کتاب مقاومت در بوسنی
بوسنی و هرزگوین Bosna i Hercegovina، کشوری است در جنوب شرقی اروپا. پایتخت آن سارایوو است جمعیت این کشور ۳٬۹۸۱٬۲۳۹ نفر است که میانگین سنی آنها ۳۹ سال است. امید به زندگی در بدو تولد برای زنان ۸۲ سال و برای مردان ۷۴ سال است. کمتر از ۰/۱ درصد از مردم آن به بیماری ایدز مبتلا هستند. ٪۴۸ از مردم این کشور بوسنیایی، ۳۷٪ صرب و ۱۴٪ کروات هستند که از این میان ۴۰ درصد از آنها مسلمان، ۳۱ درصد ارتودوکس و ۱۵ درصد کاتولیک هستند. زبانهای رایج در این کشور بوسنیایی، کروواتی و صربی است. مذهبِ مردمِ بوسنی هرزگووین اسلام (سنی) و مسیحیت (ارتدوکس و کاتولیک) است. بوسنیایی نیز زبان اصلی آنها است.
مساحت آن ۵۱۱۹۷ کیلومتر مربع است. این جمهوری پس از فروپاشی شوروی وسپس یوگسلاوی در سال ۱۹۹۲ به استقلال رسید . جنگ جهانی اول از پایتخت بوسنی و هرزگووین (سارایوو) و باترور آرشیدوک فرانتس فردیناند ولیعهد اتریش آغاز شد. پس از پایان جنگ جهانی دوم و ایجاد جمهوری سوسیالیستی یوگسلاوی، بوسنی با نام جمهوری سوسیالیستی بوسنی و هرزگوین یکی از جمهوریهای یوگسلاوی سوسیالیستی بود. بوسنی بعد از جنگ جهانی اول تحت فرمان شوروی به شمار می آمد و نیروهای نظامی شوروی در آن حضور چشمگیری داشتند. پس از فروپاشی یوگسلاوی، جمهوری بوسنی و هرزگوین، در پی همهپرسی استقلالی که انجام گرفت در سال ۱۹۹۲، اعلام موجودیت کرد. این اتفاق، آغازگر جنگداخلی بوسنی بود. همهپرسی استقلال، توسط صربهای بوسنی تحریم شد و با مشارکت ۶۷٪ مردم، ۹۸٪ رأیدهندگان به استقلال بوسنی و هرزگوین رأی دادند. (Malcolm,1994 ,p ,8 )
صربهای بوسنی، که از جانب کشورهای صربستان و مونتهنگروی همسایه حمایت میشدند، جمهوری صرب بوسنی را تشکیل داده و به قصد تجزیه جمهوری در طول خطوط قومیتی و پیوند دادن نواحی صرب نشین برای تشکیل «صربستان بزرگ»، به مقاومت مسلحانه پرداختند. همچنین کرواتهای بوسنی با حمایت کرواسی، جمهوری کروات بوسنی و هرزگوین را تشکیل دادند. در مارس ۱۹۹۴، در پی موافقتنامه واشینگتن، جمهوری کروات بوسنی و هرزگوین و جمهوری بوسنی و هرزگوین با هم ادغام شده و فدراسیون بوسنی و هرزگوین را ایجاد کردند.
در ۲۱ نوامبر ۱۹۹۵ گروههای درگیر جنگ، موافقتنامه صلح دیتون را امضا کردند که جنگ سه ساله داخلی بین قومیتی را متوقف کرد (توافقنامه نهایی در ۱۴ دسامبر ۱۹۹۵ در پاریس امضا شد).
توافق صلح دیتون در مرزهای بینالمللی بوسنی و هرزگوین یک دولت مشترک چند قومیتی دموکراتیک ایجاد کرد که با در دست داشتن هدایت سیاست خارجی، روابط دیپلماتیک و امور مالی تقویت میشد. ترتیبات سیاسی بجا مانده از توافق صلح دیتون در سال ۱۹۹۵ به درگیریها خاتمه داد. اما این توافقات اختلافات ناشی از ایدئولوژیهای ملیگرایانهای را که جنگ بهخاطر آنها آغاز شد، التیام نبخشیده است. همچنین این توافق، کنترل قدری کمتر از نیمی از کشور و امکان وتوی سیاستهای ملی در بوسنی هرزگوین را در اختیارشان گذاشت که این امر جلوی توسعه اقتصاد بوسنی را گرفته و زمینه را برای رواج فساد مالی و اداری فراهم کرده است). بوسنی و جنگ جهانی اول بی بی فارسی، ۱۱ تیر ۱۳۹۳(
همچنین لایه دومی از حکومت، تشکیل شد. از دو بخش تقریباً مساوی از لحاظ اندازه، درنظر گرفته شد: فدراسیون بوسنیایی/کروات بوسنی و هرزگوین و جمهوری صربی بوسنی تحت رهبری صربها (RS). دولتهای فدراسیون و RS با امکان نظارت بر اکثر فعالیتهای دولت تقویت شدند. همچنین دفتر نمایندگان بلندپایه (OHR) برای نظارت بر اجرای جنبههای مدنی موافقتنامه تأسیس شد.
در سال ۱۹۹۵-۱۹۹۶، یک نیروی ۶۰٫۰۰۰ نفری حافظ صلح به رهبری ناتو (IFOR) برای اعمالِ نظارت بر اجرای جنبههای نظامی موافقتنامه در بوسنی خدمت میکردند. سپس نیروی حافظ صلح ناتو با یک نیروی کوچکتر ایجاد پایداری به رهبری ناتو (SFOR) جایگزین شد که مأموریت آن ممانعت از تجدید دشمنیها بود. در دسامبر ۲۰۰۴ نیروهای حافظ صلح اتحادیه اروپا (EUFOR) جایگزین نیروی ایجاد پایداریِ ناتو شد؛ مأموریت آنها حفظ صلح و پایداری در سرتاسر کشور بود.
«علی عزت بگوویچ» که طی سالهای جنگ در این کشور، رهبری مسلمانان بوسنی و هرزگوین را به عهده داشت، به عنوان نخستین رئیس جمهور این کشور تا سال ۲۰۰۰ میلادی براین جمهوری حکومت کرد. پس از آن ریاست جمهوری هر ۸ ماه یک بار بین یک صرب، یک بوسنیایی و یک کروات در گردش بود. نخستوزیر این کشور نیکولا اسپیریک بود که در سال ۲۰۰۷ برای نخستین بار به این سمت انتخاب شد. مجلس مسئولیت قانونگذاری در بوسنی و هرزگوین را به عهده دارد. احزاب «راه راستِ بوسنی»، «دمکرات»، «اتحاد دمکراسی کروات» و چند حزب دیگر در این کشور فعالیت سیاسی دارند. این کشور شامل ۱۳ استان می باشد.
کشور بوسنی و هرزگوین به لحاظ موقعیت جغرافیایی در جنوب شرق اروپا و در شبه جزیره بالکان قرار گرفتهاست و با کشورهای کرواسی، صربستان و مونته نگرو مرز مشترک دارد. این کشور از دو ناحیه بوسنی (در شمال) وهرزگوین (در جنوب) تشکیل شدهاست. مرز آبی این کشوربه طول ۲۲۲ کیلومتر تنها راه دسترسی این کشور به آبهای آزاد است بندر نئوم در این منطقه واقع شده است.
