.ق.م- ۳۳۰ق م) بنیانگذار کوروش بزرگ شهریاران بزرگ داریوش بزرگ و خشایارشا
- سلوکیان (۳۳۰ ق.م. – ۱۲۹ ق. م) بنیانگذار سلوکوس یکم
- اشکانیان (۲۵۶ ق.م. – ۲۲۴ م) بنیانگذار اشک یکم شهریاران بزرگ مهرداد یکم و اشک سیزدهم
- ساسانیان (۲۲۴ م. ۶۵۲ م) بنیانگذار (اردشیر بابکان) شهریاران بزرگ شاپور یکم، شاپور دوم و انوشیروان دادگر
تاریخ ایران بعد از اسلام: پس از استقرار دین اسلام در سرزمین ایران که در نتیجه پیروزی اعراب مسلمان بر ساسانیان و فتح ایران توسط آنها روی داد، تحولات بسیاری در عرصههای اجتماعی، مذهبی و سیاسی در تاریخ ایران به وجود آمد. استيلاء مسلمانان بر ايران به سادگى نبود. شهرها زودتر پذيراى سلطه مسلمانان شدند ولى دهات به سادگى به حکومت ايشان تن ندادند. نقاط شرقى ايران و نيز طبرستان و گيلان ديرتر از نواحى غربى به تصرف مسلمانان درآمدند. آنان مجبور مىشدند که يک محل را بارها فتح کنند. ایرانیان که از تبعیض طبقاتی موجود در کشورشان ناراضی بودند اسلام را پذیرفتند و در اشاعه آن کوشیدند ولی با این حال هرگز در طول تاریخ ایران مخالفت خویش را با سلطه امویان و عباسیان بر خاک ایران پنهان نکردند و جنبشهای استقلال طلبانهای را به پا ساختند که تشکیل حکومتهایی چون طاهریان (۸۸۱-۸۲۶ م) و صفاریان (۹۰۳-۸۶۶ م) را میتوان از نتایج آنها برشمرد. طاهریان برای اولین بار پس از ظهور اسلام در طول تاریخ ایران نواحی شرقی ایران همچون خراسان را به استقلال رسانیدند و صفاریان نیز برای اولین بار از زبان خارجی به جای زبان عربی استفاده کردند. از دوره سامانیان (۹۹۹- ۸۱۹ م) نیز خط فارسی نوین پدید آمد و الفبای عربی با زبان فارسی رواج یافت.
حکام آل بویه: (۱۰۵۵-۹۴۵ م) پس از فتح شیراز و تأسیس حکومت خویش راهی بغداد شده آن را تصرف نمودند و مقام خلافت و قدرت واقعی را به دست گرفتند
غزنویان: (۱۱۸۶-۹۷۷ م) خود را در تاریخ ایران به عنوان غازیان یا جنگجویان مسلمان مطرح ساختند و سرزمینهایی همچون هندوستان را مورد تهاجم خویش قرار دادند.
سلجوقیان: (۱۱۹۴- ۱۰۳۸ م) با پیروزی بر غزنویان حکومت خویش را تأسیس نمودند و سراسر ایران را تحت سیطره خویش درآوردند و به یاری وزرای بزرگ و دانشمند ایرانی قدرت خود را تثبیت نمودند که یک گروه از آنها از طریق عراق وارد ترکیه شدند وحکومت عثمانی را بنا نهادند ولی در نهایت توسط خوارزمشاهیان از میان رفتند.
حکومت خوارزمشاهیان : (۱۲۳۱-۱۰۷۷ م) یکی دیگر از حکومتهای تاریخ ایران بود که با تهاجم مغولها به خاک ایران آغاز گردید. نتیجه این تهاجم انقراض حکومت خوارزمشاهیان و غارت شهرها و قتل عام مردم ایران بود که با نابودی اقتصاد و کشاورزی ایران همراه گردید.
مغولها: به سرعت خاک ایران را تصرف نمودند و ضمن لشکرکشی به بغداد و به قتل رساندن خلیفه عباسی خلافت اسلامی را از میان بردند (۱۲۲۸ م)
تیموریان: (۱۵۰۶-۱۳۷۰ م) پس از مغولها، به خاک ایران هجوم آوردند و بار دیگر سرزمین ایران را عرصه تاخت و تاز و غارت قرار دادند.
دوره صفوی: (۱۷۳۲-۱۵۰۱ م) صفویان دودمانی ایرانی و شیعه بودند که در سالهای ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی (برابر ۱۱۳۵–۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲–۱۵۰۱ میلادی) حدوداً به مدت ۲۲۱ سال بر ایرانفرمانروایی کردند. بنیانگذار دودمان پادشاهی صفوی، شاه اسماعیل یکم است که در سال ۹۰۷ قمری(۸۸۰ خورشیدی) در تبریز تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین است که در سال ۱۱۳۵ قمری (۱۱۰۱ خورشیدی) از افغانها شکست خورد و سلسله صفویان برافتاد. دوره صفویه از مهمترین دوران تاریخی ایران بهشمار میآید، چرا که با گذشت نهصد سال پس از نابودی شاهنشاهی ساسانیان؛ یک فرمانروایی پادشاهی متمرکز توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی نماید. بعد از اسلام، چندین پادشاهی مانند صفاریان، سامانیان، طاهریان، زیاریان و آل بویه روی کار آمدند، لیکن هیچکدام نتوانستند تمام ایران را زیر پوشش خود قرار دهند و میان مردم ایران یکپارچگی پدیدآورند.( آبراهامیان،۱۳۸۹ :۷۱) این دوره یکی از سه مرحله دوران طلایی اسلام و دوره اوج تمدن اسلامی است. برای اولین بار در تاریخ ایران مذهب تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران معرفی گردید. مذهب تشیع با ویژگیهای سیاسی و اجتماعی خویش باعث اتحاد و استقلال ایران گردید و هویت ملی آن را در برابر تهاجمات و ضربات مهلک امپراتوری عثمانی حفظ نمود و بار دیگر در طول تاریخ ایران توانست به عنوان یک قدرت بزرگ سیاسی و مذهبی قد علم کند. در دوره شاه عباس کبیر شهر اصفهان به عنوان پایتخت ایران انتخاب گردید و به اوج عظمت و شکوه دست یافت به طوری که یادگارهای بسیاری از آن دوران تا عصر حاضر نیز بر جای ماندهاند. صفویان در نتیجه تهاجم افغانها و تصرف اصفهان توسط آنها از صفحه تاریخ ایران حذف شدند.
افشاریان : (۱۷۳۴ م). نادرشاه افشار افغانها را شکست داد و ضمن تسلط بر تمامی خاک ایران، سلسله افشاریان را تأسیس نمود
زندیان: (۱۷۹۶-۱۷۵۰ م) پس از افشاریان ، زندیان بر اریکه قدرت تکیه زدند و در دوره حکومت آنها شهر شیراز به پایتختی انتخاب گردید و به شهری باشکوه و بزرگ تبدیل شد.
دوره قاجاریان: (۱۹۲۴-۱۷۷۹ م) از دوره های تاریخ ایران بود که نفوذ قدرتهای استعماری همچون انگلیس و روسیه تزاری در ایران توسعه یافت و این قدرتها با تحمیل عهدنامههایی همچون ترکمانچای، گلستان و پاریس بر دولت ایران سرزمینهای وسیعی در آذربایجان، گرجستان، ارمنستان و خراسان را از خاک ایران جدا کردند. نتیجه این تحولات وقوع جنبشهایی چون قیام تنباکو، مشروطیت، جنبش جنگل و قیام محمد خیابانی در ایران بود.
پهلوی : در سال ۱۹۲۴م. رضاخان به حکومت دست یافت و تاسیس سلسله پهلوی را اعلام نمود. در دوره پهلوی صنعت نفت ایران به رهبری دکتر محمد مصدق ملی شد و همین مسأله زمینهساز قیامهای استقلال خواهانه گردید .
جمهوری اسلامی ایران : که در نهایت به انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ ش (۱۹۷۹ میلادی) منجر گردید.
دوره های تاریخی ایران بعد از اسلام
• طاهریان (۸۲۰ – ۸۷۳ م.) بنیانگذار طاهر ذوالیمینین
• صفاریان (۸۷۵-۹۰۰ م.) بنیانگذار یعقوب لیث
• سامانیان (۸۷۵-۹۹۹ م. ) بنیانگذار نصر یکم شهریاران بزرگ اسماعیل سامانی و نصر بن احمد
• زیاریان (۹۲۸ – ۱۰۷۰ م.) بنیانگذار مرداویج پسر زیار شهریار معروف قابوس بن وشمگیر
• بوییان (۹۳۲ – ۱۰۴۹ م. )بنیانگذار عمادالدوله علی شهریار بزرگ عضدالدوله
• غزنویان (۹۹۸ – ۱۱۶۰ م.) بنیانگذار سلطان محمود غزنوی
• سلجوقیان (۱۰۳۸ – ۱۱۹۴ م. ) بنیانگذار طغرل بیک شهریاران بزرگ ملکشاه و سلطان سنجر
• خوارزمشاهیان (۱۰۷۸ – ۱۲۲۰ م. ) بنیانگذار (انوشتکین غرجه) شهریار معروف محمد خوارزمشاه
• ایلخانیان (۱۲۵۶ – ۱۳۳۶ م. ) بنیانگذار هولاکوخان
• تیموریان (۱۳۷۰ – ۱۴۹۸ م. ) بنیانگذار تیمور گورکانی
• صفویان (۱۵۰۱ – ۱۷۲۳ م. ) بنیانگذار شاه اسماعیل یکم شهریار بزرگ شاه عباس یکم
• افشاریان (۱۷۳۵ – ۱۷۴۸ م. ) بنیانگذار نادرشاه
• زندیان (۱۷۵۰ – ۱۷۹۵ م. ) بنیانگذار کریمخان زند
• قاجاریان (۱۷۹۵ – ۱۹۲۷ م. ) بنیانگذار آقامحمدخان شهریار بزرگ ناصرالدین شاه
• سلسله پهلوی (۱۹۲۶ – ۱۹۷۹ م.)بنیانگذار رضاشاه
• جمهوری اسلامی (آغاز ۱۹۷۹ م.) بنیانگذار روحالله خمینی(ره)
ایران معاصر و جنبشهای اجتماعی :
تا پیش از سده نوزدهم کنش اجتماعی عمدهای در ایران علیه سیاستهای حاکمان صورت نمیگرفت. فرمانروایان در ایران دارای قدرت مطلقه و “فره ایزدی” بودند و با القابی مانند “سایه خدا بر روی زمین” توصیف میشدند.( آبراهامیان،۱۳۸۴: ۷۴) بر خلاف تاریخ اروپای غربی و ژاپن اشرافیت ریشه دار و مستقل که توانایی مهار قدرت مطلقه (استبداد شرقی) پادشاهان را داشته باشند در ایران شکل نگرفته بود. در نتیجه این استبداد و توانایی ضبط و تصرف بی ضابطه اموال و نبود امنیت برای مالکیت خصوصی فرایند انباشت سرمایه در ایران به وجود نیامده بود. اگرچه تا پیش از قرن نوزدهم سلسلههای گوناگون حاکم بر ایران همانند دیگر کشورهای آسیایی با برخی دولتهای غربی مانند ونیز، انگلستان، روسیه (نیمه غربی) , پرتغال، اسپانیا، هلند و… تماسها و مراوداتی اعم از خصمانه یا دوستانه داشتند؛ اما وجه تمایز میان این تماسها در سده نوزدهم میلادی با سدههای پیشین، افزایش چشمگیر حجم آنها و نیاز روزافزون کشورهای اروپایی به مواد خام دیگر مناطق جهان بود. وقوع انقلاب صنعتی در اروپا کشورهای توسعه یافته این قاره را به صادرکننده عمده کالاهای صنعتی با قیمتی نازل تر از کالاهای بومی مبدل کرده بود که این امر تأثیرات اجتماعی و سیاسی زیادی به دنبال داشت. سیطره اقتصادی کشورهای صنعتی، بازرگانان محلی و پراکنده را برای نخستین بار در قالب طبقهای با منافع مشترک یکپارچه کرد. این طبقه به دلیل پیوندهایش با روحانیون در جنبشهای آینده طبقه متوسط سنتی نام گرفتند.( کسروی،۱۳۷۷: ۱۰) در کنار این طبقه، گروه اجتماعی جدیدی با نام “منورالفکران” در ایران شکل گرفتند که از طرق گوناگون مانند سفر یا مهاجرت به کشورهای توسعه یافته غرب یا نواحی کمتر توسعه یافته که در عین حال جلوتر از ایران بودند مانند قفقاز، هندوستان و… با دنیای جدیدی به غیر از دنیایی که تاکنون در آن زندگی میکردند آشنا شدند.( محبوبی اردکانی، ۱۳۷۰: ۲۱۱) شکستهای نظامی پی در پی ایران از روسیه تزاری و سپس بریتانیا و تجزیه ایالات ثروتمند قفقاز و پس از آن تحمیل قراردادها و امتیازات نامنصفانه بازرگانی و کاپیتولاسیون و نقض حاکمیت ملی ایران نیز فکر ایجاد تغییر و تحول و اصلاحات را در گروهی از سیاستمداران و روشنفکران و روحانیان ایران ایجاد کرد. پیش از مشروطه شاهزاده عباس میرزا ولیعهد و حاکم ایالت آذربایجان به عنوان فرمانده سپاه ایران در نبرد با روسیه را میتوان نخستین بانی مهم اصلاحات حکومتی در ایران دانست. وی که در جریان جنگ با ارتش آموزش دیده روسیه به ضرورت ایجاد ارتشی نوین در ایران پی برده بود کوشید با نوسازی سپاه ایران مطابق با معیارهای اروپا تحت عنوان “نظام جدید” بپردازد. دیگر کوششهای اصلاح گرانه عباس میرزا فرستادن نخستین دانشجویان در سال ۱۸۱۱ میلادی به انگلستان بود. (رایت،۱۳۶۸ : ۱۴۲)
جنبش سربداران:
با آن که تصوف در ایران مدت ها صورت مقاومت منفی با وضع اجتماعی موجود داشت و به همین دلیل پس از مدتی حق حیات در جنب متشرعه یافت، با این حال پس از هجوم مغول و تاخت و تاز تیموریان و هنگامی که فقر و فاقه تودههای مردم را در جامعه قرون وسطائی قرون هفتم و هشتم هجری از پای درمی آورد، دراویش در سبزوار و مازندران و آذربایجان جنبشی را که از یک طرف علیه حکام مغول و از طرف دیگر ضد فئودال ها و اشراف بود، رهبری کردند. در سال ۷۳۸ ه.ق. سربداران سبزوار را بتصرف در آوردند و علیه مغولان مکرر جنگیدند و دامنه حکومت خود را تا مازندران و گرگان توسعه دادند. سربداران دعوی داشتند که میخواهند کاری کنند که حتی یک تاتار تا قیام قیامت خیمه در خاک ایران نزند. به قول مؤلف روضات الجنات این گروه را از آن جهت سربداران گویند که گفتند: “اگرتوفیق یابیم دفع ظلم ظالمان کرده باشیم والا سر خود را بردار ببینیم که دیگر تحمل تعدی و ظلم نداریم” سربداران مدت پنجاه سال در سبزوار و نواحی مجاور آن حکومت کردند.
جنبش تنباکو
سلسله قاجار در طول حیات خود دارای مشکلات عدیدهای بود که از میان آنها، مشکل استبداد و انحطاط اقتصادی از همه شاخصتر بود. قجرها که از یک سو با نفوذ استعمار انگلیس و از سوی دیگر با شکستهای ایرانیان از روسیه رو به رو شده بودند، پیوسته تحت تأثیر بیگانگان و امپراتوری آلمان قرار داشتند. در این بین رقابت سنتی انگلیس، روسیه و امپراتوری آلمان برای به دست آوردن امتیازات گوناگون در ایران به ویژه در دوران ناصرالدینشاه، به اوج خود رسید. در این بین انگلستان که در دهه ۱۲۲۰ به عنوان بزرگترین طرف تجاری ایران، بیش از ۵۰ درصد صادرات و واردات ایران را در دست داشت، دردوره پنجاه و یک ساله (۱۲۴۲ تا ۱۲۹۳)نیز رشته امتیازهایی در مورد بهرهبرداری یا انحصار مواد خام و توسعه زیربنایی از دولت ایران دریافت نمود. این کشور در پایان سفر اول ناصرالدینشاه به فرنگ در سال ۱۲۵۰، از طریق یکی از اتباع خود به نام بارون جولیوس رویتر، امتیاز احداث راهآهن، خطوط تلگراف، کشتیرانی در رودخانهها، بهرهبرداری از معادن و جنگلهای دولتی و کارهای زهکشی و آبیاری (احداث قنوات) ایران را به مدت هفتاد سال دریافت نمود. همچنین بریتانیا موفق شد که رویتر را در آینده برای گرفتن امتیاز بانک، احداث جادهها، خیابانها و ایجاد کارخانهها بر سایرین مقدم سازد. این امتیاز که پس از پرداخت رشوههای کلان به شاه و صدراعظم وی (مشیرالدوله سپهسالار) واگذار شده بود و تقریباً تمام منابع مهم ایران را به رویتر واگذار میکرد، از سوی لرد کرزون به “اعطای سند مالکیت ایران و تسلیم کامل همه منابع یک دولت به خارجیها” تعبیر شد که مانند آن را کسی هرگز ندیدهاست. بدین ترتیب در ۲۹ اسفند ۱۲۶۸ (۲۰ مارس ۱۸۹۰) امتیاز تجارت توتون و تنباکو به مدت ۵۰ سال به تالبوت اعطا گردید. این امتیاز که به امضای شاه و سرهنری ولف رسید، دارای پانزده فصل بود که حکایت از اختیارات تام تالبوت در امور دخانیات ایران و بیاعتنایی به منافع ملت ایران داشت. مطابق با این قرارداد، شرکت رژی انگلیس متعهد میگردید که در ازای انحصار خرید و فروش توتون و تنباکوی ایران به مدت پنجاه سال، سالانه مبلغ ۱۵ هزار لیره انگلیس به همراه یک چهارم سود خالص خود را به شاه بپردازد. کمپانی رژی در آغاز به صورت ناشناخته به فعالیت میپرداخت. هنگامی که به استناد فصل نهم امتیازنامه -که صاحب امتیاز را مجاز به واگذاری حقوق خود به دیگری میکردـ امتیاز خود را به «شرکت شاهنشاهی تنباکوی ایران» (یا شرکت رژی) فروخت،( کاظمزاده،۱۳۵۴: ۲۳۲–۲۳۳ )با مخالفتهای گستردهای از سوی مردم و روحانیون مواجه شد. در این زمان انتشار اعلامیهای رسمی از سوی دولت که واگذاری امتیاز تنباکو را تذکر میداد و در عین حال به زارعین توتون و تنباکو نیز وعده خرید عادلانه و نقدی محصولات آنها را میداد، موج گستردهای از نارضایتی را دامن زد. (تیموری،۱۳۶۱: ۳۹–۴۰ ) در سال ۱۲۶۹، روزنامه فارسیزبان اختر که در عثمانی منتشر میشد، طی مصاحبهای با تالبوت، تفاوت فاحش امتیاز دخانیات ایران را با امتیازی که کمپانی رژی از عثمانی گرفته بود، یادآور شد و ضمن انتقادهای گسترده از دولت، تبعات و پیامدهای قرارداد را برای مردم ایران روشن ساخت. (گرانوبل براون،۱۳۳۸: ۴۸ با توجه به این مطلب که توتون و تنباکو از مهمترین اقلام تجاری و صادراتی ایران بود و حدود ۲۰۰هزار تن به کشت و خرید و فروش آن اشتغال داشتند،(آدمیت،۱۳۶۰: ۱۳) بنابراین انحصار خرید و فروش این محصول به یک شرکت انگلیسی منافع بسیاری از مردم ایران را به خطر میانداخت. به همین سبب در آغاز عدهای از بازرگانان که تجارتشان مستقیماً در معرض تهدید کمپانی رژی بود. به همراه امینالدوله نزد شاه رفتند و به انحصار تجارت تنباکو اعتراض کردند. (فوران، ۱۳۸۶: ۲۵۱) همچنین در ماه مارس (اسفند/فروردین) ۱۸۹۱م/۱۲۶۹ ش ضمن دادخواستی خطاب به ناصرالدین شاه اعلام کردند حاضرند مبلغی بیش از حق امتیاز بابت مالیات به او بپردازند و او امتیاز را لغو کند. روز ششم مارس (۱۵ اسفند) تاجران توتون وتنباکو در حرم شاه عبدالعظیم بست نشستند و طی دادخواستی اعلام کردند به هیچ عنوان با رژی کنار نخواهند آمد. این اعتراض موجب شد که دولت به انگیزه دلجویی از آنان مهلت ششماههای برای فروش ذخایر توتون و تنباکوی تاجران قایل شود. (آدمیت ،۱۳۶۰ : ۱۸ ) با این حال مهلت فوق نیز نمیتوانست خسارات ناشی از واگذاری امتیاز را جبران سازد. در این بین روسها نیز که در منطقه ساوجبلاغ به کشت تنباکو اشتغال داشتند به امتیاز فوق اعتراض کردند و آن را ناقض عهدنامه ترکمانچای خواندند و خواستار لغو آن یا عقد قرارداد مشابهی شدند.. (ناطق ،۱۳۷۳: ۹۳) نخستین اعتراضها به رهبری روحانیت، توسط سید علیاکبر فال اسیری داماد میرزای شیرازی و از علمای برجسته شیراز آغاز شد. علیرغم تمام خشونتهای حکام، مقاومت مردمی ادامه یافت و قیام مردم شیراز به تبریز، مشهد، اصفهان، تهران و دیگر نقاط ایران گسترش یافت.
در تبریز، مردم به رهبری آیتالله حاج میرزا جواد آقامجتهد تبریزی به مقابله با قرارداد برخاستند و ضمن کندن و پاره نمودن اعلامیههای کمپانی از روی دیوارها و معابر عمومی، از پذیرفتن خارجیان نیز خودداری کردند. در این میان اصفهان که تجار و علمای آن همکاری بیشتری داشتند به رهبری سه عالم مجاهد، حاج شیخ محمدتقی نجفی معروف به آقا نجفی اصفهانی، شیخ محمدعلی و ملاباقر فشارکی به مخالفت با قرارداد مزبور پرداختند. علمای اصفهان برای اولین بار در منطقه خود استعمار دخانیات و تنباکو را تحریم و کارکنان رژی را نجس اعلام کردند. بدین ترتیب تولیدکنندگان تنباکو، محصول خود را یا به آتش کشیدند یا در بین فقرا تقسیم کردند و از معامله با کمپانی رژی خودداری ورزیدند. حاکم اصفهان برای لغو این حکم با علما مذاکره کرد، اما با مخالفت آنان روبرو شد. فشار روزافزون بر علما بسیاری از آنان را وادار به ترک اصفهان کرد که از آن جمله میتوان به مهاجرت آقا منیرالدین بروجردی اصفهانی اشاره نمود که شبانه به عراق و نزد میرزای شیرازی هجرت کرده بود.
همزمان با سایر شهرها نارضایتی در تهران نیز آشکار شد. میرزا حسن آشتیانی از علمای بزرگ تهران بارها با شاه و امینالسلطان ملاقات و مضار امتیاز را گوشزد کرد، ولی آنان به این بهانه که امضای شاه معتبر و طرف مقابل نیز دولت انگلیس است به این اعتراضها وقعی ننهادند. (تیموری،۱۳۶۱: ۸۳–۸۴) در این ایام سید جمالالدین اسدآبادی نیز که به دعوت ناصرالدینشاه در تهران به سر میبرد، به مخالفت علنی با امتیاز پرداخت و در پی صدور اعلامیهای بر در مساجد، کاروانسراها و سفارتخانهها با این مضمون که «به چه حقی خرید و فروش تنباکویی که خریدار و مصرفکننده آن ایرانی است به بیگانه واگذار شدهاست»، از ایران اخراج شد. (سیاح، ۱۳۵۹: ۳۲۹–۳۳۱) میرزای شیرازی از همان ابتدا به واسطه نامههایی که از علمای ایران دریافت میکرد و از طریق اخباری که سید علی اکبر فال اسیری و آقامنیرالدین بروجردی اصفهانی به وی میرساندند، از این امتیاز مطلع شده بود. (زنجانی، ۱۳۳۳: ۵۸–۶۶ )از این رو میرزای شیرازی، همزمان با شروع ناآرامی در تبریز در اول ذیحجه سال ۱۳۰۸ ه.ق با ارسال تلگراف مفصلی به شاه، ضمن اشاره به مضار و مفاسد اجازه مداخله خارجیها در ایران به اعطای امتیازات نیز توجه نمود و همه آنها را منافی صریح قرآن، نوامیس الهیه و استقلال ایران خواند. شاه به تلگراف میرزا پاسخ نداد و برای توجیه اقدامات دولت و ذکر دلایل اعطای امتیاز و مشکلات ناشی از لغو آن، میرزا محمود خان مشیرالوزاره کارپرداز ایران در بغداد را نزد میرزای شیرازی در سامرا فرستاد. مشیرالوزاره ضمن اشاره به ضرورت قرابت با دول بزرگ اروپا برای استخلاص از روسیه تزاری، لزوم تقویت بودجه و قشون و رفع نقائص و کمبودن مالیاتها، موهن بودن الغای قرارداد از نظر بیاعتبار شمرده شدن امضای پادشاه و…، صراحتاً از ناتوانی دولت در فسخ امتیاز و خسارات هنگفت این اقدام سخن گفت. در اواخر ربیعالثانی ۱۳۰۹ در تهران شایع شد که حکمی از میرزای شیرازی در باب تحریم استعمال دخانیات صادر و به اصفهان مخابره شدهاست. در اوایل جمادیالاولی با رسیدن محموله پستی به تهران صورتی از حکم درمیان مردم منتشر شد با این توضیح که نسخه اصلی آن را فقط میرزا حسن آشتیانی مشاهده کردهاست. متن حکم چنین بود: “بسمالله الرحمن الرحیم، الیوم استعمال تنباکو و توتون بِأَیِ نحوٍ کان در حکم محاربه با امام زمان علیهالسلام است. حرره الاقل محمدحسن الحسینی.”
بلافاصله پس از صدور فتوا، مأموران حکومت وظیفه یافتند که از انتشار این حکم و آگاهی مردم نسبت به آن ممانعت به عمل آورند، با این حال در همان نیمه روز اول که حکم به دست میرزا حسن آشتیانی رسیده بود، در حدود صد هزار نسخه از حکم نوشته و در سراسر کشور پخش شده بود. با صدور این فتوا، مردم از همه اصناف، و حتی اقلیتهای مذهبی مبارزه سیاسی علیه این قرارداد را یک وظیفه شرعی و تکلیفی الهی دانستند و قلیانها را شکسته و توتون و تنباکو را به آتش کشیدند. حرمسرای شاه نیز از استعمال دخانیات پرهیز کردند. انیسالدوله، سوگلی ناصرالدینشاه دستور جمعآوری قلیانها را صادر نمود. در سوم جمادیالثانی ۱۳۰۹، مردم پس از آگاهی از تصمیم میرزای آشتیانی مبنی بر خروج از دارالخلافه در منزل وی در محله سنگلج اجتماع کردند و از آنجا به سمت میدان ارگ و کاخ گلستانرفتند. زنان پیشاپیش مردان خطاب به شاه فریاد میزدند و نگرانی خود را نسبت به بیرون کردن علما از شهر اعلام و تأکید میکردند که دولت قصد دارد دین آنها را از بین ببرد تا فرنگیان بر مردم سلطه یابند. جماعتی که در شیراز و تهران با نیروهای نظامی شاه درگیر شدند زن و مرد با هم بودند. در شیراز زنی و دختر بچهای به ضرب گلوله پلیس شاه کشته شدند. در تهران نیز زنان در رویدادهای حساس ژانویه ۱۸۹۲ (دی/بهمن ۱۲۷۰) دخالت مؤثر داشتند. ((فوران، ۱۳۸۶: ۲۵۴) ) همچنین در این ایام زمزمههای جهاد علیه دستگاه نیز بالا گرفته بود و اعلامیههایی بدین مضمون که “بر حسب حکم جناب حجتالاسلام، آقای شیرازی، اگر تا ۴۸ ساعت دیگر امتیاز دخانیات لغو نشود، یوم دوشنبه آتیه، جهاد است، مردم مهیا شوید.” سرانجام شاه در پنجم جمادیالثانی ۱۳۰۹ برای اطمینان بیشتر در دستخطی به امینالسلطان لغو کامل امتیاز را اعلام کرد تا وی به آگاهی علما و مردم برساند؛ ولی مخالفان آرام نگرفتند و عزل امینالسلطان ـ که از نظر آنان حامی امتیاز بود ـ و لغو تمام قراردادهایی که با خارجیان منعقد شده بود را خواستار شدند. بدین ترتیب درنتیجه لغو امتیاز تنباکو، حکم تحریم تنباکو نیز پس از ۵۵ روز از سوی علماء لغو شد.
جنبش مشروطه
وقایع پیش از انقلاب مشروطه: در سالهای پایانی حکومت ناصرالدین شاه قاجار اوضاع ایران به تدریج رو به وخامت نهاد و با مرگ شاه اوضاع آشفتهتر شد. مظفرالدین شاه که پس از کشتهشدن پدر به سلطنت رسید فردی بیمار و ملایم بود و دست کم مدتی برای پذیرش افکار اصلاحطلبانه آمادگی داشت. وی امینالسلطان را که مورد تنفر عامه بود برکنار و امینالدوله را به جای او منصوب کرد او برای پرداخت حقوق حرمسرای پدر، برآوردن خواستهای مالی مکرر درباریان تازه وارد که سالها متنظر چنین فرصتی بودند و سفر «درمانی» به چشمههای آب معدنی اروپا به پول فراوان نیاز داشت. ولی صدراعظم نتوانست وام جدیدی از انگلیس دریافت کند. بدین سبب شاه امینالدوله را برکنار و بار دیگر امینالسلطان را به صدراعظمی انتخاب کرد.
امینالسلطان، دو وام بزرگ از روسها گرفت. در وام نخست، ایران تعهد کرد تمام بدهی خود را به انگلستان بپردازد و از این پس، بدون جلب رضایت روسها، از کسی وام نگیرد. در برابر وام دوم، امینالسلطان روسها را از امتیازات اقتصادی عمدهای بهرهمند ساخت. افزون بر این، روسها بر امضای یک معاهدة گمرکی پای میفشردند. براساس این معاهده که سرانجام در ۱۹۰۲م به امضا رسید بر اقلام وارداتی روس تعرفهای کمتر از ۵% ارزش کالا که مرسوم زمان بود، گمرک بسته می شد. روسها برای تضمین وامها فردی بلژیکی به نام نوز را که به آنها تمایل داشت به عنوان رئیس گمرک ایران تحمیل کرده بودند با تسلط بلژیکیها بر گمرک ایران به دلیل تبعیضی که آنها در مورد بازرگانان ایرانی در مقابل تجاوز روس روا میداشتند شکایات فراوانی از بازرگانی ایرانی میرسید. این دو وام و درآمد ناشی از گمرک بیشتر در سه سفر شاه به اروپا در سالهای ۱۹۰۷-۱۹۰۰م هزینه گردید و شرایط اقتصادی بیش از پیش رو به وخامت نهاد.
در این موقعیت ناخشنودی از سلطه بیگانگان بر گمرک، افزایش نفوذ روسها، بیعدالتی و فقر و ناامنی و وجود مشکل نان در کشور، دولت را زیر فشار قرار داد. اولین مرحله از اعتراضها به بهانه نان شروع شد. عصیانها در هر شهر از سوی چند روحانی با نفوذ رهبری و پشتیبانی میشد. حمایت روحانیان بزرگ شهرها از این اعتراضها، حمایت علمای نجف را نیز جلب کرد به تدریج فشار مخالفان فزونی یافت و سرانجام در سال ۱۹۰۳م به استعفای امینالسلطان که به بالاترین لقب یعنی اتابک دست یافته بود، انجامید شاه عینالدوله را به عنوان صدراعظم انتخاب کرد. اما نارضایتیها پایان نیافت. همزمان با تشکیل انجمنهای مخفی مخالفان خصوصاً در تهران و تبریز پخش شبنامهها به زبان فارسی در خارج از کشور به چاپ میرسید گسترش یافت. در این زمان شکست روسیه از ژاپن و وقوع تحولات انقلابی در روسیه به مردم جسارت و روحیه بخشید. ایرانیان میدانستند که روسها برای حفظ منافعشان از حکومت قاجار حمایت میکنند ولی مشاهده پیروزی یک کشور کوچک آسیایی دارای قانون اساسی بر یک قدرت غول پیکر اروپایی بدون قانون اساسی و وقوع تحولات انقلابی در روسیه ترس آنها را از مقابله با روسها فرو ریخت.
چگونگی آغاز انقلاب مشروطه:
استعفای امینالسلطان و صدراعظمی عینالدوله و مشکلات گمرک، شکست روسیه از ژاپن و برخی عوامل دیگر سبب آغاز این نهضت شد. مهمترین حوادث، دو واقعه که در بر افروختن آتش خشم مردم مؤثر بود عبارتند از:
۱-کردار توهین آمیز نوز در پوشیدن لباس روحانی که سبب بسته شدن بازار و تجمع مردم و روحانیان شد.
۲- چوب و فلک کردن دو بازرگان به جرم گران فروختن شکر البته دو بازرگان اصرار داشتند که افزایش بهای شکر وارداتی به دلیل جنگ روسیه و ژاپن سبب بالا رفتن قیمت شکر شده است. مردم به رهبری علما در برابر این حوادث لب به اعتراض گشودند. لجاجت عینالدوله در مقابل اعتراضها، به مهاجرت علما به حرم حضرت عبدالعظیم انجامید. (مهاجرت صغری) در آنجا برای اولین بار حکومت آشکارا مورد انتقاد قرار گرفت و سخنرانان دربارة ستمکارگزاران حکومت و تیره روزی مردم سخن گفتند. مردم دولت را برای بازگرداندن سریع علما زیر فشار قراردادند. روحانیان تأسیس عدالت خانه برکناری نوز بلژیکی رئیس گمرک و عینالدوله را شرط بازگشت خویش شمردند با پافشاری مردم، دولت ناگزیر خواست علما را پذیرفت. به دنبال آن خشونت کارگزاران دولتی علیه مردم و عدم پایبندی حکومت به تعهداتش سبب گسترش اعتراضهای مردم و روحانیان شد. بدین ترتیب، تجمع اعتراض آمیز مردم تهران در مسجد جامع با حمله سربازان به خاک و خون کشیده شد. علما در واکنش به این مساله به قم مهاجرت کردند. گروهی از مردم نیز که بر جان خویش بیمناک بودند به سفارت انگلیس پناه بردند. این تحصن یک ماهه در سفارت بیگانه از نقاط مذموم و تاریک انقلاب مشروطه است. متحصنان نخست از شرع احمدی و سنت محمدی سخن میراندند ولی بتدریج این خواستهها دگرگون شد و مضامین فرهنگ غربی در درخواستها وارد شد. تحصن در سفارت انگلیس فرصت مناسبی برای هدایت نهضت توسط انگلیسیها فراهم نمود. لفظ مشروطه در همین سفارت ورد زبانها شد. قبل از آن خواستهها محدود به عدالتخانه بود. در این زمان تعداد بسیار اندکی معنای مشروطه و تبعات آنرا میدانستند و از میان ۱۰ هزار نفری که به سفارت انگلیس رفتند فقط ۱۰ نفر بودند که واقعاً مشروطه خواه بودند و میدانستند چه می خواهند. این مهاجرت به مهاجرت کبری مشهور است.
نحوه پیروزی اولیه و شکست نهایی انقلاب مشروطه
با ادامه اعتراضات مردم با دو مهاجرت و نیز خواسته مردم مبنی بر عزل عینالدوله و همچنین اندیشه تأسیس مجلس شورای ملی در افکار مردم شاه مجبور به برکناری عینالدوله شد و با تأسیس مجلس موافقت کرد.
پس از تهیه نظامنامه انتخابات و امضای آن بوسیلة شاه انتخابات مجلس در شهریور ۱۲۸۵ هـ .ش برگزار شد و نخستین مجلس مشروطه در مهر ماه همان سال گشایش یافت این مجلس نوشتن قانون اساسی رابه کمیتهای منتخب واگذار کرد. این کمیته به سرعت با بهرهگیری از قوانین اساسی بلژیک و فرانسه قانون فراهم آورد و به امضای شاه رساند. شاه بیمار، اندکی بعد از امضای قانون اساسی درگذشت و محمد علی شاه به سلطنت رسید.
در این زمان، اهداف و ماهیت جناحهای مختلف آشکار شد. بعضی از روزنامههای نوظهور مقدسات مذهبی مردم را مورد حمله قرار میدادند گروهی از روحانیون تهران به رهبری شیخفضلا… نوری به منظور رویارویی با این تحرکات، مشروطه خواهان را به باد انتقاد گرفتند و با تجمع در حرم حضرت عبدالعظیم خواستار مشروطة مشروعه شدند. در زمان محمد علی شاه متمم قانون اساسی تدوین شد و به امضای شاه رسید. این متمم که در آن حق نظارت پنج مجتهد بر قوانین در نظر گرفته شده بود. به اصرار روحانیانی مانند شیخ فضلا… شکل گرفت.
محمد علی شاه برای رویارویی با مشروطه خواهان در پی بهانه بود و دولت روسیه نیز به عنوان حامی در کنار او قرارداشت. حمله به کالسکة شاه که برخی از مورخان آن را نقشه دربار شمردهاند بهانهای مناسب در اختیار شاه نهاد. او در دوم تیر ماه ۱۲۸۷ هـ .ش به پیشنهاد لیاخوف فرمانده روسی قزاقها فرمان حمله به مجلس را صادر کرد. هر چند در ظاهر همه چیز به سود شاه تمام شد ولی سرانجام مقاومت علمای نجف که در فتوای خود به دفاع از نهضت و سرزنش محمد علی شاه پرداختند تلاش ستارخان و باقرخان به فتح تهران و برکناری محمد علی شاه و به قدرت رسیدن فرزند دوازده سالهاش انجامید. پس از آن، افول مشروطه آغاز شد حضور روسها در شمال و انگلیسی ها در جنوب کشور و مداخلات بیاندازة آنها که موجب ضعف قدرت مرکزی میشد. اعتماد به مخالفان مشروطه مانند عینالدوله، قدرت یافتن مجدد فرصتطلبان، خانها و اشراف قدیمی، آغاز جنگ جهانی اول، قحطیهای وسیع، عدم موفقیت دولت در تأمین امنیت و معیشت مردم و ناخشنودی فراگیر ملت، زمینه را برای ظهور دوبارة استبداد فراهم ساخت.
زمینهها و علل آغاز نهضت مشروطه
زمینهها و علل وقوع انقلاب مشروطه در سه بعد فکری- فرهنگی، سیاسی و اقتصادی قابل بررسی است.
– زمینهها و علل فکری و فرهنگی: در این زمان آگاهی سیاسی در جامعه ایران به دلیل تلاشهای فکری روحانیان و روشنفکران و افزایش ارتباطات فرهنگی با جهان خارج و انتشار روزنامهها که روز به روز بر تعدادشان افزوده میشد و همچنین انتشار غیر رسمی ولی گسترده آثار سیاسی انتقادی رشد چشمگیری یافته بود و مردم با مفاهیم مجلس، مشروطیت و آزادی آشنا شده بودند و همچنین مراجع نجف از جمله میرزای نائینی با استناد به متون مذهبی به مخالفت با نفوذ بیگانه، استبداد و ظلم و ستم قاجاری برخاستند و توده مردم را علیه دولت برانگیختند. مهاجرت ایرانیان به کشورهای همسایه برای کار نیز در بالابردن آگاهی سیاسی مردم مؤثر بود.
– زمینهها و علل سیاسی: نارضایتی مردم از دولت قاجار، بیکفایتی شاهان و مدیران قاجاری، فساد حاکم بر دربار، ساخت سیاسی کشور، نفوذ بیگانگان در ساختار سیاسی و ضعف و تسلیم دولت در برابر آنان که با حضور روز افزون اتباع خارجی همراه شد. اکثریت مردم مذهبی و علما را نسبت به حکومت بدبین میکرد و نفرت عمومی علیه قاجار رادامن میزد. از سوی دیگر عقد قراردادهای استعماری مانند گلستان، ترکمانچای، امتیازات اقتصادی و تحمیل کاپیتولاسیون، بذر نفرت را در میان ایرانیان آگاه بارور میساخت و همچنین ظلم و تعدی حاکمان مردم را به ستوه آورده بود. حاکمان مناصب را خریداری میکردند و هیچ کس پاسخگو نبود. گاهی مردم از ترس مأموران مالیاتی خانه و کاشانه خود را رها می کردند. تشدید این ظلمها در کنار آگاهی مردم و حرکت موفقیت آمیز جنبش تنباکو و شکست روسیه از ژاپن را میتوان از علل سیاسی آن نام برد.
– زمینهها و علل اقتصادی: از علل اقتصادی میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
-آغاز بحران اقتصادی دولت قاجار بعد از شکست در جنگهای ایران و روس
-از دست رفتن مناطق حاصلخیز با عهدنامههای ترکمانچای و گلستان
-اعطای امتیازات تجاری خاص به بیگانگان که سبب انحطاط سریع اقتصادی داخلی گردید.
-واردات بیرویه کالاها که سبب از بین رفتن صنایع کوچک داخلی میگردید مثل صنعت نساجی که با ورود پارچههای انگلیسی از بین رفت.
-عدم حمایت دولت از صنایع داخلی
-عدم رونق کشاورزی بدلیل فقدان راههای مطمئن، سختی مبادله اقتصادی و کاهش قیمت محصولات کشاورزی
-ترغیب انگلیسیها به کاشت تریاک به جای محصولات کشاورزی
-قحطیهای متعدد که هر چند سال یکبار تعدادی از مردم را به کشتن میداد. سختترین دوره قحطی سال ۱۸۷۱م بود که صدها هزار نفر را به کام مرگ کشید.