تولید ناخالص داخلی این کشور ۲۹٫۸۹ میلیارد دلار است که در سال گذشته میلادی رشدی ۵٫۵ درصدی داشته است. یک میلیون و ۲۶ هزار نفر نیروی کار این کشور را تشکیل میدهند و نرخ بیکاری در آن ۴۵٫۵ درصد است. (آمارهای سال ۲۰۰۴ میلادی) یک چهارم جمعیت این کشور زیر خط فقر زندگی میکنند و نرخ تورم در آن در سال ۲۰۰۱ میلادی ۲۶٫۲ درصد بود.
صادرات این کشور شامل فلزات، البسه و چوب است که به کشورهای کرواسی (۱۹٫۶ درصد)، اسلوونی (۱۶٫۷ درصد)، ایتالیا (۱۵٫۴ درصد)، آلمان (۱۲٫۳ درصد)، اتریش (۸٫۷ درصد) و مجارستان (۵٫۳ درصد) صادر میشود.
واردات این کشور شامل ماشینآلات و تجهیزات، مواد شیمیایی، سوخت و مواد غذایی است که از کشورهای کرواسی (۲۴ درصد)، آلمان (۱۴٫۵ درصد)، اسلوونی (۱۳٫۲ درصد)، ایتالیا (۱۰ درصد)، اتریش (۵٫۹ درصد) و مجارستان (۵٫۲ درصد) وارد میشود.
جنگ در بوسنی و هرزگوین، جنگی مسلحانه و بینالمللی بود که از ۵ آوریل ۱۹۹۲ تا ۱۴ دسامبر ۱۹۹۵ بین بوسنی و هرزگوین و صربستان جریان داشت و با امضای توافق دیتون در شهر دیتون ایالت اوهایو پایان یافت.[۱] این جنگ بعد از جنگ جهانی دوم بزرگترین نسلکشی در اروپا به شمار میرود. دشمنی دیرینه صربها و کرواتها با مسلمانان که دلایل آن به دوره جنگ جهانی دوم و اقدامات محمد امین الحسینی با همکاری آدولف هیتلر میرسید.[۲] باور عمده بر این است که عدم وجود اختلاف نژادی تا پیش از سال ۱۹۸۰ به دلیل ملی گرائی مؤثری بود که توسط مارشال یوسیپ بروز تیتو اعمال میشد. (Pelinka,1997,101)پس از تجزیه یوگوسلاوی، و در هنگام ریاست جمهوری اسلوبودان میلوشویچ در صربستان او حس ملی گرائی صربها را در سخنرانی معروف به گازیمستان برافروخت. او در این سخنرانی به نبرد کوزوو اشاره کرد. (Elsie,2004,6)حس قربانی بودن صربها و نیز احساس دشمنی نسبت به بوسنیاییها بر اثر داستانهای اغراقآمیز مبنی بر نقش گروه کوچکی از بوسنیاییها در محاکمه صربها به هنگام نسلکشی اوستاش در دهه ۱۹۴۰ برانگیخته شد. (Ching,2008 ,26)تبلیغات صربها این طور وانمود میکرد که بوسنیاییها از نظر نژادی متفاوت بوده و بیشتر ترک تبار هستند. (Maners,2000,6)در حالی که تستهای DNA نشان میدهد هر دو گروه صربها و بوسنیاییها استخر ژنی مشترکی دارند. (Dutton,2007,30)با وجود کمپین نفرت هدایت شده توسط دولت صربستان، برخی از صربها سعی نمودند تا از بوسنیاییها در برابر این ستمها دفاع کنند که منجر به تهدید این دسته از صربها شد. به طوری که نظامیان در برههای با بلند گوی اعلام میکردند «هر صربی که مسلمانی را محافظت کند در جا کشته میشود(Ferguson,2009,626-631)».
درگیریها ابتدا در سال ۱۹۹۱ در اسلوونی و کرواسی و سپس سال بعد از آن بهشکلی بسیار خونین در بوسنی اتفاق افتاد. صربهای بوسنی با الهام گرفتن از اسلوبودان میلوشویچ، که ملیگرایی را جایگزین کمونیسم کرده بود، سعی کردند بوسنی و صربستان را با هم ادغام کنند؛ اقدامی که گویی پژواکی از رؤیای گاوریلو پرنسیپ بود. (بی بی سی ۱۱تیر ۱۹۹۳).
اما مسلمانان بوسنیایی خواستار جدایی از یوگسلاوی سابق بودند در چنین حالی صربهای ساکن بوسنی با این اقدام مخالفت کرده و به سرکوب مسلمانان پرداختند. این حادثه یکی از فجیعترین حوادث تاریخی به شمار میرود که به نسلکشی، قتلعام و کشتار گروهی مسلمانان انجامید. این درگیریها در ژوئیه ۱۹۹۵ با کشتار سربرنیتسا به اوج خود رسید.
ترتیبات سیاسی بجا مانده از توافق صلح دیتون در سال ۱۹۹۵ به درگیریها خاتمه داد. اما این توافقات اختلافات ناشی از ایدئولوژیهای ملیگرایانهای را که جنگ بهخاطر آنها آغاز شد، التیام نبخشیده است. همچنین این توافق، کنترل قدری کمتر از نیمی از کشور و امکان وتوی سیاستهای ملی در بوسنی و هرزگوین را در اختیارشان گذاشت که این امر جلوی توسعه اقتصاد بوسنی را گرفته و زمینه را برای رواج فساد مالی و اداری فراهم کرده است. (بی بی سی ۱۱تیر ۱۹۹۳) در سال ۲۰۰۹ کتابی منتشر شد که شامل ۷۰ جلسه مصاحبه نویسنده با بیل کلینتون بود. در یکی از این جلسات کلینتون اوضاع حاکم در سال ۹۳ را در مورد جنگ بوسنی چنین شرح میدهد.( Simon, 2009 ,۳۱)
«کلینتون گفت، متحدان اروپایی ایالات متحده لوایح لغو یا تغییر تحریم را وتو میکردند. اروپاییان مخالفت خود را این گونه توجیه مینمودند که سلاح بیشتر فقط منجر به خونریزی بیشتر است، ولی متحدان کلیدی به طور محرمانه دلیل دیگری برای مخالفت خود بیان مینمودند. آنها وجود کشور مستقل بوسنی به عنوان تنها ملت مسلمان در اروپا را غیرطبیعی میدانستند. به گفته کلینتون تنها دلیل حمایت آنها از تحریمها این بود که این تحریمها به ضرر بوسنی بودند. وقتی من شگفتی خود را از این منفی نگری [اروپاییان] که یادآور دیپلماسی بی تفاوتی آنها در مورد مصیبت یهودیان در جنگ جهان دوم بود بیان کردم، کلینتون جوابی نداد. او گفت، فرانسوا میتران خیلی صریح میگفت بوسنی به اروپا تعلق ندارد و مقامات رسمی انگلیس از باز سازی دردناک ولی واقعاً گرایانه اروپای مسیحی سخن میگفتند. به گفته کلینتون صدر اعظم آلمان، هلموت کوهل، در تقابل با انگلیس و فرانسه از تلاشهای مبنی بر بازبینی سیاست تحریم سلاح سازمان ملل حمایت کرد؛ که این تلاشهای آلمان به دلیل نداشتن کرسی در شورای امنیت سازمان ملل ناموفق بود. در ژوئیه ۲۰۱۴ دادگاهی در هلند حکم داد که مسئولیت حقوقی قتل بیش از ۳۰۰ مرد و کودک مسلمان بوسنیایی در شهر سربرنینسا به دست صربها در سال ۱۹۹۵ بر عهده دولت هلند است. سربازان هلندی این افراد را به صربها تحویل دادند. به گفته دادگاه، ارتش باید میدانست که آنها در صورت تحویل داده شدن به صربها کشته خواهند شد. دولت هلند به پرداخت خسارت به خانوادههای این قربانیان محکوم شد. دادگاه، دولت هلند را در رابطه با کشتار بیش از ۷۰۰۰ نفر مسلمان دیگر که در اطراف پایگاه نظامی سربازان هلندی در سربرنیتسا پناه گرفته بودند مسئول ندانست. روسیه در طول روزهای اخیر مانع از تصویب قطعنامهای شد که بر مبنای آن این رخداد به عنوان یک نسل کشی توصیف شود. روسها از قدیمالایام از متحدین صربها در اروپا محسوب میشدهاند. http://www.farhangnews.ir/content/131737
تأثير بحران بالكان بر راهبرد آمريكا
با آغاز بحران جنگ در بالكان از سال ۱۹۹۲ كه اولين بحران پس از فروپاشي شوروي يا به تعبيري اولين بحران در آغاز حاكميت تكقطبي آمريكا بود، انديشه و امكانات آمريكا متوجه بالكان شد. اگرچه اين بحران نوعي بحران داخلي در اروپا بود، اما درگير شدن غرب با مسلمانان و نسلكشي و جنايت صرب ها و كروات های تندرو عليه مسلمانان بوسني توجه جهان اسلام، به ويژه ايران را به خود جلب كرد. جمهوري اسلامي در حمايت كيفي از مسلمانان نقش محوري ايفا كردبه نحوی که از سال ۱۹۹۴ تا سال ۲۰۰۰ رقيب جدي آمريكا در بالكان به حساب ميآمد.