-مشکل نان در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه و دوران سلطنت مظفرالدین شاه
-کاهش ارزش پول ایران به دلیل ضعف دولت و کاهش ارزش جهانی نقره
-کاهش بهای مواد خام صادراتی ایران
با توجه به مشکلات اقتصادی یاد شده دولت برای تأمین هزینههای خود به افزایش مالیات، فروش مناسب و مقامات دولتی، اعطای امتیازات و استقراض از بانکهای خارجی روی آورد که نارضایتیهای بیشتری در پی داشت. در مقابل تشریفات دربار و سفرهای پر هزینه شاه خشم مردم را برانگیخت.
نیروهای درگیر در انقلاب مشروطه
نیروهای اصلی درگیر در انقلاب مشروطه را میتوان به دو نیروی اصلی روحانیت و روشنفکران دستهبندی نمود:
روحانیت: به لحاظ پیوند عمیق جامعه ایران با دین از دیر باز در این کشور از اقتدار و نفوذ زیادی برخوردار بوده است. در دوره صفویه با گسترش مذهب شیعه در ایران روحانیت به عنوان عالیترین نهاد مردمی و تنها نهاد قدرتمند غیر دولتی مطرح شد. نهاد مرجعیت در شیعه هر فرد معتقدی را به روحانیت پیوند میداد. حتی شاه که مشروعیت خود را از مسلمان بودن خود میگرفت به لحاظ مذهبی فقط یکی از مقلدان پر شمار مراجع بزرگ محسوب میشد و شرعاً حق تخطی از فتوای مراجع را نداشت. ظهور سیاسی علما در تاریخ معاصر ایران اوایل قرن ۱۹ میلادی باز میگردد (جنگ ایران و روس و قتل گریبایدوف) روحانیت تنها پناهگاه مردم در برابر ظلم و ستم حاکمان به شمار میرفتند و مهمترین عامل قدرت سیاسی روحانیت پایگاه وسیع مردمی آنان بود. روحانیت همیشه با مردم مرتبط بود. افزایش علمای بزرگ و رشد سریع مدارس و حوزههای دینی نیز به گسترش کمیت و کیفیت نهاد روحانیت انجامید. در حمایت از مشروطه میتوان از میرزای نائینی نام برد همچنین پس از پیروزی روسیه و آشکار شدن اهداف برخی از سران مشروطه خواه، گروهی از علما از مشروطه فاصله گرفتند که شیخ فضلا… نوری برجستهترین آنهاست. وی را به هنگام فتح تهران دستگیر و در یک دادگاه فرمایشی محکوم به اعدام کردند. چندی بعد ترور آیتا… بهبهانی نیز ضربه دیگری به روحانیت وارد نمود و بدین ترتیب هدایت مشروطه به دست غرب زدگان افتاد.
روشنفکران : جریان روشنفکران از ابتدا قرن ۱۹ میلادی در ایران شکل گرفت. ایرانیانی که نتوانستند شناخت دقیق و بنیادین از مبانی نظری توسعه و رشد تمدن غربی داشته باشند مجذوب آن شده و ظواهر آنرا تقلید مینمودند. در عصر ناصری تعداد تحصیل کردههای فرهنگ دیده و روشنفکران آشنا به غرب افزایش یافت. راهحلهایی که آنان ارائه میدادند. حاصل انتقال بدون تعمق اندیشهها و تجربیات دیگران به شمار میرفت. برخی آنها عبارتند از:
آخوندزاده : از اولین روشنفکران ایرانی که به انتقاد از جامعه ایرانی عصر خود پرداخت و مفاهیم جدیدی را مطرح کرد و برای توسعه ایران پیشنهادهایی ارائه داد. او از تبعه روس به شمار میرفت و با صراحت به مذهب و اعتقادات مردم میتاخت. جنبههای ضد دینی باعث شد که کمتر خوانندهای در ایران داشته باشد. میرزا ملک خان ناظمالدوله از دیگر روشنفکران دوره ناصری بود که پینشهاداتی در مورد اصلاح سیستم سیاسی و نظام اقتصادی ایران به ناصرالدین شاه ارائه کرد. وی وزیر مختار ایران در لندن و واسطه امتیاز رویتر شد امتیاز لاتاری (بخت آزمایی) را گرفت و باتوجه به فتوای علما مبنی بر تحریم لاتاری آنرا به یک انگلیسی فروخت و به جرم کلاهبرداری محاکمه و از مقامش عزل گردید وی روزنامه قانون را منتشر کرد و اصطلاحات قانون مشروطیت علوم جدید آزادی و نفی استبداد را مطرح میکرد و توسعه ایران را روی کار آوردن مستشاران و کمپانیهای خارجی میدانست. او بعد از عزلش به انتقاد از دولت پرداخت و در این زمان به حق السکوت رضایت داد.
سپهسالار : دولتمرد و روشنفکر دیگر عصر ناصری که مدتها به عنوان نماینده سیاسی ایران در خارج از کشور به خصوص عثمانی فعالیت می کرد. وی در بحران قحطی خشکسالی شکور به نخستوزیری ناصرالدین شاه منصوب شد و امتیاز رویتر را در همان زمان به انگلیسیها داد. مهمترین ضعف او اعتماد به انگلیسیها بود.
روشنفکران با توجه به استفاده از الگوهای غربی، بیاعتنایی به سنتها و مذاهب جامعه، فقدان پایگاه مردمی عدم اعتقاد به مسائل دینی و بیسوادی اکثریت مردم (۹۵%)، آنان را از هر گونه اقدام سیاسی منتقل باز میداشت و آنها را به سمت اتحاد با دو نیروی سیاسی دیگر یعنی دربار یا روحانیت هدایت میکرد.
عوامل شکست مشروطه و پیامدهای آن
عوامل شکست مشروطه را میتوان به دو دسته خارجی و داخلی تقسیم کرد:
عوامل خارجی : اتحاد دولتهای روسیه و انگلیس در مقابل خطر آلمان و تقسیم ایران در قرارداد ۱۹۰۷م و اشغال ایران در جنگ جهانی اول به دست قدرتهای درگیر از عوامل خارجی دارای نقش در شکست مشروطهاند به توپ بستن مجلس توسط نیروهای روس، اشغال و جرم و جنایت توسط نیروهای نظامی روسها در شمال و انگلیسیها در جنوب، آغاز جنگ جهانی اول، افزایش قحطی، گرسنگی و بیماری و مرگ و میر نیز مردم را از فکر مشروطه بیرون میکرد و حتی برخی همه این بلاها را بلای مشروطه میدانستند.
عوامل داخلی : از جملة عوامل داخلی شکست مشروطه ، میتوان به ماهیت کاملاً متفاوت نیروهای مشروطه خواه اشاره کرد. مشروطه انقلابی نبودکه برخواست و اندیشة یک طبقه یا نیروی اجتماعی خاص استوار باشد. گروهها و نیروهای اجتماعی متعددی مشروطه را ایجاد کردند. آنها به جای گفتگو با هم به درگیریهای فیزیکی، تهمت و افترا، ترور و خشونت دست میزدند زیرا هنوز استبداد حاکم بر جامعه بود. سالهای پر آشوب جنگ جهانی اول، عدم توجه و بیاهمیتی دولت روس و انگلیس به مشروطه، ناامنی کشور، گرسنگی و بیماری از جمله عوامل داخلی شکست مشروطه بود در جریان مشروطه روحانیت خسته از درگیری و دلسرد از سیاستمداران از صحنه سیاست کناره گرفته و میدان را به سود مستبدان و حامیان آنها خالی گذاردند.
پیامدهای مشروطه: انقلاب مشروطه با همه مشکلات و ناکامیهایش آثار عمدهای از خود بر جای نهاد برخی از این آثار عبارتند از:
۱- مفاهیمی مانند قانون اساسی، مجلس آزادی، انتخابات، تفکیک قوا با این انقلاب مطرح شد و به رسمیت یافت. هر چند که بزودی مجلس مورد هجوم قرار گرفت ولی اصل وجود قانون اساسی در سختترین دورهها برقرار ماند و در مقاطع خاصی تعدادی از نمایندگان مخالف دولت به آن راه یافتند که با آثار سیاسی مهمی همراه بود.
۲- تجربیات ارزشمند انقلاب مشروطه در زمان وقوع انقلاب اسلامی مورد توجه واقع شد. از یک سو نابودی نظام سلطنتی و قطع کامل سلطه بیگانگان در کشور و توجه به فرهنگ و ارزشهای خودی مورد توجه قرار گرفت و از سوی دیگر رخنة عناصر بیگانه و فرصتطلب در مشروطه هوشیاری انقلابیون مذهبی را برای جلوگیری از تکرار این امر در انقلاب اسلامی بر انگیخت. در نهایت این تجربیات لزوم حفظ وحدت میان نیروهای انقلاب را گوشزد کرد. جنبش مشروطه را به سه دوره بخش کردهاند:
- مشروطه اول از ۱۲۸۵/۱۹۰۶ تا ۱۲۸۶/۱۹۰۷ و گلولهباران مجلس؛
- مشروطه دوم از ۱۲۸۸/۱۹۰۹ تا ۱۲۹۹/۱۹۲۱ و کودتای سوم اسفند؛
- مشروطه سوم از ۱۳۲۰/۱۹۴۱ تا ۱۳۳۲/۱۹۵۳ و سرنگونی مصدق.
کسروی در تاریخ مشروطه ایران مینویسد: اگر راستی را خواهیم این علمای نجف و دو سید و کسان دیگر از علما که پافشاری در مشروطهخواهی مینمودند، معنی درست مشروطه و نتیجه رواج قانونهای اروپایی را نمیدانستند، و از ناسازگاری بسیار آشکار که میانه مشروطه و کیش شیعهاست آگاهی درست نمیداشتند، مردان غیرتمند از یکسو پریشانی ایران و ناتوانی دولت را دیده و چارهای برای آن جز بودن مشروطه و مجلس نمیدیدند و با پافشاری بسیار به هواداری از آن میکوشیدند، و از یکسو خود در بند کیش بوده چشمپوشی از آن نمیتوانستند. در میان این دو درمیماندند. ( کسروی ، ۱۳۳۰ : ۲۸۷)
محمد حسین نائینی غروی در تنبیه الامه و تنزیه المله مینویسد: آزادی و برابری که در رژیم مشروطه مورد توجه است از هدفهای اصلی پیامبران بهشمار میرفته. پیامبر ما هرگز فراموش نکرد که همه مردم آزاد و برابر هستند. رهبران مذهب شیعه میخواستند مسلمانان را از بردگی نجات داده حقوق از دست رفتهشان را بازگردانند. ( حائری ، ۱۳۸۱ : ۱۲۷ ) در مشروطه روحانیونی همچون آخوند خراسانی، سید حسین میرپور طهرانی، عبدالله مازندرانی و حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی، با ارسال نامهها و تلگرافهایی برای رهبران دینی و سیاسی ایران و نشر اعلامیههای روشنگرانه، نسبت به رویدادهای سیاسی و اجتماعی موضعگیری مینمودند. (صدرالدینی شیرازی، ۱۳۹۴: ۲۶ )
سرانجام مظفرالدین شاه فرمان مشروطیت را در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ امضا کرد. علما و دیگرانی که به حضرت عبدالعظیم و قم رفته بودند بازگشتند و تحصن در سفارت انگلیس پایان یافت. مردم صدور فرمان مشروطیت را جشن گرفتند. مجلس اول در ۱۴ مهر ۱۲۸۵(۷ اکتبر ۱۹۰۶) در تهران گشایش یافت. نمایندگان به تدوین قانون اساسی پرداختند و در آخِرین روزهای زندگی مظفرالدین شاه این قانون نیز به امضای او رسید.
بر پایه قانون اساسی، مجلس وظایف مالی زیر را بر عهده داشت: ( rouhollah, 1966, p. 86 )
- تهیه بودجه و نظارت بر اجرای بودجه کشوری
- تصویب انتقال یا فروش منابع زیر زمینی و تصویب قراردادهای صنعتی و کشاورزی
- تصویب تغییر مرزهای کشور
- تصویب قراردادها و عهد نامهها با دولتهای خارجی
- تصویب تشکیل کمپانیهای ملی
- تصویب هر گونه قرار دادهای دولتی
- تصویب اعتبار و وامهای دولتی
- تصویب ساختن راهها و راهآهن
در سال ۱۲۸۷ خورشیدی (۱۳۲۶ قمری)، محمدعلیشاه قاجار پس از آن که با مشروطهخواهان و مجلس از در مخالفت درآمد، مرکز فرماندهی خود را در باغشاه قرار داد، شاه با این کار میخواست از شهر بیرون رفته و در باغشاه لشکر بیاراید و به آسانی با مشروطه نبرد کند. محمدعلیشاه دستخطی بدین شرح داد: جناب اشرف مشیرالسلطنه، چون هوای تهران گرم و تحملش بر ما سخت بود از اینرو به باغشاه حرکت فرمودیم، پنجشنبه ۴ جمادیالاولی، عمارت باغشاه. سپس هشت تن از آزادیخواهان را فراخواند که شش تن آنان بدین شرح نام برده میشوند: جهانگیرخان صور اسرافیل، سید محمدرضا مساوات شیرازی، ملک المتکلمین، سید جمالالدین واعظ اصفهانی،بهاءالواعظین و میرزا داودخان. (کسروی ،۱۳۳۰: ۶۵۸)
بهتوپبستن مجلس : نام سید جمال الدین واعظ به همراه ملکالمتکلمین، میرزاجهانگیرخان، سید محمدرضا مساوات، بهاالواعظین و میرزا داود خان در لیست هشت نفری بود که محمدعلی شاه قبل از به توپ بستن مجلس، درخواست تبعید آنها را از ایران کرده بود. جمالالدین واعظ همراه با ملک المتکلمین رهبریِ گروههای بزرگی از مشروطهگرایان را به عهده داشتند. (ملک زاده ، ۱۳۷۱: ۷۰۵ – ۸۲۱) ولی مجلس با درخواست شاه برای تبعید برخی از مشروطهخواهان مخالفت کرد. سرانجام در اثر ایستادگی و سرپیچی از فرمان شاه، بالاخره با فرستادن کلنل لیاخوف فرمانده بریگاد قزاق حمله به مجلس را آغاز کرد. لیاخوف با نیروهایش مجلس را محاصره کردند و ساختمان مجلس و مدرسه سپهسالار را در ۲ تیر ۱۲۸۷(۲۳ ژوئن ۱۹۰۸) به توپ بستند. وکلا از مجلس پراکنده شدند و عده زیادی از مدافعان مجلس در این حمله کشته شدند. محمدعلی شاه لیاخوف را به حکومت نظامی منصوب کرد و به تعقیب نمایندگان و دیگر آزادیخواهان پرداخت. ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان و قاضی ارداقی را در باغشاه پس از شکنجه در برابر محمدعلی شاه کشتند. (نبوی رضوی, ۱۳۹۳: ۳۳۳) پس از حمله به مجلس و دستگیری و اعدام آزادیخواهان، جنبش مشروطه خواهی با شکست روبهرو شده بود. بسیاری از مشروطه خواهان مخفی شدند و برخی به خارج از ایران رفتند . شکست در تهران شروع دورهای بود که به استبداد صغیر مشهور است.
محاصره تبریز: پس از حمله به مجلس و پخش خبر آن، در شهرهای دیگر ایران شورش هائی برخاست. مردم تبریز با شنیدن خبرهای تهران به هواداری از مشروطه و مخالفت با محمدعلی شاه برخاستند. انجمن تبریز عملاً جایگزین مجلس ملی شده بود. شاه نیروهای دولتی را برای سرکوب فرستاد علی مسیو، ستارخان ، باقرخان و حیدرخان عمواوغلی درتبریز به بسیج مردم و سازمان دهی نیروی مسلح (مجاهدین مشروطه) برای مقابله با نیروهای دولتی کمک میکردند. در مدت یازده ماه یعنی از ۲۰ جمادیالاول ۱۳۲۶ ق تا هشتم ربیعالثانی ۱۳۲۷ ق مردم تبریز به سرکردگی ستارخان در مقابل بیش از سی هزار نیروی مهاجم به فرماندهی عین الدوله و صمد شجاع الدوله و شجاع نظام مرندی مقاومت کردند. (کسروی ، ۱۳۳۰ : ۷۲۶) گروهی از ایرانیان قفقاز نیز به مردم تبریز پیوستند و به مجاهدان قفقاز معروف شدند. علی مسیو از یاران حیدرخان عمواوغلی و یارانش هم دسته مجاهدان تبریز را تشکیل دادند. محمدعلیشاه از تزار روسیه نیکلای دوم درخواست کمک کرد و تبریز به محاصره نیروهای روس و نیروهای دولتی درآمد. سردار یارمحمدخان کرمانشاهی که از فعالان مشروطه بود به یاری ستارخان و باقرخان شتافت. وی بعداً به وسیله عبدالحسین میرزا فرمانفرما حاکم کرمانشاه و عامل حکومت مرکزی در ۱۳ مهر ۱۲۹۱ ه.ش به قتل رسید. در آذربایجان، در پی بسته شدن راه تبریز – جلفا، و محاصره کامل تبریز از طرف قوای شاه، گرسنگی و قحطی هولناکی بر مردم روی آورد و کار بر آزادی خواهان سخت شد. پس از حدود ۱۰ ماه محاصره و در شرایطی که آذوقه شهر به پایان رسیده و بسیاری از مردم از گرسنگی جان میباختند، با همت حدود ۱۵۰ نفر از جوانان شهر که بیشترشان از دانشآموزان مدرسه مموریال بودند، به رهبری هوارد باسکرویل که یکی از معلمهای آمریکایی همان مدرسه بود، گروه فوج نجات تشکیل شد. در سحرگاه روز ۳۰ فروردین ۱۲۸۸(۱۳۲۷ هق) با حمله به لشکر محاصرهکنندگان، هوارد باسکرویل فرمانده گروه به ضرب گلوله کشته شد. عده دیگری از آنها نیز کشته شده و پیشروی کمی حاصل شد. (رضازاده شفق ، ۱۳۳۸: ۱۶) میرزا محمدعلی خان بن قنبرعلی اصفهانیِ سدهی معروف به سروش اصفهانی تحت تأثیر رشادتهای آنان ترجیع بندی طولانی با تکرار مصرّعیِ زیر سرود.
مارا ز سر بریده میترسانی؟ | سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی | |
در محفل عاشقان نمیرقصیدیم | ما گر زسر بریده میترسیدیم |
در اوایل ربیعالثانی سال ۱۳۲۷ ه.ق (اردیبهشت ۱۲۸۸ ه. خ) دولتین روس و انگلیس موافقت کردند که قشون روس به بهانه شکستن خط محاصره و حمایت از اتباع بیگانه، و رساندن خواربار به آنان وارد تبریز شود. با ورود سپاهیان روس محاصره تبریز شکست و نیروهای شاه از شهر دور شدند. اما خاتمه کار تبریز به معنی پیروزی ارتجاع نبود و کوشش آزادیخواهان در نقاط دیگر ایران همچنان ادامه یافت.
قیام گیلان: در این اوقات کمیته “ستار” در گیلان تشکیل شده بود. یپرمخان با مشروطهخواهان هم پیمان شد و جوانان ارمنی را برای نهضت بسیج کرد. در همین هنگام محمدولی خان تنکابنی از تبریز بازگشته بود. کمیته ستار با او مذاکره کرد و او را راضی کرد با نیروهایش برای پیروزی جنبش مشروطه به مبارزه برخیزد. در روز ۱۹ بهمن ۱۲۸۷ انقلابیون به کمک محمدولی خان تنکابنی ویپرمخان حاکم رشت آقابالاخان را کشتند و شهر را تسخیر کردند. پس از آن تمام گیلان به تصرف آزادی خواهان درآمد. به موجب این پیروزی آنها رونوشتی به سفرای خارجی نوشتند که نزاعی با شاه ندارند و فقط در صدد احیای مشروطهاند. صدای انقلاب رشت به گوش شهرهای دیگر ایران و کشورهای آزاد جهان رسید و باعث دلگرمی مجاهدان تبریز شد. ستارخان و باقرخان تلگرافهای مهیجی ارسال کردند و متحصنین سفارتهای عثمانی و انگلیس به جشن پرداختند.
قیام شهر اصفهان : شهر اصفهان در نیمه دیماه به تصرف مشروطه خواهان بختیاری درآمد. بعد از آن تعدادی از آزادی خواهان تهران به اصفهان رفتند و با سردار اسعد بختیاری که به تازگی از پاریس بازگشته بود مذاکره کردند و اطمینان دادند قاطبه مردم تهران طرفدار مشروطهاند.
قیام بختیاریها و نجات مشروطه: قوم لر بختیاری به ایلخانی سردار اسعد بختیاری به پا خواستند و از مناطق بختیاری و همچنین از اصفهان که بختیاریهای زیادی ساکن آنجا بودند و در آن زمان هم صمصام السلطنه بختیاری حاکم اصفهان بود با شجاعت ایلیاتی بختیاریها با سواران زیادی راهی تهران شده تا به دل مشروطه زده و به جای آنکه دور بمانند و از دور شاهد و حامی مشروطه باشند در دل مشروطه و پایتخت به نبرد با استبداد بپردازند علیقلی خان سردار اسعد که در آن هنگام در فرانسه مشغول معالجات چشم خود بود، در پاریس با تعدادی از مشروطهخواهان ارتباط تنگاتنگی داشت و خود نیز از مشروطهخواهان بود، به اصفهان آمد. (نامور، ۱۳۵۸: ۵۸) در حالی که در تبریز مجاهدین در محاصره قوای دولتی و همدستان خارجی آن بودند، در اصفهان اعتراضات به بستنشینی عدهای انجامید و قوای لر بختیاری که در آن هنگام توسط صمصام السلطنه بختیاری که از ایلخانان بختیاری و حاکم اصفهان بود، صمصام السلطنه رهبری میشد بسیج شده و به سوی اصفهان حرکت کردند. با پیوستن قوای لر بختیاری کار بالا گرفت. نجف قلی خان صمصامالسلطنه ایلخان لر بختیاری با نیروی مسلح زیادی به اصفهان وارد شد. ایل بختیاری با حرکت به سوی تهران و با همراهی مجاهدین شمال به فرماندهی سپهدار اعظم که در نزدیکی تهران به هم پیوستند، پس از شکست مقاومت نیروهای استبداد صغیر موفق به فتح تهران و شکست استبداد صغیر شدند. میرزا آقاخان کرمانی در ۱۳۰۲ هجری قمری (۱۲۶۳ خورشیدی) با شیخ احمد روحی از کرمان هجرت کرد و به اصفهان رفت. ورود او به اصفهان همراه با تشکیل یک سری جلسات سری و خصوصی شد که بانی آن میرزا هادی دولتآبادی نماینده صبح ازل در ایران بود. از دیگر حاضران در این جلسات حاج میرزا نصرالله بهشتی ملقب به ملک المتکلمین و سید جمال الدین واعظ اصفهانی پدر محمد علی جمال زاده بودند.
اتهام بابی در مشروطه: جنبش مشروطه خیزشی مردمی بود که برای مبارزه با استبداد و خودکامگی پایهریزی گردید و همه قشرها مردم با همه اعتقاد و باورهای خود در آن سهیم بودند. پس از آنکه بابیان دست به اقدامات جمعی و انفرادی علیه قاجار زدند و سرکوب شدند، متهم ساختن فعالان جنبش مشروطه به بابی بودن یکی از شایعترین و متداولترین روشهایی بود که برای سرکوب آنان توسط دولت استبداد و روحانیون وابسته استفاده میشد. دستگاه استبداد از یک سو تحت عنوان بابی گری مشروطه خواهان را میکوبید و از طرف دیگر دست آنها در دست سران بهاییان بود و از آنها هم برای سرکوب مشروطه خواهان کمک میگرفت. (ثبوت ، ۱۳۹۲: ۲۵۸) از یک طرف روحانیان وابسته استبداد، نام بابی را به مشروطه خواهان نهاده و خون آنها را میریختند و از طرف دیگر حکام محلی برای تصاحب ثروت اشخاص آنها را بابی نامیده و ملک و املاک و دارایی آنان را به نفع خود مصادره مینمودند. در عصر مشروطه عناوینی چون، فرنگی و به ویژه «بابی» متداول بود و به راحتی به هر انقلابی، که به نقد وضعیت موجود دست میزد و سخن از آزادی میگفت و در پی پیشرفت و توسعه کشور بود یا در پیریزی نظام آموزشی جدید کوشش میکرد، هر نوع اتهامی از جمله اتهام مشهور بابی زده میشد. در این زمان گویا بابی یا فرنگی مأبی نام مستعار آزادیخواهی و تجددگرایی و نواندیشی و ترقی خواهی بود. در آن زمان حداقل در میان رهبران جنبش از این گروهها و فرقهها نبودند و اگر کسانی از رهبران را منتسب به بابی نمودهاند، هیچگاه چنین دعاویی اثبات نشدهاست. ( اشکوری ، ۲۰۱۴ : ۲۰۰) اتهام بابی توسط افراد و عناصر وابسته به حاکمیت استبدادی سلطنتی و روحانیان وابسته به رهبران جنبش نسبت داده میشد ولی بیتردید جنبه واقعی با پشتوانه دینی و عقیدتی نداشت؛ بلکه در آن دوران با توجه به منفور بودن «بابی گری» در بین علما و عموم مردم مسلمان، دستگاه استبدادی و وابستگان روحانی، شخصیتها و عناصر مخالف خود را، به صورت مستقیم یا توسط ایادی و مزدوران خود به «بابی گری» و «ازلی گری» متهم میساختند. شخصیتهای برجسته دیگری که در آن دوران فعال بودند از این اتهام بی نصیب نماندند مانند سید جمال الدین حسینی اسدآبادی، آقا شیخ هادی نجمآبادی و شیخ رضا کرمانی و سید جمال واعظ و این تهدیدی بود تا صدای مخالفی از کسی شنیده نشود. در مقابل، دفاع عملی علمای بزرگ حوزههای تهران و نجف از آنان، تأثیر این توطئه را خنثی میکرد.( کمالیان ،۷ دسامبر ۲۰۱۴ )
نقش زنان در جنبش مشروطه: در جنبش مشروطه زنان روشنفکر با رشادت و دلیری به مبارزه با عمال استبداد برخاستند. نویسندگان بزرگ مشروطیت مانند کسروی، ملکزاده، آدمیت، نظام مافی، محیط مافی، ناظم الاسلام کرمانی، صفائی، دولتآبادی، رضوانی در آثار خود اشاراتی به تشکلهای زنان در انقلاب مشروطیت میکنند: (عبدالحسین،۱۳۶۰: ۹۵)
سردار مریم بختیاری: سردار مریم از فرمانده هان فتح مشروطه و مادر علیمردان خان بختیاری است او بالاترین نشان لیاقت را از امپراتور آلمان دریافت کرد او زنی روشنفکر و آزادیخواه بود بعضی از افراد سرشناس همچون سفیر آلمان در ایران در زمان جنگ جهانی دوم، دکتر مصدق و علی اکبر دهخدا و… نیز در شرایط بحرانی به وی پناه آوردند. زنان در بست نشینیهای ۱۹۰۶_۱۹۰۵م/۱۲۸۵_۱۲۸۴ش تهران و دیگر شهرها نقش داشتند. اعلام مشروطیت و حتی محروم شدن آنان از حق رای نیز اشتیاق آنها به فعالیت سیاسی را کم نکرد و آنان دهها مدرسه و انجمن مخصوص به خود را در این زمان ایجاد کردند. هرچند که به دلیل مخفی عمل کردن بسیاری از این انجمنها اطلاعاتی از آنها در دست نیست اما مورگان شوستر در کتاب اختناق ایران مینویسد این انجمنها تشکیلات منظمی داشتند و او چند بار با این انجمنهای مشروطه خواه زنان برخورد نزدیک داشتهاست. مثلاً یک بار از طریق یکی از منشیان دفتر خزانه به او پیغام میدهند که خود و همسرش نباید با سلطنت طلبان رفتوآمد داشته باشد. هنگامی که میپرسد شما چطور از رفتوآمد همسر من اطلاع دارید پاسخ میگیرد مادرم که عضو انجمنهای مخفی زنانهاست این پیغام را دادهاست. (عبدالحسین،۱۳۶۰: ۷۶) . انجمن آزادی زنان در ۱۹۰۷ ، انجمن مخدرات وطن در ۱۲۸۹ ، اتحادیه غیبی نسوان در ۱۹۰۷ ، انجمن نسوان ایران در ۱۹۱۰ ، انجمن نسوان وطن در ۱۹۱۰ ، شرکت خیریه خواتین ایران ۱۹۱۰ ، اتحادیه نسوان در ۱۹۱۱ ، انجمن همّت خواتین در ۱۹۱۱ ، شورای هیئت خواتین مرکزی در ۱۹۱۱ . به گفته احمد کسروی بعد از اعلام مشروطیت و در هنگام تلاش بعضی از تجار مانندارباب جمشید و معین التجار برای تأسیس بانک ملی، زنان النگوها و جواهرات خود را فروخته تا سرمایه بانک را تأمین کنند.( کسروی، ۱۳۹۰: ۱۸۲–۱۸۱) روزی پای منبر سیدجمال واعظ در مسجد میرزا موسی زنی به پا خاسته چنین گفت: دولت ایران چرا از خارجه قرض میکند. مگر ما مردهایم؟ من یک زن رختشوی هستم. به سهم خود یک تومان میدهم. دیگر زنها نیز حاضرند. در نبردهای میان مشروطه خواهان و سلطنت طلبان در تبریز تنها در یکی از نبردها جسد بیست زن پیدا شد که با لباس مردانه به میدان نبرد رفته بودند. در تهران نیز یک زن، عالمی را که به طرفداری از محمدعلی شاه در میدان توپخانه سخنرانی میکرد ترور کرد و خود در همانجا دستگیر و اعدام شد. در فتح تهران یکی از زنان روشنفکر خاندان ایلخانی بختیاری به نام سردار بی بی مریم بختیاری با رشادت و دلیری به مبارزه با عمال استبداد برخاست. سردار مریم بختیاری قبل از فتح تهران مخفیانه با عدهای سوار وارد تهران شده و در خانه پدری حسین ثقفی منزل کرد و به مجرد حمله سردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را که مشرف به میدان بهارستان بود سنگربندی نمود و با عدهای سوار بختیاری، از پشت سر با قزاقها مشغول جنگ شد. او حتی خود شخصاً تفنگ به دست گرفت و با قزاقان جنگید. نقش او در فتح تهران، میزان محبوبیتش را در ایل افزایش داد و طرفداران بسیاری یافت. بعدها با دریافت مدال شجاعت از دولت آلمان به لقب سرداری مفتخر شد. در جریان بحران ۱۹۱۱م/۱۲۹۰ش نیز سیصد زن که بعضی از آنها مسلح بودند به مجلس آمده و از دولت خواستند تا در برابر روسیه تزاری مقاومت کند. تنها معدودی از این زنانِ طرفدار مشروطیت، هوادار حقوق زنان بودند اما نخستین زنانی که در جنبش حقوق زنان ایران شرکت کردند یا خودشان از مشروطهخواهان و فعالان جنبش ملی دهه ۱۲۸۰ بودند (مانند صدیقه دولتآبادی وبانو امیر صحی ماهسلطان. بعد از سرد شدن تب مشروطهخواهی، «انبوه زنان بیسواد به اندرونیهای سابق خود بازگشتند» و تنها زنان تحصیلکرده و روشنفکر جنبش حقوق زنان را پی گرفتند.. ( ملکزاده ، ۱۳۷۱ : ۳۴)
فتح تهران (۱۲۸۸) : در تهران هم دوباره کوششها بالا گرفت. بالاخره نیروهای گیلان به فرماندهی سپهدار اعظم از شمال و نیروهای بختیاری به فرماندهی علیقلی خان سردار اسعد بختیاری از جنوب به سمت تهران آمدند و در نزدیکی تهران به هم پیوستند. در پیشروی به سوی پایتخت، اردوی شمال و جنوب در بیست و چهار کیلومتری تهران به هم ملحق شدند. در این موقع نیروی روس، از انزلی وارد شده بود، به قزوین رسیده بود و اردوی انقلابی را از پشت سر تهدید میکرد. نیروهای مجاهدین گیلان و بختیاری در ۲۸ تیر ۱۲۸۸( ۱۹ ژوئیه ۱۹۰۹) وارد تهران شدند و شاه و اطرافیانش به سفارت روس پناه بردند. انقلابیون مجلس عالی تشکیل دادند و محمدعلی شاه را از سلطنت خلع کردند و ولیعهد او احمد میرزا را به تخت نشاندند و علیرضاخان عضدالملک رئیس ایل قاجار به نیابت سلطنت او برگزیده شد. بار دیگر مجلس شورای ملی تشکیل شد و ظاهراً دوره استبداد به پایان آمد و مشروطه خواهان پیروز شدند.
مجلس دوم: مشروطه و قانون بار دیگر در کشور ایران به پا گشت. اما پیش از آنکه به ثمر برسد کسانی به نام رجال رشته کارها را از دست آزادی خواهان در ربودند و قانون و آزادی را در گهواره خفه کردند. و هنگامی که فدائیان و جانبازان واقعی آزادی به مطلب پی بردند بسیار دیر شده بود. مجلس دوم در ۲۵ آبان ۱۲۸۸ یک سال پس از بسته شدن مجلس اول، با حضور شاه جوان گشایش یافت. در هنگام گشایش مجلس نگرانی از ماندن سپاهیان روس در کشور و اینکه وعده آشکار دادهاند که هرچه زودتر به این تشویش و نگرانی پایان دهند،
روسها محمد علی شاه برکنار شده را دوباره به ایران برگرداندند تا مجلس را از کار و کوشش بازداشته و سازمان شوستر را براندازند. شاه برکنار شده ناگهان در گمش تپه (پهلوی دژ کنونی) پای به خشکی نهاد و با دستهای از ترکمانان به تهران یورش برد. اما چون مردم و مجلس و سران آزادی هم آواز بودند، همه این خیالات نقش بر آب شد و در پائیز سال ۱۲۹۰ ش نیروی محمد علی میرزا درهم شکست و او باز به روسیه گریخت.
در میانه زد و خورد ملی گرایان با اردوی محمد علی شاه و در هنگامی که به نظر میرسید کار او یکسره شده و چارهای جز فرار ندارد، روس و انگلیس یک باره پرده از اهداف نهانی خود برداشته و انگلستان واحدهای هندی را برای گرفتن بخشهای مهم جنوبی ایران در بندر بوشهر پیاده کرد و حتی دستور گرفتن اصفهان (در منطقه روسی) و شیراز و بوشهر (در منطقه بیطرف) را به این واحدها داد. روسیه نیز سپاهیان دیگری به ایران آورد و به بهانه شگفتآور حمایت از زمینهای شعاع السلطنه نیروی خود را از رشت تا قزوین پیش آورد.
اشغال تبریز بدست قوای روس (۱۲۹۰): روسیه تزاری با رایزنی انگلستان روز چهارشنبه ۷ آذر ۱۲۹۰ه.خ اولتیماتوم سختی به دولت ایران داد و به موجب آن از ایران خواست که مورگان شوستر و همراهانش هرچه زودتر ایران را ترک کنند و دولت ایران متعهد شود که در آینده برای بهکارگیری مستشاران خارجی، پیشاپیش رضایت دولتهای روس و انگلیس را جلب کند و نیز هزینه لشکرکشی روسها را به ایران عهدهدار گردد. دست یاری ایران به انگلستان سودی نداشت و دولت مذکور، ضمن نامهای به وثوق الدوله وزیر خارجه ایران، سفارش کرد فوراً تقاضای روسها را بپذیرد. اما مجلس ایران اولتیماتوم را به اکثریت قریب به اتفاق رد کرد و مردم در تبریز و گیلان به ایستادگی خود افزودند. با این حال دولت ایران ضمن انحلال مجلس اولتیماتوم روسیه را پذیرفت و مورگان شوستر را از ایران اخراج کرد. روسها بدون توجه به پذیرش اولتیماتوم با نیروی جدیدی به شهرهای شمالی ایران لشکر کشی کردند و در تبریز و رشت و مشهد و شهرهای دیگر کشتار به راه انداختند. بعد از اشغال تبریز، روز ۱۰ دی ۱۲۹۰ روسها جمعی از بزرگان و پیشروان و در آن میان ثقةالاسلام، را در تبریز به دار کشیدند. کشتار تبریز ماهها ادامه یافت. روسها صمد شجاعالدوله حاکم مراغه، را به حکمرانی آذربایجان گماردند و از هیچ گونه بیرحمی و وحشی گری درباره مردم آذربایجان فروگذار نکردند. بدین قرار جنبش مشروطه ایران پس از هفت سال خاموش گشت و مردان نیکوکار و غم خوار به کنار رفتند و گروهی از سررشتهداران خودخواه و کهنهکار، که هرچه گفتند و کردند به سود بیگانگان و زیان ایرانیان بود، قدرت و اختیار در دست گرفتند و حتی پس از پیش آمدن جنگ جهانی اول و رفع فشار اجانب باز در کالبد آزادیخواهی و میهن دوستی بر سر کار ماندند و رفتارهای خود را ادامه دادند.
پس از برانداختن مجلس و راندن شوستر دخالت بیگانگان در امور داخلی ایران به اوج خود رسید. روسها امتیاز راهآهن تبریز – جلفا و انگلیسیها امتیاز راهآهن محمره (خرمشهر) – خرمآباد را گرفتند و دولت ایران را وادار کردند که سیاست خود را با قرارداد ۱۹۰۷، که هیچیک از دولتها آن را به رسمیت نشناخته بودند، هماهنگ سازد. روسها در قزوین و تبریز از مردم مالیات میگرفتند و مانع حرکت نمایندگان آذربایجان به تهران میشدند و انگلیسیها نیز در ازای وام ناچیزی که به ایران پرداخته بودند، گمرک بوشهر را به دست گرفته بودند. ناصرالملک، نایبالسلطنه، بار سنگین سلطنت را بر دوش ناتوان احمدشاه جوان گذارده، رهسپار اروپا شده بود.
احمد شاه واپسین پادشاه دودمان قاجار در سال ۱۲۹۳.ش تاجگذاری کرد. چند ماه از تاجگذاری وی نگذشته بود که جنگ جهانی اول، که از مدتها پیش زمینه آن فراهم میگردید، درگیر شد. این جنگ که آن همه بدبختی و سیهروزی برای دنیا و ایران داشت، برای مردم ایران در جنگ جهانی اول که از ستم همسایگان به تنگ آمده بودند، نجات به همراه داشت و شکست روسیه تزاری در جنگ و انقلاب اکتبر ۱۹۱۷، ایران را که در نتیجه قرارداد ۱۹۰۷ در آستانه چندپارگی بود، از چنگ استعمار رهایی بخشید.
قیام دلیران تنگستان:
مبارزات مشروطهخواهی رئیسعلی: او با همراهی دیگر مشروطه خواهان بوشهر را از حاکمیت استبداد محمدعلی شاه قاجار خارج کرد. در سال ۱۲۸۷ ه. ش/ ۱۹۰۸ میلادی به درخواست ملاعلی تنگستانی وسید مرتضی مجتهداهرمی که مخالف استبداد محمد علیشاه قاجار بود، بوشهر را تصرف کرد و حدود ۹ ماه شهر را در کنترل داشت. (جلالی، ۱۳۷۸: ۸۴)
رئیسعلی و جنگ جهانی اول: در آغاز جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ قوای روس از شمال و نیروهای انگلستان از جنوب، ایران را در معرض هجوم قرار دادند و کشتیهای جنگی انگلستان در مقابل بوشهر لنگر انداختند و نیروهای اشغالگر در ۸ اوت ۱۹۱۵= ۱۷ مرداد ۱۲۹۴ بصورت تدریجی قصد اشغال بوشهر و نواحی ساحلی اطراف را داشتند. یک روز پس از اشغال بوشهر، چهارده نفر از ساکنین آن علیه اشغالگران اعتراض کردند، ولی چون تجربه جنگ و اسلحه نداشتند دستگیر و به هندوستان تبعید شدند. بدنبال کسب تکلیف رئیس علی از علماء، حکم جهاد علمای نجف توسط شیخ محمدحسین برازجانی به انضمام حکم خود شیخ به وی ابلاغ گردید. رئیسعلی همراه خالو حسین دشتی در اوایل ماه رمضان ۱۳۳۳ قمری در عمارت حاج سید محمدرضا کازرونی، پس از مذاکراتی با وی آمادگی خود را برای دفاع از بوشهر و جلوگیری از پیشروی نیروهای انگلیسی اعلام داشتند.
نبرد دلوار: نیروهای انگلیسی همزمان با حمله به بوشهر قصد تصرف ناحیه دلوار را داشتند. دلوار محلی بود که پیش از آن چندبار سربازان انگلیسی به آنجا حمله کردند و طعم شکست را در این ناحیه چشیدند. رئیس علی دلواری ، شیخ حسین خان چاه کوتاهی، زایرخضرخان اهرمی از این وقایع آگاه و در مقام دفاع از وطن برآمدند. قیام دلیران تنگستان علیه اشغالگران آغاز شد و نیروهای متجاوز انگلیسی که قریب به پنج هزار نفر بودند در دام دلیر مردان تنگستانی گرفتار آمدند و عده زیادی از متجاوزان انگلیسی در این حمله کشته شدند. عملیات چریکی پیروزمندانه رئیس علی، سایر مبارزان تنگستان را تشویق به همراهی با او کرد. تا تابستان ۱۹۱۵ عملیات موفقی را علیه نیروی دریایی انگلیس رهبری کرد و انگلیسیها مجبور شدند نیروهای کمکی از عراق و هند به بوشهر اعزام کنند و دلوار را به شدت بمباران کردند. (یاحسینی، ۱۳۶۸: ۲۲)
نبرد بوشهر: زمانی که مقامات انگلیسی تصمیم قطعی درباره اشغال بوشهر و پیشروی به سوی شیراز را داشتند به منظور تطمیع رئیس علی، دونفر از نیروهای “حیدرخان حیات داودی” را به دلوار فرستادند تا موافقت او را با پیاده شدن قوای انگلیس در کرانه خلیج فارس و حرکت به سوی شیراز جلب کنند. نمایندگان حیدرخان در ملاقات با رئیس علی گفتند ، چنانچه او از قیام علیه قوای اشغالگر صرف نظر کند، مقامات انگلیسی چهل هزار پوند به او خواهند پرداخت. رئیس علی در پاسخ میگوید: “چگونه میتوانم بیطرفی اختیار کنم در حالی که استقلال ایران در معرض خطر جدی قرار گرفتهاست.” پس از مراجعت نمایندگان حیدرخان، نامه تهدیدآمیز از طرف مقامات انگلیسی به رئیس علی مبنی بر این که:”چنانچه بر ضد دولت انگلستان قیام و اقدام کنید، مبادرت به جنگ مینمائیم و در این صورت خانههایتان ویران و نخلهایتان را قطع خواهیم کرد.” رئیس علی در پاسخ به مقامات انگلیسی نوشت: “خانه ما کوهاست و انهدام و تخریب آنها خارج از حیطه قدرت و امکان امپراطوری بریتانیای کبیر است. بدیهی است که در صورت اقدام آن دولت به جنگ با ما، تا آخرین حد امکان مقاومت خواهیم کرد. (یاحسینی، ۱۳۶۸: ۴۸)
شهادت رئیس علی دلواری : جنگ میان دلیران تنگستان به رهبری رئیس علی از یک سو و نیروهای بریتانیا و خوانین متحد آنان از سوی دیگر بهطور پیاپی و پراکنده تا شهریور ۱۲۹۴ ش. ادامه یافت و انگلیسیها نتوانستند بر رئیس علی و یارانش برتری یابند. رئیسعلی در محلی به نام “تنگک صفر” هنگام شبیخون به قوای بریتانیا توسط فردی نفوذی به نام غلامحسین تنگکی،از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و در سن ۳۳ سالگی کشته شد. تاریخ شبیخون مذکور و کشته شدن رئیس علی دلواری در شب ۳ سپتامبر ۱۹۱۵م. برابر با ۱۱ شهریور ۱۲۹۴ نقل شدهاست (جلالی، ۱۳۷۸: ۵۳) پیکر او ابتدا در نزدیکی حرم امامزادهای در روستای “کله بند” به خاک سپرده شد. اما به موجب وصیت خود رئیسعلی، او را در جوار حرم علی بن ابیطالب در وادیالسلام دفن کردند. (رکنزاده آدمیت،۱۳۷۰: ۴۸)
ایران در جنگ جهانی اول :
جنگ جهانی اول در ۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴ تقریبا هشت روز پس از تاج گذاری احمد شاه قاجار آغاز شد. جنگ جهانی اول در شرایطی آغاز شد که ایران مبتلا به هرج و مرجی کم سابقه در تاریخ معاصرش بود. بهار مشروطه و مجلس شورای ملی با استبداد محمدعلی شاه به پایان رسیده بود و جز گروههای مختلف درگیر در سطوح محلی و ملی چیز زیادی به جا نگذاشته بود. از سوی دیگر، به تخت نشستن احمد شاه نوجوان و تضعیف بیش از پیش دولت مرکزی، ایران را عملا به حکومتی خان خانی بدل کرده بود. دولت بیاقتدار حتی توان جمعآوری مالیات را نداشت و خزانه هر روز خالیتر از قبل میشد. شروع جنگ نه تنها بر فشار خارجی در ایران افزود، علاوه بر آن سبب شد که اختلافات دیرینه در عرصه سیاست ایران گسترش یابد و حکومت مرکزی چنان دچار اختلاف و چنددستگی شود که دولتهای مختلفی که بر سرکار میآمدند، هیچگاه بیش از چند ماه دوام نیاورند. در چنین وضعیتی بود که دو دولت همسایه ایران؛ یعنی روسیه و عثمانی، که در دو سوی جنگ قرار گرفته بودند، نبرد خود را به خاک ایران کشاندند. این چنین بود که ایران با توجه به عدم توان شرکت در جنگ، مشی بیطرفی اتخاذ کرد و احمد شاه در ۱۲ ذیحجه ۱۳۳۲ قمری فرمان خود را مبنی بر اعلان بیطرفی در جنگ خطاب به مستوفیالممالک رئیسالوزرا صادر کرد. با آنکه ایران از کانون اصلی جنگ ؛ یعنی اروپا فاصله زیادی داشت، ولی به یکی از میدانهای جنگ تبدیل شده بود. روسیه و انگلستان در خلال جنگ جهانی اول عملا با انعقاد قراردادهایی ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تبدیل کرده بودند و ورود نظامیان آنان به داخل کشور که غالبا با استناد به این قراردادها صورت میگرفت، سبب شده بود که دولت مرکز حتی در تهران، قدرت مقابله نداشته باشد. یکی از این توافقنامهها پیمان معروف ۱۹۱۵ بود که در ۲۸ دی ۱۲۹۳ میان روسیه و انگلستان به امضا رسید. این پیمان که به فاصله ۸۰ روز پس از اعلام بیطرفی ایران در جنگ به امضای دو دولت مذکور رسید، قلمرو نفوذ دو کشور در ایران را بیش از آنچه که در پیمان ۱۹۰۷ آنان مقرر شده بود، توسعه داد. به موجب این پیمان دو کشور حقوق و امتیازات ارضی بیشتری برای خود در ایران قائل شدند و هزینه نگهداری نیروهای خود در ایران را نیز به گردن دولت تهران گذاشتند. ورود نظامیان روسیه به شهرهای تبریز، ارومیه، همدان، قزوین، زنجان و کرمانشاه که در زمستان ۱۲۹۳ و در تمام طول سال ۱۲۹۴ صورت گرفت، نتیجه همین توافقنامه بود. روسها این قرارداد را به بهانه فراهم شدن زمینه مقابله با پیشروی نیروهای عثمانی در ایران امضا کردند. در زمان انعقاد این پیمان، عثمانیها تبریز را در اشغال خود داشتند. انگلیسیها نیز متعاقب انعقاد پیمان ۱۹۱۵ در نواحی جنوبی کشور پیشروی داشتند و قیام مشهور “دلیران تنگستان” در مرداد ۱۲۹۴ نمادی از مقاومت مردم سلحشور جنوب ایران در برابر آنان بود. در این میان گروهی از مهاجران نیز در کرمانشاه حکومت مستقلی تشکیل داده و خود را تحت حمایت متحدین آن روز؛ یعنی آلمان و عثمانی قرار داده بودند. جمعی از ایرانیان مقیم اروپا هم کمیتهای به نام ” ایران آزاد” تشکیل داده و از حکومت نظامالسلطنه پشتیبانی میکردند. در جریان ۴ سال جنگ اول جهانی، ایران دست کم ۱۵ بار شاهد ظهور و سقوط کابینههای مختلف کمدوام بود و عمر متوسط هر دولت تحت تاثیر هرج و مرج سیاسی ناشی از جنگ، از ۱۰۰ روز تجاوز نمیکرد. در اوایل دی ماه ۱۲۹۶ ایران وضع آشفتهای داشت. بخش اعظم شمال ایران هنوز تحت اشغال سربازان روس بود؛ ولی با روی کارآمدن حکومت بلشویکی در روسیه بین افسران قشون اشغالی روس بر سر اینکه از حکومت جدید روسیه اطاعت کنند یا نه اختلاف افتاده بود. بخش مهمی از غرب ایران در اشغال عثمانیها بود و در جنوب نیروی تفنگداران جنوب که انگلیسیها به وجود آورده بودند فرمانروایی میکردند.
روز شمار جنگ جهانی اول در ایران
از آغاز حمله آلمان به روسیه در ۹ مرداد ۱۲۹۳ تا پایان جنگ جهانی اول در تاریخ ۲۲ آبان ۱۲۹۷
۱۹۱۴ میلادی | |
۹ مرداد ۱۲۹۳ | آغاز جنگ جهانی اول با حمله آلمان به روسیه |
۱۲ مرداد | حمله انگلستان به آلمان |
۲۷ مرداد ۱۲۹۳ | وودرو ویلسون رئیس جمهور آمریکا، آمریکا را بیطرف اعلام کرد |
۹ آبان ۱۲۹۳ | اعلام بیطرفی ایران از سوی احمدشاه قاجار |
۹ آبان ۱۲۹۳ | ارتش انگلیس، متشکل از سربازان انگلیسی و هندی، به بهانه حفظ امنیت میدانهای نفتی و پالایشگاه آبادان، در جنوب ایران استقرار یافت |
۱۲ آبان ۱۲۹۳ | صدور مواد غذایی به خارج از ایران به علت شیوع قحطی ممنوع اعلام شد |
۱۶ آبان ۱۲۹۳ | روستائیان خوزستان برای دفاع در مقابل نیروهای انگلیسی اعلام آمادگی کردند |
۳۰ آبان ۱۲۹۳ | بصره به تصرف انگلیسیها درآمد |
۱۹۱۵ میلادی | |
دی ۱۲۹۳ | کارکنان اروپایی شرکت نفت ایران و انگلیس برای محافظت در برابر نیروهای عثمانی و عشایر مخالف، از اهواز و آبادان به خرمشهر منتقل شدند |
۱۱ دی ۱۲۹۳ | حکمت عثمانی به بصره وبه خاک ایران حمله کرد |
۱۲ دی ۱۲۹۳ | تبریز و ارومیه به تصرف ارتش عثمانی درآمد |
۲۴ دی ۱۲۹۳ | ویلهلم واسموس آلمانی با هدف تبلیغ و تحریک خوانین عشایر علیه متفقین به بوشهر رفت |
۲۸ دی ۱۲۹۳ | پیمان ۱۹۱۵ میان روسیه و انگلستان بسته شد که مطابق آن ایران به دو منطقه نفوذ تقسیم میشد و هزینههای ارتش متفقین به دوش ایران میافتاد |
۴ بهمن ۱۲۹۳ | ارتش روسیه به ایران حمله کرد قوای خود را در مرزهای شمالی مستقر ساخت |
۶ بهمن ۱۲۹۳ | سپاه روس و عثمانی در تبریز و ارومیه درگیر شدند |
۸ بهمن ۱۲۹۳ | سپاه عثمانی از قوای روس شکست خورد و آذربایجان به تصرف روسها درآمد |
۱۶ بهمن ۱۲۹۳ | انبارهای شرکت نفت توسط اعراب باوندی تخریب شد و صدور نفت قطع گردید |
۱۲ اسفند ۱۲۹۳ | عشایر مخالف انگلستان با اعراب تحت فرمان شیخ خزعل وارد درگیری شدند |
۱۷ اسفند ۱۲۹۳ | کنسول آلمان در بوشهر توسط نیروهای انگلیسی بازداشت شد و تلاشهای ناموفق برای دستگیری واسموس انجام گرفت |
اسفند ۱۲۹۳ | حفر چاههای جدید نفتی با تلاش شرکت نفت و با وجود جنگ جهانی در حال پیشرفت بود |
۹ فروردین ۱۲۹۴ | علمای شیعه نجف علیه نیروهای متفقین فتوای جهاد دادند |
۲۱ خرداد ۱۲۹۴ | عشایر تنگستان به واحد نظامی انگلیس در بوشهر حمله کردند |
مرداد – شهریور ۱۲۹۴ | عشایر تنگستان و گروه رئیس علی دلواری به مواضع نیروهای نظامی انگلستان حمله کردند |
۵ مرداد ۱۲۹۴ | مستوفی الممالک دوباره به ریاست وزرایی منصوب شد |
۱۳ مرداد ۱۲۹۴ | سربازان روس به سوی تهران حرکت کردند |
۱۹ مرداد ۱۲۹۴ | ارتش انگلیس با خلعسلاح ژاندارمری بوشهر را اشغال کرد |
۲۱ مرداد ۱۲۹۴ | نیروهای انگلیس به روستای دلوار حمله و آن را تخریب کردند |
۱۱ شهریور ۱۲۹۴ | رئیس علی دلواری به دست نیروهای انگلیسی شهید شد |
۹ آبان ۱۲۹۴ | قانون سربازگیری تصوب شد |
۱۴ آبان ۱۲۹۴ | قیمت گندم افزایش یافت و به علت خرید غله توسط ارتش انگلستان قحطی در سیستان شایع شد |
۲۰ آبان ۱۲۹۴ | کمیته دفاع ملی تشکیل شد. مذاکرات مجلس برای انتقال پایتخت از تهران به اصفهان آغاز گردید. |
۲۳ آبان ۱۲۹۴ | احمد شاه از انتقال پایتخت از تهران به اصفهان انصراف داد |
۱۵ آذر ۱۲۹۴ | محاصره شهر الکوت در بینالنهرین از سوی نیروهای عثمانی آغاز شد |
۲۶ آذر ۱۲۹۴ | ساوه توسط ارتش روسیه به تصرف درآمد و کمیته دفاع ملی از قم به اصفهان رفت |
۱۹۱۶ میلادی | |
۱۴ دی ۱۲۹۴ | قم و کاشان توسط ارتش روس به تصرف درآمدند |
۱۴ دی ۱۲۹۴ | کمیته دفاع ملی از اصفهان به سوی کرمانشاه حرکت کرد |
۱۵ دی ۱۲۹۴ | قوای ملی ایران (کمیته دفاع ملی) با ارتش روس درگیر شدند |
۲۵ دی ۱۲۹۴ | قوای ملی در درگیری پراکنده در غرب ایران از ارتش روس شکست خورد |
۳ اسفند ۱۲۹۴ | کمیته دفاع ملی به قصر شیرین عقب نشینی کرد |
۴ اسفند ۱۲۹۴ | کرمانشاه، آخرین مقر کمیته دفاع ملی، به تصرف ارتش روس درآمد |
۱۱ اسفند ۱۲۹۴ | نظامیان انگلیس به جنوب ایران وارد شدند و تفنگچیان جنوب ایران معروف به پلیس جنوب تشکیل شد |
۹ اردیبهشت ۱۲۹۵ | نیروهای انگلیسی تحت محاصره در الکوت در برابر ارتش عثمانی تسلیم شدند |
۱۰ اردیبهشت ۱۲۹۵ | کمیته دفاع ملی در قصر شیرین منحل شد هیئت مدافعان وطن تشکیل گردید |
۱۵ اردیبهشت ۱۲۹۵ | روسها به قصر شیرین لشکرکشی کردند |
۱۵ خرداد ۱۲۹۵ | اعراب در حجاز شورش کردند |
۱۰ تیر ۱۲۹۵ | کرمانشاه به دست ارتش عثمانی و ملیون ایرانی افتاد ارتش روس از این شهر عقبنشینی کرد |
۲۰ مرداد ۱۲۹۵ | همدان توسط ارتش عثمانی به تصرف درآمد |
۲۶ مرداد ۱۲۹۵ | با پخش شایعه ورود ارتش عثمانی به پایتخت، ارامنه از تهران گریختند |
۱۹۱۷ میلادی | |
۲۲۵ بهمن ۱۲۹۵ | توافقنامهای میان خوانین بختیاری و نمایندگان انگلستان امضا شد که طبق آن شیخ خزعل با آنان متحد و از منافع نفتی انگلیس در خوزستان حمایت میکرد |
۱۷ اسفند ۱۲۹۵ | حزب دمکرات آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی تشکیل شد |
۱۷- ۲۰ اسفند ۱۲۹۵ | بغداد به دست نیروهای انگلیس افتاد |
۲۸ اسفند ۱۲۹۵ | هیئتی به سرپرستی سید ضیاء طباطبایی برای گفتگو با دولت جدید انقلابی روسیه به پتروگراد اعزام شد |
۱۷ فروردین ۱۲۹۶ | ایالات متحده با اعلان جنگ علیه آلمان، به جنگ جهانی وارد شد |
۱۵ تیر ۱۲۹۶ | بندر عقبه به تصرف شورشیان عرب به رهبری لورنس عربستان درآمد |
۱۶- ۱۷ آبان ۱۲۹۶ | در پی انقلاب اکتبر، بلشویکها در پتروگراد تبدیل به قدرت حاکم شدند. |
۲۵ آذر۱۲۹۶ | همه عهدنامههای تزاری با ایران از سوی بلشویکها لغو شد |
۲ دی ۱۲۹۶ | دولت جدید روسیه پیمان صلحی با آلمان امضا کرد |
۱۹۱۸ میلادی | |
۸ بهمن ۱۲۹۶ | فرستاده دولت نوپای شوروی به تهران رسید |
۸ بهمن ۱۲۹۶ | شهرهای همدان، سنندج و آذربایجان از سوی قوای باقیمانده ارتش روسیه غارت شدند |
۸ بهمن ۱۲۹۶ | قحطی شیوع یافت و دمپختک میان مردم تهران توزیع شد |
۲۹ بهمن ۱۲۹۶ | وزارت امور خارجه ایران خواستار لغو پیمان ۱۹۰۷ و تخلیه جنوب ایران توسط دولت انگلیس شد. |
۹ اسفند ۱۲۹۶ | مردم علیه دولت انگلستان در میدان توپخانه تهران تظاهرات کردند |
۱۲ اسفند ۱۲۹۶ | پیمان صلح برست لیتوفسک میان آلمان و شوروی امضا شد |
۱۶ اسفند ۱۲۹۶ | با گسترش قحطی در کرمانشاه نانواییها غارت شدند |
۸ فروردین ۱۲۹۷ | بیماری تیفوس در شمال غرب و غرب ایران شیوع یافت |
۱۲ فروردین ۱۲۹۷ | چریکهای دشتستانی و تنگستانی با ارتش انگلیس در جنوب فارس درگیر شدند |
اردیبهشت ۱۲۹۷ | عشایر قشقایی به شیراز وارد و به نیروی نظامی انگلیس حمله کردند |
۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۷ | یهودیان ایرن برای پشت سر گذاشتن قحطی از آمریکا تقاضای کمک مالی کردند |
۱ خرداد ۱۲۹۷ | عشایر و ایلات فارس علیه نیروهای انگلیس مستقر در ایران قیام کردند |
۲۷ خرداد ۱۲۹۷ | گزارش کمک مالی ۱۵۰۰۰ دلاری آمریکا به یهودیان ایران منتشر شد |
شهریور – مهر ۱۲۹۷ | بلغارستان و عثمانی با پذیرفتن شکست در جنگ جهانی تسلیم شدند |
آبان ۱۲۹۷ | اتریش تسلیم شد |
آبان ۱۲۹۷ | هیئت آمریکایی برای کمک به قحطیزدگان به ایران وارد شد |
۲۲ آبان ۱۲۹۷ | پایان جنگ اول جهانی اعلام شد |
۱۰ آذر ۱۲۹۷ | ارتش عثمانی از ایران خارج گردید |
۱۹ آذر ۱۲۹۷ | دولت انگلیس طی نامهای استقلال دولت ایران را به رسمیت شناخت و قول داد که پیمان ۱۹۰۷ لغو شود و پلیس جنوب به دولت ایران واگذار گردد |
در آغاز جنگ جهانی اول قوای روس از دو طرف به سوی پایتخت حمله کرد، ترس از روسها و تبلیغات شدید آلمانیها که با توزیع بیدریغ پول همراه بود احساسات مردم را به نفع آلمان و عثمانی برانگیخته و تنفر و نگرانی شدیدی نسبت به روسها و انگلیسیها (که بیش از یک سده پیشینه استعماری در ایران داشتند) به وجود آورده بود، حزب دمکرات در تهران فعالیت شدیدی آغاز نمود و تلاش میکرد که ایران را به نفع آلمان و عثمانی وارد جنگ کند، ژاندارمری ایران هم از دولت سرپیچی کرد و بر خلاف اصل بیطرفی به نفع آلمانیها وارد کار شد. سررشته این تحریکات در برلن و در دست حسن تقیزاده بود که با مقامات وزارت خارجه آلمان رابطه داشت.
پیش آمدن روسها به سوی پایتخت به همین دلیل بود، روس و انگلیس معتقد بودند که یک کودتای آلمانی در تهران در حال تکوین است و برای جلوگیری از این کودتا به سوی پایتخت پیش میآمدند، وقتی قوای روس به ینگی امام رسید، حسن مستوفیالممالک تحت تأثیر دموکراتها واقع شد و تصمیم گرفت که پایتخت را به اصفهان منتقل کند و به جمعی از وکیلان و سایر مردم که به دشمنی با روس و انگلیس متظاهر بودند توصیه کرد که به قم و اصفهان بروند، شایع بود که روسها به تهران میآیند و شاه را اسیر و مخالفان را قتلعام میکنند.
دموکراتها که کار را به مراد خود دیدند، دسته دسته روانه قم شدند، کوچندگان جمعیت طرف توجهی بودند. اما تغییر پایتخت عملی نشد، وزیران مختار روسیه و انگلیس شاه را مطمئن کردند که قصد تجاوز به پایتخت را ندارند. جمعی از رجال از قبیل عبدالمجید میرزا عینالدوله، عبدالحسین میرزا فرمانفرما و نجفقلی صمصام السلطنه و سپهدار تنکابنی نیز برای انصراف شاه کوشیدند ولی کوچندگان از قم به اصفهان و سپس اراک و بالاخره به کرمانشاه رفتند و عاقبت در آن جا قوای گارد ملی ترتیب دادند و دولت موقتی مهاجرین به ریاست رضاقلی نظامالسلطنه مافی تشکیل گردید. سید محمد طباطبایی هم با دو فرزندش جزو همان کوچندگان بود. پس از سقوط بغداد اعضای دولت موقت مهاجرین و طباطبایی و جمع بسیاری از ایرانیان به استانبول رفتند.
لِوْ ایوانوویچ میروشنیکف درباره خسارتها و ویرانیهای ایران در جنگ جهانی اول مینویسد:
بیستم آبان سالروز خاتمه جنگ جهانی اول است. جنگی که از مرداد سال ۱۲۹۳ / ژوئیه ۱۹۱۴ به بهانه ترور ولیعهد اتریش در سارایوو مرکز بوسنی آغاز شد و تا آبان ۱۲۹۷ به مدت ۵۱ ماه ادامه یافت.
جنگ جهانی اول هشت روز پس از تاجگذاری احمد شاه آخرین پادشاه سلسله قاجار آغاز شد. مستوفیالممالک نخستوزیر وقت ایران بلافاصله پس از آغاز جنگ، بیطرفی کامل خود را اعلام کرد اما دولتهای درگیر در جنگ، این بیطرفی را نادیده گرفتند و نیروهای خود را از هر سو وارد ایران کردند. روسهای تزاری به فرماندهی ژنرال “باراتف” از بندر انزلی تا اصفهان را میدان تاخت و تاز خود قرار دادند. عثمانیها با حمایت آلمان از مرزهای غرب کشور تا مرکز همدان پیش آمدند و از آن جا راهی قفقاز و مرزهای روسیه شدند. واکنش متقابل روسیه چنان عثمانیها را به عقب راند که آذربایجان شرقی در بهمن ۱۲۹۳ به اشغال نظامیان روس درآمد.
روسها در مرداد ۱۲۹۴ تا پشت دروازههای تهران جلو آمدند. پیشروی روسها به سمت پایتخت موجب مهاجرت عدهای از نمایندگان مجلس از تهران و تعطیل مجلس شد. احمد شاه در صدد انتقال پایتخت از تهران به اصفهان برآمد، وزیران مختار روس و انگلیس او را از اجرای این تصمیم بازداشتند. روسها به قزوین عقبنشینی کردند. در این مدت رؤسای دولت در تهران تحت فشار بیگانگان مرتباً تغییر میکردند. به طوری که در عرض یک سال، بعد از استعفای مستوفیالممالک به ترتیب مشیرالدوله، سعدالدوله، عینالدوله، مستوفیالممالک، و عبدالحسین میرزا فرمانفرما به ریاست دولت منصوب شدند و سرانجام با استعفای فرمانفرما در دی ۱۲۹۴ (ژانویه ۱۹۱۶) احمد شاه، محمدولی خان سپهدار تنکابنی را با لقب سپهسالار(اعظم) به رئیسالوزرائی برگزید.( میروشنیکف ، ۱۳۴۴: ۵۸) نیروهای انگلیسی همزمان با این تغییر و تحول در تهران وارد جنوب شدند و با پیشروی آنها در مناطق جنوب ایران، در نیمه اول سال ۱۹۱۶ ایران عملاً تحت اشغال قوای سه کشور بیگانه قرار گرفت. روسها قسمت شرقی آذربایجان و گیلان و مناطق وسیعی را که شامل قسمت اعظم استان مرکزی کنونی و قم و کاشان و نطنز و بخشی از استان اصفهان میشد اشغال کرده بودند و عثمانیها آذربایجان غربی و کردستان و کرمانشاه و همدان وبروجرد را تحت سلطه خود گرفته بودند. بخش مهمی از جنوب نیز در اشغال انگلیسیها بود و حکومت مرکزی که فقط تهران را در اختیار داشت عملاً ناچار به تبعیت از سیاست روس و انگلیس، یعنی متفقین آن روز بود.
با آن که ایران از کانون اصلی جنگ یعنی اروپا فاصله زیادی داشت، ولی به یکی از میدانهای جنگ تبدیل شده بود. ایران در آن زمان با انقلاب مشروطیت مرحله جدیدی از تاریخ خود را آغاز کرده بود. انقلابیون صدر مشروطه در تلاش برای آزادی کشور، قطع دست بیگانگان و احیای استقلال و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی کشور بودند. اما عملکرد قوای بیگانه و هجوم آنها به شهرهای شمالی، جنوبی و غربی کشور، راه هر گونه دستیابی به استقلال و ثبات را بر ایران سد کرده بود. در این میان وجود شخصیتها و رجالی که هر کدام از آبشخور یکی از قدرتهای مداخلهگر تغذیه میکردند، بلیه مضاعفی بود که حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و استقلال مردم ایران را نشانه گرفته بود.روسیه و انگلستان در خلال جنگ جهانی اول عملاً با انعقاد قراردادهایی ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تبدیل کرده بودند و ورود نظامیان آنان به داخل کشور که غالباً با استناد به این قراردادها صورت میگرفت، سبب شده بود که دولت مرکزی حتی در تهران، قدرتی نداشته باشد. یکی از این توافقنامهها پیمان معروف ۱۹۱۵ بود که در ۲۸ دی ۱۲۹۳ میان روسیه و انگلستان به امضا رسید. این پیمان که به فاصله ۸۰ روز پس از اعلام بیطرفی ایران در جنگ به امضای دو دولت مذکور رسید، قلمرو نفوذ دو کشور را در ایران بیش از آنچه که در پیمان ۱۹۰۷ آنان مقرر شده بود، توسعه داد. به موجب این پیمان دو کشور حقوق و امتیازات ارضی بیشتری برای خود در ایران قائل شدند و هزینه نگاهداری نیروهای خود در ایران را نیز به گردن دولت تهران گذاشتند. ورود نظامیان روسیه به شهرهای تبریز، ارومیه، همدان، قزوین، زنجان و کرمانشاه که در زمستان ۱۲۹۳ و در تمام طول سال ۱۲۹۴ صورت گرفت، نتیجه همین توافقنامه بود. روسها این قرارداد را به بهانه فراهم شدن زمینه مقابله با پیشروی نیروهای عثمانی در ایران امضا کردند. در زمان انعقاد این پیمان، عثمانیها تبریز را در اشغال خود داشتند. انگلیسیها نیز متعاقب انعقاد پیمان ۱۹۱۵ در نواحی جنوبی کشور پیشروی داشتند و قیام مشهور “دلیران تنگستان” در مرداد ۱۲۹۴ نمادی از مقاومت مردم سلحشور جنوب ایران در برابر آنان بود. انگلیسیها به نفت خلیج فارس چنان چشم دوخته بودند که تحت هیچ شرایطی حاضر نبودند حتی به حصر تأسیسات نفتی ایران در بندرهای جنوبی که بر طبق “قرارداد دارسی“به چنگ آنان افتاده بود، پایان دهند. آنان با مشارکت نظامیان هندی تحت فرمان خود در جنوب ایران نیروی نظامی “پلیس جنوب” را شکل داده و آن را ابزار اراده خود کردند و روسها نیز در شمال نیروی قزاقرا به وجود آوردند.
در مرداد ماه ۱۲۹۵ (اوت ۱۹۱۶) به دنبال پیشروی نیروهای عثمانی به طرف قزوین، سپهسالار تنکابنی از ریاست وزرا برکنار شد و میرزا حسن خان وثوقالدوله به جانشینی وی انتخاب گردید. در این هنگام چون پایتخت در خطر اشغال قوای عثمانی قرار داشت وزیران مختار روس و انگلیس در تهران به احمد شاه تکلیف کردند از تهران خارج شود، ولی شورای مشورتی که به درخواست احمد شاه از علما و شاهزادگان و اعیان تشکیل شده بود به احمد شاه توصیه کرد پایتخت را ترک نکند. از سوی دیگر هیئتی از طرف شورای مشورتی عازم همدان مرکز فرماندهی قوای عثمانی در ایران شد تا ضمن مذاکره با علی احسان پاشا فرمانده نیروهای عثمانی از وی تقاضا کنند از حرکت قوای عثمانی به طرف پایتخت جلوگیری نماید. این هیئت که احمد قوامالسلطنه و حسن محتشمالسلطنه و علیقلی مشاورالممالک در آن عضویت داشتند موفق شد موافقت ژنرال علی احسان پاشا را به خودداری از اشغال تهران از طرف قوای عثمانی جلب نماید.
سال ۱۹۱۷ در ایران با فعالیتهای تروریستی کمیتهای به نام کمیته مجازات در تهران آغاز شد و وحشت زیادی در دلها افکند. به دنبال انقلاب اول روسیه تزاری و استعفای تزار که در اواخر اسفند ماه ۱۲۹۵ روی داد وثوقالدوله هیئتی را به ریاست یک روزنامهنگار جوان به نام سید ضیاءالدین طباطبایی به روسیه فرستاد تا درباره تحولات روسیه تحقیق به عمل آورده، موجبات نزدیکی به حکومت جدید روسیه را فراهم آورد. در این هیئت نمایندگانی از وزارتخانههای مختلف عضویت داشتند، که از آن جمله میتوان به میرزا باقر خان مهذبالدوله نماینده وزارت خارجه و کلنل کاظم خان نماینده وزارت جنگ و میرزا یوسف خان مشاور اعظم نماینده وزارت داخله اشاره نمود.
در اوایل دی ماه ۱۲۹۶ ایران وضع آشفتهای داشت. بخش اعظم شمال ایران هنوز تحت اشغال سربازان روس بود، ولی با روی کارآمدن حکومت شوروی در روسیه بین افسران قشون اشغالگر روس بر سر این که از حکومت جدیدشوروی اطاعت کنند یا نه اختلاف افتاده بود. بخش مهمی از غرب ایران در اشغال امپراتوری عثمانی بود و در جنوب نیروی تفنگداران جنوب (پلیس جنوب) که انگلیسیها به وجود آورده بودند فرمانروایی میکردند.
هنگامی که وثوقالدوله مأمور تشکیل کابینه شد تخلیه سربازان روس از ایران در شرف انجام بود. دو ماه بعد از تشکیل کابینه جدید وثوقالدوله جنگ بینالمللی اول با شکست متحدین پایان یافت و نیروهای عثمانی نیز تا پایان سال ۱۹۱۸ ایران را تخلیه کردند. تخلیه ایران از سربازان روس و عثمانی با تقویت نیروهای انگلیسی در ایران و گسترش دامنه عملیات آنها تا شمال کشور همراه بود.
انگلیسیها که میخواستند ایران را بدون رقیب و مزاحم دیگری در اختیار خود بگیرند با امضای قرارداد جدیدی با دولت وثوقالدوله قشون و مالیه ایران را تحت کنترل خود درآوردند. انگلیسیها پس از امضای این قرارداد، که به قرارداد ۱۹۱۹ معروف شد، بدون این که منتظر تصویب آن از طرف مجلس شورای ملی بشوند، مفاد آن را به موقع اجرا گذاشتند و یک هیئت نظامی و یک هیئت مالی به ایران فرستادند، ولی انتشار خبر امضای این قرارداد که ابتدا محرمانه نگاه داشته شده بود با مخالفت شدید افکار عمومی مواجه گردید. این قرارداد از جمله لکههای ننگ در روابط زمامداران انگلیسی با دولت و ملت ایران به شمار میرود. جنگ جهانی اول دنیای جدیدی را در برابر مردم ایران گشود و پیروزیهای اولیه آلمان امیدهایی را در دل آنان ایجاد کرد. آلمان از نظر ایرانیان دولتی استعمارگر نبود و دست کم در روابط با ایران سوابق استعماری نداشت. ایران از ۱۸۸۵ میلادی با آلمان رابطه سیاسی برقرار کرده بود و با آغاز جنگ جهانی اول این رابطه نزدیکتر شد. ایرانیان از این که میدیدند آلمان با روسیه و انگلیس ـ یعنی دو دشمن بدسابقه آنها ـ وارد جنگ شده، شادمان بودند و پیروزی آلمان را به معنی پیروزی خود میدانستند. زیرا تلقی عموم این بود که با شکست روسیه و انگلیس، ایران نیز از قید نفوذ سیاسی و سلطه اقتصادی آنها آزاد میشود. سیاستمداران آلمان نیز از این گرایش استفاده فراوانی کردند و فعالیتهای خود را در ایران گسترش دادند، به آزادیخواهان ایرانی نزدیک شدند و ایلات و عشایر را بر ضد انگلیس شوراندند. آلمانیها حتی در برلن میزبان طیفی از روشنفکران ایرانی شدند که تلاش میکردند تا زمینه نفوذ سیاسی آلمان را در ایران فراهم سازند؛ ولی این باور با ورود فرانسه و انگلیس و آمریکا به صحنه جنگ و شکست مرحله به مرحله آلمان و عثمانی به تدریج رنگ باخت و به یأس تبدیل شد. در سالهای جنگ اول جهانی موجی از قحطی، فقر، گرسنگی، قتل و غارت دامنگیر جامعه ایران شده بود. بیماریهای واگیردار به ویژه تیفوس در مناطقی که بیشتر در معرض تاخت و تاز نیروهای بیگانه بود، بیداد میکرد. در جریان ۴ سال جنگ اول جهانی، ایران دست کم ۱۵ بار شاهد ظهور و سقوط کابینههای مختلف کمدوام بود و عمر متوسط هر دولت تحت تأثیر هرج و مرج سیاسی ناشی از جنگ، از ۱۰۰ روز تجاوز نمیکرد. ( میروشنیکف ، ۱۳۴۴: ۸۶) بین سالهای ۱۲۸۸ ش تا ۱۳۰۰ ش بیش از پنجاه بار دولت و کابینه تغییر پیدا کرد چرا که وضع سیاسی اجتماعی ایران بر اثر ورود نیروهای متفقین و متحدین و اشغال خاک ایران و بروز قحطی غذا و گرسنگی و بیماریهای مسری در ایران فوقالعاده بحرانی بود.( شمیم، ۱۳۷۹ : ۶۰۴)
محمدقلی مجد در کتاب قحطی بزرگ و نسلکشی در سال ایران ۱۲۹۸–۱۲۹۶= ۱۹۱۷–۱۹۱۹ بر مبنای مدارک موجود در مرکز اسناد ملّی ایالات متحده آمریکا نارا به این نتیجه رسیده است که قحطی بزرگ در ایران در سده بیستم میلادی، در زمان جنگ جهانی اول رخ دادهاست. مجد برآورد کرده است که در طول سالهای ۱۹۱۷–۱۹۱۹ بین هشت تا ده میلیون نفر از جمعیت بیست میلیونی ایران یعنی ۴۰ درصد در اثر قحطی یا بیماریهای ناشی از سوء تغذیه از بین رفتند. مجد دولت بریتانیا را عامل و مسبب این نسلکشی مهیب میداند و عنوان میکند که استعمار بریتانیا از سیاست نسلکشی و کشتار جمعی به عنوان ابزاری برای سلطه بر ایران بهره برد. در آن زمان بخش مهمی از محصولات کشاورزی ایران صرف تأمین نیاز ارتش بریتانیا شد که در نتیجه به کاهش شدید مواد غذایی در داخل ایران انجامید. عجیبتر این که ارتش بریتانیا مانع از واردات مواد غذایی از بینالنهرین وهند و حتی از آمریکا به ایران شد. تردیدی نیست که انگلیسیها از قحطی و نسلکشی به عنوان وسیلهای برای سلطه بر ایران استفاده میکردند.( میروشنیکف، ۱۳۵۷: ۶۵) بر اثر چنین فاجعه عظیمی بود که جامعه ایرانی به شدت فرو پاشید.( مجد، ۲۰۰۳: ۵۱) مجد نتیجه میگیرد که ریشههای کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ ش را که سرانجام دودمان پهلوی را در ۱۳۰۴ ش به قدرت رساند، باید در خرابیهای ناشی از جنگ جهانی اول، و سرخورده شدن جبهة مخالف استبداد در ایران جستجو کرد. ( فوران، ۱۳۷۷: ۲۹۶) صرفنظر از خسارتهای اجتماعی ـ اقتصادی جنگ، بسیاری از سازمانهای متشکل مشروطه از جمله احزاب و گروههای سازمان یافته تضعیف و یا بکلی مضمحل شدند و راه استیلای کامل انگلیس بر ایران هموار و تسط خود را بیشتر کرد و قراردادهای ننگین مثل قرارداد ۱۹۱۹ را تحمیل کرد و سالهای متمادی با در اختیار گرفتن نفت، سیاست و اقتصاد ایران به سیطرة خویش تداوم بخشید (ملائی توانی، ۱۳۷۸ : ۲۹۱)
جنبش جنگل دوره اول ( ۱۲۹۸- ۱۲۹۳):
میرزا پس از جمع کردن دوستان و همفکرانش به لوشان رفت و قیامش را آغاز کرد. این زمان مقارن بود با آغاز جنگ جهانی اول. قوای روس بدون توجه به اعلام بیطرفی دولت ایران، در مناطق شمالی ایران نیروی نظامی پیاده کرده بودند که این نیروها باعث آزار و اذیت و گاهی دزدی و چپاول و تجاوز به حریم عامه مردم، علیالخصوص کشاورزان و دامداران و تجار و کسبه میشدند. از دست دولت مرکزی ایران هم کاری ساخته نبود. تظلم خواهی و رد اشغال ایران از طرف قوای بیگانه مهمترین انگیزه مردم گیلان برای حمایت از افکار میرزا کوچک خان در دوره اول بود؛ لذا در یک فاصله زمانی کوتاه، تعداد کثیری از مردم (خصوصاً جوانان)، داوطلب همکاری با میرزا شدند. جنگلیها اغلب با استفاده از عملیات کمین یا شبیخون به منافع روسها یا عناصر وابسته به آنها ضربه میزدند. قوای روس و البته نیروهای داخلی وابسته به آنها بارها تلاش کردند جنگلیها را سرکوب کنند اما کاری از پیش نبردند و عمدتاً شکست خوردند که از جمله این نیروهای وابسته که از جنگلیها شکست خوردند میتوان به لوطی عبدالرزاق و مفاخرالملک اشاره کرد. (فخرایی ، ۱۳۷۶ : ۱۲)
در این دوره جنگلیها هیئتی به نام هیئت اتحاد اسلام تشکیل دادند که اداره امور مناطق تحت کنترل، و تصمیمگیریهای کلی توسط این هیئت انجام میشد. آنها هدف خود را ” اخراج نیروهای بیگانه، رفع بیعدالتی، مبارزه با خودکامگی و استبداد و برقراری دولتی مردمی” اعلام میکردند. هیئت اتحاد اسلام نامی بود که طرفداران عثمانی در کشورهای مختلف اسلامی برای خود انتخاب میکردند. شاید در نگاه اول، انتخاب این نام و در کنار آن حضور چند افسر آلمانی و اتریشی در بین جنگلیها، خواننده را به این نتیجه برساند که جنبش جنگلستون پنجم دول محور بوده و فاقد جایگاه ملی است، اما نباید فراموش کرد که دولت ایران در جنگ جهانی اول رسماً اعلام بیطرفی نموده و این بیطرفی را نیز در عمل ثابت کرده بود و این نیروهای روس (در شمال) و انگلیس (در جنوب) بودند که بدون توجه به این بیطرفی، در ایران نیرو پیاده کردند و جدای از این برای تأمین آذوقه و مایحتاج خود به کشاورزان، دامداران، تجار و کسبه تعدی میکردند و جنبش جنگل، حرکتی بود که از تظلم خواهی عامه مردم ریشه میگرفت و نه تحریک بیگانه(دول محور) دولت مرکزی ایران که خود از نقض بیطرفی ایران از سوی متفقین به شدت ناراضی بود، قلباً حرکتهای مردمی را علیه اشغالگران میستود. بنابراین در این دوره دولت ایران سعی میکرد با جنگلیها میانه رفتار کند. در طرف مقابل هم جنگلیها سعی میکردند وفاداری و احترام خود را به دولت مرکزی ایران نشان دهند، لذا با نماینده دولت مرکزی (حشمت الدوله) و حتی خود رئیسالوزرا (مستوفی الممالک)مکاتبه و مراوده داشتند. (فخرایی ، ۱۳۷۶ : ۲۴)
بعد از انقلاب بلشویکی روسیه نیروهای روس از ایران خارج شدند و در این خروج قوای جنگل راه را برای آنها هموار کردند. اما آخرین دسته روسها، یعنی قوای ژنرال بیچراخوف که داری افکار تزاری بود، وضعیتی متفاوت داشت. او با انگلیسیها به فرماندهی ژنرال دنسترویل متحد شده بود که به قفقاز برود و در آنجا با بلشویکها بجنگد. انگلیسیها از میرزا خواستند که ضمن اجازه عبور قوای بیچراخوف و قوای انگلیس از گیلان، تعدادی از پاسگاهها را نیز در اختیار آنها قرار دهند تا به وسیله آن تدارکات پشت جبهه قفقاز میسر شود. میرزا قبول نمیکند و به ناچار در کنار پل منجیل جنگ سختی درمیگیرد. قوای روس به وسیله توپخانه دوربرد بر قوای جنگل که آرایش نظامی نامناسبی داشتند پیروز میشود و راهی انزلی میگردد؛ و رشت نیز به دست قوای انگلیس میافتد. البته بعد از آن جنگلیها به هر ترتیب که شده، رشت را آزاد میکنند، ولی این آزادی دیری نمیپاید و انگلیسیها دوباره رشت را تصرف میکنند. سرانجام با وساطت کنسول فرانسه بین جنگلیها و انگلیسیها آتشبس برقرار میشود. (فخرایی ، ۱۳۷۶ : ۸۴)
همین ایام در تهران وثوق الدوله به قدرت میرسد. او ابتدا به میرزا پیشنهاد میکند که ضمن تأمین جانی به عتبات برود و قوایش را در اختیار دولت قرار دهد. وثوق الدوله بعد از مخالفت میرزا با این پیشنهاد، تیمورتاش را با بیست هزار قزاق به عنوان والی گیلان فرستاد تا جنگلیها را سرکوب کند. در این روزها بود که حاج احمد کسمایی، یکی از سران مؤثر جنگل خود را تسلیم کرد. میرزا که نمیخواست با هموطنانش بجنگد تصمیم گرفت با افرادش به سمت شرق گیلان عقبنشینی کند. جنگلیها به دستههای کوچک تقسیم شدند و با پای پیاده به سمت شرق گیلان (لاهیجان) حرکت کردند. در این راهپیمایی طولانی، عدهای از جنگلیها از پای درآمدند و عدهای هم اسیر شدند. به مرور زمان برخی جدا و بخشی هم تسلیم شدند. از جمله آنها دکتر حشمت بود که نیروهای قزاق توسط اماننامهای، مهر و امضا شده در پشت یک جلد قرآن او را فریب داده و به قول خویش وفا نکردند و سرانجام دکتر حشمت در رشت اعدام شد. میرزا دوباره به فومنات، یعنی همان پایگاه اولیه اش برمیگردد و این پایان دوره اول قیام جنگل است. (فخرایی ، ۱۳۷۶ : ۱۲۸)
جنبش جنگل دوره دوم ( ۱۳۰۰- ۱۲۹۸):
قوای دولتی نتوانستند میرزا را دستگیر کنند، لذا جنبش جنگل همچنان به بقای خود ادامه داد. رفته رفته جنگلیها همدیگر را پیدا کردند و دوباره قدرت گرفتند. از طرفی دولت وثوق الدوله بعد از مخالفت سراسری با قرارداد ۱۹۱۹ احساس بیثباتی میکرد، لذا نمایندهای نزد میرزا فرستاد که تا باز شدن دوره جدید مجلس بین قوای دولتی و قوای جنگل آتشبس برقرار شود. در این دوره، میرزا با از دست دادن برخی دوستانش همچون دکتر حشمت، حاج احمد کسمایی و میرزا حسین کسمایی، که اثرات مهمی در قیام او داشتند، به بعضی دیگر از دوستانش که تمایلات چپگرایانه دارند از جمله احسان الله خان و خالو قربان میدان میدهد و آنها نیز میرزا را ترغیب به نزدیکی با اتحاد جماهیر شوروی میکنند. همین اقدامات است که به برخی منتقدان میرزا اجازه میدهد او را متهم به جدایی طلبی کنند. در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۲۹۹ خورشیدی نیروهای ارتش سرخ شوروی به بهانه تعقیب روسهای سفید وارد انزلی شدند. جنگلیها از این فرصت استفاده کرده و رشت را تصرف میکنند. سپس میرزا به انزلی میرود و پس از ملاقات با نماینده شوروی در انزلی، با آنها بر سر ایجاد یک حکومت خودمختار سوسیالیستی (با تمایلات چپ گرایانه و البته حفظ شعائر دینی مردم) در محدوده گیلان به توافق میرسد و این مقدمهای بر تشکیل کمیته انقلاب و برقراری حکومت جمهوری میشود. قوای شوروی جنگلیها را تشویق میکردند که تهران را فتح کرده و حکومت جمهوری را در کل ایران توسعه دهند. هرچند تاریخ نشان داد که روحیات میرزا هرگز با افکار کمونیستی همساز نبود و هرگز هم نتوانست با آنها کنار بیاید. در همین راستا در روز یکشنبه ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ قوای جنگل با انتشار بیانیهای تشکیل کمیته انقلاب ایران و تأسیس حکومت جمهوری سوسیالیستی ایران را اعلام نمود و دولت جمهوری را معرفی کرد، که میرزا عنوان رهبر یا رئیسجمهور را داشت. اما هنوز دولت تازه انقلابی سامان نگرفته بود که تفاوت دیدگاه آزادیخواهانه ایرانیِ جنگلیهای اصیل، با کمونیستهای تازهوارد نمایان شد. با حمایت بلشویکهای روس، انقلابیهای سرخ طرفدار شوروی دست به یک سری اعمال خودسرانه و افراطی زدند که اعتراض مردم را برانگیخت. کمونیستها به دلیل تضاد اعتقادی چون مالکیت خصوصی را برنمیتافتند متعرض مالکین و زمین داران میشدند. میرزا با مشاهده این قبیل رفتارها نهایتاً طاقت نیاورد و روز جمعه ۱۸ تیر ۱۲۹۹ به عنوان اعتراض از رشت به صومعه سرا رفت. میرزا قبل از حرکت پیغامی توسط نماینده خود برای لنین به مسکو فرستاد که در آن ذکر شده بود: در موقع، خود به نمایندگان روسیه اظهار کردم که ملّت ایران حاضر نیست برنامه بلشویکها را قبول کند.