حضور مؤثر ايران در بالكان به كشمكشهاي داخلي در كاخ سفيد انجاميد و در نتيجه با اعتراف بر نقش كارامد ايران تلاشي وسيع براي حذف نقش ايران در كاخ سفيد طراحي شد و سناي آمريكا در سال ۱۹۹۵ مبلغ ۱۵ ميليون دلار براي تحقيق در مورد كمكهاي نظامي ايران در بوسني و كوتاهي آمريكا در جلوگيري از اين اقدام اختصاص داد. (New York Times,1996, P.3) كميته تحقيقاتي كنگره نتايج تحقيقات خود را در ۷ نوامبر ۱۹۹۶، چند روز پس از برگزاري انتخابات رياستجمهوري آمريكا اعلام كرد. اين تحقيقات كه با اصرار جمهوريخواهان طي ۷ ماه انجام شد، حاوي بخشهايي محرمانه بود كه به اجازه رئيسجمهور براي انتشار نياز داشت. اما در بخشهاي اعلامشده ضمن اعتراف بر حضور و اقتدار ايران، نگراني آمريكا از حضور ايران در اروپا و حمايت از مسلمانان در منطقه بالكان اعلام و دولت كلينتون به شدت به بيتوجهي و كوتاهي متهم شد. در حقيقت، حضور مؤثر ايران در دهه ۹۰ در بالكان و حمايت شجاعانه از مسلمانان بوسني نگراني مضاعفي براي كاخ سفيد ايجاد كرد. (کریستین ساینس مانیتور، ۳۱/۱۰/۱۹۹۶٫) البته آمريكاييها براي بد جلوه دادن چهره اسلام و مسلمانان و خنثي كردن نقش ايران در بوسني از سال ۱۹۹۴ نيروهاي القاعده را به بوسني فرستادند تا چهره خشن و بدي از اسلام براي مسلمانان نوپاي بوسني و منطقه بالكان به نمايش بگذارند. چامسكي در كتاب خود با انتقاد از سياست خارجي آمريكا مينويسد: «جرم از قرار معلوم زماني اتفاق افتاد كه كلينتون عوامل القاعده را به بوسني ميفرستاد تا از نيروهاي مورد حمايت ايالات متحده در آنجا حمايت كنند.» (چامسكي، ۱۳۸۷ : ۵۶)
مواضع امريكا عليه ايران در بالكان
سياست امريكا در برابر ايران در اين منطقه دو مرحلة زماني را دربرميگرفت. در اولين مرحله، يعني از سال ۱۹۹۴ تا سال ۱۹۹۵ امريكا در برابر مسئلة ارسال محمولههاي تسليحاتي ايران براي دولت بوسني و هرزگوين «سياست نشان دادن چراغ زرد» را در پيش گرفت؛ اما در مرحله بعد، در سالهاي ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۸ «سياست حذف نفوذ ايران» در بالكان را در دستور كار قرار داد و عملاً از سال ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۰ سياست حذف رهبران مسلمان طرفدار ايران در بوسني در دستوركار ايالات متحده قرار گرفت.
سالهاي ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۵ «سياست چراغ زرد»
در گزارشهاي رسانههاي جمعي جهان نقش ايران در بحران بوسني و هرزگوين در سال ۱۹۹۴ در ارتباط با تسليحات و حضور ژنرالهاي ايراني، موجب نگراني كاخ سفيد گرديد. رسانههاي امريكايي ادعا ميكردند احتمالاً رئيسجمهور، كلينتون به طور محرمانه براي محمولههاي تسليحاتي پنهان ايران به بوسني در سال ۱۹۹۴، به رغم تحريمهاي سازمان ملل متحد مجوز داده است، در حالي كه در مورد تحريمهاي تسليحاتي مذكور امريكا در راستاي سياستهايش براي انزواي جهاني تهران به عنوان حامي تروريسم موافق بود.
اين مطلب را نشريه لوسآنجلس تايمز در ۵ آوريل ۱۹۹۶ در مقالهاي با عنوان «چراغ زرد امريكا براي ارتش ايران در بوسني»، به نقل از منابع متعدد رسمي و غيررسمي، منتشر كرد. اين مطلب چنان بود كه حتي بعد از تحقيقات متعدد كنگرة امريكا و نيز برخي از رسانههاي امريكايي و غربي، چيزي بيشتر از آنچه در نشرية لوسآنجلس تايمز منتشر شده بود، به دست نيامد. پژوهشگراني كه اين موضوع را بررسي كرده بودند، از سناتورهاي جمهوريخواه گرفته تا خبرنگاران غربي از عدم همكاري دولت امريكا و نيز سكوت كامل دولتهاي ايران، كرواسي و بوسني شاكي بودند.
* روند وقايع مربوط به كمكهاي تسليحاتي ايران براي بوسني از ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۵
روند عمليات آموزش و تجهيز ارتش بوسني و هرزگوين، آنگونه كه در رسانههاي عمومي بازتاب يافت، از سپتامبر ۱۹۹۲ آغاز شد. در آن زمان دستگاه اداري رئيسجمهور بوش گزارش محرمانهاي دريافت كرد مبني بر اينكه به رغم اعمال سياست تحريم، يك فروند هواپيماي بوئينگ۷۴۷ ايراني با محموله تسليحاتي در فرودگاه زاگرب به زمين نشسته است.