خلاء میرزا نه تنها کمونیستها را متنبه نکرد بلکه آنان از این فرصت برای قبضه کامل قدرت استفاده کردند. در تاریخ شنبه ۹ مرداد ۱۲۹۹ طرفداران شوروی با رهبری و حمایت فرمانده قوای مسلح شوروی و مدیر بخش سیاسی و امنیت نظامی آن در رشت بر ضدّ میرزا کودتا کردند. آنها همه طرفداران میرزا را دستگیر و بازداشت نمودند؛ و دولت جدیدی معرفی کردند که در آن احسان الله خان با عنوان سرکمیسر و کمیسر خارجه و سید جعفر پیشهوری به عنوان کمیسر داخله حضور داشتند. عدم استقبال مردم از حکومت جدید و همچنین اختلاف بین خود کمونیستها بر سر دوستی یا دشمنی با میرزا، دولت کودتا را به بنبست کشاند. بنابراین کمونیستها پس از مدتی با میرزا از در دوستی درآمدند و دوباره دولت جدیدی به رهبری میرزا کوچک خان تشکیل شد، اما این دولت جدید نیز دوامی نیاورد و با قتل حیدر خان عمواوغلی دوباره از هم پاشید. اختلافات درونی چه در دوره اول و چه دوره دوم قیام جنگل از عوامل مهم تضعیف این نهضت محسوب میشود. (فخرایی ، ۱۳۷۶ : ۴۸)
بعد از کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و قدرت گرفتن رضاخان تحت عنوان سردار سپه، دولت مرکزی تصمیم گرفت حاکمیت خود را بر تمام خاک ایران مسجل کند؛ لذا باید دولتهای محلی از میان برداشته میشدند که از جمله آنها دولت جنگل بود. در تهران تحلیلها بر این امر استوار بود که دولت جنگل دست نشانده و عامل دولت شوروی است که از طریق آن قصد دارد تسلط نظامی و ایدئولوژیک خود را بر کل ایران حاکم کند. به فرمان احمدشاه قاجار قوای دولتی بریگاد قزاق به سرکردگی سردار سپه برای سرکوب قوای سرخ وارد رشت گردید و چندین برخورد جنگی بین دو قوا به وجود آمد که گاه نیروهای دولتی پیشروی و گاه عقبنشینی میکردند. در نهایت با مذاکرات پشت پرده قوای سرخ خاک رشت و بندر انزلی را ترک کردند. نیروهای خالو قربان تسلیم قوای سردار سپه شدند و بخش چپگرای جنگل یعنی احسان الله خان و رفقایش به خاک شوروی گریختند. در این جنگها میرزا با قوای خود در صومعه سراحضور داشت که بیطرف مانده و در فکر تجدید قوا بود.رضاخان میخواست سلسله قاجاریه را از میان بردارد، لذا جذب اشخاصی همچون میرزا که بین مردم محبوبیت ویژهای داشتند، میتوانست در راه رسیدن به هدفش، کمک بزرگی باشد. اما سعی قزاقها، به فرماندهی سردار سپه برای مذاکره با میرزا و دعوت او به مرکز نتیجه نداده و بنا به دلایل فراوانی مذاکرات به شکست انجامید. یکی از این دلایل وفا نکردن قزاقهای پیش از رضاخان به عهدشان بود که تعدادی از جنگلیها همچون دکتر حشمت و یارانش را فریب داده و پس از تسلیم شدن آنها به قشون قزاق، آنها را کشته بودند. در آستانه کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و در پی شکست طرح بریتانیا برای تحتالحمایگی ایران در قرارداد ۱۹۱۹ ، توافق محرمانهای بین بریتانیا، و دولت مرکزی برای نابودی جنبش جنگل صورت گرفت. در این توافق دست او را برای سرکوبی جنبش آزاد گذاشتند. حضور رضاخان در اتومبیل کنسول در رشت، زمانی که برای سرکوب جنگل به آن شهر رفته بود، دلیلی بر این مدعاست. بریگاد قزاق از ضعف جنبش استفاده کرده و طی شبیخونهای فراوان، نیروهای جنگل را وادار به عقبنشینی کردند. بعضی از فرماندهان تسلیم یا کشته شدند. میرزا همراه با، گائوک افسر آلمانی معروف به هوشنگ، قصد رفتن به نزد عظمت خانم فولادلو، از متنفذین خلخال را که همیشه از میرزا حمایت میکرد، داشت؛ اما در کوههای خلخال دچار بوران و طوفان شدید گردیده و در ۱۱ آذر ۱۳۰۰، هنگامی که میرزا هوشنگ را به کول گرفته بود، هر دو از پای درآمدند.( خزایی، ۱۳۹۰: ۵۹)
جنگ جهانی دوم و اشغال نظامی ایران
آلمان در۹ شهریور ۱۳۱۸(۱سپتامبر۱۹۳۹) با حمله به لهستان جنگ جهانی دوم را آغاز کرد در همین روز، ایران بیطرفی خود را اعلام کرد، اما به دلیل گستردگی مرز ایران با اتحاد جماهیر شوروی و درگیری شوروی با آلمان این بیطرفی ناپایدار بود. در ۱۱ شهریور انگلیس و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند. لهستان در کمتر از یک ماه از ارتش آلمان شکست خورد و زمینه برای حمله به مناطق دیگر توسط آلمان فراهم آمد. درآغاز آلمان و متحدانش درتمامی جبهههای غرب و شرق اروپا و خاورمیانه و شرق آسیا پیروزیهای گستردهای به دست آوردند اما پس از حمله شوروی (در پاییز و زمستان ۱۳۲۱ش – ۱۹۴۲م) علیه نیروهای آلمان در نبرد استالینگراد صحنه نبرد به سود شوروی تغییر کرد. ارتش سرخ موفق گردید ۶۰۷ لشکر از ۷۸۳ لشکر هیتلری را در تمام جبهههای جنگ نابود کند. پس از پیروزیهای شوروی و شکستن ستون فقرات ارتش آلمان نازی در خاک شوروی، حرکت ارتش سرخ رو به غرب اروپا شروع شد و توانست ارتش آلمان را در همه کشورهای شرق اروپا نابود کند. بدین ترتیب آمریکا چارهای نداشت و باید مستقیماً وارد جنگ در اروپا میشد، با ورود آمریکا در(تابستان ۱۹۴۳و تابستان۱۹۴۴ ) به جنگ در اروپا صحنه نبرد رفتهرفته به سود متفقین تغییر کرد و چشماندازی برای پایان جنگ در اروپا دیده میشد. در طی ماههای پیش از شهریور ۱۹۲۰ متفقین چند بار از دولت ایران برای عبور مسالمتآمیز نیروهایشان از خاک این کشور درخواست اجازه کردند اما همواره این درخواست از طرف رضا شاه رد شد. در تاریخ ۱۵ اوت ۱۹۴۱م (۲۴ مرداد ۱۳۲۰ش) سفیر انگلستان در تهران یادداشتی به دولت ایران تسلیم کرد که در آن تقاضا شده بود باید تعداد اتباع آلمانی مقیم ایران هرچه سریعتر کاهش یابد. (الهی ، ۱۳۶۹ : ۱۳۴)
در ستاد ارتش، سپهبد رزمآرا مدتی پیش از حمله متفقین عدم آمادگی ارتش برای دفاع از مرزها را به سرلشکر ضرغامی فرمانده ارتش گزارش میکند و پیشنهاد میکند به دلیل عدم توانایی مقابله با شوروی، از راههای سیاسی برای رفع خطر اقدام شود. گزارش توسط ضرغامی به رضاشاه ارائه میشود اما وی از گزارش خشمگین می شود. رضاشاه امکان حمله متفقین را بسیار کم میدانست به همین دلیل ارتش ایران هیچ گونه آمادگی برای مقابله با حمله متفقین نداشت. (رزم آراء ، ۱۳۹۳: ۱۳۳) ساعت چهار بامداد سوم شهریور ۱۳۲۰ (۲۵ اوت ۱۹۴۱). سفیر اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و وزیر مختار انگلیس در تهران به دیدار علی منصور نخستوزیر وقت رفتند و طی یادداشتهایی مشابه، به دولت ایران اعلام کردند که به دلیل بیتوجهی دولت ایران به درخواستهای فوری این دو کشور در کمال تأسف ارتش دو دولت وارد خاک ایران شدهاند. ارتش شوروی در سه جهت و سه ستون وارد خاک ایران شد. ستون اول از محور جلفا در جهت تبریز حرکت کرده و ستون دوم از راه آستارا به سوی بندر پهلوی (انزلی) و رشت پیشروی کرده و ستون سوم به ناحیه مرزی شمال شرقی خراسان هجوم برد. در این تهاجم مراکز مهمی مانند تبریز و مشهد و شهرهای ساحلی دریای خزر تحت اشغال ارتش شوروی درآمدند. ارتش انگلیس هم از دو جهت به سمت ایران پیشروی کرد. یک ستون از راه خانقین وارد ایران شد و از طریق کرمانشاه و همدان خود را به قزوین رساند. ستون دوم از خاک عراق به ناحیه جنوب غربی خوزستان هجوم آورد. سرانجام در روز ۹ شهریور ارتشهای شوروی و انگلیس در قزوین به یکدیگر ملحق شدند. در این عملیات نیروهای دریایی و هوایی نیز شرکت داشتند. روز سوم شهریور نیروی دریایی شوروی در دریای خزر بندر انزلی را به گلوله بست و همچنین نیروی هوایی شوروی چندین شهر ایران مانند تبریز، انزلی، همدان، قزوین، مشهد و روز ۷ شهریور لاهیجان را روز ۹ شهریور حومه تهران را بمباران کرد. شمار فراوانی از افسران در همان روز اول حمله کشته شدند؛ عمده کشتیهای ایران آتش گرفتند یا غرق شدند؛ شمار کشتگان نظامی ایران در آن حمله، بیش از پانصد تن میباشد. (عاقلی ، ۳۰/۱/۱۳۸۶) اولین هدف نیروهای مهاجم انگلیس اشغال مناطق نفت خیز و دومین هدف، پیشروی در خاک ایران و به دست گرفتن خطوط ارتباطی این کشور بود. عملیات دریایی انگلیس بیشتر در بندر ماهشهر صورت گرفت و هشت فروند کشتی متوقف در بندر به دست قوای انگلیسی افتاد. نیروی هوایی انگلیس هم چند هدف نظامی را در اهواز بمباران کرد. ارتش متفقین به بهانه حضور کارشناسان آلمانی در ایران به ایران حمله کرد.در حقیقت به دنبال اتحاد بریتانیا و شوروی پس از حمله آلمان نازی به شوروی و لزوم ارسال کمکهای بریتانیا و آمریکا به جبهههای نبرد در شوروی، متفقین تصمیم گرفتند از دالان پارسی (The Persian Corridor) نیز استفاده شود و به موجب آن نیروهای متفقین در ۲۵ اوت ۱۹۴۱ به ایران حمله کرده و این کشور را به اشغال خود درآوردند.در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ نیروهای شوروی از شمال و شرق و نیروهای بریتانیایی از جنوب و غرب، از زمین و هوا به ایران حمله کردند و شهرهای سر راه را اشغال کردند و به سمت تهران حرکت کردند. ارتش ایران به سرعت متلاشی شد. رضاشاه با فشار متفقین به خصوص بریتانیا ناچار به استعفاء شد. متفقین پس از مدتها کشمکش با روسها بر سر نوع حکومت جدید ایران، بالاخره در انتقال سلطنت به پسرش محمدرضا که ولیعهد شاه بود، به توافق رسیدند. پس از اشغال ایران ، راهآهن سراسری برای انتقال کمکهای نظامی از جنوب ایران به پشت جبهه شوروی، بر اساس قانون وام و اجاره مورد استفاده قرار گرفت. ایران که در آغاز جنگ، بیطرفی خود را اعلام کرده بود نهایتاً در ۱۷ شهریور ۱۳۲۲ به آلمان اعلان جنگ داد. هدف اصلی ایران از اعلان جنگ پیوستن به اعلامیه ملل متحدو شرکت در کنفرانسهای صلح پس از جنگ بود.پس از اتمام جنگ، ارتش بریتانیا طبق توافق با دولت ایران کشور را ترک کرد ولی نیروهای نظامی ارتش سرخ شوروی، همچنان در ایران باقیماندند و از اجرای توافق امتناع کردند، که به تشکیل دو حکومت خودمختارجمهوری مهاباد در کردستان و حکومت فرقه دموکرات در آذربایجان انجامید. هر دو حکومت با حمایت شوروی پایهگذاری شدند و هدفی جز تجزیه ایران نداشتند.حمله ارتشهای بریتانیا و شوروی به ایران در کشاکش درگیریهای جنگ جهانی دوم، حاصل سومین تبانی تاریخی این کشورها، به زیان حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران بود. در مورد نخست، در سده نوزدهم و در پایان جنگهای ایران و روسیه در دوره قاجار، تبانی روسیه با بریتانیا علیه ناپلئون در اروپا، سبب حمایت بریتانیا از بسته شدن پیمانهای گلستان و ترکمنچای و تحمیل آن بر ایران شد. در مورد دوم، اوایل قرن بیستم میلادی نیز، پیمانهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵ سبب تقسیم ایران به حوزه نفوذ دو کشور بریتانیا و روسیه، و زمینهساز حضور نظامی آنان در ایران شد. سومین بار هم در جنگ دوم جهانی بود که بهانه حضور کارشناسان آلمانی در ایران، اشغال ایران را در پی داشت. (الهی ، ۱۳۶۹ : ۲۳۵)
۲۳ شهریور ۱۳۲۰ سفیرهای انگلیس و روس به رضا شاه اولتیماتوم دادند که تا ۲۶ شهریور ساعت دوازده نیم روز باید استعفاء دهد و اگر استعفاء ندهد، تهران اشغال خواهد شد، سلطنت از بین خواهد رفت و یک دولت اشغالی از روس و انگلیس بوجود خواهد آمد صبح زود روز ۲۵ شهریور ۱۳۲۰، رضا شاه از سلطنت به نفع ولیعهد بیست و یک سالهاش محمدرضا پهلوی کنارهگیری کرد. پس از سه ماه در ۶ بهمن ۱۳۲۰ مجلس شورا قانون قرارداد سه قوا در ایران را تصویب کرد. این قانون به امضای نخستوزیر محمدعلی فروغی و سفیران روس و انگلیس برای تأیید نهایی رسید. این قرارداد تمامیت ارضی ایران را تضمین کرد و قرار شد نیروهای روس و انگلیس ۶ ماه پس از پایان جنگ جهانی دوم ایران را تخلیه کنند. ایران نیز متعهد شد که با نیروهای روس و انگلیس همکاری کند، پروانه استفاده از راههای کشور و سیستم مخابراتی کشور را به روس و انگلیس بدهد و نیروی کارگر و ابزار مورد نیاز را برای روس و انگلیس فراهم آورد و قرار شد مطبوعات را سانسور کنند که درباره اشغال ایران و استفاده از منابع کشور خبری را به آگاهی ملت نرسانند. آذر ماه ۱۳۲۱ نیروهای آمریکایی نیز ایران را اشغال کردند ساختن پرشن کریدور را آغازکردند. پرشن کریدور راهی بود از شمال به جنوب ایران برای رساندن مهمات و دیگر ابزار جنگی یعنی از خلیج فارس تا دریای خزر و سپس از آنجا به روسیه میرفت. آذر ۱۳۲۲، در کنفرانس تهران روزولت، چرچیل و استالین قرارداد قوای متفقین را امضاء کردند که در آن تضمین شد که قوای متفقین ایران را پس از پایان جنگ جهانی دوم ترک کنند و ایران غرامتی برای این مدت خواهد گرفت. پیش نیاز این قرارداد این بود که دولت ایران به آلمان اعلان جنگ بدهد که ایران در ۱۷ شهریور ۱۳۲۲ آن را انجام داد.(Afkhami, 2009, p87-88) پس از پایان جنگ جهانی دوم نیروهای آمریکایی و انگلیس به تخلیه نیروهای خود از ایران پرداختند. دولت شوروی قبل از خاتمه جنگ درصدد به دست آوردن امتیاز استخراج نفت شمال برآمد، اما چون با تصویب قانون منع اعطای امتیاز نفت به خارجیان در مجلس شورای ملی، از دریافت این امتیاز محروم شد، بنای مخالفت و ناسازگاری با دولت ایران را گذاشت و نیروهای خود را از ایران بیرون نبرد بلکه بسیار علنی در آبان ماه ۱۳۲۴ به پشتیبانی از جنبشهای خودمختار کردها و آذربایجانیها در ایران پرداخت. ارتش شوروی از ورود نیروهای پلیس و ژاندارمری ایران به آذربایجان و کردستان خودداری کرد. کردها جمهوری مهاباد را با پشتیبانی شوروی برپا کردند و در آذربایجان، جعفر پیشهوری با حمایت شوروی فرقه دمکرات آذربایجان را برپا نمود. پس از شکایت دولت ایران به شورای امنیت و مسافرت قوام السلطنه نخستوزیر وقت به مسکو که به امضای موافقت نامهای درباره تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی انجامید، شوروی در اردیبهشت ۱۳۲۵ نیروهای خود را از ایران خارج کرد. حکومت خودمختار حزب دمکرات در آذربایجان و کردستان نیز بیش از ۷ ماه پس از خروج نیروهای شوروی دوام نیاورد. موافقتنامه مربوط به تشکیل شرکت مختلط نفت ایران و شوروی نیز، سال بعد در مجلس رد شد.اشغال ایران محدود به قوای بریتانیا و شوروی نبود. پس از ورود آمریکا به جنگ، عدهای از نظامیان آن کشور نیز وارد ایران شدند، اما استقلال و تمامیت ارضی ایران، نخست با امضای یک پیمان سه جانبه بین ایران، بریتانیا و شوروی در بهمن ۱۳۲۰ و سپس با صدور اعلامیهای که در پایان کنفرانس سران متفقین “روزولت، چرچیل و استالین” در تهران منتشر شد، تضمین گردید. در دوران اشغال ایران به دست متفقین، بسیاری از امکانات، زیرساختها، منابع، اندوختهها و آذوقههای ایران به آنها اختصاص یافت. ازاینروی دو ماه بیشتر طول نکشید که ایران دچار کمبود مواد غذایی و گرانی لگامگسیخته گشت. شهرهای ایران و به ویژه تهران آنچنان با کمبود نان و سایر ارزاق مورد نیاز روبرو شدند که نان و مواد غذایی را با کوپن در اختیار مردم قرار میدادند؛ شمار بسیاری از مردم ایران، در نتیجه تهیدستی، گرسنگی و بیماری جان خود را از دست دادند. کشوری که درجنگ جهانی دخالتی نداشت و بارها بیطرفی خود را به دو سوی درگیری اعلام کرده بود، آسیبهای زیادی را از جنگ تحمل میکرد.
جمعیت فدائیان اسلام به رهبری نواب صفوی:
جمعیت فدائیان اسلام(۱۳۲۴) با بیش از یک دهه مبارزه و فداکاری در راه رسیدن به اهداف بلند جامعه اسلامی و برقراری حکومت دینی، مثال بارزی از یک حرکت پویا و تأثیرگذار بر جنبش های پس از خود، به ویژه انقلاب اسلامی می باشد، چرا که به عنوان یک تشکل سیاسی مؤثر در مبارزه با استبداد و استعمار و جریانات انحرافی جامعه، خط روشنی از مبارزه را برای آرمانخواهان اسلامی پس از خود ترسیم نمود و بهحق، گام بزرگی در پیروزی پابرهنگان و ستمدیدگان جامعه، بر کاخ نشینان و شب پرستان سرسپرده برداشت. نواب صفوی در سال ۱۳۰۳ ش در یک خانواده متدین و روحانی، مقیم محله “خانی آباد» تهران، فرزندی به نام “سید مجتبی” به دنیا آمد.( رجبی، ۱۳۸۲ : ۵۲۲) پدرش “آقا سید جواد میرلوحی” که روحانی ای علاقه مند به ساحت مقدس اهل بیت پیامبر(ص) بود، سید مجتبی را با آموزشهای ناب اسلامی آشنا، و به تربیت او همت گمارد. پس از مدتی سید مجتبی وارد دبیرستان شد، طی سخنرانی برای نوجوانان اوضاع فرهنگی و سیاسی رژیم پهلوی را مورد انتقاد شدید قرار داد و در این مسیر عده ای نیز با وی همراه شدند؛ اما اشتیاق به علوم حوزوی او را بر آن داشت تا دبیرستان را رها سازد و به تحصیل علوم حوزوی روی آورد. او بعد از مدتی برای ادامه تحصیل راهی نجف اشرف گردید. و در “مدرسه علمیه قوام” اقامت گزید. در همان روزها، علامه امینی، (ره)، صاحب کتاب شریف “الغدیر” در یکی از حجره های فوقانی آن مدرسه، کتابخانه ای دایر کرده و به تألیف الغدیر مشغول بود. این امر سبب شد تا سید مجتبی که تازه از ایران به نجف عزیمت کرده بود، با ایشان آشنا شود.( دوانی،۱۳۷۷ ، ۴۳۶)
او که در تهران دروس مقدماتی حوزه را فرا گرفته بود، در نجف، دروس عالی را پی گرفت و در درس بزرگانی چون: علامه امینی (ره)، آیت الله العظمی حاج آقا حسین قمی، (ره)، و آیتالله العظمی شیخ محمد تهرانی، (ره)، حضور یافت و علاوه بر علوم متداول حوزه، اعم از فقه، اصول و تفسیر، “اصول فلسفه سیاسی اسلام” را نیز آموخت و با “فقه سیاسی اسلام” هم آشنا گردید. در همین دوران، یکی از کتابهای نویسنده مرتد، “احمد کسروی به دستش رسید که در آن نویسنده کتاب، آشکارا دست به توهین ائمه اطهار(علیهم السلام) و به ویژه امام صادق (ع) زده بود. وی کتاب مذکور را به تنی چند از علمای برجسته نجف نشان داد و مرحوم آیتالله العظمی حاج آقا حسین قمی ،(ره)، با صراحت، ارتداد نویسنده را اعلام داشت. این موضوع، سید مجتبی را به تأمل واداشت. او تصمیم گرفت تا به وظیفه دینی خود در برابر توهین به ائمه اطهار، علیهم السلام، عمل نماید و از این رو به وطن بازگشت.( سید کباری، ۱۳۷۲: ۵۲-۵۱) پیش از حرکت سید مجتبی از نجف به ایران، مردم تبریز و مراغه و گروهی از روزنامه نگاران به مقابله با کسروی برخاستند و اندیشه های منحرف او را به باد انتقاد و اعتراض گرفتند و خواستار محاکمه وی به دلیل انتشار کتاب گمراه کننده اش شدند. اما از آنجا که تلاشهای کسروی، همخوانی زیادی با سیاست اسلام زدایی رژیم داشت، اعتراض به جایی نرسید. هنگامی که سید مجتبی نواب صفوی به ایران رسید، بدون فوت وقت به خانه کسروی رفت و با وی گفتگو کرد و او را از نوشتن مطالب توهین آمیز به مقدسات اسلام و تشیع، برحذر داشت، اما سخنان وی در کسروی که نویسنده ای سرسپرده بود، تأثیری نگذاشت. این گونه بود که حجت بر سید تمام شد و تصمیم به قتل او گرفت. برای تأمین این منظور، حدود چهارصد تومان از مرحوم “آقا شیخ محمد حسن طالقانی (ره)” از علمای پارسا و مجاهد تهران دریافت کرد و یک قبضه سلاح کمری تهیه نمود و در اردیبهشت ۱۳۴۱، در حالی که بیست و یک سال بیشتر نداشت، کسروی را در خیابان حشمت الدوله، هدف چند گلوله قرار داد. اما فقط یک گلوله به او اصابت کرد و از مهلکه نجات یافت و پس از بهبودی، با خیره سری بیشتری به فعالیتهای گمراه کننده خود ادامه داد. سرانجام این عنصر ضد دینی توسط فدائیان اسلام، در ۲۰ اسفند همان سال کشته شد .
شکل گیری جمعیت فدائیان اسلام: پس از حادثه ترور نافرجام کسروی و مجروح شدن او به دست شهید نواب صفوی، تشکیلات احمد کسروی با صدور اعلامیه ای با عنوان “برای آگاهی یاران و دیگران” مبادرت به انتشار مطالبی کرد که طی آن، پیروان و هواخواهان خود را به اقدامات بیشتر و تلاشهای گسترده تر فرا خواند. این حرکت کسروی، شهید نواب صفوی را بر آن داشت تا ضمن از میان برداشتن وی، ریشه های جریان فکری خطرناکی را که کسروی به راه انداخته بود، نیز بخشکاند و از آنجا که این مقابله نیازمند تشکیلات منسجمی بود، در جذب نیروهای کارآمد و جوانان متعهد و فداکار تلاش نمود؛ لذا پس از آزادی از زندان، بی درنگ به شناسایی چنین افرادی برخاست و تعدادی از آنان را تحت عنوان “جمعیت فدائیان اسلام” گرد هم آورد. “… نواب چون یقین داشت که در راه مقصود بزرگی که در پیش دارد، همه گونه فداکاری لازم است و ممکن است که به فدا شدن عده ای از افراد منجر شود، لذا جمعیت را فدائیان اسلام نامید.”( معلمی، ۱۳۸۰ :۱۸) او در سال ۱۳۲۴٫ش این جمعیت را بنیان گذارد و با صدور اعلامیه ای به نام “دین و انتقام” رسماً اعلام موجودیت کرد.
آشنایی با آیت الله کاشانی: در اواسط سال ۱۳۲۴ ش آیت الله کاشانی که به مدت ۱۸ ماه در زندان انگلیسیها به سر برده بود، به تهران آمد. نواب صفوی که ایشان را فردی با عظمت و اسلام شناس می دید، ارتباط با وی را، راه رسیدن به مقاصد خود تشخیص داد. از این رو، به دیدار ایشان رفت و گفت: “در راه اجرای احکام اسلام و رسیدن به هدف دینی خود، با نقشه و تدبیر کافی، با مشورت و همکاری شما، حاضرم تا آخرین نفس، استقامت کنم و از آزار دشمن نهراسم.”(نواب صفوی ، ۱۳۷۹: ۵۷) این ارتباط زمینه ساز وقایعی گردید؛ در سال ۱۳۲۵ ه . ش آیت الله کاشانی از سوی حکومت، در حالی که به زیارت مشهد مقدس عازم بود، دستگیر و به قزوین تبعید شد. نواب که در آن هنگام، برای شرکت در مراسم چهلم «آیت الله قمی (ره)» عازم نجف شده بود، پس از پایان منبر ختم، به خطیب گفت که منبر را خاتمه ندهد تا او سخنان ضروری خودش را عنوان کند. آن گاه چنین گفت: “دولت ایران به نام اینکه یک روحانی بزرگ از دنیا رفته است، تسلیت می گوید؛ ولی در همین ایام، یک روحانی بزرگ دیگر را بازداشت و تبعید نموده است و اهانت به روحانیت کرده. بازداشت آیت الله کاشانی و عرض تسلیت متناقض است و منافات دارد. یا بایستی این عمل حمل بر اغراض شود و یا هر چه زودتر آقای کاشانی آزاد شوند.۸ اعضای هیئت دولت که به نمایندگی رژیم از ایران آمده بودند، به پاسخ گویی پرداخته و در نهایت مجاب شده، مجبور شدند آیت الله کاشانی را پس از بازگشت به ایران آزاد نمایند. (نواب صفوی ، ۱۳۷۹: ۵۸) در پاییز سال ۱۳۲۶ ه . ش زمزمه هایی در مجلس، مبنی بر تغییر قانون اساسی، در راستای افزایش قدرت شاه به گوش رسید که سعی در نشان دادن وجهه اسلامی، برای نظام حاکم داشت. این خبر، حساسیت محافل مذهبی و به ویژه فدائیان اسلام را برانگیخت. آنان برای مقابله با این حرکت رژیم، اقداماتی از قبیل مبارزه با فرهنگ بی حجابی و بی بندوباری را آغاز کردند و در مقابل “مسجد سلطانی” پارچه نوشته ای آویختند که بر آن نوشته شده بود: “ورود زنان بی حجاب به مسجد اکیداً ممنوع!” این طرح در مسجد شاه و بازار نیز اجرا شد و تأثیر ژرفی بر بازار گذاشت. بیشتر مغازه ها، آگهی هایی زده بودند مبنی بر اینکه از فروختن اجناس و ارائه خدمات به زنان بی حجاب معذورند و از سویی، به زنان با حجاب تخفیف ده درصدی می دهند. این موضوع، سبب شد تا زنان برای رفتن به بازار چادر به سرکنند. رژیم به این مسئله حساسیت نشان داد، اما با مقاومت مردم روبه رو شد. ( معلمی، ۱۳۸۰ :۳۰-۲۹) شهید نواب صفوی، در اواخر سال ۱۳۲۸ ه . ش برای نشر اندیشه های جمعیت فدائیان اسلام، به فکر چاپ و نشر کتابی، درباره حکومت اسلامی افتاد. “نواب احتشام رضوی” برادر خانم شهید نواب، در این باره می گوید: «من یک دفعه به آقای نواب پیشنهاد کردم که مردم خیال می کنند شما تروریست هستید و این ریشه های فاسدی را که شما بر می دارید، اینها به حساب دیگری می آورند و گمانشان این است که شما فقط برنامه تان این است که اشخاص را از بین ببرید. شما بایست در کنار این کارها، هدفتان را ارائه بدهید که مردم بدانند در کنار این کارها، شما چه می خواهید و شهید نواب به فکر افتادند. ( معلمی، ۱۳۸۰ :۶۰ ) او شروع به نوشتن کتاب کرد، اما به دلیل محدودیتهای مالی، چاپ کتاب یک سال به تأخیر افتاد. وی پس از چاپ، کتابها را به مخفیگاهی انتقال داد و چند نفر از دوستان او که صحافی بلد بودند، آنها را صحافی کردند و مخفیانه آن را در دسترس مردم قرار دادند. ۱۱ این کتاب دارای بخشهای گوناگونی است؛ و دیدگاه اسلام و حکومت اسلامی را در عرصه های فردی و اجتماعی زندگی بیان می کند. (نواب صفوی ، ۱۳۷۹: ۱۱۰-۱۱۲)
توجه به وحدت اسلامی: در واپسین ماههای سال ۱۳۲۶ ه . ش شهید نواب صفوی، به همراه سید حسین امامی و سید عبد الحسین واحدی، برای دیدار با سران ایل هزاره در افغانستان، راهی مرز خراسان شد. ایل هزاره در نواحی مرزی ایران و افغانستان واقع شده و با یکدیگر اختلاف و درگیری داشتند. گفتوگوهای نواب باعث آشتی این دو گروه شد. این موفقیت، او را بر آن داشت تا طرح خود را به صورت طرح جامعی برای اتحاد مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، تعمیم دهد. از این رو، با سفیران کشورهای اسلامی، به رایزنی پرداخت و طرح مکتوب خود را مبنی بر وحدت ملل اسلامی تسلیم آنان کرد. فرید خانی سفیر سوریه و”رحیم الله خان” سفیر افغانستان از طرح او استقبال شایانی کردند، اما برخی حوادث بعدی مانع پی گیری آن گردید. هنگامی که جنگ فلسطین بین اعراب و یهود به خطرناک ترین مراحل خود رسیده بود، اجتماع عظیمی با برنامه ریزی نواب صفوی در منزل آیت الله کاشانی، (ره)، تشکیل شد. و سپس به همت این دو بزرگوار روز جمعه، سی و یکم اردیبهشت ۱۳۲۷ .ش مسجد سلطانی، شاهد پرشکوه ترین اجتماع مردمی به منظور حمایت از آوارگان فلسطینی بود همانجا تظاهرات پرشوری در خیابانها علیه “رژیم اشغالگر قدس” صورت پذیرفت و در پایان نیز قطعنامه ای مبنی بر اظهار همدردی با مردم زخم دیده فلسطین قرائت گردید. پس از آن، محله هایی جهت ثبت نام داوطلبین جنگ با صهیونیستهای اشغالگر در نظر گرفته شد و جمعیتی بالغ بر پنج هزار نفر آمادگی خود را اعلام نمودند. آن گاه اعلامیه ای از سوی جمعیت فدائیان اسلام منتشر شد که خواستار اعزام داوطلبین توسط دولت به فلسطین شده بودند. دولت دست نشانده، با اعزام آنان مخالفت کرد، اما نواب ساکت ننشست و خود به اراضی اشغالی سفر کرد. او به نوار مرزی اردن و فلسطین رفت و از “ملک حسین” شاه اردن خواست تا به یاری مظلومان فلسطینی بشتابد. او روزی در کنار سیم خارداری که بین اردن و اسرائیل کشیده شده بود، ایستاد و پس از نگاهی عمیق به افق، از سیم خاردار گذشت و وارد خاک اسرائیل شد و فریاد کشید: “این ننگ آور نیست که جز با اجازه اسرائیل ما مسلمانان نتوانیم قدم به خاک فلسطین بگذاریم؟” (قدوسی، ۱۳۷۰ : ۳۷ )
مبارزه با استبداد : در ۱۹ اسفند ۱۳۲۷ ش دربار، فرمان تشکیل مجلس مؤسسان را صادر کرد و فرمان سرکوبی هرگونه حرکت مخالف با آن را نیز داد. این دستور، برای پاره ای تغییرات در قانون اساسی صادر شد که مهم ترین مفاد آن عبارت بود از: سپردن فرماندهی کل قوا به شاه، تشکیل مجلس سنا و سپردن قدرت قانونی انحلال مجلسین به شاه. در این زمان، نواب صفوی، پانزده نامه را با جوهر قرمز، به پانزده وکیل انتصابی مجلس نوشت که در آن مخالفت صریح خود را با لوایح و مفاد مذکور اعلام می داشت و وکلای انتصابی را که نمایندگان مجلس مؤسسان بودند، در صورت رأی مثبت دادن، تهدید به مرگ می کرد. پس از برگزاری انتخابات مجلس مؤسسان، شاه، دستور برگزاری انتخابات دوره شانزدهم مجلس ملی را صادر کرد و احزاب شروع به فعالیت کردند. فدائیان اسلام نیز نامزدهای انتخاباتی خود را معرّفی کردند؛ اما به دلیل ترس رژیم از نتیجه انتخابات، دولت به ربودن برخی صندوقها اقدام کردند و دست کاری نتیجه همه پرسی پرداخت؛ به نحوی که نام تمام نامزدهای جمعیت فدائیان اسلام در شمار آخرین افراد قرار گرفت. از این رو، فدائیان به همراه مردم به واکنش پرداختند و در برابر کاخ شاه تجمع کردند. (قدوسی، ۱۳۷۰ : ۳۲ ) در هر حال، انتخابات به سود ملّیّون و برنده شدن آنان و کنار رفتن مذهبیون خاتمه یافت؛ و انگشت اتهام به سوی “عبدالحسین هژیر”، نخست وزیر وقت و وزیر دربار، نشانه رفت. او از مهره های بنام انگلیس بود. فدائیان اسلام و آیت الله کاشانی خواستار برکناری او و باطل اعلام کردن انتخابات شدند؛ اما مخالفت هژیر و اقتدار او مانع شد. فدائیان او را خائن به دین و ملت دانسته، با اعتقاد به اینکه دفاع از ضروریات دین واجب است، توسط یکی از اعضای پرکار و فعال جمعیت، به نام “سید حسین امامی” هژیر را اعدام انقلابی کردند. انتخابات نیز باطل اعلام شد، ولی رژیم برای انتقام، در یک دادگاه نظامی، سید حسین امامی را محکوم به مرگ نمود و به شهادت رسانید؛ اما کاندیداهای جمعیت، آیت الله کاشانی (ره) و دکتر مصدق، به عنوان نماینده به مجلس راه یافتند. ( دوانی،۱۳۷۷ ، ۴۳۹) رضا خان در شهریور ۱۳۲۰ به جزیره “موریس” تبعید شد و در آنجا مرد. در ۹ اردیبهشت سال ۱۳۲۹ پسرش تصمیم گرفت جنازه پدرش را که در مصر به امانت گذارده بود، به ایران انتقال دهد. فدائیان اسلام با شنیدن این خبر، به مقابله پرداختند تا هیچ گونه تجلیلی از او به عمل نیاید. بدین منظور، شهید نواب در تهران، عبد الحسین واحدی در قم و شیخ محمد رضا نیکنام در ری، مسئولیت بسیج نیروها را بر عهده گرفتند تا کوچک ترین احترامی صورت نگیرد. نواب صفوی به قم نیز رفت و سخنرانی پرشوری را پس از درس آیت الله بروجردی، (ره)، ایراد کرد. در نتیجه تلاشهای آنان بر خلاف انتظار رژیم، جنازه، با سردی و بدون حضور مردم دفن شد و حتی یک نفر واعظ هم پیدا نشد که در این مراسم سخنرانی کند. واعظان درباری هم از ترس فدائیان اسلام جرأت چنین کاری نیافتند. (نواب صفوی ، ۱۳۷۹: ۱۹۸)
تلاش برای ملی کردن صنعت نفت: از مهم ترین اقدامات جمعیت فدائیان اسلام، تلاش برای ملی کردن صنعت نفت بود. مصدق که نماینده ای اقتدار یافته از تلاشهای فدائیان اسلام بود، طرح ملی شدن صنعت نفت را عنوان کرد؛ اما با مخالفت جدی “رزم آرا”، نخست وزیر وقت، روبه رو شد. او برای جلوگیری از تصویب این لایحه در مجلس گفت: «هنوز ما لیاقت لوله سازی را نداریم. پنجاه سال است که داریم لوله می سازیم، هیچ فرقی نکرده، چه طور ما می توانیم خودمان صنعت نفتمان را اداره کنیم.”۲۰ او حتی برای جلوگیری از تصویب لایحه به شاه نیز فشار آورد و تهدید به تعطیلی مجلس نمود و گفت اگر لازم باشد، مسجد شاه، دفتر آیت الله کاشانی، (ره)، و مجلس را بر سر اقلیت خراب می کند. در این دوره، فدائیان اسلام به فعالیت خود شدت بخشیدند. آنان به رزم آرا اخطار دادند و در مسجد شاه سخنرانی کردند؛ عبدالحسین واحدی، طی یک سخنرانی ۳ ساعته مواضع آشکار فدائیان اسلام را مبنی بر لزوم ملی شدن صنعت نفت بیان کرد و در پایان، قطعنامه تنظیم شده توسط جمعیت فداییان اسلام را قرائت کرد و چنین اخطار داد: «اگر یک نفر از شما در مواقعی که لایحه ملی شدن صنعت نفت در مجلس مطرح می شود، یک رأی مخالف بدهید، با یک رأی ملت از بین خواهید رفت.» و بعد هم رئیس دولت را تهدید کرد که “اگر بیشتر از این بخواهی پافشاری کنی و جلوگیری نمایی، مصون از دست انتقام فرزندان اسلام نخواهی ماند. (قدوسی، ۱۳۷۰ : ۷۹ ) اما روز بعد، رزم آرا در مجلس با لحنی تند خطاب به نمایندگان گفت: «ما به آنجایی رسیده ایم که حرفهایی که دیروز زده ایم، امروز عملی کنیم درب مجلس را خواهیم بست.” تهدید رزم آرا، سبب وحشت اقلیت طرفدار لایحه شد و باعث اندکی درنگ در روند کار گردید. رزم آرا، نوکر سرسپرده اجانب شناخته شد و جمعیت فدائیان تصمیم به قتل او گرفتند. در اسفند ماه ۱۳۲۹، خلیل طهماسبی عملیات اعدام انقلابی رزم آرا را بر عهده گرفت. او جوانی ۲۶ ساله، مؤمن، متعهد، کم حرف و مأخوذ به حیاء بود. به مناسبت درگذشت آیت الله العظمی فیض (ره)، از مراجع عالیقدر قم، مراسم ختمی در ۱۶ اسفند، در مسجد شاه منعقد گردید. رزم آرا در حالی که چهار محافظ از او حراست می کردند، از اتومبیلش پیاده شد و وارد حیاط مسجد گردید و خلیل طهماسبی با شلیک ۳ گلوله او را به قتل رسانید. طهماسبی دستگیر شد. روز ۲۰ اسفند حسین علاء نخست وزیر شد و در روز ۲۹ اسفند دولت مجبور به تصویب “لایحه ملّی شدن نفت” گردید. خلیل طهماسبی نیز با تصویب لایحه ای که از مجلس گذشت، از زندان آزاد شد؛ زیرا نمایندگان اقدام او را خواست ملت قلمداد کرده بودند. ( معلمی، ۱۳۸۰ :۱۱۹) بی گمان، جمعیت فدائیان اسلام و به خصوص شهید نواب صفوی در تصویب ملی شدن صنعت نفت، نقش اساسی داشتند و اگر فداکاری و جانفشانی آنان نبود، این لایحه تصویب نمی شد. در سال ۱۳۳۴ ه . ش آمریکا با پیمان نظامی «سنتو» کوشید تا ایران، عراق، سوریه و ترکیه را از نفوذ کمونیسم مصون دارد. فدائیان اسلام در تحلیل این پیمان نظامی به این نتیجه رسیدند که از این پس، ایران به پایگاه نظامی آمریکا تبدیل خواهد شد. بنابراین، با کوششی فزاینده با آن مخالفت ورزیدند و با صدور اعلامیه ای اعلان نمودند: “در مصلحت مسلمین دنیا، پیوستن و تمایل به هیچ یک از دو بلوک نظامی جهان و پیمانهای دفاعی نبوده، باید برای حفظ تعادل نیروهای دنیا و استقرار صلح و امنیت، یک اتحادیه دفاعی و نظامی مستقل تشکیل دهند. ( دوانی،۱۳۷۷ ، ۴۴۵) حسین علاء، نخست وزیر وقت، به طور جدی پیوستن ایران را به پیمان سنتو دنبال کرد و فدائیان اسلام نیز طبق پیمان خود، اعدام انقلابی او را پی ریزی کردند. آنان روز ۲۵ آبان ۱۳۳۴، علاء را که در مجلس ختم پسر آیت الله کاشانی، (ره)، شرکت کرده بود، در مسجد شاه هدف گلوله قرار دادند. فدایی اسلام “مظفر ذوالقدر” که این عملیات را به عهده گرفته بود، نتوانست او را از پای در آورد. علاء دستور سرکوبی فدائیان اسلام را صادر کرد و در نخستین روزهای آذر همان سال، نواب صفوی به همراه مظفر ذوالقدر، سید محمد واحدی و خلیل طهماسبی دستگیر شدند و دادگاه نظامی تشکیل گردید. (نواب صفوی ، ۱۳۷۹: ۳۲۷) پس از بازداشت آنان، حکم اعدام برایشان صادر شد. با صدور این حکم، هیئتی از نجف اشرف، به نمایندگی از طرف علما و مراجع نجف، آیات عظام: خویی، حکیم و شاهرودی ، به ایران اعزام گردید تا با مسئولان کشور صحبت کنند. حتی هیئتی از “اخوان المسلمین” مصر نیز برای دفاع از نواب و یارانش راهی ایران شد؛۲۸ اما همه این دفاعها و هواخواهی ها در ۲۷ دیماه سال ۱۳۳۴ش بی نتیجه ماند. در ساعت ۳۰/۵ نیمه شب، نواب را که شکنجه زیادی متحمل شده بود، به همراه یارانش بیرون آوردند. به مجرد بیرون آوردن، ندای همیشگی آنان، الله اکبر بلند شد و شهید نواب صفوی شروع به خواندن قرآن با صدای بلند کرد. آنان را به سوی جوخه اعدام بردند. نواب درخواست کرد که دستانشان را باز کنند تا با یارانش معانقه نماید. سپس آنان را بستند؛ ولی نواب خواست که چشمانشان را نبندند. طنین الله اکبرشان در صدای زوزه گلوله های کینه پیچید و خاموش گردید. (قدوسی، ۱۳۷۰ : ۳۵۲ )
کودتای ۲۸ مرداد:
کودتا با طرح و حمایت مالی و اجرایی سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا (sis) و آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (cia) و با همراهی ارتش شاهنشاهی ایران، بر ضدّ دولت دکتر محمد مصدق در ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ به وقوع پیوست در آمریکا از آن به نام عملیات آژاکس (Operation Ajax) یاد میشود. (بیبیسی فارسی. ۲۵ مرداد ۱۳۹۶) طرفداران محمدرضا پهلوی، نخستوزیر وقت را به نقض قانون اساسی مشروطه متهم و از برکناری او توسط شاه با همراهی ارتش دفاع کردند و این کودتا را “قیام و رستاخیز ملی” مینامند. (BBC Persian, 2017, june,15. ( در اسنادی که آژانس امنیت ملی آمریکا منتشر کرده، در زیر عکس روزولت، مأمور اصلی آمریکا در ایران برای اجرای طرح آژاکس، نوشته شده “یکی از چهره های رهبری کننده کودتای (سیا و ام آی سیکس) انگلیس علیه محمد مصدق در سال ۱۹۵۳.” روزولت بعدها کتابی نوشت به اسم “ضدکودتا” و در صفحه ۳ این کتاب نوشته: “طرح کودتا را اساسا اول، شرکت نفت ایران و انگلیس داد زیرا همه تلاشها برای وادار کردن مصدق به عقب نشینی از ملی کردن صنعت نفت ایران شکست خورده بود.” این اسناد مربوط به تاریخ ۱۶ ژوئیه ۱۹۵۳ است. روزولت به صراحت برنامه سیاسی کودتا را نوشته: “به شاه گفته میشود که مصدق را خلع کند، سپهد زاهدی را مسئول حکومت نظامی کند و بعد، پست نخست وزیری را به او بدهد.” برنامهای که عینا اجرا شد. اسناد دیگری که در کتاب روزولت هست، حتی جای شعبان جعفری و بقیه لاتها و نوچههای تهران را مشخص کرده که کجا مستقر شوند و تا کجا پیش بروند؛ چه ساعتی دقیقا از کجا دار و دسته لاتها وارد معرکه شوند، تانکهای ارتش دقیقا از کجا و چه ساعتی بیایند، چه ساعتی خانه مصدق را محاصره کنند … و خلاصه جزئیات کودتا در این اسناد دقیقا آمده یعنی دقیقا مطابق این نوشتهها اجرا شد. نگرانی و برنامه اصلی دولت مصدق به اجرا درآوردن قانون ملی شدن صنعت نفت و برگزاری انتخابات آزاد بود. از آن پس گفتگوهای پیدرپی بریتانیاییها و میانجیگری آمریکاییها بینتیجه ماند و حتی شکایت بریتانیا به دیوان بینالمللی دادگستری (دیوان لاهه) و شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز تأثیری بر روند ملی شدن نفت ایران نگذاشت. مصدق در لاهه و نیویورک به دفاع از حق مالکیت مردم بر منابع سرزمین خود پرداخت. پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در ایران دکتر مصدق به نخستوزیری رسید. او برنامه خود را اجرای این قانون و نیز اصلاح قانون انتخابات اعلام کرد. گفتگوها با شرکت نفت ایران و انگلیس آغاز شد. در شصتمین سالگرد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آرشیو امنیت ملی آمریکا اسنادی را منتشر کرد که با نشان دادن نقش آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) در رهبری کودتا، آن را بخشی از فعالیت سیاست خارجی آمریکا بهشمار آورد. شرکت ملی نفت ایران آماده پذیرش ملی شدن نفت ایران نبود و همچنان بر ادامه قرارداد ۱۹۳۳ اصرار داشت. دکتر مصدق همکاری با شرکت نفت ایران و بریتانیا را متوقف کرد و کارشناسان و مدیران این شرکت ناچار به ترک ایران شدند. دولت بریتانیا از ایران به شورای امنیت سازمان ملل متحد شکایت کرد. شورا رسیدگی به این شکایت را به دیوان بینالمللی دادگستری (دیوان لاهه) ارجاع کرد. دکتر مصدق دادگاه بینالمللی را برای رسیدگی به این مسئله که امری مربوط به حق حاکمیت ایران بود صالح ندانست. دیوان نیز بالاخره به عدم صلاحیت خود رای داد. بدین ترتیب بریتانیا و شرکت نفت ایران که نتوانستند از مجراهای قانونی بینالمللی با ملی شدن نفت ایران مقابله کنند به اقدام در ایران پرداختند. مخالفان مصدق در ایران را متشکل و هماهنگ کردند و با صرف پول، چهرههایی را که در آغاز نهضت ملی شدن نفت با مصدق همراه بودند، به چالش با او کشاندند. هدف بریتانیا و شرکت نفت ایران برکناری مصدق به صورتی دنیا پسند و از طریق مجلس شورای ملی و افزایش فشار داخلی بود. دکتر مصدق توانست در مقابل این فشارها نیز پایداری کند. طبق قرارداد ۱۹۳۳، شرکت نفت ایران و انگلیس انحصار نفت ایران را در دست خود داشت. اما این فعالیت پر سود مدتها مورد نظر شرکتهای نفتی آمریکایی نیز بود و آنها منتظر بودند که امکانی برای ورود به عرصه نفت ایران پیدا کنند. در تحولات تاریخی دهههای ۲۰ و ۳۰ ش. ایران، دولتهای بریتانیا و سپس آمریکا نقش بسیار مهم ولی در عین حال متفاوتی بازی کردند. بزرگترین دغدغه بریتانیاییها در ایران، منافع مالی یا به عبارت دیگر، منابع نفتی بود. پیشینه حضور بریتانیاییها در ایران موجب نفوذ آنها در لایههای مختلف اجتماع و سیاست ایران شده بود و به خطر افتادن منافع آنان در حقیقت منافع گره خورده برخی ایرانیها را نیز به خطر میانداخت. در مقابل، حضور آمریکاییها در ایران، تازه بود. نفت ایران در اندازهای نبود که برای آمریکا حیاتی باشد. به همین جهت نیز آمریکا تا سال ۱۳۳۲ ش. (۱۹۵۳ میلادی) هوادار ملی شدن نفت ایران بود. مهمترین دلیل آن افزایش بیسابقه کمکهای مالی دولت آمریکا در دوران نخستوزیری مصدق به ایران بود. ولی بریتانیاییها برای همراه کردن آمریکاییها در مورد کودتا سعی در قوی جلوه دادن احتمال به قدرت رسیدن کمونیستها داشتند. (ویلبر ، ۲۰۱۴ , aug,17) اسناد منتشر شده وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا به خوبی نشان میدهد که آمریکاییها در ایران بیش از هر چیز نگرانیهای ژئواستراتژیک داشتند. این اسناد نشان میدهند که حضور شوروی در همسایگی ایران، حساسیت ویژهای در دولتهای آمریکا پس از جنگ جهانی (هری ترومن و دوایت آیزنهاور) ایجاد کرده بود. دست کم سه سال پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، آمریکاییها برنامه جامعی برای مقابله با”تهدید کمونیسم” در ایران داشتند. یرواند آبراهامیان در کتاب خود این دیدگاه رایج را که کودتا را در چهارچوب جنگ سرد تحلیل میکند به چالش کشیده و در برابر آن شالوده تحلیل خود را بر پایه مناقشه امپریالیسم-ناسیونالیسم و اقتصاد توسعه یافته-اقتصاد مبتنی بر صادرات مواد خام، قرار میدهد و در این راه از اسناد منتشر شده شرکت نفت ایران و انگلیس و وزارت امور خارجه بریتانیا بهره میبرد. در واقع کشمکش اصلی و حل ناپذیر میان ایران و بریتانیا در مناقشه نفتی بحث کنترل بود و آمریکا نیز از ابتدا در این زمینه با بریتانیا همدست بود. در این راستا سیاست دولتهای آمریکا و بریتانیا پذیرش لفظی ملی شدن صنعت نفت در نظر و تداوم کنترل ارسال نفت به بازارهای جهانی در عمل بود
در دوران ریاست جمهوری هری ترومن، تلاشهای دولت محافظه کار وینستون چرچیل در بریتانیا برای همراه ساختن آمریکا در تغییر دولت ایران نتیجه نداد و اسناد منتشره نشان میدهند که برنامه آمریکا در این دوره مشروط به حمله شوروی یا به قدرت رسیدن حزب توده در ایران بودهاست. اما پس از روی کار آمدن دولت جمهوریخواه ژنرال دوایت آیزنهاور سیاست آمریکا به سمت اقدام پیشگیرانه رفت و از این پس بود که پول و مأموران مخفی آمریکا به ایران سرازیر شدند. بریتانیا به دلیل نیاز به جلب مشارکت شاه و نیز به دلیل بسته بودن سفارت بریتانیا در ایران نیازمند به همراه کردن آمریکا در کودتا بود. (ویلبر ، ۲۰۱۴ , aug,17)
برای انجام کودتا برادران دالس (جان فاستر دالس و آلن دالس) که در دولت آیزنهاور به عنوان وزیر خارجه و رئیس سیا حاضر شدند به عنوان مهرههای طرف مشورت بریتانیا به آیزنهاور یادآوری کنند که آماده نجات ایران از دامن کمونیسم باشد. آنها همچنین به چرچیل نیز خبر دادند که آماده کودتا باشد. رهبری عملیات به عهده افسری با تجربه به نام کرمیت روزولت گذاشته شد. روزولت در آن زمان ۳۷ ساله و رئیس بخش آسیا- خاور نزدیک سازمان سیا بود. سر اردشیر ریپورتر (اردشیر جی) مجری دستورهای وزیر جنگ وقت بریتانیا، وینستون چرچیل، بود. بعدها چرچیل، به عنوان نخستوزیر وقت بریتانیا، نقش سرنوشتسازی در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ایفا کرد. در ایران دوران کودتای ۲۸ مرداد، قبل و بعد از جنگ دوم جهانی، سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا به ریاست اردشیر جی که به عنوان رئیس شبکه اطلاعاتی بریتانیا در ایران (بعد از جنگ دوم جهانی) بود بر حوادث مهمی تأثیر نهاده و نقش اصلی و تعیینکننده داشت. (فردوست ، ۱۳۶۹ : ۴۷)
مقدمات کودتای ۲۸ مرداد:
با شدت گرفتن اختلافها بر سر وزارت جنگ، مصدق در روز ۲۵ تیر ۱۳۳۱ از قدرت کناره گرفت اما حمایت بیسابقه روحانیت به رهبری آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی از مصدق باعث یک شورش عمومی بر ضد قوام شد. در نتیجه شاه او را برکنار کرده و مصدق در رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با اختیارات بیشتر به قدرت بازگشت. از این زمان فضلالله زاهدی (بازنشسته ارتش) خود را به عنوان اپوزیسیون دولت مطرح کرد. (میرفطروس ،۱۴، نوامبر ۲۰۰۹)
جلب همکاری شاه علیه نخستوزیر قدرتمندش کار آسانی نبود. زیر او در آن دوران چنان متزلزل و مشکوک بود که تصور میکرد بریتانیا در ظاهر علیه مصدق موضع میگیرد ولی در اصل میخواهد خود او را از سلطنت ساقط کند. شاه در ۳۱ اردیبهشت ۱۳۳۲ (۲۱ مه ۱۹۵۳)، به منابع سفارت آمریکا در تهران گفت: ” انگلیسیها خاندان قاجار را بیرون انداختند و پدرم را سر کار آوردند. آنها پدرم را بیرون انداختند و میتوانند من را هم بیرون بیندازند” و “اگر انگلیسیها میخواهند که من بروم، باید فوراً بدانم تا بی سر و صدا بروم”. به همین دلیل از امضای فرمان عزل مصدق و انتصاب سرلشکر فضلالله زاهدی به نخستوزیری طفره میرفت. سازمانهای جاسوسی آمریکا و بریتانیا اشرف پهلوی، اسدالله رشیدیان (عامل بریتانیا) ونورمن شوارتسکف (پدر) را برای جلب رضایت شاه فرستادند اما شاه اراده و جرئت اقدام علیه مصدق را نداشت. (فتاحی ،بی بی سی، ۱ مرداد ۱۳۹۶.)
در این میان شاه به وضوح در پاسخ به درخواست مخالفین، از لزوم برکناری دولت از روشهای قانونی سخن میگفت. مصدق به صورت یک شخصیت محبوب و بینالمللی درآمده بود و شاه نیز از همین مسئله هراس داشت. (میرفطروس ،۱۴، نوامبر ۲۰۰۹) هراس از تشکیل یک حکومت جمهوری همان چیزی که در پشت جلد قرآن از مصدق بر عدم آن سوگند گرفته بود که در هر شرایطی به این کار دست نزند. این هراس بعد از چند اتفاق و رویداد مهم از جمله درگیری احزاب در ۲۳ تیر و رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به او هشدار داد تا کار را تمام کند.
سازمانهای جاسوسی آمریکا و بریتانیا، شاه جوان را یک “ساقه نازک” توصیف میکردند که به گونهای آزارنده به تعهد و تضمین حمایت آنان نیاز داشت. اما حمایت همین ساقه نازک برای انجام کودتا اهمیت حیاتی داشت. زیرا ارتش ایران بدون رضایت شاه توان موفقیت نداشت. کرمیت روزولت در نامهای ناامیدانه به واشینگتن نوشت که بدون رضایت شاه کودتا فایدهای نخواهد داشت و خواستار فشار درحد نهایی شد. زیرا در صورت سرنگون مصدق، نخستوزیر بعدی بدون پشتیبانی شاه توان اداره کشور و حل بحران نفت با بریتانیا را نداشت (فتاحی ،بی بی سی، ۱ مرداد ۱۳۹۶.) از سوی دیگر، آمریکا و بریتانیا چنان به کنار زدن محمد مصدق مصمم بودند که در نظر داشتند در صورت عدم حمایت شاه از نقشه کودتا، او را از تخت سلطنت ساقط کرده و شاهزاده غلامرضا پهلوی را بر تخت بنشانند. لوی هندرسون سفیر وقت آمریکا در تهران به شاه هشدار داد که بدون همکاری او نیز کودتا انجام خواهد شد و در این صورت، آمریکا و بریتانیا دیگر از دودمان پهلوی حمایت نکرده و این سلسله منقرض خواهد شود. هنگامی که شاه بالاخره فرمان عزل مصدق و انتصاب زاهدی به نخستوزیری را امضا میکند روزولت و همکارانش در سطر اول سند گزارش سیا به حروف انگلیسی مینویسند: الحمدالله و سپس میگویند فشارها بالاخره مؤثر واقع شد. (فتاحی ،بی بی سی، ۱ مرداد ۱۳۹۶) رهبری عملیات به عهده افسری با تجربه به نام کرمیت روزولت گذاشته شد. روزولت در آن زمان ۳۷ ساله و رئیس بخش آسیا-خاور نزدیک سازمان سیا بود. او با یک پرواز به بیروت رفت و از آنجا با اتومبیل از طریق بیابانهای سوریه و عراق با نام مستعار “جیمز لاکریج” وارد ایران شد. در آن زمان همه چیز برای اجرای کوتا آماده بود. حزب توده که ارتباطاتی با نزدیکان محمد مصدق برقرار کرده بود، از چند هفته پیش خبر وقوع یک کودتای نظامی را به دست آورده و گزارش کرده بود.در همین حال ژنرال نورمن شوارتسکف (پدر) با مبالغی پول نقد به بهانه مأموریت در لبنان و مصر و پاکستان وارد ایران شد و با شاه ملاقات کرد. رابط بریتانیایی یعنی شاپور ریپورتر نیز با شاه ملاقاتی داشت و از طریق او به شاه پیام داده شد که آمریکا و بریتانیا قصد کودتا دارند و وحشتی از این کار ندارند. شاه با تکان دادن سر با قصد آنان موافقت کرد. در آن دیدار مهم ژنرال نورمن شوارتسکف به شاه اطلاع داد که افسر جوان فرمانده کودتا (روزولت) نیز قصد دیدار با او را دارد. شاه اظهار نگرانی کرد و درخواست کرد که این دیدار محرمانه باشد تا دیگران به این قضیه پی نبرند و به مصدق گزارش ندهند. دیداری که بعدها در یک شب در اتومبیل روی داد و روزولت زیر پتویی پنهان و در همان حال با شاه مذاکره کرد. خلع دکتر مصدق به وسیله انجام کودتا یک بار هم قرار بود در سال ۱۳۳۱ بیفتد. اما مصدق متوجه شد و با تعطیل کردن سفارت بریتانیا در تهران و اخراج تمام دیپلماتهای بریتانیایی، این برنامه را ناکام گذاشت. غروب روز ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ گروهی از افسران سیا در ویلای امنی در تهران گردهم آمدند. قرار بود در نیمه شب آن روز رمز عملیات آژاکس با عنوان «حالا دقیقاً نیمه شب است» به صورت رمز از رادیو بیبیسی فارسی اعلام شود. عملیات آژاکس در ۴ مرحله انجام میشد:
۱-تبلیغات منفی در مساجد، جراید، خیابانها توسط شبکه بدامن علیه مصدق به خاطر روابط نزدیکانش با حزب توده و شوروی. ۲- خلع مصدق از نخستوزیری با فرمان شاه. ۳- تظاهرات گروههای از مردم به نفع شاه و سلطنت. ۴- ظاهر کردن پیروزمندانه سرلشکر زاهدی به عنوان نخستوزیر جدید از سوی شاه.
سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) اسناد تازهای را در ارتباط با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ منتشر کرده که نشان میدهند دولت آمریکا قصد داشت در صورتی که کودتا علیه دولت دکتر محمد مصدق شکست بخورد، در ایران یک جنگ چریکی دامنهدار به راه بیندازد. این سند «به کلی سری» که در سال ۱۹۵۳ در وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا تنظیم شده، حکایت از آن دارد که آمریکا تا چه اندازه نگران آن بود که کودتا برای سرنگونی دکتر مصدق با ناکامی مواجه شود. این سند همچنین اثبات میکند که طرحی در جریان بود تا با افزایش حضور نظامی آمریکا در منطقه و ایجاد یک نیروی چریکی ضد کمونیست در جنوب ایران، حرکتی برای بیثبات کردن دولت مصدق آغاز شود.( ۲۳ June ۲۰۱۴ ، BBC Persian.)والتر اسمیت معاون وزیر خارجه وقت به کاخ سفید اطلاع داد که سازمان سیا برای مقابله با این احتمال، آماده شدهاست تا در صورت شکست کودتا یک جنگ چریکی دراز مدت و دامنهدار علیه اعضای حزب توده و دیگر فعالان سیاسی در ایران به راه بیندازد. اسمیت در این یادداشت نوشتهاست: «تا امروز سیا موفق شده ده نفر را با دستگاههای گیرنده و فرستنده رادیویی در نقاط مختلف ایران بگمارد تا در صورت لزوم با این سازمان تماس برقرار کنند. عده دیگری هم برای پیوستن به آنها تعلیم میبینند.»
در همان حال، در پایگاه ویلوس فیلد در لیبی که در آن زمان در اختیار آمریکا بود اسلحه و مهمات برای این منظور انبار شده بود. به گفته اسمیت این مقدار اسلحه و مهمات برای مسلح کردن ده هزار نفر کفایت میکرد. او میگوید که این تجهیزات میتوانستند در عرض سه تا چهار هفته به ایران برسند. اسلحه و مهمات قرار بود در تهران و تبریز همراه با محمولههای مخفی طلا و پول نقد به دست افراد خاصی برسد. سیا طرحی هم برای اداره چریکهایش توسط هشت گروه سه نفره تهیه کرده بود. در عین حال، قرار بود دهها هواپیمای آمریکایی هم در جنوب ترکیه مستقر شوند و یک نیروی کوچک از نفرات و شناورهای آمریکایی هم قرار بود در نزدیکی بصره در جنوب عراق استقرار بیابند تا از پراکنده شدن کمونیستهای فراری در منطقه جلوگیری کنند. ارتش آمریکا مصمم بود تا از یک پایگاه نظامی در ظهران در عربستان سعودی هم سود بجوید.
نقشه کودتا با همکاری بریتانیا و آمریکا طرح شد و پس از چندبار تجدید نظر و مشورت با عناصر اصلی به تصویب رسید. نقشی که برای شاه در نظر گرفته شده بود امضای فرمان عزل مصدق و نیز امضای فرمان نصب سرلشکر زاهدی به نخستوزیری بود شاه در واقع دو ورقه سفید را امضاء کرده بود تا کودتاگران آنچه لازم است بر بالای امضای او بنویسند. در ۲۵ مرداد دکتر مصدق که صدور فرمان عزل را خلاف روح قانون اساسی مشروطه و پادشاهی مشروطه دانست و متوجه کودتای شاه علیه خود شد در برابر این کودتا مقاومت کرد. این حرکت، منجر به فرار شاه به عراق شد. در ۲۵ مرداد کودتایی که سازمانهای اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا طرح کرده بودند آغاز شد.
فرمان عزل را یک ساعت بعد از نیمه شب ۲۵ مرداد نعمتالله نصیری رئیس گارد سلطنتی (گارد جاویدان) با همراهی تانک و زرهپوش از سعدآباد به خیابان کاخ (خیابان فلسطین کنونی) آورد تا در منزل دکتر مصدق به او ابلاغ کند. مصدق که با تلفن از حرکت این گروه باخبر شده بود فرمان را گرفت و رسید داد و نیروی محافظ مقر او بلافاصله نصیری و نیروی همراه او را بازداشت کردند. شاه که قبلاً به کلاردشت رفته بود با شنیدن خبر به رامسر رفت و از آنجا با هواپیما به بغداد و سپس به رم پرواز کرد. صبح ۲۵ مرداد خبر اقدام نصیری در شهر منتشر شد و همه دانستند که کوششی برای برکناری مصدق صورت گرفت و ناموفق بود. کودتای ۲۵ مرداد شکست خورده بود. در روز ۲۵ مرداد لوی هندرسون، سفیر وقت آمریکا در ایران در تعطیلات بسر میبرد. او پس از نافرجام بودن این کودتا فوراً به تهران برگشت و در ۲۷ مرداد به دیدار مصدق رفت تا برای مصدق دام پهن کند. او از دستاندرکاران اصلی کودتا بود ولی در ظاهر بر عدم دخالت در امور داخلی ایران تأکید داشت. هندرسون در گزارش رسمی خود به واشینگتن نوشت که این دیدار آرام بوده ولی اسناد فاش شده نشان دادند که این دیدار پرتنش بوده و بهطور ناگهانی به پایان رسیدهاست. در این دیدار، هندرسون به مصدق هشدار داد که ادامه اصرارش به باقی ماندن در سمت نخستوزیری به نفع ایران نیست. مصدق نیز از گفته هندرسون به شدت عصبانی شد و پاسخ داد که: او حق دخالت در امور داخلی ایران را ندارد. هندرسون نیز مصدق را تهدید کرد که: اگر نظم و آرامش را به خیابانها برنگرداند و حملات تظاهرکنندگان ملی یا چپگرا به شهروندان و مراکز آمریکایی در ایران متوقف نشود، کمکهای مالی و فنی واشینگتن به ایران به خطر خواهد افتاد و کاخ سفید، مصدق را به عنوان نخستوزیر ایران به رسمیت نخواهد شناخت. در واکنش به این تهدید، مصدق تجمعات عمومی را ممنوع اعلام کرد و طرفداران خود را از خیابانها خارج کرد. (فتاحی ،بی بی سی، ۱ مرداد ۱۳۹۶) رئیس دفتر تیمسار فضلالله زاهدی که از اعضای سازمان نظامی حزب توده ایران بود، برنامه کودتا را سه روز پیش از کلید خوردن کودتای ۲۸ مرداد به حزب توده ایران اطلاع داده بود. (بیبیسی فارسی، ۵ شهریور ۱۳۹۰) از این روی حزب توده شروع به سازماندهی تظاهرات در تهران و شهرستانها به نفع محمد مصدق کرد. در این بین گروهی نیز به شایعه پراکنی و اقدامات تندروانه از قبیل تهدید روحانیون و توهین به مقدسات اسلامی و درخواست الغای سلطنت و حتی رئیسجمهور شدن مصدق را مطرح کردند. مصدق که تظاهرات را در خدمت طرفداران سلطنت میدانست، دستور جلوگیری از تظاهرات را به پلیس و ارتش ابلاغ کرد. از ساعات اولیه صبح ۲۸ مرداد جمعیتی از سمت جنوب به سمت مرکز شهر تهران به راه افتادند. عوامل کودتا با پیگیری و خرج کردن مبلغ زیادی پول نیروهایی از اوباش و زنان محلات مختلف (مانند پری بلنده) را همراه کردند و صبح روز چهارشنبه ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ خیابانهای تهران شاهد حرکت این نیروها و نیروهای نظامی بود. که تا بعد از ظهر خیابانها در کنترل افرادی بود که به طرفداران مصدق حمله میکردند. دفترهای احزاب و نشریات طرفدار مصدق یا حزب توده غارت شد و به آتش کشیده شد. با شروع تظاهرات، گروههایی از مردم نیز تحت تأثیر این جو به صف شعاردهندگان علیه مصدق پیوستند و از سوی دیگر، نظامیانی که با دریافت پول به شرکت در کودتا رضایت داده بودند، همراه جمعیت شدند. اسناد منتشر شده در آمریکا نشان میدهد که در همین زمان، بیشتر مقامهای ارشد نظامی و حتی خود فضلالله زاهدی مخفی شده یا به آمریکاییها پناه برده بودند. به هر روی، ساعاتی پس از ظهر، درگیری بین طرفداران و مخالفان مصدق به اطراف خانه او کشیده شد. عده اندکی از نظامیان وفادار به مصدق با همه توان در برابر یورش جمعیت و نظامیان حامی کودتا مقاومت کردند اما تصرف ساختمان رادیو، پایان واقعی ماجرا بود. در ساعات پایانی روز، مقاومت در اطراف خانه نخستوزیر هم شکسته شد، جمعیت خانه مصدق را غارت کردند و او از طریق بام خانهاش جان به در برد. از نخستین دقایق صبح روز ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ مأمورین فرمانداری نظامی، رکن دوم و اداره کل شهربانی دست به بازداشت عده زیادی از همکاران محمد مصدق، اعضاء جبهه ملی، نمایندگان مستعفی و روزنامهنگاران و اعضاء حزب توده زدند. از طرف سرلشکر فضلالله زاهدی اعلامیهای صادر و متذکر شد «در حفظ جان دکتر مصدق از هیچ گونه اقدامی کوتاهی نخواهد شد. از این رو مقتضی است ظرف ۲۴ ساعت خود را به شهربانی معرفی نماید». زاهدی فرمانده کودتا به محمدرضا شاه تلگرافی زد و از وی خواست تا به ایران بازگردد، شاه نیز در جواب فضلالله زاهدی اعلام کرد بیدرنگ به ایران بازمیگردد. در روز ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ در تمام شهرهای ایران حکومت نظامی برقرار شد. دکتر مصدق در روز ۲۹ مرداد خود را به زاهدی تسلیم کرد و بازداشت شد. فرمانداری نظامی به ریاست سرتیپ تیمور بختیار به تعقیب و دستگیری و شکنجه مخالفان پرداخت مذاکرات نفت با شرکت نفت ایران و انگلیس و چند شرکت آمریکایی و اروپائی شروع شد که در آخر به قرارداد کنسرسیوم منجر شد. کمکهای مالی آمریکا به دولت ایران رسید و در تقویت حکومت تازه مؤثر افتاد. در سال ۲۰۰۰، مادلین آلبرایت به تأیید نقشآفرینی آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ایران پرداخت. در سال ۲۰۰۹ نیز، باراک اوباما نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد را تأیید کرد(Iran coup,2009,06,08) بااین حال هیچکدام از مسوولین این کشور تاکنون به عذرخواهی رسمی از مردم ایران، برای این کودتا، نپرداختهاند، ولی لحن باراک اوباما و مادلین آلبرایت به عذرخواهی نزدیک بود.) ,۱۹۰۸, ۲۰۱۳. Deutsche Welle , (جک استراو، وزیر امور خارجه پیشین بریتانیا تنها مقام رسمی این کشور بود که در طول این سالها با اشارهای گذرا به نقش این کشور در کودتای ۲۸ مرداد، آن را از موارد بارز مداخله بریتانیا در امور داخلی ایران خواند.
حادثه ۱۵ خرداد و قیام تاریخی مردم ایران:
روزنامه قانون: ۱۵ خرداد را می توان، نقطه عطفی درتاریخ معاصرایران و یادگاری از پیوند توده های مردم کشور دانست.۱۰سال بعد از کودتایی که حکومت قانونی ایران را ساقط کرده بود و دورانی پر ازخفقان وسانسور، ۱۵ خرداد به نقطه عطفی بزرگ در تاریخ معاصر ایران تبدیل شد. قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی دراولین دوره مجلس شورای ملی به منظور تشکیل شوراهای استان وشهرستان به تصویب رسیده و تا زمان نخست وزیری اسدا… علم این قانون بدون تغییر مانده بود.قانون مذکور در ۱۴مهر ۱۳۴۱با ۹۲ ماده و۱۷ تبصره ازتصویب کابینه امیراسدا… علم گذشت وخبرآن در ۱۶مهردرروزنامههای کیهان واطلاعات منتشرشد.برخی معتقد بودند که شاه در پوشش تصویب این لوایح، اهداف متفاوتی را دنبال میکرد. او میخواست علاوه بر سنجش میزان حساسیت علما و توان مذهبی مردم، روحانیت و جریان مذهبی را در یک زورآزمایی کنار بزند تا مجبوربه محافظه کاری در برابر آنان نباشد.به همین منظور بود که شاید مطبوعات رسمی کشور با تیترهای درشت به انعکاس تصویب این لوایح و اخبار مربوط به آن پرداختند. تصویب این لایحه، اعتراض علما را برانگیخت و در پايان مقررشد که با ارسال تلگراف هایی به شاه، خواهان لغو فوری تصویبنامه مذکور شوند.در ۷ آذر ۱۳۴۱ تحت فشارهای مردمی علم به عنوان نخست وزیر وقت در تلگرافی، لغو مصوبه ایالتی و ولایتی را اعلام کرد.
انقلاب سفید
در دی ۱۳۴۱ ، طرحی جدید توسط شاه با عنوان ” انقلاب سفید یا انقلاب شاه و میهن” با اصولی ۶گانه اعلام شد. این منشور ۶ مادهای شامل اصلاحات ارضی برای الغای نظام ارباب و رعیتی، ملی کردن جنگلها و مراتع، فروش کارخانههای دولتی به بخش خصوصی، سهیم شدن کارگران در سود کارخانهها، اعطای حق رای به زنان و ایجاد سپاه دانش میشد. شاه از مردم درخواست کرد که به پای صندوقها آمده و بهآن رای بدهند.
طرح انقلاب سفید، با مخالفتهایی از سوی جبههملی ایران و همچنین محافل مذهبی، روبه رو شد. در فاصله کمتر از یک دهه پس ازکودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، روابط شاه و روحانیون، مسالمتآمیز بود ولی اتخاذ این طرحها و همچنین به رسمیت شناختن دولت اسرائیل توسط حکومت وقت، بر این دوره کوتاه از روابط حسنه شاه و علما، مهر پایان زد. در میان معترضان، چهره مخالف جدیدی به نام روح ا… موسوی خمینی خود را در اذهان،مطرح می ساخت.این روحانی مجتهد درمدرسه معروف فیضیه قم به تدریس فلسفه و فقه می پرداخت.وی سخنرانی های انتقادی خودرا ازسال ۱۳۴۱آغاز کرده بود و در آن هنگام، حدود ۶۰ سال داشت.در آن زمان امام (ره) این اصلاحات را بیش از هر چیز به سود شاه و سلطنت او و زمینهاي برای نفوذ بیشتر آمریکا و اسرائیل به ایران میدانست. بنابراین او در نشست علمای قم، خواهان تحریم رفراندوم شد.در پايان در همهپرسی ۶ بهمن ۱۳۴۱ ،۶ اصل انقلاب سفید به آرای ملت ایران گذاشته شد و ملت، ۵۵۹۷۱۱ رای موافق و ۴۱۱۵ رای مخالف به صندوقها ریختند.
اما مبارزه تمام نشده بود. در حالی که از یک سو امام، مردم ایران را به مبارزه منفی علیه حکومت فرامی خواند، شاه نیز در ۲۳ اسفند ۱۳۴۱در سخنانی تند، کسانی راکه رفراندوم را تحریم کرده بودند، به سرکوب و شدت عمل تهدید کرد.در مقابل امام خمینی (ره) در بیانیه ای، نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد و در همان بیانیه انقلاب سفید شاه را به انقلاب سیاه تشبیه کرد.
روزدوم فروردین سال ۱۳۴۲، سالگرد شهادت امام جعفرصادق (ع) طبق معمول مجالس بسیاری به همین مناسبت در قم برگزار شده بود.منزل امام (ره )در محله”یخچال قاضی” نیزمملوازعزاداران بودوشماری ازماموران مخفی با لباس شخصی نیز در جمعیت درصدد راهاندازی اغتشاش و هیاهو در مجلس بودند.امام (ره)،متوجه حضور مشکوک آنها شدو از طریق یکی از روحانیان هشدار داد که اگر تشنجها ادامه یابد، برای سخنرانی در حرم حضرت معصومه(س) حاضرخواهد شد و اینکار موجب دفع اهداف اغتشاشگرانه ماموران شد. عصرهمان روز به دعوت آیت ا… گلپایگانی ، مجلسی در مدرسه فیضیه قم برگزار شد. ماموران مذکور در اواسط سخنرانی، وارد شدند و طلاب را مورد حمله قرار دادند. زد و خورد بین طلاب و مامورین مخفی شدت گرفت. در این هنگام، نیروهای مسلح وارد درگیری شدند و گروه بسیاری از طلاب را زخمی و مجروح کردند. در فاصله میان حادثه مدرسه فیضیه وآغازماه محرم، یعنی دوم فروردین تا چهارم خرداد ۱۳۴۲، مبارزات خمینی در قالب صدور اعلامیههای متعدد بود اما با آغاز ماه محرم، اعتراضات رفتهرفته به یک قیام تبدیل شد.
۱۳ خرداد ، روز واقعه
روز ۱۳ خرداد سال ۴۲ که مصادف با روز عاشورا بود، امام در مدرسه فیضیه سخنان تاریخی خود را در اجتماع گروه زیادی از مردم قم و روحانیون و هیاتهای عزادار که از تهران و سایر شهرستانها به قم آمده بودند، ایراد کردند. امام در سخنرانی خود پس از بیان فجایع دلخراش کربلا، حمله عوامل شاه به مدرسه فیضیه در روز دوم فروردین ۴۲ را به واقعه کربلا تشبیه کرد که با شیون و زاری مردم حاضر توام شد و آن فاجعه را به تحریک اسرائیل دانست و رژیم شاه را دستنشانده اسرائیل معرفی کرد. ایشان افزود: ” اسرائیل نمیخواهد در این مملکت علمای اسلام باشد. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود مدرسه فیضیه را کوبید، ما را میکوبد، شما ملت را میکوبد و برای اینکه اسرائیل به منافع خود برسد، دولت ایران به تبعیت از اغراض و نقشههای اسرائیل به ما اهانت کرده و میکند”. ساواک که از جایگاه ویژه ماه محرم اطلاع داشت، پیش از آغاز آن، بسیاری از وعاظ را احضار و آنان را ملزم کرد که در محافل و مجالس:
- علیه شاه سخن نگوئید.