دستگاه اداري بوش به ظاهر اعتراض خود را به مقامات كرواسي اعلام كرد و خواستار توقيف سلاحها شد. كرواسي نيز اعلام كرد هواپيما را توقيف و ارسال محمولههاي تسليحاتي از طريق خاك كرواسي را متوقف خواهد كرد.
با اين حال، امريكاييها برآورد كردهاند كه در فاصله سالهاي ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۳ محمولههاي تسليحاتي ايران نيمي از سلاحهاي مورد نياز دولت مسلمان بوسني و هرزگوين را تأمين كرده است.
در آوريل ۱۹۹۴ سناريويي طراحي و در رسانهها بازتاب يافت، مبني بر اينكه فرانيو توجمان، رئيسجمهور كرواسي، از دو تن از ديپلماتهاي امريكايي خواستار دانستن موضع دستگاه اداري كلينتون در مورد پيشنهاد ايران براي ارسال محمولههاي تسليحاتي مورد نياز بوسني و هرزگوين از طريق خاك كرواسي شده است.*
ديپلماتهاي امريكايي به عنوان اعلام پاسخ واشنگتن، گفتند: «نظر خاصي وجود ندارد.» اين حرف در واقع بدين معنا بود كه امريكا به اين كار اعتراض نخواهد كرد. از سوي ديگر، كرواسي پيشنهاد ايران را پذيرفت؛ در نتيجه ارسال اسلحه آغاز شد و از آوريل ۱۹۹۴ تا پائيز ۱۹۹۵ ادامه يافت.
مقامات امريكايي معتقدند كه در جريان ملاقاتهاي سه جانبة تهران، زاگرب و سارايوو در آوريل ۱۹۹۴ در مورد همكاريهاي اقتصادي و امنيتي توافقهايي صورت گرفته است. در اين ميان فقط جزئيات برخي از توافقات اقتصادي و روند توسعه بعدي (حبيبي و تركان) آشكار شده و جزئيات توافق در مورد مسائل امنيتي مشخص نشده است. دولت امريكا سلاحهاي ارسالي از ايران را در اين مدت حدود پنج هزار تن برآورد كرده است. همچنين براساس ارزيابي امريكا، ايران از سال ۱۹۹۲ جمعاً حدود دههزار تن اسلحه براي كرواسي و بوسني و هرزگوين فرستاده است.
امريكاييها به طوركلي معتقدند كه محمولههاي تسليحاتي ايران از آوريل ۱۹۹۴ تا سپتامبر ۱۹۹۵ بيش از دوسوم تسليحات مورد نياز بوسني را تأمين كرده است.
در تابستان و پائيز سال ۱۹۹۴ سرويس جاسوسي امريكا با ديدن تصويرهاي ماهوارهاي به عمليات بزرگ قاچاق اسلحه پي برد و سازمان سيا با بررسي اين تصاوير دريافت كه هواپيماهاي حامل اسلحه در هر ماه هشتبار به فرودگاه زاگرب و ديگر فرودگاههاي كرواسي اعزام ميشوند و سپس محمولههاي آنها را با كاميون از طريق مرز كرواسي به بوسني منتقل ميكنند. در پائيز سال ۱۹۹۴ سازمان سيا با شنود مذاكرات تلفني رهبران بوسني متوجه شد كه احتمالاً طرح يك عمليات محرمانه براي تجهيز بوسنياييها به اجراء درآمده است. هولبروك نيز اين احتمال را با واشنگتن مورد بررسي قرار داد، اما اين طرح رد شد.
در نوامبر ۱۹۹۴ تحقيقاتي در امريكا صورت گرفت تا دانسته شود آيا دولت اين كشور عمليات محرمانهاي در بالكان اجراء كرده و اطلاعات لازم را از ديد كنگره، سرويسهاي جاسوسي و همپيمانانش پنهان نگه داشته است؟ پاسخ اين تحقيقات منفي بود، زيرا بازرسان به اين نتيجه رسيدند كه قانون امريكا نقض نشده است، چون ديپلماتهاي امريكايي در سازماندهي ارسال محمولههاي تسليحاتي شركت نداشتهاند.
در همين زمان تلاشهاي ايران براي كمك به بوسني، با ناديده گرفتن تحريمهاي تسليحاتي سازمان ملل متحد و سازمان كنفرانس اسلامي (OIC) ادامه داشت.
براساس تحقيقات داخلي امريكا در اكتبر ۱۹۹۲ آيتالله جنتي به عنوان فرستاده ويژه آيتالله خامنهاي، كميتهاي براي كمك به بوسني و هرزگوين تشكيل داد تا ارسال كمكهاي بشردوستانه و فرهنگي به بوسني را سازماندهي كند. البته، از سير تاريخي فعاليتهاي ديپلماتيك ايران براي لغو تحريمهاي تسليحاتي سازمان ملل متحد و OIC اطلاعات زيادي در دست نيست. همچنين در مورد اقدامات مقامات ايران در اين زمينه و بحثهاي به عمل آمده در مجلس اين كشور اطلاعاتي وجود ندارد؛ اما برخلاف اين، بحثها و مواضع دولت و برخي از اعضاي كنگره امريكا در زمينة تحريم تسليحاتي بوسني كاملاً آشكار است.
بعد از گزارش مقدماتي نشرية لوسآنجلس تايمز، باب دال، كانديداي جمهوريخواه در انتخابات رياستجمهوري، اعلام كرد اين گزارش سؤالاتي را مطرح ميكند: آيا مقامات كادر رهبري امريكا به طور عمومي در ملاقات با اعضاي كنگره دو رو بودند؟ دال خواستار انجام تحقيقات مشترك در مورد مسئله محمولههاي تسليحاتي، توسط مجلس سنا، وزارت امور خارجه، دستگاه قضايي و سرويسهاي امنيتي شد و افزود: اين امر بايد بعد از ۱۵ آوريل و عيد مسيحيان در اولويت كارها قرار گيرد. دال در هفتم ژوئن ۱۹۹۵ دربارة مثلث بوسني و هرزگوين ـ امريكا ـ جمهوري اسلامي ايران گفت: در نهايت وقتي ما با لغو تحريم تسليحاتي بوسني و هرزگوين موافقيم و ميگوئيم كشورهاي ديگر نيز بايد در مسلح كردن بوشنياكها شركت كنند، به ما گفته ميشود به اين ترتيب، ايران امكان يافته است كه بوشنياكها را مسلح كند. واقعيت امر آن است كه تحريم تسليحاتي به ايران امكان داد كه منبع اصلي تأمين سلاحهاي بوسني و هرزگوين شود. به همين دليل در بوسني، مسئولان كادر رهبري كشور از اين موقعيت استفاده كردند و گفتند: به اين ترتيب نيازي به لغو تحريم تسليحاتي بوسني وجود ندارد. با توجه به اين اظهارات، ميتوان دريافت كه ايران منتخب دستگاه رهبري كلينتون براي مسلح ساختن بوشنياكهاست. هرگاه اين تشكيلات در مورد محمولههاي تسليحاتي واقعاً با ايران مشكلي داشت، در آن صورت به اقداماتي نيز متوسل شد.