- علیه اسرائیل مطلبی نگوئید.
- مرتب به مردم نگویید که اسلام در خطر است.
امام سپس با اشاره به التزام گرفتن ساواک از وعاظ که به شاه و اسرائیل بدگویی نکرده و نگویند که اسلام در خطر است، اظهاركرد: “تمام گرفتاریها و اختلافات ما در همین سه موضوع نهفته است. اگر ما نگوییم اسلام در خطر است آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است آیا آن گونه نیست؟ اگر ما نگوییم اسرائیل برای اسلام و مسلمین خطرناک است آیا خطرناک نیست؟ و اصولا چه ارتباط و تناسبی بین شاه و اسرائیل است که سازمان امنیت میگوید از شاه صحبت نکنید، از اسرائیل نیز صحبت نکنید؟ آیا به نظر سازمان امنیت، شاه اسرائیلی است؟ امام با “غلط و مفتضح” خواندن رفراندوم اصلاحات ارضی، به تبلیغات سوء رژیم اشاره كرد و زندگی ساده و بیآلایش روحانیون را با زندگی تجملاتی و پر زرق و برق شاه و دولتمردان مقایسه کرد و او را از عوامفریبی و وابستگی به بیگانگان بر حذر داشت و خطاب به وی فرمود: ” من به شما نصیحت میکنم ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم. دست از این اعمال و رویه بردار. من میل ندارم که اگر روزی اربابها بخواهند که تو بروی، مردم شکرگزاری کنند. من نمیخواهم تو مثل پدرت شوی. نصیحت مرا بشنو، از روحانیت بشنو، از علمای اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را میخواهند، اینها صلاح مملکت را میخواهند. از اسرائیل نشنو، اسرائیل به درد تو نمیخورد، بدبخت، بیچاره! اگر ما نگوییم اسلام در خطر است آیا در معرض خطر نیست؟ اگر ما نگوییم شاه چنین و چنان است آیا آن گونه نیست؟. در سایر شهرهای ایران نیز، وعاظ بر بالای منابر، جنایات رژیم شاه را افشا و محکوم کردند. در تهران حجتالاسلام فلسفی در مسجد ترکها و در حضور هزاران نفر از حضار در مسجد و بیرون از آن، در سخنرانی مهمی، دولت علم را در ۱۰ ماده استیضاح کرد و آن را غیرقانونی دانست و خواستار سرنگونی آن دولت شد.
عزاداری حسینی سیاسی
مراسم عزاداری روز عاشورا و فردای آن روز، عملا به تظاهرات سیاسی علیه رژیم شاه تبدیل شد. در تهران دستههای عزادار در حالی که تصاویر متعددی از امام در دست داشتند و شعارهایی از قبیل “خمینی خمینی خدا نگهدار تو، بمیرد بمیرد دشمن خونخوار تو”، “خمینی بت شکن ! ملت طرفدار تو، میرود میرود دشمن خونخوار تو”،”مرگ بر این دیکتاتور” و… در خیابانهای تهران به راه افتادند. عزاداران از خیابانهای مرکزی شهر عبور کرده و در مقابل کاخ شاه (کاخ مرمر) شعارهای کوبندهای سر دادند
دانشجویان دانشگاه تهران نیز در روز یازدهم محرم به جمع تظاهرکنندگان پیوستند و با دادن شعارهایی به نفع امام و دکتر مصدق، شور و نشاط بیشتری به تظاهرات دادند. نیروهای انتظامی و نظامی بنا بر دستور، نظارهگر تظاهرات بودند و از هر گونه درگیری با عزاداران و یا بازداشت وعاظ و روحانیون خودداری میکردند و فقط موظف به تذکر به آنها در خارج از مجلس و تهیه فهرستی از اسامی آنها بودند. رادیو نیز در روزهای تاسوعا و عاشورا در ساعات مختلف گوشههایی از مراسم عزاداری و نوحه خوانی دستههای عزاداری تهران را که خالی از رنگ و بوی سیاسی بود، پخش میکرد. این اقدام گرچه برای رفع اتهام ضد مذهبی بودن رژیم صورت گرفت اما از نظر تودههای مذهبی و مخالفان سیاسی رژیم، به عنوان عقبنشینی رژیم در مقابل روحانیت تلقی شد.
بازتاب واقعه
بازتاب حوادث روزهای ۱۰ و ۱۱ محرم (۱۳ و ۱۴ خرداد) چنان گسترده و عمیق بود که حتی ساواک را وادار به اعتراف کرد.در پایان روز عاشورا و در حالی که تظاهرات عزاداران در روزهای بعد نیز ادامه داشت، کارشناسان ساواک گزارش مبسوط و جامعی از بازتابها و نتایج سخنرانی امام و دیگر وعاظ تهیه کردند. در گزارشی که در پرونده آقای فلسفی است، آمده: دو سخنرانی شیخ محمدتقی فلسفی در مسجد ترکها در روزهای یکشنبه و دوشنبه (۱۲ و ۱۳خرداد) هفته جاری، با انتشار اعلامیه خمینی، عکسهای متعدد و فراوان او در پایتخت و شعارهای کنایه داری که علیه شاه به نام “یزید و دستگاههای یزیدی” و مریدان یزید میداند، عکسالعمل شدیدی در بین توده مردم داشت. حملات دسته جمعی روحانیون و علماء روی منابر علیه شاه و دولت، حیثیت دستگاههای دولتی را پایین آورده و اگر حملات دسته جمعی ملاها و دستگاههای روحانی در دو ماه محرم و صفر ادامه یابد، به يقين سبب تهییج افکار عمومی خواهد شد و به تدریج نفوذ معنوی روحانیون و ملاها زیاد شده تا جایی که نفوذ کلام و اثر اعلامیه یا نشریات آنها ، حوادثی نظیر آنچه در مشروطیت ایران میگذشت، به وجود (خواهد) آورد.
صبح ۱۵ خرداد و خبر بازداشت
عزاداری مردم قم تا پاسی از شب ادامه داشت. اما پس از اینکه عزاداران به تدریج مساجد، خیابانها و کوچهها را ترک کرده و به خانههای خود بازگشتند، ماموران نظامی ساعت ۳۰: ۲ نیمه شب ۱۲ محرم ، برابر با ۱۵ خرداد ۴۲ ، به دور از چشم مردم و بدون سر و صدا از دیوار منزل امام بالا رفته و وارد منزل شدند و برای یافتن ایشان، همه حیاط، اتاقها و زیرزمینها را جستوجو کردند ولی امام را نیافتند.از اینرو به ضرب و شتم تنی چند از خدمه منزل که مانند شبهای قبل در حیاط بیتوته کرده بودند برآمدند تا مخفیگاه امام را نشان دهند. امام از آغاز ماه محرم تا آن شب به دلیل برگزاری مجلس روضه در منزل خود و کثرت رفت و آمد مردم، شبها را در منزل فرزندش آقا سیدمصطفی که مقابل منزل خود بود، میخوابید.
در همان هنگام امام برای ادای نماز شب از خواب برخاسته بود که سر و صدای ماموران را شنید. بلافاصله لباس پوشید و از در منزل خارج شد و خطاب به ماموران فریاد كرد: روحا… خمینی منم!چرا اینها را میزنید؟این چه رفتار وحشیانهای است؟چرامانند دزدان از دیوار به پایین میپرید؟. ماموران از بیم اطلاع مردم و احتمال درگیری با آنان به اندازهای هراسان بوده و عجله داشتند که حتی اجازه ندادند تا امام در میان راه وضو گرفته و نماز بخواند، از این رو ایشان مجبورشد تا تیمم کرده و در ماشین و در حال حرکت، نماز صبح را بهجا آورد.امام را مستقیما به سلولی انفرادی در باشگاه افسران تهران برده و در غروب همان روز به پادگان قصر منتقل کردند.
خبردستگیری امام در قم
لحظاتی پس از دستگیری امام، همسایهها با خبر شدند و چند دقیقه بعد گروه زیادی از مردم به طرف صحن مطهر حرکت كرده و به بازداشت ایشان اعتراض کردند. جمعیت زیادی در نخستین ساعات صبح روز ۱۵ خرداد، در حالی که از دستگیری امام به شدت ناراحت بودند و شعارهای “مرگ بر شاه،درود بر خمینی و ازجان خود گذشتیم، باخون خودنوشتیم:یا مرگ یا خمینی” میدادند،روانه منزل مراجع شده و سپس به دنبال حاج آقا مصطفی(فرزند ارشد امام) به طرف صحن مطهر حضرت معصومه(س) به حرکت درآمدند. مراجع و علمای طراز اول قم در منزل آیتا… گلپایگانی تشکیل جلسه دادندوباصدور اعلامیهای، دستگیری امام را تقبیح کرده و خواستار آزادی فوری ایشان شدند. تظاهرکنندگان پس از خروج از صحن و در حالی که زنان پیشاپیش مردان قرار داشتند، با رگبار مسلسل نظامیان مواجه شدند. برخی از مردم که به چوب و اسلحه سرد مجهز بودند، به نظامیان حمله بردند. درگیری و تیراندازی تا ساعت پنج بعدازظهر آن روز ادامه داشت و بر اثر آن صدها نفر از مردم بیگناه کشته یا مجروح شدند.هواپیماهای نظامی رژیم نیز برای ارعاب بیشتر مردم بر آسمان قم پرواز کرده و دیوار صوتی را شکستند.
خبر دستگیری امام در پایتخت
صبح همان روز خبر دستگیری امام به تهران رسید. دانشجویان دانشگاه تهران، کلاسها را تعطیل کرده و تظاهرات خیابانی کردند. بارفروشان تهران نیز از مرکز شهر به حرکت درآمدند و همراه با سیل جمعیت خشمگین که هر لحظه افزوده میشد به سمت کاخ مرمر، اداره رادیو واقع در میدان ارک، اداره تسلیحات ارتش در میدان توپخانه و… حرکت کردند، اما با آتش گلوله و رگبار مسلح نظامیان که در میادین و نقاط حساس مرکزی شهر مستقر بودند، مواجه شدند و به خاک و خون غلتیدند. مردم خشمگین که آماج حمله وحشیانه نظامیان قرار گرفته بودند، به ساختمانهای دولتی، پاسگاههای پلیس و اتومبیلهای نظامی حمله بردند. گروهی از مردم پیشوای ورامین پس از اطلاع از دستگیری امام در حالی که کفن پوشیده بودند، به سمت تهران حرکت کردند اما نظامیان مسلح در میان راه به آنان حمله کرده و قتل عام شدند. روز بعد نیز تظاهرات ادامه یافت که با مقابله شدیدتر نظامیان مواجه شد.سرانجام رژیم شاه با کشتار صدها نفر از مردم تظاهرات را سرکوب کرد.در شیراز و مشهد نیز تظاهرات وسیعی برپا شد که به درگیری با پلیس انجامید. در طول سه روز، دهها نفر از علما و روحانیون و وعاظ در تهران و شهرستانها دستگیر شدند.پس از فرو نشستن قیام، اسدا… علم نخستوزیر، در مصاحبهای با روزنامه هرالد تریبون در روز ۱۷ خرداد ۴۲ تهدید کرد که امام و برخی دیگر از علما، محاکمه نظامی خواهند شد و ممکن است حکم اعدام آنها صادر شود. شاه نیز دو روز بعد در سخنرانی، بیانات امام(ره) و تظاهرات مردم را به تحریک و پول بیگانگان جمال عبدالناصر دانست زیرا جمال عبدالناصر در آن زمان به دلیل همکاری شاه و اسرائیل، روابط خصمانهای با شاه داشت.در این راستا رسانههای رژیم ادعا کردند که شخصی به نام عبدالقیس از بیروت با هواپیما وارد فرودگاه مهرآباد شده و در گمرک مهرآباد حدود یک میلیون تومان پول از او به دست آمده و اعتراف کرده است که ناصر این پولها را برای افراد معینی در ایران فرستاده است. این ادعا مورد انتقاد بسیاری در داخل و خارج از جمله خیلی از نشریات خارجی واقع شد و رژیم هیچ دلیل و سندی در این خصوص ارائه نکرد.چند روز پس از دستگیری امام(ره)، دهها نفر از مراجع و علمای ایران به عنوان اعتراض به دستگیری امام و اعلام پشتیبانی از وی، به تهران مهاجرت کردند. بر اثر اعتراض علما و فشار افکار عمومی، سرانجام امام پس از دو ماه بازداشت در پادگان نظامی به منزلی در شمال شهر تهران منتقل شد و تحت نظر قرار گرفت.یک روز پس از انتقال امام (۱۲ مرداد) ،روزنامههای کثیرالانتشار کشور مطلبی را به دستور ساواک منتشر کردند تا در نظر مردم چنین وانمود کنند که انتقال امام از زندان به محل جدید به دلیل تفاهمی بوده که میان ایشان و مقامات انتظامی به وجود آمده است. این خبر شایعهای بیش نبود و امام بعدا پس از آزادی کامل و بازگشت به قم، در اولین فرصت در یک سخنرانی آن را به شدت تکذیب کرد.
آزادی امام
در روز ۱۱ مرداد ۱۳۴۲، سرلشکر حسن پاکروان، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور، به دیدار امام در پادگان عشرت آباد رفت و به وی اعلام داشت که او آزاد است. آنچه مشخص است و بسیاری نیز به آن اعتقاد دارند، این است که قیام ۱۵ خرداد را می توان سرآغاز انقلاب اسلامی ایران دانست. در مقدمه قانون اساسی جمهوری اسلامی آمده است:” اعتراض درهم کوبنده امام خمینی(ره) به توطئه آمریکایی”انقلاب سفید” که گامی در جهت تثبیت پایههای حکومت و تحکیم وابستگیهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران به امپریالیزم جهانی بود، عامل حرکت یکپارچه ملت شد و متعاقب آن، انقلاب عظیم و خونبار امت اسلامی در خرداد ماه ۱۳۴۲ که در حقیقت نقطه آغاز شکوفایی این قیام شکوهمند و گسترده بود، مرکزیت امام را بهعنوان رهبری اسلامی تثبیت و مستحکم كرد و باوجود تبعید ایشان از ایران در پی اعتراض به قانون ننگین کاپیتولاسیون (مصونیت مستشاران آمریکایی) پیوند مستحکم امت با امام همچنان استمرار یافت و ملت مسلمان و به ویژه روشنفکران متعهد و روحانیت مبارز راه خود را در میان تبعید و زندان، شکنجه و اعدام ادامه دادند.
قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ زمینه ساز انقلاب اسلامی:
تفاوت اساسی قیام و انقلاب، در ایدئولوژی و معنا و جایگاه تاریخی آنهاست. بدین ترتیب که، هدف قیام اجتماعی برخلاف انقلاب، تخریب و بازسازی سیاسی و اجتماعی یک جامعه نیست; بلکه به صورت غیر مستقیم بر نهادهای سیاسی و اجتماعی تاثیر می گذارد و به طور اساسی، به معنی اعتراض خشونت آمیز به وضعیت موجود است. (بشیریه، ۱۳۷۲: ۱۱-۱۵) با این حال قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲، تغییرات بنیادینی در ساختار سیاسی – اجتماعی ایران ایجاد کرد و زمینه های پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ را آماده ساخت. پس از تعریف قیام، بایستی به شرایط تاریخی دوره ای که به قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲ منجر شد، پرداخت و سپس خاستگاه، انگیزه ها و اهداف، ماهیت ، فرایند و نتایج و پیامدهای این قیام خونین را تبیین کرد. زیرا قیام پانزده خرداد تاثیرات عمیقی بر ساختار سیاسی – اجتماعی و فکری – فرهنگی ایران گذاشت و به تعبیر امام (ره) “قیام ۱۵ خرداد اسطوره قدرت ستمشاهی را در هم شکست و افسانه ها و افسون ها راباطل کرد”. (امام خمینی، ۱۳۷۱ : ۱۶۵)
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و استقرار دوباره رژیم شاه، رفته رفته حکومت مطلقه و استبدادی شاه تحکیم و تثبیت شد. در این رابطه، حمایتهای بیدریغ آمریکا از سیاستهای ضد مردمی شاه و فشار و اختناق حاکم بر جامعه که به وسیله ساواک صورت می گرفت، نقش اساسی داشت. اما در سال ۱۳۳۹، همزمان با تحولاتی که در صحنه سیاست بین الملل رخ داد، رژیم شاه ناچار به تغییر صوری سیاستهای خود گردید و برخلاف میل باطنی خویش و فقط برای تظاهر به دمکراسی، نظام فرمایشی دو حزب دولتی موافق و مخالف، یعنی “ملیون” و “مردم” را راه انداخت. با پیروزی جان اف. کندی، نامزد حزب دمکرات در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، سیاستهای داخلی و خارجی آن کشور، در آستانه دگرگونی خاصی قرار گرفت. زیرا کندی در پی آن بود که برای جلوگیری از قیامهای مردمی در کشورهای جهان سوم که احتمال سرنگونی رژیمهای وابسته به بلوک غرب، بویژه آمریکا را به دنبال داشت، رهبران این کشورها را به اجرای برنامه های اصلاحی خود، تشویق و ترغیب نماید. دکترین ” انقلاب از بالا”ی روستو، معاون امنیت ملی کندی، شالوده این اصلاحات را تشکیل می داد. همگام با دیگر کشورهای جهان سوم، این اصلاحات در قالب”فضای باز سیاسی کندی”! “اصلاحات ارضی”، “لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی” و “انقلاب سفید”! در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی – حقوقی و اجتماعی، در ایران اجرا شد. اوج این برنامه های بنیان برافکن در “انقلاب سفید” که “انقلاب شاه و مردم”! نیز نام گرفت، تجلی یافت. این برنامه به اصطلاح انقلابی، در صدد تخریب بنیانهای فرهنگی – اجتماعی ایران و مبارزه با فرهنگ مذهبی مردم ایران و به بیان دقیق تر، “اسلام زدایی” بود. چون این برنامه ها با شرایط داخلی ایران سازگاری نداشت، موج بی ثباتی، نا آرامی و اعتراض مردم مسلمان ایران به رهبری نیروهای مذهبی که در راس آنها امام (ره) قرار داشت را برانگیخت. این نا آرامی و اعتراض، در نهایت منجر به قیام پانزده خرداد، در شهرهای بزرگ کشور، بویژه تهران، اصفهان، شیراز، مشهد، تبریز، و . . . شد. اگرچه این قیام از نقطه نظر نظامی بشدت سرکوب شد، لکن زمینه های فکری – فرهنگی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ را فراهم نمود. (علی بابابی، ۱۳۶۹ : ۶۲)
خاستگاه قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲
خاستگاه قیام از نقش و جایگاه روحانیت شیعه در جامعه ایران و پیروی مردم از آنها ناشی می شد. زیرا در طول یکصد سال اخیر تاریخ معاصر، روحانیت مبارز انقلابی به دلیل سیاستها و و برنامه های ضد اسلامی سلسله قاجار و خاندان پهلوی، توده های مردم مسلمان ایران را برعلیه آنها بسیج کرده بودند. در طول این یکصدسال، درک شیعه از مسایل سیاسی بتدریج دچار تحول شد و با سیاسی شدن افکار عمومی مردم، روحیه مبارزه جویی با نظامهای طاغوتی در سرلوحه حرکتهای آنها قرار گرفت. ابتدا قیام تنباکو بر علیه تسلط اقتصادی بیگانگان (انگلستان) شکل گرفت. سپس افکار عدالت جویانه و قانون خواهی در انقلاب مشروطیت و قانون اساسی مشروطه تبلور یافت. جنبش ملی شدن نفت نیز یک مبارزه ضد بریتانیایی بود که حیطه وسیعتری نسبت به قیام تنباکو داشت. بالاخره نهضت پانزده خرداد ۱۳۴۲، در کوران اقدامات تسلط جویانه آمریکا که در پوشش یک سری اصلاحات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی – حقوقی و اجتماعی انجام می شد، به وقوع پیوست و پایه های رژیم سلطنتی پهلوی را متزلزل کرد. در همه این جنبشهای سیاسی – اجتماعی روحانیت مبارز شیعه نقش اصلی را برعهده داشت و قیام اخیر، با تلاشهای مجدانه امام (ره) روی داد. (عنایت ، ۱۳۷۶: ۱۶۲ – ۱۴۴)
امام (ره) به عنوان یک مرجع و رهبر روشن ضمیر، تهاجم فکری و فرهنگی دشمنان اسلام را در موارد گوناگون بخوبی دریافته بود و سعی در زدودن آثار آن داشت: آسیبهایی که ناشی از تبلیغات فرهنگی رژیم شاه بود اعم از ؛ جدایی دین از سیاست، کوبیدن اسلام، ارائه مکتبهای پوشالی، انحرافی و فریبنده و دعوت مردم به آنها، ایجاد خودباختگی فرهنگی و ناامیدی از فرهنگ اسلامی، محو معنویت جامعه، ایجاد سلطه فرهنگی و اشاعه برتری باورهای غربی، ایجاد و گسترش روشنفکری غرب زده، پاشیدن بذر نفاق بین مسلمین، ایجاد شکاف و تفرقه بین حوزه و دانشگاه، ترویج فساد اخلاقی و . . . را در بر می گرفت. سلطه عوامل استعمار و دولتهای وابسته، ضربات جبران ناپذیری بر فرهنگ کشور وارد می ساخت که حضرت امام، آنها را در دو مقوله “تلاش برای حذف اسلام و اسلام شناسان از سر راه منافع استعمار” و “ایجاد نظام آموزش استعماری” دسته بندی نموده است. (صدیق اورعی،۱۳۷۳ : ۵۳-۵۰)
انگیزه ها و اهداف قیام پانزده خرداد
همان گونه که گفته شد، منشا و خاستگاه قیام پانزده خرداد اندیشه های روحانیت مبارز شیعه، به رهبری امام (ره) بود. در اندیشه ها و تفکر ایشان، تشکیل حکومت اسلامی و اجرای احکام اسلام جایگاه خاصی داشت. بر این اساس، پیاده شدن قوانین اسلام در حوزه های سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع از انگیزه های اصولی نیروهای مذهبی محسوب می شد. اما با توجه به تخطی رژیم شاه از حدود الهی و عدم اجرای احکام اسلام، امر به معروف و نهی از منکر، دفاع از سنتها و ارزشهای اسلامی، مقابله با برنامه های استعماری آمریکا و اسرائیل، مبارزه با حاکمیت و گسترش فرهنگ غربی که منافی با معیارهای فرهنگ اسلام ناب محمدی (ص) بود، از انگیزه های نسل جدید روحانیت، برای ورود به عرصه سیاسی کشور و وقوع قیام پانزده خرداد به شمار می رفت . (صدیق اورعی،۱۳۷۳ : ۱۴۷) امام خمینی در مرحله اول مبارزه خود، درصدد پیشگیری و کنترل حرکتهای ضد مذهبی رژیم شاه برآمد. اما هنگامی که این رژیم تهاجم همه جانبه خود را بر علیه امام و پیروانش آغاز کرد، شیوه دیگری برای مبارزه برگزید که همانا رویارویی با اصل نظام شاهنشاهی بود. انگیزه دیگر امام، مبارزه با صهیونیسم جهانی و عوامل داخلی آنها و صیانت از احکام اسلام و قرآن و حفاظت از استقلال کشور و جلوگیری از نفوذ بیشتر اعضای فرقه ضاله بهائیت که به عنوان ستون پنجم اسرائیل در ایران عمل می کردند ، بود. رژیم شاه در سال ۱۳۲۸، به طور غیر رسمی (دفاکتور) اسرائیل را به سمیت شناخته بود و زمینه نفوذ عوامل صهیونیسم را در ایران فراهم ساخته بود. (ازغندی،۱۳۷۶: ۴۲۰ – ۴۰۹) امام خمینی در پاسخ به تلگراف علمای همدان، در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۴۲، در این باره فرمودند: …”خطر اسرائیل و عمال ننگین آن اسلام و ایران را تهدید به زوال می کند. من برای چند روز زندگی با عار و ننگ ارزشی قائل نیستم و از علماء اعلام و سایر طبقات مسلمین انتظار دارم که با تشریک مساعی قرآن و اسلام را از خطری که در پیش است نجات دهند… (امام خمینی، ۱۳۶۱ : ۵۰-۵۱ )
بنابراین، نیروهای مذهبی که از امام خمینی پیروی می کردند، با انگیزه اولیه مخالفت با دستگیری امام خمینی و انگیزه های اصلی دفاع از دین اسلام و ارزشها و احکام آن، در قیام پانزده خرداد شرکت کردند و اهداف رهبری نهضت را که در طول دو سال مبارزه (۱۳۴۲ – ۱۳۴۱) بیان شده بود، پیگیری کردند. اهداف اصلی امام (ره) حاکمیت قوانین اسلام و اجرای شریعت اسلامی و قطع زنجیرهای وابستگی کشور از کشورهای استعمارگر و استکباری آمریکا و اسرائیل و. . . بود. خلع ایادی داخلی آنها و براندازی اصل نظام شاهنشاهی و جایگزینی حکومت اسلامی برای جامه عمل پوشاندن به اهداف نهضت ضروری بود که امام خمینی تلاش برای تحقق آنها را پیشه خود ساخته بود.
ماهیت قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲
با توجه به اینکه، ماهیت اصلی سیاستها و برنامه های رژیم شاه، مبارزه با فرهنگ مذهبی مردم ایران بود و این مساله با روحیه مذهبی مردم سازگار نبود، به طور طبیعی، قیام پانزده خرداد دارای ماهیت اصیل دینی و مذهبی بود. زیرا این قیام برای دفاع از فرهنگ اسلامی و ارزشها و هنجارهای مذهبی مردم ایران به وقوع می پیوست. (عمید زنجانی، ۱۳۶۹ : ۴۴۹-۴۴۸) در بررسی پدیده های اجتماعی، توجه به عناصر آن بسیار مهم است. عناصر اصلی این قیام شامل نیروهای قیام و به بیان دیگر، رهبری قیام و مردم است که توسط ایدئولوژی و اندیشه نهضت به همدیگر پیوند خورده اند. ایدئولوژی و تفکر قیام، همانا اندیشه های ناب مذهبی بود. در واقع، اندیشه ها و افکار، انگیزه ها و اهداف و آرمانها و آرزوهای مردم ایران، از زبان رهبر نهضت، یعنی امام خمینی بیان می شد. (روحانی،۱۳۷۶: ۷۸) امام خمینی با نفی تز استعماری”جدایی دین از سیاست” و تاکید بر نظریه مرحوم سید حسن مدرس مبنی بر “دیانت ما عین سیاست ما، و سیاست ما عین دیانت ماست”، و با صدور فرمان تحریم تقیه نقطه عطفی در فرهنگ سیاسی کشور ایجاد کرد که پایان دوران از خودبیگانگی را بشارت می داد امام با ذکر عبارات “تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب (ولو بلغ ما بلغ) . (روحانی “زیارتی” ، ۱۳۶۰: ۳۷۲ – ۳۷۱) ، به مثابه پیشوای روحانی و سیاسی مردم ایران، “تقیه” را که موجب خمودگی و افسردگی سیاسی مردم شده بود، مطرود دانسته و نظرات سیاسی – مذهبی خود را بیان کرد و بدینسان، عنوان بزرگترین مصلح تاریخ ایران و اسلام را به خود اختصاص داد. زیرا این عمل به منزله اصلاح طرز تفکر و روحیه مردم ایران بود. بدین ترتیب، رژیم شاه را بر سر دو راهی خطرناکی قرار داد. چون از یک سو، رهبری مذهبی شیعه، سیاستهای استبدادی شاه را به طور علنی و رسمی مورد حمله قرار می داد و از سوی دیگر، دولت از رویارویی علنی با مذهب بیمناک بود. بنابراین، قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲، دارای ویژگیهایی بود که هیچ یک از جنبشهای سیاسی – اجتماعی پیشین ایران، واجد همه این خصوصیات نبودند. این مساله، قیام پانزده خرداد را یک حرکت سیاسی – اجتماعی و فکری – فرهنگی منحصر به فرد می سازد که نقطه عطفی در سیر تحولات سیاسی – اجتماعی ایران پدید آورد و سمت و سوی مذهبی بدان بخشید. ویژگی اصلی قیام پانزده خرداد، جنبه مذهبی آن بود که با حضور رهبران مذهبی و روحانیت شیعه، توده های مختلف مردم ایران نیز در آن مشارکت جستند. “بنابراین، در این مورد که حرکت پانزدهم خرداد، یک قیام صددرصد اسلامی – مردمی بوده هیچ تردیدی نیست. در واقع مرجعیت تقلید، به شکلی کاملا روشن عامل مذهب را عامل اصلی مبارزه مردم علیه رژیم معرفی نمود. از طرفی چون اکثریت مردم ایران مسلمان هستند و انگیزه های مذهبی بیشتر از هر چیز دیگری در آنها تاثیر دارد، به پیروی از اصول اسلامی و به تبعیت از دستورات ائمه اطهار آماده بودند تا پا به میدان مبارزه بگذارند. (باقری، ۱۳۷۴ : ۲۰-۱۹)
ویژگیهای دیگر این نهضت عبارتند از:
- قرار گرفتن مرجعیت شیعه در سطح رهبری نیروهای مذهبی. هنگامی که امام (ره) به عنوان یک مرجع تقلید، رهبری یک جنبش سیاسی – اجتماعی و فکری – فرهنگی را بر عهده گرفت، دیگر مراجع را نیز با خود همراه کرد.
- فراگیری و پوشش دادن به حرکتهای سیاسی موجود. حضور امام خمینی نیروهای مذهبی را گردهم آورد و از تفرقه آنها جلوگیری کرد.
- رویارویی با اصل نظام شاهنشاهی. در حالی که، جنبشهای پیشین دارای این ویژگی نبودند.
- ضد امپریالیسم و ضد صهیونیسم بودن مبارزه. امام (ره) از ابتدای نهضت خود قدرتهای استعماری شرق و غرب و صهیونیسم جهانی و اسرائیل را به مبارزه طلبید.
- ممانعت از اجرای سیاست دموکراسی کنترل شده کندی که در دیگر کشورهای وابسته جهان سوم در حال اجرا بود. زیرا حرکت امام (ره) ، رژیم شاه را ناگزیر به اعمال خشونت کرد و بدین ترتیب، چهره واقعی این رژیم برای جهانیان و مردم ایران روشن تر شد.
- آشکار شدن قدرت مذهب به وسیله بسیج گسترده مردمی و مقاومت در مقابل برنامه های نامشروع شاه. (پارسانیا، ۱۳۷۳: ۳۰۵-۳۰۳ )
فرایند قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲
اولین شعله های آتش مخالفت با سیاستهای ضد اسلامی و غیر مردمی رژیم شاه، پس از تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی برافروخته شد. زیرا، براساس این تصویبنامه که به صورت غیر قانونی و به هنگام تعطیلی مجلسهای شورای ملی و سنا، در هیات دولت اسدالله علم تهیه، تنظیم و تصویب شده بود، رسمیت دین اسلام از قانون اساسی کشور لغو می شد. نمایندگان انجمن های مذکور، در مراسم تحلیف به جای قرآن مجید به کتاب آسمانی سوگند یاد می کردند و بدین ترتیب، زمینه های حقوقی و قانونی به قدرت رسیدن بهائیان و عوامل اسرائیل در ایران فراهم می شد. همچنین، با هیاهوی اعطای حق رای به زنان، و سؤ استفاده از آن، مخالفین برنامه های رژیم شاه، مخالف آزادی زنان قلمداد می شدند، اما رژیم شاه به دلیل مخالفت گسترده نیروهای مذهبی، مجبور به لغو رسمی این تصویبنامه شد. با این حال، اعتراض به رژیم شاه ادامه یافت و با اعلام رفراندم “انقلاب سفید”! اوج گرفت. برای خاموشی صدای مخالفین، نیروهای مسلح و عوامل امنیتی رژیم شاه به مدرسه فیضیه قم که در آن مجلس بزرگداشت شهادت امام صادق (ع)برپا بود، حمله کردند. این واقعه خونین و حوادث بعدی، مانند دستگیری طلاب و اعزام آنان به سربازی، بر آتش خشم مردم دامن زد. سخنرانی پرشور و تاریخی حضرت امام خمینی، در عصر عاشورای ۱۳۸۳ (۱۳ خرداد ۱۳۴۲) که در آن شدیدترین حملات خود را متوجه شخص شاه، آمریکا و اسرائیل نمود و آنها را عامل بدبختی مملکت دانست، تاب و توان رژیم شاه را به پایان رساند. این رژیم، در یک حرکت انفعالی، اقدام به دستگیری و انتقال امام به تهران نمود. پخش خبر دستگیری امام ، موج اعتراض اقشار گوناگون مردم ایران را به گونه ای باور نکردنی برانگیخت.. (خلجی،۱۳۷۸: ۱۷۴ – ۱۷۳ ) صدها هزار نفر از مردم ایران، در شهرهای تهران، قم، مشهد، شیراز، اصفهان، تبریز، ورامین و . . . به تظاهرات و راهپیمایی پرداختند. این راهپیمایی با شدت هرچه تمامتر به خاک و خون کشیده شد و هزاران نفر از تظاهرکنندگان (حدود پانزده تا بیست هزار نفر) به شهادت رسیدند. رژیم شاه برای چندمین بار توانست، با کشتار مردم ایران حاکمیت خود را برای پانزده سال دیگر تضمین کند. حاکمیتی که با خفقان مطلق و استبداد کامل همراه بود. حاکمیتی که به بهای کشتار هزاران نفر از فرزندان این ملت و تبعید رهبر قیام به دست آمده بود.
نتایج و پیامدهای قیام پانزده خرداد ۱۳۴۲
قیام پانزده خرداد، اگرچه در ظاهر با شکست روبرو شد، اما تاثیرات بلند مدت خود را بر روند سیاسی و اجتماعی ایران باقی گذاشت. این تاثیرات عمیق، ناشی از ویژگیهای ناب این قیام بود که عبارتند از: فراگیری نهضت و حضور همه گروهها، قشرها و طبقات اجتماعی در روند مبارزه; مذهبی بودن نهضت و حضور نیروهای مذهبی در آن که موجب حضور گسترده مردم در جریان مبارزه شد; پیروی از مبانی دین اسلام در جریان مبارزه; مشخص بودن رهبری مبارزه که در وجود امام خمینی تجلی یافته بود; اخلاص و قاطعیت رهبر نهضت; جبنه بیگانه ستیزی جنبش که لبه تیز آن متوجه آمریکا، اسرائیل و شخص شاه بود. با توجه به این خصوصیات، نتایج و پیامدهای قیام را می توان، به اختصار اینگونه برشمرد:
- افزایش رشد سیاسی روحانیت و حوزه های علمیه و ورود آنها به عرصه سیاست کشور;
- الگو قرار گرفتن مذهب برای مبارزه و رویکرد بیشتر نیروهای مبارز به مذهب;
- رشد و آگاهی توده های مردم و تکامل مبارزات آنان;
- افشای چهره منافقانه و ریاکارانه شاه و روشن شدن ماهیت رژیم وی برای مردم;
- بی اعتبار شدن شرق و غرب، به دلیل موضع گیریهای منفی آمریکا و شوروی در مقابل قیام مذکور;
- تثبیت مرجعیت و رهبری امام خمینی با تایید مراجع و علما و حمایت و پشتیبانی مردم;
- روشن شدن ماهیت گروه های سیاسی وابسته و لیبرال و محو شدن جاذبه گروههای سیاسی غیر مذهبی;
- توسل به شیوه مبارزه قهرآمیز، توسط برخی گروه های مبارز;
- احساس ضرورت ایجاد تشکل برای ادامه مبارزه با رژیم;
- تبیین نظریه ولایت فقیه ، به عنوان نظام حکومتی جایگزین رژیم شاه، توسط امام خمینی به طور کلی، قیام اسلامی و فراگیر مردم ایران در پانزدهم خرداد ۱۳۴۲، باعث افزایش آگاهی سیاسی مردم و حضور بیشتر آنها در صحنه شد و با تثبیت رهبری امام خمینی (ره) ، گروه های سیاسی غیر مذهبی به حاشیه رانده شدند. امام (ره) با بهره گیری از تجارب گذشته و با ارائه نظریه”ولایت فقیه” که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شالوده قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران شد، نظام سیاسی جایگزین حکومت سلطنتی را تبیین کرد. امام خمینی (ره) با دمیدن روح خودباوری و نفی از خودبیگانگی، زمینه های بازگشت به خویشتن را در میان قشر جوان و روشنفکر دانشگاهی فراهم ساخت و باعث رویکرد نیروهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور به سوی مذهب شد. بنابراین، نهضت فکری – فرهنگی پانزده خرداد به رهبری امام خمینی (ره) تاثیرات عمیق و شگرفی بر ساختار سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران گذاشت و نتایج و پیامدهای سازنده و مطلوبی به بار آورد. در واقع، آماده سازی شرایط و زمینه های لازم و نیروهای انقلاب اسلامی را در دامن خود پرورش داد.