از ژانويه ۱۹۹۳ تا نوامبر ۱۹۹۵ كادر اداري كلينتون به طور رسمي و ديپلماتيك از تحريم تسليحاتي سازمان ملل متحد عليه يوگسلاوي سابق حمايت كرد و در عمليات نظامي منطقه براي اعمال اين تحريم شركت داشت. در عين حال، كنگرة امريكا دو بار به طور يكجانبه به لغو تحريم تسليحاتي دولت بوسني و هرزگوين رأي موافق داد؛ اما در هر دو مورد دستگاه رهبري كلينتون با لغو يكجانبة تحريمهاي تسليحاتي مخالفت ورزيد، چون اينگونه اقدامات روابط امريكا را با همپيمانان اروپايياش كه سربازاني در منطقه بوسني و هرزگوين داشتند، تيره ميكرد.
دستگاه رهبري كلينتون در آغاز دوران مأموريتش در سال ۱۹۹۳ كوشيد همپيمانان غربي خود را متقاعد كند كه اجراي طرح تحريم تسليحاتي دولت بوسني و هرزگوين ضروري است، اما در اين مورد موفق نشد. به همين علت به طور رسمي به سياست تحريم تسليحاتي پايبند ماند. تحقيقات داخلي كنگرة امريكا براي يافتن پاسخ اين سؤالات صورت گرفت:
دستگاه رهبري امريكا به سؤال توجمان، رئيسجمهور كرواسي، دربارة موضع امريكا در قبال ارسال محمولههاي تسليحاتي ايران به بوسني چه پاسخي داده است؟
چراغ سبز امريكا بر روابط كاخ سفيد، كنگره و نيز روابط ايران و امريكا چه تأثيري داشته است؟
پيامدهاي اين تصميم بر پروسة صلح بالكان و خطرات آن براي سربازان امريكايي مستقر در منطقه چيست؟
اولين گزارش دربارة چراغ زرد امريكا به محمولههاي تسليحاتي ايران به مقصد بوسني و هرزگوين در نشرية لوسآنجلس تايمز در ۵ آوريل منتشر شد و كميتة منتخب امنيتي(on Intelligence Select Committee) سناي امريكا تحقيقات خود را در هفتم آوريل ۱۹۹۶ آغاز كرد.
گزارشهاي اين كميته كه براي بحث و بررسي در مورد روابط ايران و امريكا در بالكان اهميت ويژه دارد، در نوامبر ۱۹۹۶ منتشر شد. تضاد اصلي سياست امريكايي چراغ زرد براي محمولههاي تسليحاتي ايران به مقصد بوسني و هرزگوين در آن است كه دولت امريكا به رغم اين سياست، رهبري تبليغات جهاني را براي منزوي كردن ايران و نيز جلوگيري از نفوذ و اقدامات اين كشور برعهده داشته است.
اين عقبنشيني امريكا در برابر اقدامات ايران در بالكان و نيز سياست جهاني آن، مخالفان سياسي دستگاه رهبري كلينتون را واداشت كه اين اتهام را مطرح كنند كه در بوسني عملياتي محرمانه بدون كسب مجوز لازم از كنگره صورت گرفته است. حتي اين تحقيقات نيز وجود چنين عمليات محرمانهاي از سوي دولت امريكا را نشان نداد؛ اما نتيجهگيريهاي كميتة امنيتي سنا نشان ميدهد كه چگونه حتي اقدامات كلاسيك ديپلماتيك ميتواند به عمليات محرمانة كلاسيك بسيار نزديك باشد.
كميته تحقيق در مورد اقدامات ايران در بوسني به اسنادي دست يافت كه نشان ميداد عمليات مخفي از سوي سيا و وزارت دفاع در تابستان و پائيز ۱۹۹۴ طراحي شده است، اما مدركي وجود نداشت كه نشان بدهد بحث و تبادل نظري در سطح شوراي امنيت ملي در اين باره انجام شده است؛ گرچه مصاحبهشوندگان گفتند كه احتمال دارد در اين مورد در كنار بحثهاي ديگر در آژانسهاي مختلف صحبت شده باشد.
* فرصتطلبي امريكا
گذشت زمان و بهبود شرايط مسلمانان در سالهاي ۱۹۹۴ ـ ۱۹۹۳
برخلاف وعدهها و تعهدات ايالات متحده كه قرار بود تحريم تسليحاتي مسلمانان را لغو كند، حمايت ايران از مسلمانان موجب تقويت آنها شد و كرواسي نيز در راستاي تأمين منافع خود، به تحقق اين هدف كمك كرد. اقتدار مسلمانان در مقابله با صربها در واقع سنگر دفاعي براي كرواتها بود و از سوي ديگر موجب تضعيف جبهة صربها ميشد؛ يعني از هر دو جهت به سود كرواتها بود. بنابراين، حمايت از مسلمانان بوسني منافع كرواتها را در مقابل صربها تأمين ميكرد. از طرفي، كرواتها به دلايل سنتي و تاريخي، تحتالحماية آلمان بودند؛ به همين دليل، برخلاف نظر امريكاييها، كرواسي با حمايت و اصرار آلمان به استقلال رسيد. بنابراين، كرواتها در معادلات منطقهاي پيش از آنكه حامي امريكا باشند، حامي آلمان و اروپا بودند. آلمانها نه تنها در حمايت از كرواسي از اقتدار مسلمانان در مقابل صربها نگران نبودند، بلكه در اين رابطه در جهت مصلحت و بقاي كرواسي، با كرواتها همنظر بودند؛ اگرچه امكان و شرايط حمايت از مسلمانان براي آنها فراهم نبود. از طرفي امريكاييها نميتوانستند با كمكهاي ايران مخالفت كنند و ناگزير بايد سكوت ميكردند؛ زيرا در صورت ممانعت، با اين انتقاد روبهرو ميشدند كه نه تنها تحريم تسليحاتي را لغو نكردهاند، بلكه مانع از كمكهاي ديگران شدهاند.
ايالات متحده از شرايط پديد آمده راضي نبود، بويژه آنكه تمام وعدههاي انتخاباتي كلينتون لغو تحريم تسليحاتي بود. تحقق نيافتن وعدة امريكا به رغم تبليغات گسترده در اين مورد، موجب شد كه امريكا براي افكارعمومي خود و جهان هيچ پاسخي نداشته باشد. بنابراين، امريكاييها كوشيدند بر موج موفقيت ايران سوار شوند و با استفاده از فرصت به وجود آمده، نقشي را براي خود تعريف كنند. آنها ادعا كردند كه با مجوز ما، تحت عنوان «سياست چراغ زرد»، ايران و كرواسي از بوسني حمايت تسليحاتي كردند. در حالي كه امريكاييها با حضور ايران در بالكان به شدت مخالف بودند و از سال ۱۹۹۲ نگراني خود را ابراز ميكردند؛ در عين حال، نميتوانستند ادعا كنند كه با دستور و مجوز صريح آنها امكان حمايت تسليحاتي از بوسني پديد آمده است؛ زيرا در آن صورت متهم به لغو تحريم تسليحاتي ميشدند. از طرفي، اگر ميگفتند در جريان نبوديم، اقتدارشان زير سؤال ميرفت؛ از اين رو، در صدد طراحي سناريويي برآمدند كه سياست چراغ زرد نام گرفت و با تبليغات گسترده دربارة سياست چراغ زرد ناگزير شدند برخي از خدمات و نيز حجم كمكهاي ايران را مطرح كنند.