پیروزی انقلاب اسلامی ایران ۱۳۵۷
در ادامه اعتراضات ومبارزات مردمی شاه در رؤیایی با بحران، تصمیماتی ضد و نقیض گرفت، از یک سو به برقراری حکومت نظامی در دیگر شهرها، دستگیری رهبران جبهه ملی و تحت فشار قرار دادن عراق برای اخراج امام خمینی پرداخت و از سوی دیگر به آزادی ۱۱۲۶ تن از زندانیان سیاسی، (از جمله منتظری و طالقانی و همچنین هشت تودهای که از سال ۱۳۳۴ همچنان در زندان بودند)، بازداشت ۱۳۲ تن از دولتمردان پیشین از جمله هویدا و نصیری، انحلال حزب رستاخیز و پذیرفتن بیشتر درخواستهای اقتصادی کارمندان و کارگران صنعتی دست زد و ضمن وعده انتخابات آزاد و جبران اشتباهات گذشته، از تلویزیون سراسری به مردم گفت که “پیام انقلاب” آنان را شنیدهاست. ( آبراهامیان ، ۱۳۸۷: ۶۴۰-۶۳۹) خمینی که در این زمان از عراق به پاریس تبعید شده بود، از آنجا پیام فرستاد که اگر شاه واقعاً صدای انقلاب مردم را شنیدهاست، باید بیدرنگ استعفا داده و در دادگاه اسلامی حاضر شود. او هرگونه سازش با سلطنت منفور را خیانت به اسلام دانست و از مردم خواست تا آن را به “زبالهدان تاریخ” نیفکندهاند، از پای ننشینند. هنگامی که روزنامهنگاران اروپایی از او پرسیدند که چه چیز جایگزین رژیم سلطنتی خواهد شد،امام برای نخستین بار به جای پاسخ همیشگی خود “حکومت اسلامی، واژه جمهوری اسلامی” را به کار برد. در اوایل آبان، سنجابی و بازرگان نیز برای دیدار با امام به فرانسه رفتند و ضمن اعلام پشتیبانی از او، با زبانی اندک متفاوت، خواستار جایگزینی یک “حکومت ملی و اسلامی، مبتنی بر اصول اسلام، دموکراسی و حاکمیت ملی” با نظام سلطنتی شدند. بدینسان با سفر سنجابی و بازرگان به پاریس، پیوند نیروهای سکولار و مذهبی احیا شد و امکان مطرح کردن هر گزینه دیگری بین “جمهوری اسلامی و سلطنت” از بین رفت. ( آبراهامیان ، ۱۳۸۷: ۶۴۱–۶۴۲) با استحکام پیوند و ائتلاف رهبران مخالفان، راهپیماییها و اعتصابات شدت یافته و در ماه محرم به خشونت کشیده شد. در تهران در سه روز نخست ماه محرم در آذرماه، صدها هزار نفر به فراخوان رهبران مخالف به پشتبامها رفته و فریاد اللهاکبر سر دادند و هزاران کفنپوش نیز با زیرپاگذاشتن مقررات منع رفتوآمد در شب، به خیابانها ریختند. در قزوین نیز عدهای با منع مقررات، زیر تانکها مانده و کشته شدند. رژیم از بیم وخیمتر شدن اوضاع، امتیازهای دیگری داد و با آزاد ساختن ۴۷۰ زندانی سیاسی دیگر، اجازه برگزاری مراسم سوگواری را به شرط حفظ نظم و عدم حمله مستقیم به شاه، صادر کرد. در راهپیمایی روز تاسوعا به رهبری طالقانی و سنجابی، بیش از نیم میلیون نفر حضور یافتند و در روز عاشورا تعداد جمعیت به حدود دو میلیون نفر رسید. روزنامهها و نشریات معروف غربی این راهپیماییها را نشانی از خواست و توانایی توده عظیم مردم برای بیرون راندن شاه و برقراری حکومت جدید دانستند. ( آبراهامیان ، ۱۳۸۷: ۶۴۴–۶۴۲) موقعیت شاه در دو هفته پس از عاشورا وخیمتر شد. بیشتر سربازان و افسران در شهرهای مختلف، از هدف قراردادن مردم اجتناب ورزیده و به مخالفان میپیوستند. اعتصابات گسترده و درگیریهای روزمره مخالفان با ارتش، موجب فلج شدن اقتصاد کشور و توقف صدور نفت شد. سازمانهای چریکی با آزادشدن اعضایشان از زندان و بازگشت برخی مخالفان تبعیدشده به کشور، جانی تازه گرفته و با جذب نیرو از مردم (به ویژه جوانان) به نیروهای قابل توجهی تبدیل شدند. این سازمانها به چند عملیات مسلحانه مانند بمبگذاری و ترور افسران ارتش و پلیس دست زدند. همزمان گروههای حامی امام نیز در کشور بسیار افزایش یافتند و مثل دیگر گروهها، برای گسترش تفکر انقلابی، به انتشار روزنامه، پوستر و نشریاتی با تیراژ بالا پرداختند ( آبراهامیان ، ۱۳۸۷: ۶۴۵–۶۴۴) بیاعتماد شدن واشینگتن نسبت به شاه نیز عامل دیگر تضعیف بیشتر رژیم بود. چنانکه کارتر از شاه خواست تا قدرت خود را تعدیل کرده و از حضور نظامیان در خیابانها بکاهد. همچنین دولت فرانسه، امکان بقای شاه را منتفی دانست. در همین زمان، امام سرگرم مبارزهای تبلیغاتی علیه نیروهای چپ و مارکسیستها بود و اعلام داشت که ایران، پس از سرنگونی شاه، همچنان نفت مورد نیاز غرب را تأمین نموده و با شرق همپیمان نخواهد شد. پس از این اتفاقات، شاه پیشنهاد جدیدی به سنجابی و دیگر رهبران جبهه ملی داد و از آنان خواست ریاست یک دولت آشتی ملی را بپذیرند. این پیشنهاد به علت عدم توافق شاه در کنارهگیری از سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح و ترک کشور، رد شد. با اینحال شاپور بختیار یکی از رهبران جوانتر جبهه ملی که خطر روحانیون را بیشتر از ارتش میدانست، پیشنهاد داد که اگر شاه کشور را ترک کند، ۱۴ نظامی سرسخت را تبعید نماید و قول دهد تنها سلطنت کند و نه حکومت، ریاست یک دولت غیرنظامی را به عهده خواهد گرفت. شاه نیز بیدرنگ این پیشنهاد را پذیرفت و در ۹ دی ماه، بختیار را به نخستوزیری تعیین کرد. ( آبراهامیان ، ۱۳۸۷: ۶۴۷–۶۴۶)
سرنگونی رژیم شاه و پیروزی انقلاب:
بختیار پس از نشستن بر کرسی نخستوزیری، برای خشنود نمودن مخالفان اقداماتی انجام داد. او علاوه بر وعده لغو حکومت نظامی، خروج شاه، انحلال ساواک و اجازه به امام خمینی برای بازگشت به کشور، داراییهای بنیاد پهلوی را ضبط، شماری از وزرای پیشین را دستگیر و زندانیان سیاسی بیشتری را آزاد کرد. در همین حال به مخالفان هشدار داد که در صورت ایجاد مانع برای برقراری حکومت مشروطه، با توسل به ارتش، دیکتاتوری نظامی و خشنی به وجود خواهد آورد. هر چند شریعتمداری و دیگر روحانیون میانهرو از بختیار حمایت کردند، سنجابی و فروهر دو همقطار وی، با اخراج بختیار از جبهه ملی، خواستار برکناری شاه شدند و امام خمینی نیز با دعوت دوباره مردم به اعتصاب و راهپیمایی، پیروی از دولت بختیار را پیروی از ارباب او “شیطان” خواند. ( آبراهامیان ، ۱۳۸۷: ۶۴۸–۶۴۷)در ۲۳ دی، حدود دو میلیون نفر در سی شهر دست به راهپیمایی زده و خواستار بازگشت امام خمینی، برکناری شاه و استعفای بختیار شدند. در ۲۶ دی ماه، هنگام خروج شاه از کشور به مقصد قاهره (که به گفته دولت، برای استراحت صورت گرفت)، صدها هزار نفر به خیابانها ریختند تا این رویداد را جشن بگیرند. در ۲۹ دی، پس از فراخوان امام خمینی به برگزاری “همهپرسی خیابانی” برای تعیین تکلیف سلطنت و دولت بختیار، تنها در تهران بیش از یک میلیون نفر به خیابانها آمدند. روز سوم بهمن فرودگاهها برای جلوگیری از ورود امام خمینی بسته شدند و در ۷ و ۸ بهمن ماه، در جریان اعتراض به بسته شدن فرودگاه چندین نفر کشته شدند. سرانجام در ۱۲ بهمن، بیش از سه میلیون نفر برای استقبال ازبازگشت امام خمینی به خیابانها ریختند. هنگامی که امام برای در دست گرفتن سکان انقلاب به کشور بازگشت، رژیم پهلوی سرنگون شده بود و سه ستون سابق نگاهدارنده آن، ارتش مدرن، نظام حمایتی و مالی دربار، دیوانسالاری حجیم و غول پیکر و همچنین حزب رستاخیز، بر اثر شانزده ماه درگیریهای خیابانی، ششماه راهپیمایی مردمی و پنج ماه اعتصاب فلجکننده، کاملاً ویران گشته بود. به محض فروپاشی دولت، قدرت به دستسازمانهایی موسوم به “کُمیته” افتاد. بیشتر این کمیتهها را به ویژه در استانهای مرکزی شیعهنشین و فارسیزبان، روحانیون محلی هوادار امام اداره میکردند. کمیتههای شهرها، با پخش مواد غذایی، تعیین قیمتها، اجرای قوانین راهنمایی رانندگی و احیای دادگاههای شرع، میکوشیدند تا نظم و قانون را اجرا کنند. روحانیون دیگری نیز، نزدیک به یکهزار تن از جوانان را گرد آورده و یک نیروی شبهنظامی تشکیل دادند که بعدها به پاسداران انقلاب معروف شد. امام ضمن دعوت به ادامه تظاهرات تا کنارهگیری بختیار، بازرگان را مأمور تشکیل دولت موقت نمود و یک شورای انقلاب مخفی را، برای مذاکره مستقیم با رؤسای ارتش تعیین کرد ( آبراهامیان ، ۱۳۸۷: ۶۵۱–۶۴۹) همزمان با گفتگوی پنهانی این شورا با رؤسای ستاد ارتش، حادثهای سرنوشت ساز رخ داد و سازمانهای چریکی چون چریکهای فدایی خلق و مجاهدین خلق و دو سازمان منشعب شده از آنها (فداییان متمایل به حزب توده و مجاهدین مارکسیست) و همچنین حزب توده، ضربات دیگری را بر پیکر رژیم وارد آوردند. در عصر جمعه بیستم بهمن، گارد جاویدان شاهنشاهی کوشید تا شورش تکنیسینها و همافران نیروی هوایی، در پایگاه نظامی نزدیک به میدان ژاله را سرکوب کند که سازمانهای چریکی با خبردار شدن از این نبرد مسلحانه، به کمک همافران محاصرهشده شتافته و پس از شش ساعت درگیری، گارد شاهنشاهی را پس راندند. آنان با توزیع سلاح در بین مردم – از پیر تا جوان – مناطق اطراف میدان ژاله را چنانکه لوموند نوشت، به “کمون پاریس” دیگری تبدیل کردند. صبح روز بعد نیروهای مردمی ، به ۹ مرکز پلیس و بزرگترین کارخانه اسلحهسازی شهر حمله کردند. سرانجام روز یکشنبه ۲۲ بهمن ماه، که درگیریها به اوج خود رسید، سازمانهای انقلابی ، ارتشیان فراری به یاری هزاران داوطلب مسلح، اکثر انبارهای مهمات، پادگانها و همچنین زندان اوین و دانشکده افسری را به تصرف درآوردند. ساعت ۲ بعد از ظهر همان روز، رئیس ستاد کل ارتش، اعلام کرد که در مبارزه میان بختیار و شورای انقلاب، ارتش بیطرف خواهد ماند. ساعت ۶ بعد از ظهر رادیو اعلام کرد: “اینجا تهران است، صدای راستین ملت ایران، صدای انقلاب”. بدینسان پس از دو روز درگیری شدید، انقلاب پیروز و سلطنت ۲۵۰۰ ساله نابود شد. حکومت جدید تعداد جانباختگان انقلاب را ۶۰٬۰۰۰ نفر اعلام کرد، اما در تحقیقات رسماً منتشر نشده بنیاد شهید که سالها بعد توسط یکی از اعضای آن عمادالدین باقی به اطلاع همگان رسید، مشخص شد که در فاصله آبان ۱۳۵۶ تا پیروزی انقلاب در بهمن ۱۳۵۷، ۲۷۸۱ تن جان خود را از دست دادهاند. بیشتر قربانیان از مردم محلات کارگرنشین جنوب شهر تهران بودند. ( آبراهامیان ، ۱۳۸۷: ۶۵۲–۶۵۱)
پس ازپیروزی انقلاب :
در ۱۰ فروردین مردم ایران در یک همهپرسی به دعوت امام خمینی شرکت کردند و با اکثریت بیش از ۹۸ درصد به جمهوری اسلامی (به عنوان تنها گزینه موجود برای نظام حکومتی آینده) رای دادند. در ۱۸ فروردین امیرعباس هویدا، نخستوزیر سابق ایران با حکم صادق خلخالی قاضی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. همچنین بیش از ۲۰۰ تن از مقامات بلندپایه رژیم سابق در خلال دو ماه بعد از انقلاب طی حکمهای دادگاههای انقلاب اعدام گشتند. در تاریخ ۱۳ آبان ماه دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و افراد حاضر در سفارت را به گروگان گرفتند و این واقعه استعفای دولت موقت و لیبرال مهدی بازرگان را در پی داشت.
پیش از برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران امام خمینی مجاهدین خلق را به سبب عدم اعتقاد به قانون اساسی از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران منع کرد که موجب انتقاد شدید این سازمان از نیروهای مذهبی حاکم در جمهوری اسلامی گردید. در پنجم بهمن ماه ابوالحسن بنیصدر با پیروزی در انتخابات به عنوان اولین رئیسجمهور ایران انتخاب شد. در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۹ شورای انقلاب با حکم امام خمینی و با هدف تصفیه دانشگاهها از استادان و دانشجویان دگراندیش، به اپوزیسیون یا گروههای سیاسی منتقد و مخالف نیروهای مذهبی حاکم در جمهوری اسلامی که عمدتاً خاستگاه دانشجویی داشته و دانشگاه را فضای امن سیاسی و کانون فعالیتهای خود بهشمار میآوردند، برای تخلیه دفاتر خود در دانشگاهها مهلتی سه روزه داد. در طی این روزها درگیری و خشونت در دانشگاههای ایران به ویژه در دانشگاه تهران به اوج خود رسیده و چند تن کشته و صدها نفر مجروح شده و این سرآغاز رویدادی شد که ازآن به عنوان “انقلاب فرهنگی” یاد میشود. روز دوم اردیبهشت حکم شورای انقلاب در دانشگاه تهران توسط بنیصدر ابلاغ شد که تعطیلی دانشگاهها به مدت بیش از دو سال و اخراج صدها تن از استادان و دانشجویان دگراندیش را در پی داشت.(رادیو فردا، ۰۱/۰۲/۱۳۸۶)
به دنبال کشمکشها و اختلاف نظرهای بنیصدر با حزب جمهوری اسلامی و تلاش ناموفقش در جهت سلب اختیارات آنان بنی صدر با مجاهدین خلق که در آنزمان تشکیلاتی سازمان یافته داشت و منتقد حکومت وقت بود، متحد شد و در اواخر ماه خرداد که برای حفظ جان خویش در خفا به سر میبرد مردم را به قیام فراخواند. در سیام خرداد ۱۳۶۰ تظاهرات خشونتآمیزی در شهرهای مختلف کشور توسط هوادران مجاهدین خلق و بنیصدر به راه افتاد بهطوریکه در تهران تعداد معترضان به حدود نیم میلیون نفر رسید و در پی عکسالعمل امام و دیگر روحانیون و درگیری معترضان با نیروهای حزباللهی و سپاه پاسداران تنها در اطراف دانشگاه تهران تعدادی کشته ، مجروح و دستگیر شدند. روز بعد، بنی صدر برکنار و دستور بازداشت او توسط امام به اتهام خیانت و توطئه علیه نظام صادر شد و به این ترتیب رقابتهای سیاسی وارد عرصه خشونتآمیزی گشت. پس از فرمان خمینی مبنی بر پوشش کامل برای زنان، تظاهراتی از سوی هزاران زن بدون حجاب علیه این دستور، در پایتخت برگزارشد. انقلاب ایران این انقلاب نخستین انقلابی است که اسلامگرایی و اصولگرایی را در منطقه به پیروزی رساند. در این انقلاب ایدئولوژیهای مختلفی نظیر سوسیالیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم نیز مشارکت داشتند. بگفته ایلین شولینو (امام)خمینی در انقلاب ایران مظاهر متفاوتی برای انقلابگران داشت او برای روشنفکران و لیبرالهای ملی، نماد یک دموکرات، برای روحانیون یک رهبر با تقوی، برای بازاریان و تجار یک فرد معتقد به اقتصاد بازار آزاد (و غیر وابسته به دولت)، برای طیف چپ و کارگران نماد عدالت اجتماعی، برای خانوادهها نماد ارزشهای اصیل، و برای کل کشور نماد وحدت و استقلال را داشت . (نعمانی، ۱۳۸۹ : ۱۷–۵۳)در ایران حتی بخش مهمی از روشنفکران لائیک و چپ نیز خود را با خمینی همسو میدیدند. به نوشته فرد هالیدی یکی از پیامدهای این انقلاب، به وجود آمدن یک طبقه حاکم بود که از نظر اقتصادی، تحصیلی و حتی خانوادگی با هم پیوندهای نزدیکی داشتند. (فرد هالیدی ، بیبیسی فارسی، ۶ اسفند ۱۳۸۷)
تاثیر اندیشه( حکمت متعالیه )ملا صدرا درتحقق انقلاب و ساخت نظام اسلامی :
پیوسته دو مکتب و دو مشرب فلسفی به موازات یکدیگر سیر می کرد که افلاطون و ارسطو هر یک نماینده یکی از این دو مشرب فلسفی بودند و در هر یک از دوره ها هر یک از این دو مشرب فلسفی پیروانی داشتند . فلاسفه اسلامی نیز به طبع آن به دو دسته تقسیم میشدند فلاسفه اشراق و فلاسفه مشاء. سر دسته فلاسفه اشراقی اسلامی، شیخ شهاب الدین سهروردی از علماء قرن ششم است و سر دسته فلاسفه مشاء اسلامی، شیخ الرئیس ابو علی بن سینا به شمار میرود. اشراقیان پیرو افلاطون، و مشائیان پیرو ارسطو به شمار میروند. تفاوت اصلی و جوهری روش اشراقی و روش مشائی در این است که در روش اشراقی برای تحقیق در مسائل فلسفی و مخصوصا ” حکمت الهی” تنها استدلال و تفکرات عقلی کافی نیست، سلوک قلبی و مجاهدات نفس و تصفیه آن نیز برای کشف حقایق ضروری و لازم است، اما در روش مشائی تکیه فقط بر استدلال است. لفظ ” اشراق” که به معنی تابش نور است برای افاده روش اشراقی مفید و رسا است ولی کلمه ” مشاء” که به معنی ” راه رونده یا بسیار راه رونده” است صرفا نامگذاری است و روش مشائی را افاده نمی کند. گویند: علت اینکه ارسطو و پیراونش را ” مشائین” خواندند این بود که ارسطو عادت داشت که در حال قدم زدن و راه رفتن افاده و افاضه کند. پس اگر بخواهیم کلمه ای را بکار بریم که مفید مفهوم روش فلسفی مشائین باشد باید کلمه ” استدلالی” را بکار بریم و بگوئی فلاسفه دو دسته اند: اشراقیون و استدلالیون. طی دو هزار سال مشاجرات فلسفی بین این دو دسته ، چه در یونان و چه در اسکندریه و چه در میان مسلمین و چه در اروپای قرون وسطی ، ادامه داشت در میان مسلمین نیز این دو مشرب اشراق با محوریت سهروردی و مشرب مشاء با محوریت ابن سینا معروف بود ولی صدرالمتألهین با اساس جدیدی که از نو پی ریزی کرد به این مشاجرات دو هزار ساله خاتمه داد به طوری که بعد از او دیگر مکتب اشراق و مکتب مشاء در مقابل یکدیگر معنا ندارد و هر کس که بعد از وی آمده و به فلسفه وی آشنایی پیدا کرده مشاجرات دو هزار ساله اشراقی و مشائی را خاتمه یافته دیده است . فلسفه صدرالمتألهین علاوه بر آنکه از جنبه هایی بدیع و بی سابقه است ، مکاتب شراق ومشاء را در امتداد یکدیگر می بیند. ، ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که “وجود” امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. صدرا درباره حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان معتقد به وجود حرکت در مقولات نهگانه عرض بودند و حرکت را در جوهر محال میدانستند. اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری اسلامی یعنی کلام، عرفان، مشاء (فلسفه افلاطون) و اشراق( فلسفه ارسطو )را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی در قالب حکمت متعالیه که پیوند بین مشاء و اشراق بود را به وجود آورد. ( فشاهی، ۱۳۸۰: ۴۷) شاید پایدارترین جریان، جریان فلسفی و حِکَمی است که در سنت فلسفه اسلامی در ایران جریان داشته است. شروع این جریان که به طور مؤثر وارد جریانهای سیاسی و اجتماعی شد به ملاصدرا بر می گردد و در واقع باید ملاصدرا را آغازگر عصر و فضا و فکر و اندیشه جدیدی تلقی کنیم که به لحاظ مبنایی در جریانهای فکری ایران معاصر تأثیر گذاشته است. البته ناگفته پیداست که اندیشه ملاصدرا مبتنی بر سنت فلسفه سیاسی و اسلامی است که در گذشته های دور ریشه دارد، ملاصدرا با توجه به فضای فکری زمانه خود و اقتضائات جامعه عصر و زمان خود، دستگاه جدیدی را در حوزه فلسفی و فکری به عنوان حکمت متعالیه تولید کرد که این جریان اگرچه در دوره زیست ملاصدرا با بی مهری هایی مواجه شد و رونق پیدا نکرد اما در قرن دوازدهم با تلاشهای مرحوم بیدآبادی به حوزه علمیه وارد و جاری شد و فلسفه متعالیه جزو دروس حوزه های علمیه قرار گرفت و در ادامه این روند با حاج ملاهادی سبزواری ادامه پیدا کرد و بعدها با استمرار مباحث حکمی، فلسفی و عرفانی توسط آیت الله شاه آبادی استاد حضرت امام(ره) به ویژه در عرفان است که امام(ره) استفاده های زیادی را از ایشان به عمل آورد. اگرچه ملاصدرا ابعاد تئوریک حکمت متعالیه را بسط داد اما این امام خمینی بود که در طی فرایند پرورش حکمت متعالیه این حکمت را بر اوج کشاند و دست به نظام سازی زد. البته این جریان فکری فلسفی متعالی با بحث بیداری اسلامی، بیداری جهان اسلام و احیاگری اسلامی سید جمال الدین اسدآبادی هم گره خورده است. باید گفت که تاکنون بحثهای فلسفی سید جمال الدین اسدآبادی مغفول واقع شده و در نتیجه از تأثیرات آن بر مسائل اجتماعی و سیاسی دوره معاصر غفلت شده است. ما بر این اعتقاد هستیم که جریان فکری فرهنگی سیدجمال و بیداری و احیاگری اسلامی که وی مطرح کرده دقیقاً و کاملاً متاثر از فضایی است که حکمت متعالیه در خدمت او قرار داده است.
حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی
این جریان فکری به عنوان مؤثرترین جریان فلسفی و حکمی در ایران توانست در انقلاب اسلامی هم مؤثر باشد. شاید بتوان گفت ، بزرگترین رهبران و متفکران حکمت متعالیه هستند که در این نهضت و انقلاب عظیم حضور داشتند. امام(ره) اولاً به عنوان فیلسوف و معلم اخلاق و عارف و فقیه و مرجع در این حرکت سهیم بود و نقش اصلی و کلیدی و اولیه را برعهده داشت و طبیعتاً نگاه سه لایه ای را هم در آثار، هم در اندیشه و هم در سیره ایشان می توان به وضوح دید. در واقع ایشان هم از نگاه فلسفی و برهانی وارد شدند و هم از نگاه عارف و سالک الی الله قلم و قدم زده و همین طور از نگاه و منظر فقیه و مرجع تقلید دست به عمل زده است. بنابراین ترکیب سه لایه ای و تأثیرپذیری ایشان از حکمت متعالیه مشهود است. ضمن این که تعابیر بسیار بلندی در تجلیل و عظمت ملاصدرا از ایشان صادر شده است. امام(ره) مدرس و استاد حکمت متعالیه بودند و سالها فلسفه متعالیه را تدریس می کردند و به طور قطع می توان گفت ادامه دهنده این مسیر و جریان فکری فلسفی در دوره معاصر بودند. در ادامه این روند می توان از استاد مرتضی مطهری یاد کرد که به نوعی هم احیاگر حکمت متعالیه بودند و هم پاسخهایی به مسائل نوپدید از منظر حکمت متعالیه می دادند. جریانهای فکری درگیر در دوره ایشان به خصوص در دو مکتب کاپیتالیسم و سوسیالیسم و مارکسیسم خلاصه می شد و طبیعتاً اگر از همین منظر تقابل ایشان با این دو مکتب را ببینیم متوجه می شویم که زبان و مواجهه ایشان با این مکاتب رقیب و مکاتبی که در آن موقع بر اذهان فکری نخبگان تسلط داشتند از چه پایگاه و منظری به وجود آمده است. طبیعتاً حکمت متعالیه ظرفیت بسیار عظیمی را ایجاد کرد . علامه سید محمد حسین طباطبایی به عنوان استاد شهید مطهری هم به عنوان احیاگر حکمت متعالیه و پاسخگو به پرسشهای نوپدید جامعه حرکت می کردند و شاگردان ایشان ازجمله شهید بهشتی و دیگران غالباً به عنوان کسانی که در انقلاب اسلامی نقش آفرینی کردند در انقلاب اسلامی حضور داشتند. می توان گفت شهید بهشتی به طور مستقیم متأثر از حکمت متعالیه بوده است و توانسته به ویژه در حوزه نهادسازی و تأسیس تشکلهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تأثیرگذار باشد. به نظر می رسد اندیشمند برجسته معاصر امام موسی صدر در لبنان به عنوان دوست دیرین شهید بهشتی این روند را استمرار بخشیده و به انجام رسانده است. به ویژه فعالیت های وی در تحول و ارتقای جایگاه شیعیان و تعمیق همزیستی مسالمت آمیز شیعیان با دیگر فرق در لبنان و به ویژه ارتقای فرهنگی و علمی و اقتصادی شیعیان تأثیرگذار بوده است. همچنین لازم است از ایجاد جریان مقاومت در لبنان در مقابل رژیم صهیونیستی یاد کنیم که ایشان حضور مؤثری داشت و اقدامات ایشان در این امر بسیار مؤثر بوده است و امروزه حزب الله در لبنان وامدار اندیشه و عمل امام موسی صدر از یک طرف و انقلاب اسلامی از طرف دیگر است. علامه جعفری به عنوان متفکر برجسته فرمودند: من به توصیه شهید سیدمحمدباقر صدر، کتاب “الشواهد الربوبیه” ملاصدرا را در نجف تدریس می کردم که معلوم است شهید صدر از روشن بینی و روشنفکری خاصی برخوردار بوده و می دانست متونی مثل “الشواهد الربوبیه” چقدر مهم است که باعث شد به فردی مانند علامه جعفری توصیه کند این کتاب فلسفی را در حوزه نجف تدریس و به نوعی در احیای این فلسفه موثر باشد
افزون بر اینها بایستی از شهید مفتح باید به عنوان مکمل شهید مطهری و بانی وحدت حوزه و دانشگاه یاد کرد که ایشان هم به عنوان مدرس و متفکر و مفسر و شارح حکمت متعالیه نگاه ویژه ای در مباحث فکری جامعه معاصر داشتند. به ویژه اینکه بعدها تعلیقات ایشان بر اسفار اربعه ملاصدرا هم منتشر شد. متن تعلیقات شهید مفتح بر اسفار اربعه، قبل از پیروزی انقلاب اسلامی آماده شده و در اختیار امام موسی صدر در لبنان قرار گرفته تا با حمایت ایشان در مصر به چاپ برسد که البته با غیبت امام موسی صدر و ربایش وی توسط قذافی، معلوم نیست این متن به چه سرنوشتی دچار شده است. خوشبختانه فرزندان شهید مفتح تلاش کردند و با یادداشتهایی که باقی مانده بود این متن را منتشر کردند و طبیعتاً ایشان به عنوان حکیم حکمت متعالیه از پایگاه و موضع فلسفی به مباحث ورود پیدا می کرد و در بحث وحدت حوزه و دانشگاه در پرتو جریان فکری و فلسفی متعالیه نقش آفرینی کرده اند. در بحثی مانند وحدت حوزه و دانشگاه وجود نگاه فلسفی می تواند به پیش برد بحث به ویژه در حوزه دانشی تأثیرگذار باشد. به نظر می رسد باید از جامعیت حکمت متعالیه یاد کنیم که اینها به عنوان جریان فکری مؤثر در ایران معاصر نقش آفرینی کردند. اینها همه مصادیق طرح یا حادثه بسیار بزرگی است که در انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. همه این بزرگان نام برده شده هم فقیهان و مجتهدان بسیار برجسته و هم مفسران بزرگ قرآن و هم فیلسوفان برجسته ای بودند. همه بزرگانی که از آنها یاد شد درس تفسیر قرآن داشتند که در صدر اینها می توان از علامه طباطبایی، امام(ره)، شهید مطهری و امام موسی صدر یاد کرد. البته شهید بهشتی هم آثاری در زمینه تفسیر قرآن دارند که هنوز منتشر نشده است . علامه جوادی آملی هم در دوره جدید تداوم بخش حکمت متعالیه هستند. در مباحث ایشان می توان موضوعات جدید روز را کاملاً مشاهده کرد؛ بحثهایی نظیر اسلام و محیط زیست، سیاست متعالیه، اسلام و روابط بین الملل، حقوق بشر اسلامی و به ویژه مباحث اخلاقی که در سالهای اخیر توجه ویژه ای داشتند. آیت الله بروجردی هم در دوره ای مدرس فلسفه بودند و در دوره ای دیگر به عنوان مرجع تقلید در قم حضور داشتند. ایشان مسائل فلسفی به خصوص در حوزه فلسفه غرب را برای پاسخ به امام (ره) ارجاع می دادند. اگر کسی سؤالی و بحثی در حوزه فلسفی داشت برای پاسخ ایشان را به امام(ره) ارجاع می دادند.
پس انقلاب اسلامی در نگرش صدرایی امام ریشه دارد و هنگامی که در سخنان امام و آثار ملاصدرا بیشتر غور می کنیم، به گونه ای عجیب مشاهده می کنیم که بسیاری عبارت های امام، برگرفته از آثار ملاصدراست؛ یعنی واقعا ملاصدرا دِین بزرگی بر گردن انقلاب دارد و نوع نگاه صدرایی امام، عامل اصلی یا لایه زیرین تحقق انقلاب اسلامی است. نگرش صدرایی یا حکمت متعالیه و توحید وجود، تعریف جدیدی از فلسفه ارائه می دهد؛ تعریفی که تنها بر عقل استوار نیست و اصلا عقل را نوعی شهود معرفی می کند و به عکس می کوشد تا پایه و دفاعی عقلانی برای شهود ارائه کند. در این حکمت، میان عقل، کشف و ذوق، با عنایت به وحی، پیوند بر قرار شده و به تعبیری میان خدا، خرد و عشق جمع شده است. بر این اساس، تا پیش از ملاصدرا میان متکلمان، فیلسوفان و عرفا، بیگانگی وجود داشت؛ اما ملاصدرا سه عنصر خدا، خرد و عشق را در هم می آمیزد و حکمت متعالیه خویش را مطرح می کند. در این حکمت، تعریف جدید فلسفه بر سه عنصر استوار است: “کشف یا ذوق یا اشراق، عقل یا استدلال ، شرع و وحی ” البته از این مؤلفه ها با تعابیر گوناگون یاد شده است؛ برای مثال برخی می گویند: “جمع قرآن، برهان و عرفان”. ما نیز از آن به “جمع خدا، خرد و عشق” تعبیر کردیم؛
ظرفیت های مقاومت و قلمروهای ژئوپلیتیکی در ایران
۱. قانون اساسی ایران : در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران به مثابه کلانترین و مهمترین قانون کشور، راهبردهای ژئوپلیتیک به نحو چشمگیری مورد اعتنا واقع شدهاند. سه اصل ۱۵۲، ۱۵۴و ۱۵۵ بر طیف وسیعی از اهداف، مقاصد و ضوابط ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی تأکید دارد. اصول مذکور، نشاندهنده راهبُردهای ژئوپلیتیکی و ظرفیت های مقاومت در نظام جمهوری اسلامی است.
در اصل ۱۵۲، قانون به نفی هر گونه سودجویی و سلطهپذیری، حفظ استقلال، تمامیت ارضی کشور، دفاع از حقوق مسلمانان، عدم تعهد در برابر قدرتهای سلطهگر و روابط صلحآمیز متقابل با دول غیرمحارب اشاره دارد. این اصل، رکن اصلی ژئوپلیتیک ایران به شمار میآید. از این رو، کنشگری ایران در کشورهای مسلمان همچون فلسطین، عراق، بحرین، آذربایجان، لبنان، افغانستان و … طبق این اصل صورت میگیرد. همچنین بر مبنای این اصل، جمهوری اسلامی از یک سو خود را متعهد به دفاع از حقوق مسلمانان میداند و از طرفِ دیگر، آنها را به تشکیل امت واحده تشویق میکند.
اصل ۱۵۴ نمود جهانی اندیشی انقلاب اسلامی است. در این اصل، سعادت انسان و برقراری حکومت حق و عدل به عنوان حق همه مردم جهان به عنوان آرمان جمهوری اسلامی مطرح شده است. در اصل ۳ نیز به موضوعاتی چون تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان و حمایت بیدریغ از مستضعفان جهان اشاره شده است. بر این اساس، جمهوری اسلامی، جهان کنونی و کشورهای آن را به دو دسته مستکبر و مستضعف تقسیم و خود را حامی و آزادیبخش کشورهای مستضعف جهان تعریف کرده است. از این رو، راهبُردهای حمایت از جنبشهای آزادیبخش (مقاومت)، حمایت از مستضعفان جهان، آمریکاستیزی و اسرائیلستیزی، مشروعیت خود را از این قانون میگیرد. بنیادهای قانونی راهبُرد تشکیل امت واحده اسلامی در اصل ۱۱ قانون اساسی به وضوح آمده است. این اصل با اشاره به آیه “ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون”به امت بودن همه مسلمانان، سیاست کلی دولت بر پایه ائتلاف و اتحاد اسلامی، کوشش پیگیر در راستای تحقق وحدت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جهان اسلام تأکید دارد. بر این اساس، بندهای مندرج در اصل۳ و ۱۱ یکی از اهداف مهم ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی را بحثِ تحقق حکومت واحد جهانی تشکیل میدهد. علاوه بر این، در مقدمه قانون اساسی نیز به این مقوله اشاره شده است. قانون اساسی با توجّه به محتوای اسلامی انقلاب ایران که حرکتی برای پیروزی تمامی مستضعفین بر مستکبرین است، زمینه تداوم این انقلاب را در داخل و خارج کشور فراهم میکند؛ به ویژه در گسترش روابط بینالمللی با دیگر جنبشهای اسلامی و مردمی میکوشد که راه تشکیل حکومت واحد جهانی را هموار کند. و بر این باور است که برای تحقق این امر باید استمرار مبارزه در نجات ملل محروم و تحت ستم در تمامی جهان قوام یابد (قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ( http;/rc.majles.ir).
۲.قوانین برنامههای پنجساله توسعه کشور :
مجموع قانونهای توسعه ایران شامل قانون برنامه اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران که در تاریخهای ۱۱/۱۱/۱۳۶۸و۲۰/۹/۱۳۷۳و ۱۷/۱/۱۳۷۹و ۱۱/۶/۱۳۸۳ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید. با نگاه به مواد و تبصرههای این قوانین روشن میشود که ایران انگارهها و راهبردهای ژئوپلیتیکی خود را جز در قانون اول توسعه در بقیه قوانین جای داده است. قانون برنامه اول به طور کامل بر بازسازی کشور پس از جنگ متمرکز بود و به همین دلیل، رویکرد خاصی درباره راهبُردهای فرامرزی نداشت.
قانون برنامه پنجساله دوم توسعه: در فصل “اهداف کلان کیفی خطمشیهای اساسی و سیاستهای کلی برنامه توسعه”، در بند ۱۳، بخش دوم، مهمترین کنشهای ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی مورد تأکید قرار گرفته است. قانونگذار، دولت را به ادامه مبارزه با رژیمهای استکباری به ویژه آمریکا و حمایت از مبارزه برای آزادی قدس و محو رژیم اشغالگر قدس موظف میکند. همچنین در ادامه در تبصره ۵۷ قانون دوم توسعه، ابعاد انسانی و فرهنگی ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی مورد توجّه قرارگرفته است. از این رو، در قسمت “د” به گسترش مبادلات فرهنگی و حمایت از فعالیتهای بخش غیردولتی در عرضه محصولات فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در سراسر دنیا، به ویژه کشورهای اسلامی و جهان سوم تأکید شده است. در اینجا قانون، قلمروهای عملکردی برای کنشگری ژئوپلیتیک را نیز مشخص کرده است. در قسمتهای “ه” و “و” نیز به گسترش روابط با خبرگزاریهای مستقل و مؤثر منطقهای و بینالمللی و استفاده از کانالهای ماهوارهای برای پوشش مخاطبان کشورهای دیگر، ایجاد شبکههای رادیویی و تلویزیونی بینالمللی اسلامی، گسترش برنامههای آموزش زبان و ادبیات فارسی توجه شده است (قانون دوم توسعه http://rc.majles.ir. ).
قانون برنامه پنجساله سوم توسعه : در این برنامه در مقایسه با قانون دوم توسعه، الزامهای قانونی در خصوص رویکردهای ژئوپلیتیک جمهوری اسلامی توسعه بیشتری پیدا کرده و در فصل ۲۳ با عنوان امور عمومی ( سیاست داخلی و روابط خارجی) در ماده ۱۸۶ راهبُردهای ژئوپلیتیک و الزامات سیاست خارجی برای وزارت امور خارجه و دستگاههای ذیربط به شرح زیر مشخص شده است:
- گسترش همکاریهای دوجانبه، منطقهای و بینالمللی: بهرهگیری از روابط برای افزایش توان ملی؛
- مقابله با افزونخواهی کشورهای متخاصم: تلاش برای رهایی منطقه از حضور بیگانگان، مقابله با تکقطبی شدن جهان، حمایت از مسلمانان و ملتهای مظلوم، تلاش برای ایجاد نزدیکی بیشتر میان کشورهای اسلامی و تلاش برای اصلاح ساختار سازمان ملل. (قانون سوم توسعه http;//ghavanin.ir.)
قانون برنامه پنج ساله چهارم توسعه : واکاوی مفاد قانون چهارم نشان میدهد که در این قانون نیز در مقایسه با قوانین قبلی، تمهیدات و راهبُردهای ژئوپلیتیک، توسعه بیشتری یافته است. بخشی از این توسعه مربوط به راهبُرد منطقهگرایی و علائق ژئواکونومیک ایران است. با این حال، در این قانون مجدداً بر راهبُردهای سنتی ایران تأکید شده است. در فصل دهم، بخش امنیت ملی قسمت “د” قانونگذار به مخالفت با ظلم و سلطهگری اشاره دارد. در فصل دوم با عنوان سیاستهای کلی برنامه پنجم در بخش امور دفاعی، سیاسی و امنیتی، بند ۳۹ قانونگذار به طور مبسوطی به کنشهای ژئوپلیتیک و سیاستهای فرامرزی ایران میپردازد. قانونگذار در این قسمت، دولت را موظف به اجرای تمهیدات و استراتژیهایی برای اعتلای اقتدار، شأن، موقعیت و نقش جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان کرده که در اینجا شرح آن میآید:
- تقویت همکاریهای دوجانبه، منطقهای و بینالمللی با اولویت کشورهای همسایه؛
- مقابله با افزونخواهی و اقدامِ متجاوزانه در روابط خارجی؛
- تلاش برای رهایی منطقه از حضور بیگانگان؛
- حمایت از مسلمانان و ملتهای مظلوم و مستضعف، به ویژه ملت فلسطین؛
- تلاش برای همگرایی بیشتر میان کشورهای اسلامی؛
- تلاش برای اصلاح ساختار سازمان ملل؛
- سازماندهی تلاش مشترک برای ایجاد مناسبات و نظامات جدید اقتصادی، سیاسی و فرهنگی منطقهای و جهانی با هدفِ تأمین عدالت، صلح و امنیت جهانی؛
- حضور فعال و هدفمند در سازمانهای بینالمللی و منطقهای و تلاش برای ایجاد تحول در رویههای موجود بر اساس ارزشهای اسلامی؛
- ارتقای نقش مدیریتی ایران در توزیع و ترانزیت انرژی، افزایش فرصتهای صادراتی، جذب سرمایه و فناوریهای پیشرفته و کمک به استقرار نظام پولی، بانکی و بیمه مستقل با کمک کشورهای منطقهای، اسلامی و دوست، با هدف کاهش وابستگی به سیستم پولی نظام سلطه؛
- تقویت تعامل فرهنگی، حقوقی، سیاسی و اقتصادی با جهان به ویژه حوزه تمدن اسلامی ایرانی. (قانون چهارم توسعه http://ghavanin.ir)
قانون برنامه پنج ساله پنجم توسعه: این قانون علاوه بر اینکه تمرکز خود را بر منطقهگرایی و مزیتهای ژئواکونومیکی ایران قرار داده، انگاره مدیریت جهانی و مشارکت در این فرایند را نیز مطرح میکند. بر این اساس، گفتههای سیاستمدارانِ ایران مبنی بر مدیریت جهانی و نقد ساختار شورای امنیت سازمان ملل، برخاسته از این رویکرد جدید است (http://www.asriran.com). قانونگذار در بخش سیاست خارجی، ماده ۲۰، وزارت امور خارجه را موظف کرده است که برای اعتلای موقعیت، اقتدار و نقش جمهوری اسلامی ایران و استفاده از فرصتهای اقتصادی در منطقه و نظام بینالملل و بسط گفتمان عدالتخواهی در روابط بینالملل، سیاستهای زیر را اجرا کند:
۱) تنظیم سطح روابط و مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با کشورهای دارای دیدگاه و مواضع غیر همسو با جمهوری اسلامی ایران.
۲) تلاش برای حضور فعال، مؤثر و الهامبخش در مناسبات دوجانبه و سازمانهای منطقهای و بینالمللی از طریقِ:
- تدوینِ نظام جامع تقویت حضور ایران در سازمانهای منطقهای و بینالمللی با دستور کار مشخص برای اقدام در مورد هر یک از آنها حداکثر در سال اول پس زمان اجرای برنامه؛
- تدوین فرایند پیشنهادی ایران برای اصلاح ساختار سازمان ملل متحد در راستای منافع ملی جمهوری اسلامی ایران حداکثر در سال اول برنامه و تلاش برای تحقق آن؛
- پیگیری حمایت از حقوق مسلمانان و مستضعفان جهان، به ویژه ملت مظلوم فلسطین در سازمانهای منطقهای و بینالمللی؛
- همکاری با کشورهای منطقه و اسلامی و نیز استفاده از سایرِ ظرفیتهای اقتصادی، حقوقی، سیاسی، فرهنگی، رسانهای و بینالمللی برای کاهش حضور نظامی بیگانگان؛
- تقویت روابط حسنه با همسایگان، اعتمادسازی، تنشزدایی و همگرایی با کشورهای منطقه و اسلامی، به ویژه کشورهای همسایه و اسلامی؛
- توسعه و تعمیق دیپلماسی عدالتخواهانه در جهان؛
- ارتقای مدیریت ایران در حوزه اقتصادی در منطقه، به ویژه در حوزه توزیع و عبور (ترانزیت) انرژی و تلاش برای قرار گرفتن در مسیرهای انتقال انرژی در منطقه.
همچنین درباره بند “ز” در ماده ۱۶۳و ۱۶۶ بخش حمل و نقل به بهرهگیری از موقعیت گذری، ایجاد منطقه آزاد تجاری و منطقه ویژه اقتصادی در بخشی از اراضی فرودگاه برای ارائه خدمات بانکی و بیمه و سایر خدمات شهری از قبیل: گردشگری، پزشکی، رفاهی و … اقدام کند. (http;//dotic.ir )
۳. سند چشمانداز ۲۰ ساله جمهوری اسلامی ایران
قانون چشمانداز ۲۰ ساله ایران، سندی است که هدف راهبردی آن، توسعه ایران در زمینههای مختلف فرهنگی، علمی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است که با تدبیر رهبری و از سوی مجمع تشخیص مصلحت نظام تدوین شده است. اجرای این چشمانداز از سال ۱۳۸۴ در قالب چهار برنامه توسعه پنجساله انجام میشود که افق آن، سال ۱۴۰۴ است. این قانون، هدفِ خود را دستیابیِ ایران به جایگاه اول اقتصادی، علمی و فناوری در سطح منطقه آسیای جنوب غربی (شامل آسیای میانه ،قفقاز، خاورمیانه و کشورهای همسایه) عنوان میکند. همچنین در بُعد فرهنگی و سیاسی، هدف خود را الهامبخشیِ فعال به کشورهای جهان اسلام با تحکیم الگوی مردمسالاری دینی، توسعه کارآمد، جامعه اخلاقی، نواندیشی و پویایی فکری و اجتماعی تأثیرگذار بر همگرایی اسلامی منطقهای عنوان کرده است. بر این اساس، تأکید این قانون، بیشتر بر جنبههای اقتصادی و ژئواکونومیک ایران است. همچنین در بخشهایی از قانون بر راهبردهای رسانهای نیز تأکید شده است. قانونگذار در بخشِ سیاستهای کلی انرژی در بند “الف” با عنوان سیاستهای کلی نفت و گاز، به بهرهبرداری از موقعیت منطقهای و جغرافیایی کشور برای خرید و فروش و فراوری و پالایش و معاوضه و انتقال نفت و گاز به بازارهای داخلی و جهانی اشاره کرده است. همچنین بر توسعه قابلیتهای گذری کشور از طریق دستیابی به سهم بیشتر از بازار حمل و نقل بینالمللی تأکید دارد. در بخش سیاستهای کلی شبکههای اطلاعرسانی و رایانهای، قانونگذار، دولت را به حضور فعال و اثرگذار در شبکههای جهانی و حمایت از بخشهای دولتی و غیردولتی در زمینه تولید و عرضه اطلاعات و خدمات ضروری و مفید با تأکید بر ترویج فرهنگ اندیشه اسلامی موظف کرده است. همچنین بر ایجاد اتحادیههای اطلاعرسانی با سایر کشورها، به ویژه کشورهای اسلامی به منظور ایجاد توازن در عرصه اطلاعرسانی بینالمللی و حفظ و صیانت از هویت و فرهنگ ملی و مقابله با سلطه جهانی تأکید شده است. بر این اساس، در این قانون نیز آمریکاستیزی و مقابله با اسرائیل تحت عنوان مقابله با سلطه جهانی جزء راهبُردهای ایران تعریف شده است (شیرازی،۱۳۸۶ :۱۱-۷).