رهبران بوسني كه از جزئيات اقدامات مطلع بودند، بارها از خدمات ايران قدرداني كردند، اما هيچگاه ادعاي امريكا را در مورد نشاندادن سياست چراغ زرد، تأييد نكردند. به همين دليل صحنه بوسني به عرصة نشان دادن اقتدار و توانمندي ايران تبديل شد؛ چيزي كه اروپا و بويژه امريكا توان تحمل آن را نداشتند. از طرفي اين سناريوي دستگاه اداري كلينتون سبب بروز مخالفتهايي در كنگره با سيستم اداري كلينتون شد و اين پرسش را مطرح كرد كه چه كسي و با كدام انگيزه، با سياست چراغ زرد، زمينهساز اقتدار ايران در بوسني شده و برخلاف قطعنامة سازمان ملل عمل كرده است؟ بر اين اساس بازي موش و گربه بين دستگاه اداري كلينتون و كنگره طراحي شد تا هم حكومت امريكا را تبرئه كند و هم اينكه سياست چراغ زرد را اقدامي به نفع مسلمانان نشان دهد. در اين رابطه به برخي از اين تلاشها اشاره ميكنيم:
تلاشهاي ريچارد هولبروك، معاون وزير امور خارجه امريكا، براي كمك به مسلمانان بوسني، براي القاي اين نكته صورت ميگرفت كه چگونه يك مقام رسمي به راحتي ميتواند در مرز ميان ديپلماسي سنتي و عمليات محرمانه عمل كند.
هولبروك مدعي اين نظريه بود كه دولت بوسني لغو شش ماهه تحريم تسليحاتي را خواهد پذيرفت و در عوض، ايالات متحده كشور ثالثي را تشويق خواهد كرد كه با ناديده گرفتن تحريم، تسليحات نظامي مورد نياز را به بوسني ارسال كند. (اين نظريه بعدها از سوي وارن كريستوفر، مشاور شوراي امنيت ملي، رد شد.)
اين ادعا نيز مطرح بود كه وي به مقامات خارجي گفته است امريكا به طور محرمانه، هزينة ارسال محمولههاي مورد نياز ارتش بوسني را خواهد پرداخت. (هولبروك اين ادعا را تكذيب كرد.)
هولبروك و ديگر مقامات رسمي كشور تأكيد ميكنند كه هيچگونه كمك وعدهدادهشدهاي براي بوسني و هرزگوين وجود نداشت. تشكيلات اجرايي هيچگونه سندي دربارة گفتگوهاي هولبروك در سپتامبر ۱۹۹۴ آماده نساخت؛ اگرچه اعضاي شوراي امنيت ملي كميتة تحقيق را از اسناد مربوط به برخي از گفتگوهاي وي در آن ماه آگاه كردند، اما كميته از اين گزارشهاي مجمل نتوانست بفهمد كه آيا مقامات ايالات متحده امريكا به كرواسي براي ايجاد كانال ارسال محمولههاي تسليحاتي از خاك اين كشور پيشنهاد حمايت و پرداخت هزينه دادهاند يا نه؟ همچنين كميته نتوانست به مداركي دست يابد كه نشان دهد آيا ايالات متحده امريكا هيچگاه چنين حمايتي از كرواسي به عمل آورده يا اينكه آيا كشور ديگري را براي تأمين نيازهاي تسليحاتي و نظامي بوسنياييها و ناديده گرفتن تحريمهاي بينالمللي تشويق كرده است؟
در ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۴ بوسني آشكارا خواستار تصويب قطعنامة سازمان مللمتحد براي لغو تحريم تسليحاتي با شش ماه تأخير شد (چنين قطعنامهاي هيچگاه تصويب نشد). اسناد و مداركي وجود دارد كه نشان ميدهد كه يك مقام بلندپايه امريكايي در كرواسي به مقامات اين كشور گفته است كه ايالات متحده نميتوانست كرواسي را از تأمين نيازهاي تسليحاتي بوسني منع كند. همچنين ادعاهاي ديگري در اين زمينه مطرح است كه امريكاييها ادعا كردند در سفر مدير بخش طرحهاي استراتژيك و فرماندهي مشترك ارتش امريكا (J-5) به بوسني در آگوست ۱۹۹۴ پيشنهاد عمليات محرمانة امريكا مطرح شده است. افسر امريكايي در مذاكرات جداگانه با رئيس اونپروفور و رهبران بوسني، از جمله رئيسجمهور عزتبگوويچ، در مورد لغو يكجانبة تحريم تسليحاتي گفت: آيا كسي ميتواند با ناديده گرفتن تحريم به طور محرمانه نيازهاي تسليحاتي را تأمين كند؟
آن افسر سپس به كميتة تحقيقاتي گفت كه از نظر وي، اين امر به منزلة توضيح احتمالات سياسي مختلف بوده و اين اختيار را نداشته است كه احتمال عمليات محرمانه را عملي كند. اگرچه J-5 در يكي از ملاقاتهايش ابراز آمادگي كرد كه به تأمين بيشتر تسليحات از طريق جناح ثالث كمك كند؛ البته يادآور شد كه مستقيماً در نقض محرمانة تحريم تسليحاتي شركت نميكند. افسر مذكور همچنين دوبار به مقامات بوسنيايي گفت كه وي اختياري ندارد كه در اين زمينه وعدهاي بدهد.
بعد از ديدار وي از بوسني، مقالات متعددي منتشر شد كه در آنها گفته ميشد ارتش امريكا و سازمان سيا در عمليات كمك محرمانه به مسلمانان بوسني شركت دارند.[i]
در كنار اينگونه اقدامات هولبروك، دومين اقدام امريكا در زمينة ارسال محمولههاي تسليحاتي ايران براي دولت بوسني براساس اين سياست بود كه گفته شود: «دستور خاصي وجود ندارد»؛* چنانكه در ماه آوريل ردمن، فرستادة ويژة رئيسجمهور و گالبرايت، سفير امريكا در كرواسي به واشنگتن اعلام كردند: كرواسي ميپرسد آيا امريكا با محمولة تسليحاتي ايران مخالفت خواهد كرد؟ در پاسخ به اين سؤال واشنگتن گفت: «دستور خاصي وجود ندارد.» اين پاسخ در عمل بدان معنا بود كه امريكا نه تنها با اين كار مخالفت نميكند بلكه كرواسي را به علت صدور اجازه براي عبور محمولههاي تسليحاتي به بوسني و هرزگوين سرزنش نخواهد كرد. براساس توضيحات كميته، اكثر پرسنل سيا با تجربههايي كه از عمليات محرمانه، از جمله «ايران گيت» به دست آورده بودند، در انجام هرگونه عمليات مخفي بسيار محتاط بودند و ميخواستند كه هر اقدامي دقيقاً در چارچوب قوانين امريكا باشد.
در اين زمينه به احتياط سيا در اواخر سال ۱۹۹۳ و اوايل سال ۱۹۹۴ ميتوان اشاره كرد؛ در آن زمان مقام بلندپاية امريكايي در يكي از فرصتهاي پيشآمده، پيشنهاد عمليات محرمانه را مطرح كرد و به كرواسي اطلاع داد كه اگر اجازه دهد محمولههاي تسليحاتي براي مسلمانان از خاك اين كشور عبور كند، امريكا آن را ناديده خواهد گرفت. اما وقتي مقام بلندپايه امريكايي اعلام كرد كه ايرانيها از جمله ارسالكنندگان تسليحات هستند، مقام سازمان سيا در پاسخ گفت: چنين پيشنهادي بايد از رأس دستگاه رهبري كشور مطرح شود (براي مثال از سوي شوراي امنيت ملي يا كاخ سفيد). وي سپس به پيامدهاي سياسي چنين عمليات محرمانهاي اشاره كرد.