۴. قوانین حمایت از فلسطین
تجاوز اسرائیل به سرزمین فلسطین، همواره از مسائل مهم سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران و از ابتدای پیدایشِ نظام تا زمان حاضر در اولویت کنشهای ژئوپلیتیکیاش بوده است؛ از این رو، جمهوری اسلامی به منظور عملی کردن هر چه بهتر سیاستهای ژئوپلیتیک خود در فلسطین، علاوه بر اینکه در سایر قوانین رسمی خود به قضیه فلسطین اشاره کرده است، سه قانون ویژه نیز برای حمایت از فلسطین در مجلس شورای اسلامی به تصویب رسانده است. این قوانین به ترتیب در سالهای ۱۳۶۹، ۱۳۷۱ و ۱۳۸۷ به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است. در تمامی این قوانین به موضوعاتی چون: حمایت از شهدا، جانبازان و مفقودان فلسطینی، اعطای سهمیه تحصیلی برای تحصیل در دانشگاه، شناسایی بیتالمقدس به عنوان پایتخت فلسطین، تحریم اسرائیل (قانون واحده اسلامی در مورد تحریم اسرائیلhttp;//rc.majlis.ir.)، برگزاری اجلاس در خصوص فلسطین، استفاده از تمام ظرفیتهای منطقهای و بینالمللی ایران برای کمک به فلسطین، (قانون الزام دولت به حمایت از فلسطین http;//rc.majlis.ir.)، دیپلماسی فعالِ وزارت امور خارجه برای اعمال فشار بر رژیم صهیونیستی، موظف شدن دولت به پیگیری جنایات اسرائیل از طریق مجامع بینالمللی، موظف شدن سازمان صدا و سیما و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای نشان دادن جنایات رژیم صهیونیستی و مظلومیت مردم فلسطین و … تأکید شده است (قانون حمایت از انقلاب اسلامی فلسطین http;//ghavanin.ir. ).
۵. اندیشههای رهبر انقلاب
امام(ره) در بحث ولایت مطلقه فقیه معتقد است که اختیارات و حکومت اسلامی محدود به احکام اولیه و ثانویه نیست، بلکه نوع سومی از احکام وجود دارد که از آنها با عنوان احکام حکومتی یاد میشود .احکام حکومتی، احکامی است که از سوی ولیفقیه و نهادهای حکومت دینی با در نظر گرفتن مصالح امت اسلامی، به عنوان اصلی ثابت و لازمالرعایه اتخاذ میشود (لک زایی ،۱۳۸۷: ۱۶۸). همین طور در مورد لزوم برپایی حکومت اسلامی میفرمایند: احکام اسلامی، اعم از قوانین اقتصادی و سیاسی و حقوقی تا روز قیامت باقی و لازمالاجراست. این بقا و دوامِ همیشگی احکام، نظامی را ایجاب میکند که اعتبار و سیاست این احکام را تضمین کرده، عهدهدار اجرای آنها شود؛ زیرا اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی، امکانپذیر نیست. همچنین درباره اهداف حکومت فرمودند: لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراستِ مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان از بدیهیترین امور است؛ بی آنکه به زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقی باشد، پس اقامه حکومت و تشکیل دولت اسلامی بر فقیهان عادل، واجب کفایی است (امام خمینی، ولایتفقیه: ۱۳۵۷،: ۲۴ -۳۳). امام در مورد مصلحت مسلمین میفرمایند:
احکام اسلام برای مصلحت مسلمین است، برای مصلحت اسلام است، اگر هر کس از ما اسلام را در خطر دید این، تکلیفی است که همهمان باید از بین برویم تا حفظش کنیم. اگر کسی مسلمین را در خطر دید، این بر همه ما واجب است که نظر کنیم، توجّه کنیم و نگذاریم که یک همچو خطری پیدا بشود (صحیفه نور، ج ۴: ۱۰۹).
امام(ره) در وصیتنامه خود خطاب به ملتهای اسلامی میفرمایند: توصیه میکنم از حکومت جمهوری اسلامی و از ملتِ مجاهدِ ایران الگو بگیرید و حکومتهای جائر خود را در صورتی که به خواست ملتها که خواست ملت ایران است، سر فرود نیاوردند، با تمام قدرت به جای خود بنشانید که مایه بدبختی مسلمانان، حکومتهای وابسته به شرق و غرب میباشند و اکیداً توصیه میکنم که به بوقهای تبلیغاتی مخالفان اسلام و جمهوری اسلامی گوش فرا ندهید که همه کوشش دارند که اسلام را از صحنه بیرون کنند تا منافعِ ابرقدرتها تأمین شود (وصیتنامه امام ،۱۳۷۶ :۲۷). امام(ره) فرمودند: مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداری حضرت حجت- ارواحنا فدا- است که خداوند بر همه مسلمانان و جهانیان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد (صحیفه امام،ج ۲۱ :۳۲۷).
چشمانداز آرمانی انقلاب اسلامی از منظر امام(ره)
در راستای چشماندازِ آرمانی امام از انقلاب اسلامی، برداشتهای مختلف از سیاست را میتوان در “مکتب قدرت “و “مکتب هدایت” طبقهبندی کرد. در مکتب قدرت، غایت دولت امور دنیوی و دنیا مقصد است، اما در مکتب هدایت، غایت دولت امور اخروی و آخرت، مقصد و دنیا منزلگاه است. قانون در حکومتهای غیردینی، یک امر بشری است؛ در حالی که در حکومت دینی، امری فرابشری و الهی است. بدین ترتیب، از نظر مؤسسِ حکمت متعالیه (صدرالمتالهین)، مفهوم “سیاست” که از آن به عنوان تدبیر نیز تعبیر میشود، در مکتب هدایت این گونه تعریف میشود که: ” تلاش انسانها در جهت تحقق قانون الهی در روی زمین به رهبری انبیا، اوصیا و اولیا برای نیل به سعادت قصوا است”( لک زایی، ۱۳۸۷: ۲۱).
قرآن کریم میفرماید: الذین مکناهم فی الارض اقاموا الصلاه و اتوا الزکواه و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر ولله عاقبه الامور؛ ( (آنان که خدا را یاری کنند) آنهایی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمکین دهیم، نماز بر پا میدارند و زکات به مستحقان میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند (و از هیچ کس جز خدا نمیترسند)؛ چون میدانند که عاقبت کارها به دست خداست. (سوره مبارکه حج، آیه:۴۱ )
امام علی (ع) میفرماید: بدان که فاضلترین بندگان خدا نزد او امامی است دادگر، هدایتشده و هدایتگر که سنتی را که شناخته است، برپا دارد و بدعتی را که ناشناخته است، بمیراند. (نهجالبلاغه، سید رضی، خطبه :۱۳۱)
امام راحل با استنباط از قرآن و نهج البلاغه میفرمایند: تمام انبیاء موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان، انسان است. آمدهاند انسان را تربیت کنند، آمدهاند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی مافوق طبیعت، مافوق جبروت برسانند ( صحیفه نور، ج۷: ۲۲۳). خواجه نصیرالدین طوسی معتقد است: دو دسته عناصر در افکار سیاسی وجود دارد: دسته اول افکار سیاسی که زیرمجموعه حکمت سیاسی و دربرگیرنده اصول ثابت است و دسته دوم که عمدتاً زیرمجموعة فقه سیاسی است و بر حسبِ دگرگونی احوال، ایام، ملل و دول تغییر میکند که دربرگیرنده افکار سیاسی متغیّر است (لک زایی ،۱۳۸۷ :۱۲۵). بنابر این، اندیشه سیاسی امام(ره) نیز از این قائده مستثنی نبوده و بخشی از آن برحسب مقتضیات زمان، مکان، شرایط و امکانات و … دچار تغییراتی شدهاند. اما نکته حائز اهمیت این است که تغییرات در دایره اصول ثابتی اتفاق افتادهاند. اندیشههای امام(ره) مبتنی بر این اصول است: اصل تکلیف، اصل مصلحت اسلام و مسلمین، اصل دعوت و گسترش اسلام، اصل تقدم اهم بر مهم، اصل عدالت، اصل توجّه به مقتضیات زمان، مکان و اجتهاد، اصل ضرورت حکومت اسلامی و اصل ظلمستیزی.
اصل عدالت: امام(ره) در مورد عدالت میفرمایند: اسلام خدایش عادل است، پیغمبرش هم عادل است و معصوم، امامش هم عادل و معصوم است، قاضیاش هم معتبر است که عادل باشد، امام جماعتش هم معتبر است که عادل باشد، امام جمعهاش هم باید عادل باشد، از ذات مقدس کبریا گرفته تا آن آخر، زمامدار باید عادل باشد، ولاتشان هم باید عادل باشند ( صحیفه نور، ج۳: ۳۰۴). از نظر امام، در عدالت اسلامی، همه افراد در برابر قانون مساوی هستند: عدالت اسلامی را میخواهیم در این مملکت برقرار کنیم؛ یک همچو نظام اسلامی که در آن عدالت باشد، اسلامی که در آن هیچ ظلم نباشد؛ اسلامی که آن شخص اول با آن فرد آخر همه علیالسواء در مقابل قانون باشند ( صحیفه نور، ج۹: ۴۲). امام(ره)، هدف انبیا برای برقراری نظام عادلانه را برای اجرای احکام الهی میداند و میفرمایند: مقصودِ انبیا از کوششها و جنگهایی که با مخالفین میکردند، کشورگشایی و اینکه قدرت را از خصم بگیرند و در دستِ خودشان باشد نبوده، بلکه مقصد این بوده که یک نظام عادلانه به وجود آورند تا به وسیله آن، احکام خدا را اجرا نمایند ( صحیفه نور، ج ۸: ۸۱).
اصل ظلمستیزی : حضرت امام(ره) میفرمایند: روش پیامبر اسلام نسبت به امور داخلی مسلمین و امور خارجی آنها نشان میدهد که یکی از مسئولیتهای بزرگ شخص رسول اکرم(ص)، مبارزات سیاسی آن حضرت است. شهادت امیرالمؤمنین(ع) و نیز حسین(ع) و حبس و شکنجه و تبعید و مسمومیتهای ائمه(ع)، همه در جهت مبارزات سیاسی شیعیان علیه ستمگری بوده است و در یک کلمه، مبارزه و فعالیتهای سیاسی، بخشِ مهمی از مسئولیتهای مذهبی است (صحیفه نور ،ج۴ :۳۳). ما برای اینکه وحدت امت اسلامی را تأمین کنیم، برای اینکه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهای دستنشانده آنها خارج و آزاد کنیم، راهی نداریم جز اینکه تشکیل حکومت بدهیم؛ چون به منظور تحقق وحدت و آزادی ملتهای مسلمان بایستی حکومتهای ظالم و دستنشانده را سرنگون کنیم و پس از آن، حکومت عادلانه اسلامی که در خدمت مردم است، به وجود آوریم (امام خمینی،ولایتفقیه، ۱۳۵۷ :۴۱). امام(ره) تأکید میکند که:
نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن از نسبت صد به یک هم بیشتر است. از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همه احکامِ اسلام را در بر دارد، یک چهارم کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احکام هم مربوط به اخلاقیات است، بقیه هم مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق سیاست و تدبیر جامعه است ( امام خمینی، ولایتفقیه ، ۱۳۵۷ :۱۲).
اصل تکلیف: امام(ره) بر اساس آیه ۲۸۶ سوره بقره “لا یکلف الله نفسا الا وسعها “تصریح میکند که تمام رفتارهایش بر اساس تکلیف است، و میفرماید: بنا داریم که به تکلیف عمل کنیم. ما مکلفیم با ظلم مقابله کنیم و … ما مکلفیم از طرف خدای تبارک و تعالی که با ظلم مقابله کنیم، با این آدمخوارها و با این خونخوارها مقابله کنیم (صحیفه نور،ج۶ :۲۲۰). در جای دیگر تأکید میکنند: نباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم، باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم، نگرانی ما از خود ماست. اگر ما به تکالیفی که خداوند تبارک و تعالی برای ما تعیین کرده است، عمل بکنیم، باکی از این نداریم که شکست بخوریم، چه از شرق و چه از غرب، چه داخلی، چه خارج و اگر به تکلیفِ خودمان عمل نکنیم، شکستخورده هستیم، خودمان را شکست دادهایم (صحیفه نور ،ج۱۵:۷۸). در خطابه دیگری میگویند: شما هم بدون اینکه در نظر بگیرید من چه هستم و او چه هست، همه در نظر بگیرید خدا به ما وظیفه داده، وظیفه معین کرده، وظیفه خدایی را داریم عمل میکنیم. بدانید این سعادت دنیا و آخرت شما را انشاءالله حفظ خواهد کرد (صحیفه نور،ج۱۹ :۲۶۱). ما یک وظیفه شرعی داریم انجام دهیم. این وظیفه شرعی ماست. اگر نتوانستیم پیش ببریم، حضرت امیر(ع) نتوانست معاویه را از بین برود، ولی وظیفهاش را عمل کرده. ما وظیفهمان را عمل میکنیم (قاضی زاده،۱۳۷۷: ۲۸۵). مقام معظم رهبری درباره اصل تکلیف در سیره امام فرمودند: نقطه اساسیِ کار او این بود که: در اراده الهی و تکلیف شرعی محو میشد و هیچ چیزی برایش غیر از انجام تکلیف مطرح نبود. بارها ایشان میفرمودند که ما کار را برای رسیدن به نتیجه نمیکنیم، بلکه مأمور به انجام تکلیف هستیم (حدیث ولایت،ج۱ :۴ و۳۴).
اصل ضرورت حکومت اسلامی: احکام اسلامی، اعم از قوانین اقتصادی، سیاسی و حقوقی تا روز قیامت باقی و لازمالاجراست… این بقا دوام و همیشگی احکام، نظامی را ایجاب میکند که اعتبار و سیاست این حکم را تضمین کرده، عهدهدار اجرای آنها شود، چه، اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپاییِ حکومت اسلامی امکان پذیر نیست (امام، کتاب البیع :۲۳). امام درباره اهداف حکومت اسلامی چنین فرمودند:
لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان از بدیهیترین امور است. بی آنکه بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقی باشد. پس اقامه حکومت و تشکیل دولت اسلامی بر فقیهان عادل واجب کفایی است (امام، کتاب البیع، ۱۳۶۹: ۳۳-۲۴).
پیامبر اسلام، تشکیل حکومت داد؛ مثل سایر حکومتهای جهان، لکن باانگیزه بسط عدالت اجتماعی (صحیفه نور، ج۱۳:۲۱۷). حکومت اسلامی، جمهوری اسلامی، عدل اسلامی را مستقر کنید با عدل اسلامی همه و همه در آزادی، استقلال و رفاه خواهند بود (صحیفه نور ،ج۶ ،ص:۷۷). در صدر اسلام رسول اکرم (ص)در رأس تشکیلات اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. پس از پیامبر اسلام و ائمه اطهار، هم مقام بیان تشخیص عقاید و احکام را بر عهده داشتند و هم اجرای احکام و برپایی نظام سیاسی اسلام در جامعه اسلامی و هم بسط عقاید و نظامهای اسلامی در میان ملل مختلف جهان (امام، ولایتفقیه، ۱۳۵۷ :۲۷).
اصل مصلحت اسلام و مسلمین: امام راحل در مورد مصلحت اسلام و مسلمین میفرمایند: «اگر من خدای نخواسته، یک وقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا میکند که یک حرفی بزنم، میزنم و دنبالش راه میافتم و از هیچ چیز نمیترسم بحمدالله تعالی، والله، تا حالا نترسیده ام» (صحیفه نور،ج۱ :۲۹۳). امام در مورد دلایل پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به اصل مصلحت اسلام و مسلمین استناد میکند:
«خدا میداند اگر نبود این چیزی که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمیبودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود» ( صحیفه نور ،ج۱۰ :۴۰۷ ).
به نظر میرسد که در دیدگاه امام، مصلحتِ اسلام مساوی با مصلحت مسلمین است. احکام اسلام برای مصلحت مسلمین است، برای مصلحت اسلام است، اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همهمان باید از بین برویم تا حفظش کنیم. اگر ما مسلمین را در خطر دیدیم (…) بر همه اوجب است که نظر کنیم و توجّه کنیم و نگذاریم که یک همچو غائلهای پیدا بشود (صحیفه نور،ج۱۵ :۱۱۶). امام درباره رعایت اصل مصلحت نیز چنین فرمودهاند: یک فرد اگر اعلم در علوم معهودِ حوزهها هم باشد، ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتواند افراد صالح و مفید از افراد ناصالح را تشخیص دهد، (…) این فرد در مسائل اجتماعی و حکومتی مجتهد نیست و نمیتواند زمامِ امور جامعه را به دست گیرد (صحیفه نور،ج۲۱ :۴۷).
اصل دعوت و گسترش اسلام : منظور امام(ره) از صدور انقلاب، صدورِ پیامهای معنوی اسلام به دیگر کشورها بود. امام خطاب به مبلغان فرمودند: شما هر چه میتوانید جوانها را به مسجد دعوت کنید، مردم را به دین دعوت کنید (صحیفه نور ،ج۱ :۳۱۰ و۳۹۴). ایشان همواره در سخنانشان دولتهای اسلامی را به وحدت و برادری دعوت میکردند: کراراً دولتهای اسلامی را دعوت به اتحاد و برادری نموده ام (صحیفه نور، ج۲:۱۳۹). ما امید واثق داریم که ملل اسلامی در آتیه نزدیک بر استعمار چیره شود (مجله حوزه، ش۳۲:۱۳). باید بسیجیان جهان اسلام در فکر ایجاد حکومت اسلامی باشند و این شدنی است؛ چرا که بسیج، تنها منحصر به ایران اسلامی نیست. باید هستههای مقاومت را در تمامی جهان به وجود آورد (مجله حوزه، ۱۳۸۶ ، ش۳۲:۴۱).
امام(ره) حتی در مورد غیر مسلمانان نیز معتقد بودند که: “باید قشر غیراسلامی را (…) به مکتب مترقی عدالتپرور اسلام دعوت کنید” (صحیفه نور،ج۳ :۳۲۲). ما از جمیع مستضعفین عالم دعوت میکنیم که… در مرحله اول، هدف مستقل نمودن کشور و قطع ایادی و سلطه خارجی و داخلی متکی به خارج است، و نیز قطع هر نحو سلطه؛ چه سیاسی و نظامی و چه فرهنگی و اقتصادی است و بیرون راندن استعمارِ استثمارگران ( صحیفه نور، ج۳: ۴۶۸).
اصل توجّه به مقتضیات زمان، مکان و اجتهاد: امام(ره) درباره شرایط زمان و مکان چنین فرمودهاند: یکی از مسائل بسیار مهم در دنیای پرآشوب کنونی، نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیمگیریهاست. زمان و مکان، دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند. مسئلهای که در قدیم دارای حکمی بوده است، به ظاهر، همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، ممکن است حکم جدیدی پیدا کند. روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمیتواند درک کند که اجتهادِ مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست ( صحیفه نور، ج۲۱: ۶۱و۹۸). حکومت در نظر مجتهد واقعی، فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است. حکومت نشاندهنده جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلاتِ اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی است (مجله حوزه،۱۳۸۶، ش۳۷-۳۸:۱۰). حوزهها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکسالعمل مناسب باشند. چه بسا شیوههای رایج اداره امور در سالهای آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علمای بزرگوار اسلام از هم اکنون باید برای این موضوع فکری کنند (مجله حوزه، ۱۳۸۶، ش۴۲ :۲۰) امام در جلد ۱۸ صحیفه نور فرمودند: اسلام، دین سیاست است (با تمام شئونی که سیاست دارد). این نکته برای هر کس که کمترین تدبری در احکام حکومتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام بکند، آشکار میگردد. پس هر که را گمان بر این برود که دین از سیاست جداست، نه دین را شناخته است و نه سیاست را (جهان بزرگی،۱۳۸۷: ۱۰۲).
اصل تقدمِ اهم بر مهم : امروز ما از روزهای قبل بیشتر احتیاج به همبستگی داریم (…) و این یک تکلیف الهی است برای همه که اهم تکلیف هایی است که خدا داده؛ یعنی حفظ جمهوری اسلامی از حفظ یک نفر ولو امام عصر هم باشد، اهمیتش بیشتر است، برای اینکه امام عصر هم خودش را فدا میکند برای اسلام ( صحیفه نور، ج۱۵: ۳۶۵). مسئله جمهوری اسلامی در این عصر و با وضعی که در دنیا مشاهده میشود و با این نشانهگیریهایی که از چپ و راست و دور و نزدیک نسبت به این مولود شریف میشود، از اهمِّ واجبات عقلی و شرعی است که هیچچیز با آن مزاحمت نمیکند ( صحیفه نور، ج۱۹: ۱۵۳). از اهم فرائض است حفظ اسلام، یعنی حفظ اسلام از حفظ احکام اسلام بالاتر است ( صحیفه نور، ج۲۰: ۸۰). در نتیجه، با توجّه به اصول ذکر شده فوق میتوان راهبُرد انقلاب اسلامی را در سه سطحِ: راهبُرد بقاء، راهبُرد تعامل و راهبرد توسعه نفوذ، تقسیمبندی کرد که هر یک از اصول مورد نظر میتواند در هر یک از سطوح راهبُرد مذکور نقش و تأثیر داشته باشد. بنابراین، ساختار کلی راهبرد انقلاب اسلامی از منظر امام(ره) چنین است:
-حفظ حکومت اسلامی در هر شرایطی، – حمایت از مستضعفین و آزادیخواهان،
-رعایت عدالت اسلامی در تمام شئون، – اولویتبندی و اهم و مهم کردن راهبُردها،
– تعامل برای تحقق وحدت اسلامی، – مبارزه با ظلم و حمایت از مقاومت،
-اجتهاد به مقتضای زمان و مکان، – اقدام بر اساس ارجحیت تکلیف بر نتیجه.
الگوی چشمانداز(تصویر آرمانی و عملی مطلوب) انقلاب از منظر امام(ره)
منبع: نگارنده
در حقیقت، هر سیستمی دارای سه هدف اساسی است: هدف اولیه بقا، سپس رشد و در نهایت کسب سود یا منفعت است. در اندیشه امام راحل نیز اصول هشتگانه متضمن سه راهبُرد بقا، تعامل و توسعه نفوذ در راستای اهداف جهانی اسلام ناب است.
مؤلفههای توسعه نفوذ اندیشه مقاومت
با توجّه به کنش و واکنش بين مولفهها و متغيرهاي ارائهشده در الگوی ۵ ميتوان استنتاج کرد که انقلاب اسلامي ايران از ابزارهاي کارامد و گستردهاي در ابعاد مفهومي، جغرافيايي و ژئوپليتيک برخوردار است که کمتر بازيگري در منطقه با اين توانمنديها ديده میشود. بر اين اساس، از جمله مؤلفههاي مؤثر در توسعه نفوذ سلطهستیزی عبارتند از:
– جبهه مقاومت که موجب توليد قدرت بازدارندگي و آفند راهبردي و توسعه نفوذ سلطهستیزی است،
– ژئوپليتيک شيعه موجب توليد منابع قدرت ساختاري است،
– جمهوری اسلامی ايران، بستر تحقق اهداف انقلاب اسلامي و الگوي حکومتي موفق است.
در مجموع، ظرفیتهای ژئوپليتيک شيعه در قالب سطوح قدرت (محلی، ملی، منطقهای و فرامنطقهای) میتواند با تأثیر متقابل گفتمانهای عقلانیت و وحدت اسلامی، عدالت و معنويت، مقاومت و ظلمستیزی، مولد توسعه نفوذ سلطهستیزی شود. مقام معظم رهبری معتقدند:
این قرن، قرن اسلام است، این قرن، قرن معنویت است. اسلام عقلانیت را، معنویت را و عدالت را با یکدیگر به ملتها هدیه میدهد. اسلام عقلانیت، اسلام تدبر و تفکر و اسلام معنویت، اسلام توجّه به خدای متعال و توکل به خدا، اسلام جهانی، اسلام کار، اسلام اقدام، اینها تعالیم خدای متعال و تعالیم اسلامی است برای ما ( آیتالله خامنهای، ۱۰/۱۱/۱۳۹۰).
ایشان در جای دیگری میفرمایند: بدون معنويت و بدون عقلانيت، عدالت تحقق پيدا نمیکند. اگر معنويت نشد، عدالت تبديل میشود به ظاهرسازى و رياكارى؛ اگر عقلانيت نشد، عدالت اصلاً تحقق پيدا نميكند و آن چيزى كه انسان تصور ميكند عدالت است، مىآيد و جاى عدالتِ واقعى را ميگيرد. بنابراين، معنويت و عقلانيت در تحقق عدالت شرط است. اما بدون عدالت، پيشرفت مفهومى ندارد و بدون پيشرفت هم عدالت مفهوم درستى پيدا نمي كند؛ اگر چه به يك معنا عدالت هم از همان عقلانيت و نيز از معنويت برمي خيزد، اما بُعد عدالت برجسته است. پس بايد هم پيشرفت باشد و هم عدالت. نقشه راه، سند چشمانداز است (آیتالله خامنهای،۲/۶/۱۳۸۷).
گفتمان وحدت و عقلانیت
شيعه، مكتبي است با ویژگیهای خاص كه توانسته پيوند دين و سياست را مبتني بر قرآن و سيره عملي ائمه اطهار به عنوان ترجمان عملي قرآن به وجود آورد و بر اين اساس، نظریه حكومت ولایت فقیه را در آميزهاي از جمهوريت و اسلاميت ابداع کند. علاوه بر آن، انديشه جهان وطنی شيعه به دنبال نجات بشر به عنوان رسالت ديني بر اساس دستور قرآني است كه در مسير عاشورايي و در انتظار ظهور منجي بشریت حيات خویش را تعريف كرده است. اين ويژگي، نجات بشر را منافع ميپندارد و وظيفه را از حوزه منافع ملي وسيعتر ميكند. بنابراين، مكتبي كه از امتزاج دين و سياست به عنوان راهبردي براي نيل به سعادت بشري سخن به ميان ميآورد، موجب توليد قدرت میشود. در حقيقت، همان چيزي كه در صدر اسلام و در دوران زعامت پيامبر اعظم(ص) بر مسلمين وجود داشت و تعدادی اندك بر جمع كثيري از دشمنان پيروز ميشدند (كم من فئة قليله غلبت فئة كثيره باذن الله. آل عمران/۲۴۹). در واقع، موازنه قدرت به اراده الهي به نفع دينمداران تغيير ميكند و زماني اين وعده الهي محقق میشود كه حركت، الهي باشد و حركت الهي، يعني تلاش براي اجراي عدالت؛ به گونهای كه حقوق خلق خداوند در آن رعايت شده باشد. انديشه شيعي از آن جهت، مؤلفه قدرت قلمداد میشود كه سنت رسول گرامي اسلام را كه منبعث از وحي و قرآن است، را اجرا ميكند. اين حركت الهي، وعده الهي را محقق ميكند؛ به نحوي كه يك شيعه عليه ظلم و بيداد قيام ميكند، از قيد منافع شخصي و ملي رها میشود و به منافعي ميانديشد كه رضايت خدا و تكليف ديني است. اين انديشه جهانوطني، مرزها را در مينوردد و به قدرت فراملي تبديل میشود. آن گاه وظيفه دفاع از مستضعفان و انسانهاي تحت ظلم را بر خود واجب ميداند و براي ادای اين وظيفه الهي با سلاح جهاد تا قله شهادت و رضايت معبود پيش ميرود. انديشه شيعه، تكليف ديني يا عقيده را توليد ميكند و عقيده حسيني جهاد را بر خود تكليف ميكند. در نتیجه، این انديشه مؤلفه مهمي از قدرت مقاومت و سلطهستیزی را به وجود ميآورد؛ همانگونه كه امام حسين(ع) فرمود: انَّ الْحَياتْ عَقيدَةٌ وَ جَهادٌ.
در بُعد عقلانیت، شیعه در طول تاریخ خود توانسته است حكومت مبتني بر مردمسالاری ديني با محوريت ولایت فقیه را در راستاي اجراي عدالت الهي و حاكميت خداوند بر بشر به وجود آورد و این عقلانیت با هدفِ هدايت بشريت در جهاني زيست ميكند كه قدرتهاي استكباري، نه تنها با انديشههاي منافعمحور براي تأمین منافع خود به هيچ اصول و مبنايي پایبند نيستند، بلکه هر روز به سلاحهاي كشندهتر نيز مسلح ميشوند. بنابراين، انقلاب اسلامي با گفتمانِ عدالتمحور براي بشر و ايستادگي و مقاومت در مقابل استكبار توانسته است گفتمان مقاومت را توسعه دهد و با ارائه الگوي عملي، پيروزي و مقاومت در مقابل ظلم و ستم را نوید بخشد. افشاي سیاستهای ضد اسلامي غرب و قتلعام ملتِ بيدفاع فلسطين و پيشرفت و موفقيت مقاومت در حوزههاي قدرت منطقهاي، نظر امت اسلامي را بيشتر از هر زمان متوجّه خود كرده است كه اين گفتمانِ غالب در راستاي دفاع از حقوق امت اسلامي رو به توسعه و پيروزي است. بنابراين، انديشه انقلاب اسلامي به مثابه شاخص قدرت منطقهاي از چنان توانايي قدرت نرم برخوردار است كه دشمنان اسلام به راحتي نخواهند توانست با آن مبارزه كنند. به تعبير ديگر، اين گفتمان به دليل نامتقارن بودن، و اتکا به قدرت امت شیعه از تهديد ابزارهاي مدرن دشمنان اسلام ناب محمدي(ص) به دور است.
گفتمان عدالت و معنویت
به گفته حضرت امام(ره)، انقلابِ ما تنها محدود به ايرانيان و مسلمانان نيست، بلكه براي تمام انسانهاي جهان است (امام، صحیفه نور، ج۲۱: ۱۰۸) و براي آنان هم سخني دارد. شايد اصطلاح گفتمان عدالت و معنويت در پي تبيين اين موضوع بوده است. البته از اين مفهوم، تعبير فلسفي نيز ميتوان داشت؛ زيرا در فلسفه سياسي مشهور است كه سه ارزش غايي در شكلگيري جنبشهاي بشري نقش دارند. اين سه ارزش عبارتند از: آزادي، عدالت و معنويت. گرچه در جهان معاصر هنوز آزادي چنان كه بايد وجود ندارد، به ويژه آنكه هنوز برخي كشورها در اسارت حكومتهاي استبدادي و استعماري به سر ميبرند، اما نياز به عدالت و معنويت، بيش از آزادي احساس میشود. به عبارت ديگر، چالش جهاني عصر حاضر، چالش عدالت و معنويت است. برگزيدن اين عنوان علاوه بر آنكه ريشه در دو ارزش غايي بالا دارد؛ همچنين پاسخی است به نياز جهان امروز. اين نياز، سراسري میباشد و از غرب تا شرق عالم را فرا گرفته است. بحران عدالت و معنويت، كشور شمال و جنوب ویا و اروپايي و آسيايي نميشناسد؛ در همه اين جوامع گسترده است.
دنياي امروز، دنياي جنگ ايدئولوژيها و گفتمانهاست. از اين جنگ با عناوينِ ديگري همچون جنگ نرم و سايبري نيز ياد میشود. موضوع مهم اين است كه انقلاب اسلامي متناسب با ايدئولوژي برخاسته از فرهنگ سياسي شيعي، توان توليد گفتمان عدالت و معنويت را كه نياز اساسي جامعه امروز جهاني است، دارد. اگر به نظر برخي تازه مسلمان شدهها مانند مرحوم رژه گارودي بنگریم، در مييابيم كه دليل جذابيت اسلام براي آنها تأكيد بر عدالت و معنويت بوده است كه البته اين تأكيد در مذهب شيعه پررنگتر است.
انقلاب اسلامي نشان داد كه فرهنگ شيعه، توان توليد اين ايدئولوژي را دارد. البته بايد اقرار كرد که در دهه دوم سده ۲۱ ما نياز به تفسيرهاي جديدتري از اين ايدئولوژي داریم؛ همان طور كه ايدئولوژي انقلاب اسلامي با دستاوردهاي علوم انساني دهه ۱۳۵۰ انطباق داشت، انقلاب جهاني ما نيز بايد با دستاوردهاي علمي امروز جهان سازگاري داشته باشد. اين شايد همان نکتهای باشد كه رهبر انقلاب از آن با عنوان “نهضت نرمافزاري” یاد کردند. چنين نگرشي همچنين موجب خواهد شد که ما درباره اين پرسش بيشتر تأمل كنيم: چریکگرایی یا جنبشگرایی؛ اولویت با کدام رهیافت است؟ در جهانِ امروز، پاسخ به این پرسش میتواند تعیینکننده باشد. این دو رهیافت گرچه شباهتهایی با یکدیگر دارند، اما در گزینشِ روش متفاوتند. چریکگرایی، بیشتر محصول دهه ۱۹۷۰ میلادی است که در آن، رفتارهای چریکی، تشکیلاتی و سازمانی بسیار برجسته بود؛ در حالی که جنبشگرایی، محصول دهه ۱۹۹۰ به بعد است و در آن، بر سه رکن ایدئولوژی، رسانه و بسیج سیاسی و اجتماعی تأکید میشود. چریکگرایان، بیمیل به مسائل جنبشی و ایجاد بسیج اجتماعی در جامعه نیستند و تا جایی که ممکن است به این اقدام دست زدهاند، اما آنان در ساختارِ سازمانی خود، اولویت را به پیشبرد اهداف تشکیلاتی میدهند و در همین حال، تمایل به تأثیرگذاری مستقیم بر نخبگان سیاسی دارند. اینان مبارزه سخت را در دستور کار دارند و برای مبارزه نرم، کوشش کمتری به خرج میدهند؛ اما در جنبشگرایی توجّه به مسائل جامعهشناسی سیاسی و فرهنگ سیاسی یک جامعه افزایش یافته است. آنان با مطالعه گسترده در جامعه مورد نظر خود تلاش میکنند که مهمترین ویژگیهای فرهنگ سیاسی آن را استخراج کنند و با تجهیز خود به نظریّههای مختلف جامعهشناسی سیاسی در حوزه بسیج سیاسی، به ایجاد جنبشهای سیاسی در آن جامعه دست بزنند. در قیاس با چریکگرایی، جنبشگرایی به مدت زمان بیشتری نیاز دارد؛ زیرا باید به لایههای درونی جامعه مورد مطالعه نفوذ کرد، گرچه پایداری این رهیافت، بیشتر نیز خواهد بود. موضوعِ جنبشگرایی با مفاهیمی مانند مبارزه نرم، جنگِ رسانهای و هژمونی ایدئولوژیک پیوند خورده است و هر قدرتی که در این حوزهها موفقتر عمل کند، در ایجاد بسیج سیاسی و اجتماعی موفقتر خواهد بود. جابهجایی قدرت در جهانِ امروز که با انفجار جمعیت، گسترش شهرنشینی و افزایش رسانههای بیشمار مواجه است، متکی به قدرت نرم و مبارزه نرم است. حتی نظام سلطه که از چاشنی تروریسم و جنگ بهره میبرد، برای همیشه نمیتواند از این روشها بهرهگیرد یا آنها را در اولویت قرار دهد. در ایجاد جنبشهای اجتماعی، شرایط هر جامعه با جامعه دیگر متفاوت است و به همین دلیل، هر جامعه نیاز به مطالعات اختصاصی دارد و یافتههای یک جامعه، قابل تعمیم به جامعه دیگر نیست. موضوعات همبستگی، اسطورهها، نخبگان فرهنگی ـ سیاسی، حساسیتهای اجتماعی، منابع فرهنگی، مراجع تأثیرگذار و هر آنچه به کار جنبش میآید، مورد به مورد تفاوت میکند. در دورانی که جنبشگرایی در قیاس با چریکگرایی از ظرفیت افزونتری برخوردار است، پای در میدان رقابت نهاد. در حوزه جنبشگرايي به لحاظ فيزيكي، رسانه مهمترین ابزار است و به لحاظ محتوایي، گفتمان يا ايدئولوژي چنين نقشي را دارد. بر این اساس، بايد گفت که گفتمانِ مورد نظر كه گاهي آن را گفتمان عدالت و معنويت ناميدهايم (اسماعیلی،۱۳۹۱: ۵۸) ، بايد داراي ویژگیهای زير باشد:
- در جهانی كه داراي بحرانِ آرامش و معنويت است، نويدبخشِ معنويت باشد،
- اين معنويت نميتواند به طور كامل با سبك زندگي جهان امروز بيگانه باشد،
- اين گفتمان نميتواند با دستاوردهاي بشر در علوم انساني بيگانه باشد،
- گفتمان عدالت و معنويت بايد توليدگرِ علوم انساني و تحولي جديد در آن باشد،
- اين گفتمان بايد بتواند ميان سه منبع شناختيِ عقل، تجربه و شهود در مرحله عمل پيوند برقرار سازد،
- اين گفتمان بايد برآورنده نسبي عدالت باشد، يعني در فقرزدايي، ايجاد توسعه و كاستن از فاصله طبقاتي موفقتر از گفتمانهاي ديگر عمل كند،
- اين گفتمان، ايدئولوژي طبقاتي نيست و به همه طبقات تعلق دارد،
- همچنين اين گفتمان متعلق به كشورهاي شمال يا جنوب نيست و همه را در بر ميگيرد،
- گفتمان مذكور به نقش آزادي در جوامع بشري ارج مينهد و حریم زندگي خصوصي را پاس ميدارد،
- اين گفتمان در برابر استعمار و نظام سلطه، رهيافت مقاومت را بر ميگزيند،
- این گفتمان با بهرهگیری از توان ملی در حوزه فراملی علیه نظام سلطه عمل میکند،
- این گفتمان، اعتقاد به حکومت با دیگران را به حکومت بر دیگران ترجیح میدهد،
- چنین گفتمانی بر اساس مفهوم متقاعدسازی در حوزه قدرت و نفوذ عمل میکند،
- این گفتمان با اعتقاد و اعتماد به خداوند متعال تکلیف و وظیفه را بر نتیجه ترجیح میدهد.
گفتمان مقاومت و ظلمستیزی
جمهوری اسلامی ایران بر اساس مبانی دینی از آغاز حکومت خود شعار مقاومت و ظلمستیزی را مبتنی بر ارزشهای انقلاب برای برقراری عدالت و حقوق انسانها سر داد و بر این اصول پای فشرد که این ویژگی موجب شد جبهه مقاومت به وجود آید. مقام معظم رهبری در تبیین ویژگی معمار انقلاب میگوید: مهمترین كارى كه امام بزرگوار ما در سطح دنياى اسلام انجام داد، اين بود كه ابعاد سياسى و اجتماعى اسلام را احيا كرد. از روزى كه استعمار وارد كشورهاى اسلامى شد، همه تلاش استعمارگران و سلطهگران اين بود كه ابعاد سياسى و اجتماعى اسلام، عدالتخواهی، آزاديخواهى و استقلالطلبى اسلام را از اسلام حذف كنند. سلطهگران براى اينكه استيلاى خود را بر ملتها و منابع كشورهاى اسلامى هر چه بيشتر گسترش دهند، خود را ناچار مىديدند كه ابعاد سياسى اسلام را از اسلام جدا كنند و اسلام را به معناى تسليم در مقابل حوادث، تسليم در مقابل اشغالگر و تسليم در مقابل دشمن ظالم و قوى پنجه تفسير كنند (آیتالله خامنهای، ۱۴/۳/۱۳۸۲). امام (ره)، سیره اهل بیت(ع) را مؤید این گفتمان میدانند و میفرمایند: روش پیامبر اسلام نسبت به امور داخلی مسلمین و امور خارجی آنها نشان میدهد که یکی از مسئولیتهای بزرگ شخص رسول اکرم(ص)، مبارزات سیاسی آن حضرت است. شهادت امیرالمؤمنین(ع) و نیز امام حسین(ع) و حبس، شکنجه، تبعید و مسمومیتهای ائمه(ع)؛ همه در جهت مبارزات سیاسی شیعیان علیه ستمگری بوده است و در یک کلمه، مبارزه و فعالیتهای سیاسی، بخش مهمی از مسئولیتهای مذهبی است (جهان بزرگی، ۱۳۸۷: ۵۰ ). بنابراین، حمایت از مقاومت و راهبردِ ظلمستیزی از جمله سیاستهای اصولی سلطهستیزی قرار گرفته و حکومت اسلامی برای حمایت از ملتهای مسلمان به طور علنی به عنوان یک تکلیف دینی وارد صحنه حمایت از سلطهستیزان در تقابل با نظام سلطه شده است.
نتیجه گیری: ایران در طول تاریخ از موقعیت وقدرت جهانی ومنطقه ای برخوردار بوده است با وجود عمق تاریخی وتمدن های مختلف همواره در درون خود از اقوام وادیان ومذاهب مختلف را داشته ونوعی از همزیسیتی مسالمت آمیز را در تاریخ خود به خوبی تجربه کرده و به نمایش گذاشته است . بنابراین امروزه هیچ قوم ویا دینی یافت نمی شود که ایران را به ارتکاب جنایت متهم کند در حالی که ابرقدرت های امروزی چون شوروی ، انگلیس ، فرانسه ، آلمان ، پرتغال ، آمریکا و… اقتدار خود را در تخریب بنای دیگران بنیان نهادند. . ایران پس ازپیروزی انقلاب اسلامی در حوزه مقاومت توانسته است به عنوان ام القری مقاومت در حوزه بین الملل در قالب گفتمان مقاومت در مقابل نظام سلطه از برتری وپیروزی برخوردار باشد وفرهنگ اعتماد به قدرت الهی را در دفاع از مظلوم وسلطه ستیزی به نمایش بگذارد. والسلام – اکبری بهار ۱۳۹۷