هنگامي كه ناديده گرفتن محمولههاي تسليحاتي ايران بار ديگر در آوريل ۱۹۹۴ آغاز شد، اين بار يك افسر سيا در اسناد داخلي اين سؤال را مطرح كرد كه آيا سفير امريكا از اقدام كرواسي يا ايران براي به عهده گرفتن چنين نقشي مطلع است؟ براساس ارزيابي كميتة تحقيق، افسر سيا در اين زمينه اشتباه كرده بود. تلاشهاي بوسني براي تأمين تسليحات از كشور ثالث بر همگان روشن بود و سابقة ارسال محمولههاي تسليحاتي ايران از طريق خاك كرواسي قبل از آغاز نبرد بين كرواتها و مسلمانان، وجود داشت؛ از اين رو، براي رو آوردن دوباره به اين كار، بعد از پايان يافتن درگيري كرواتها و مسلمانان، به پيشنهاد امريكا نيازي نبود. كميته هم هيچ مدركي كه حاكي از تماس مقامات امريكايي با مقامات ايراني و كرواسي در اين رابطه باشد، به دست نياورد.
مقامات ايراني بر اين ادعا تأكيد داشتند كه براي بوسني فقط كمكهاي بشردوستانه ارسال كردهاند؛ از اين رو، جزئيات كمكهاي نظامي و مالي مقامات جمهوري اسلامي ايران به دولت بوسني و هرزگوين هيچگاه فاش نشد. ضمناً محافل سياسي و رسانههاي منطقه گفتند كه ايران در قبال سياست امريكا در بالكان هيچگونه موضعگيري نكرده است؛ بويژه آنكه در مورد كمك تسليحاتي به بوسني، ايران هميشه سكوت كرده است.
بحث در كنگره امريكا دربارة اقدامات دولت امريكا درخصوص محمولههاي تسليحاتي ايران به دولت بوسني و هرزگوين به طور عمده به بحثهاي داخلي در روابط بين كاخ سفيد و كنگره و به عبارت ديگر، بين دستگاههاي مختلف و بخشهايي از دولت امريكا تبديل شد. در بخش سياست خارجي اين بحث، بيترديد مهمترين موضوع ارزيابي اين مسئله بود كه ايرانيان در كنار ارسال محمولههاي تسليحاتي نفوذ خود را در بالكان به گونهاي چشمگير افزايش دادهاند. از اين رو، با پايان يافتن جنگ در بوسني و هرزگوين، كاستن از دامنة نفوذ ايران در بالكان در اولويت كارهاي دستگاه رهبري امريكا قرار گرفت.
مواضع امريكا عليه ايران در بالكان از ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۸
«سياست حذف ايران»
بعد از اجراي سياست چراغ زرد در سالهاي ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۵، در ژانوية ۱۹۹۶ سياست ديگر امريكا براي جلوگيري از نفوذ ايران در بالكان با قاطعيت آغاز شد. براي اجراي اين سياست، دستگاه اداري كلينتون در واقع انگيزهاي خاص داشت؛ زيرا، اعضاي كنگره و سناتورهاي جمهوريخواه از دستگاه اداري كلينتون به علت اجراي سياست چراغ زرد در سالهاي ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۵ كه منجر به گسترش نفوذ فزايندة ايران در بالكان شده بود، به شدت انتقاد ميكردند. مداركي كه اين اتهامات را به خوبي نشان ميدهد در آستانة انتخابات رياستجمهوري امريكا منتشر شد.
نتايج بررسيهاي كميتة تحقيقاتي كنگره در دهم اكتبر همان سال با تصميم سياستمداران كليدي حزب جمهوريخواه اعلام شد و كميتة منتخب امنيتي سناي امريكا نتايج تحقيقات خود را در ۷ نوامبر ۱۹۹۶ و چند روز بعد از برگزاري انتخابات رياستجمهوري امريكا، اعلام كرد.
تحقيقات كميتة كه هفت ماه به طول انجاميد، به درخواست باب دال و نيوت گينگريچ، سياستمداران برجستة جمهوريخواه و به دنبال انتشار مقالهاي در مورد «سياست چراغ زرد امريكا براي محمولههاي تسليحاتي ايران به بوسني» در نشرية لوسآنجلس تايمز ۵ آوريل، صورت گرفت. در بيانيهاي كه به مناسبات پايان تحقيقات صادر شد، هنري هيد، رئيس كميتة تحقيقاتي اعلام كرد: نتايج اعلامشده تنها بخش كوچكي از گزارش مفصلي است كه مدارك اصلي آن، «اسناد محرمانه» تلقي ميشود و انتشار آنها به اجازه ويژة كلينتون نياز دارد.
جمهوريخواهان تصميم گرفتند نتايج تحقيقات را بيدرنگ منتشر كنند و در انجام اين كار به مشكلاتي كه در جريان بررسيها به سبب تلاش دستگاه اداري كلينتون براي مخفي نگه داشتن اطلاعات پديد آمده بود، اشاره كردند. از سوي جمهوريخواهان اعلام شد كه اسناد و مدارك اصلي نيز بعد از آنكه آرم محرمانه بودن از روي آنها حذف شود، منتشر خواهد شد. فقط در فصل ۱۵ گزارش كميته تحقيقاتي در مورد نقش امريكا در ارسال محمولههاي تسليحاتي ايران از طريق خاك كرواسي به بوسني حداقل يازده مورد نتيجهگيري وجود داشت.
در نخستين مورد ادعا شده است كه امريكا با سياست نشان دادن چراغ زرد به دولت ايران باعث شد كه ايران در اروپا پايگاه مساعدي بيابد و امنيت جاني امريكاييها و منافع استراتژيك اين كشور به خطر افتد. در اين گزارش آمده است كه به علت سياست چندجانبه، دستگاه اداري كلينتون در سال ۱۹۹۴ در موقعيتي نبود كه بتواند سازمان ملل متحد را به لغو تحريم تسليحاتي بوسني و هرزگوين ترغيب كند يا اينكه به تنهايي محمولههاي تسليحاتي را به اين كشور بفرستد. علاوه بر اختلافات سياسي داخلي امريكا و مناقشات پديدآمده در جريان انتخابات، انگيزه اصلي تحقيقات پي بردن به پيامدهاي تصميم دستگاه رهبري امريكا مبني بر عدم مخالفت با ارسال محمولههاي تسليحاتي ايران براي بوسني بود. در نخستين نتيجهگيري، پيامدهاي اين كار بويژه براي ايران، كرواسي و بوسني مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است.
تصميم رئيسجمهور مبني بر نشان دادن چراغ زرد به ايران در بالكان براي ايران اين امكان را فراهم كرد كه روابط ديپلماتيك و اقتصادي خود را در منطقه گسترش دهد و حضور نظامي، اطلاعاتي و امنيتي ايران در اين منطقه به حدي گسترش يابد كه به بزرگترين قدرت تأثيرگذار تبديل شود. تواناييهاي ايران در زمينههاي مختلف سبب پيامدهاي خطرناك و طولاني خواهد بود. آنان تا به امروز در منطقه حضور دارند. كرواسي قبل از سياست چراغ زرد امريكا، از همپيمانان امريكا در مبارزه عليه تروريسمِ تحت حمايت ايران بود؛ اما وقتي كرواسي سلاحهايي بابت همكاري در ارسال محمولههاي تسليحاتي ايران به بوسني و هرزگوين دريافت كرد، روابطش با امريكا تيره شد و ايالات متحده امروز هم با عواقب توسعة روابط خوب كرواسي و ايران كه از پيامدهاي سياست چراغ زرد است، روبهروست.
اطلاعاتی درباره حضور سپاه پاسداران ایران و جنگ ناشناخته حزبالله در بوسنی
ژنرال کانادایی، لوئیس مکنزی، اولین فرمانده نیروهای حافظ صلح سازمان ملل در بوسنی، از جمله کسانی بود که از فعالیتهای حزبالله و در پس آن سپاه پاسداران ایران ابراز ناخرسندی کرده بود و در جلسه سازمان ملل متحد درباره توسعه حضور این سازمان در جنوب لبنان در فاصلهای نهچندان دور از جنگ ژوئیه، نسبت به تکرار برخی از این سیاستها و روشهای احتمالی ابراز نگرانی کرده بود… داستان از چه قرار است؟( فردا نیوز، ۱۹۹۵ ، فروردین، خبر۵۰۵۹۲۹)
آرایش نظامی در سارایوو
مانیفست نیروهای مسلح ایران در تاریخ ۵/۱۱/۱۹۹۲، همانطور که قابل انتظار بود، صادر شد: اعلام آمادگی کامل برای کمک به بوسنی و پیوستن به بوسنیاییها در جنگ با صربها. این تصمیم در پی شکست تلاشهای بینالمللی برای مهار بحران و توقف کشتار اتخاذ شد. دو هفته پیش از آن، تهران یادداشت اولیهای را توسط دکتر صباح زنگنه، نماینده ایران در سازمان کنفرانس اسلامی تقدیم کرد که در آن خواستار لغو تحریم تسلیحاتی شده بود. کمتر از یک هفته بعد از آن نیز تحرکات دیپلماتیک ایران برای شکستن حصار بوسنی توسط وزیر خارجه وقت این کشور در حالی آغاز شد که ناتو ایران را از ورود به این جنگ منع میکرد.
همپیمانان ایالاتمتحده مانند عربستان سعودی و ترکیه، بهمنظور مسدود کردن راه ورود ایران تلاش کردند به جرگه حامیان بوسنی بپیوندند اما گارد منفی علی عزت بگوویچ رییس جمهوری بوسنی در مقابل میراث داران اتاتورک از یکسو و مدل حاکمیتی عربستان سعودی از سوی دیگر باعث “گرایش بیش از پیش حکومت بوسنی به ایران” شد.(Intelligence and the War in Bosnia – cees wiebes) .
بگوویچ در حالی که او و حزب تحت رهبریاش – حزب اقدام دموکراتیک – از اولین کسانی بودند که تحت تأثیر انقلاب اسلامی ایران به عنوان دومین انشعاب ایدئولوژیک پس از اخوان المسلمین قرار داشتند، در سال ۱۹۹۲ سفری به تهران ترتیب داد. او پیش از این نیز در سال ۱۹۸۲ فرستادگانی را برای شرکت در سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران به این کشور گسیل داشته بود که باعث دومین دستگیری و به زندان افتادنش در زمان ریاست جمهوری ژوزف تیتو* شد
دوگانه سپاه پاسداران و حزبالله لبنان، از تجربه انباشته شده خود برای پیکربندی ساختار نظامی بوسنی استفاده کردند تا قادر به دفاع از خود و بازپسگیری سرزمینهایش شود. همچنین محمولههایی به کرواتها در دوره “عدم درگیری” با بوسنیاییها داده شد.سید حسن در سخنرانی خود در سال ۲۰۱۳ گفت:
“ای برادران! ما با بهترین مردانمان به بوسنی و هرزگوین رفتیم. آنجا پادگان نظامی در اختیار داشتیم … احتمالاً برای اولین بار است که در این باره و با این صراحت سخن میگوییم، جنگیدیم و شهدایی را تقدیم کردیم. برای دفاع از چه کسی؟ از مسلمانان اهل سنت در بوسنی. (نصرالله، ۲۰۱۳ ، ۲۵ می)
اعلام صادره از سوی حزبالله واضح بود، اگرچه معنای آن بعدها مشخص تر شد: “جایی که باید باشیم خواهیم بود” یعنی پیش از آنکه بالای منبر بروم در میدان عمل حضور دارم، اقدام عملی او از کلامش پیشی میگیرد. قبل از سوریه، عراق و یمن، در سارایوو و فلسطین حضور داشته است. حد و مرزی برای حضورش متصور نیست.
مسلمانان بوسنیایی (که اکثریت غالب آنان از فرقه کلامی ماتریدیه و پیرو مذهب حنفی هستند) ضعیفترین حلقه در مثلث قومی این کشور بودند. با وجود تعداد نیروهایشان که ۶۰ هزار عضو غیر ذخیره را در بر میگرفت، فاقد تجهیزات بوده و آمادگی ورود به جنگ را نداشتند.
در این زمان رهبران ایران نظیر آیتالله جنتی دبیر شورای نگهبان و نماینده وقت آیتالله خامنهای در بوسنی به ایفای نقش برای سرعت بخشیدن به حمایت از بوسنیاییها پرداختند. بدین منظور مجموعههایی از سپاه پاسداران و حزبالله لبنان به این کشور فرستاده شدند که در رأس آنان فرماندهانی نظیر محمد رضا نقدی فرمانده کنونی بسیج و سعید قاسمی از فرماندهان بارز سپاه (که اخیراً تصویر او در یکی از جبهههای جنگ در سوریه منتشر شده است) قرار داشتند تا زیر ذرهبین رسانهها و سرویسهای اطلاعاتی قرار گیرند.
در یک گزارش بینالمللی درباره پنجاه مربی و مستشار نظامی از اعضای حزبالله لبنان و جنبش توحید اسلامی سخن به میان آمده که در نهم سپتامبر ۱۹۹۲ پس از ترک بندر طرابلس در شمال لبنان به صف مبارزان بوسنیایی پیوستند. همچنان که “واشنگتن تایمز” نیز در دوم جون ۱۹۹۴ به نقل از منابع خود در “سیا” از ورود چهارصد نفر از نیروهای سپاه پاسداران در ماه می همان سال به بوسنی پرده برداشت. این نیروها به حدود ۳۵۰ تا ۴۰۰ نیرویی پیوستند که از قبل در بوسنی حضور داشتند. تعداد نیروهای سپاه پاسداران که به بوسنی و هرزگوین منتقل شدند، بین سه تا چهارهزار نیروی داوطلب تخمین زده میشود. و این تعداد علاوه بر حدود چهارصد نفری است که از بقاع لبنان بهمنظور برپایی اردوگاههای آموزشی به بوسنی و هرزگوین آمدند. این افراد غالباً در زنیتسا در مرکز بوسنی اقامت داشتند.
پروفسور کایز فیبس (۱) درباره فعالیتهای این گروه میگوید “نقش جهادگران خارجی در جنگ بوسنی کوچک اما مهم بود” و نیروهای سپاه پاسداران “شامل جنگجویانی قدرتمند بودند که مانند نیروهای واکنش سریع، حملههای برقآسایی را ترتیب میدادند” و پیکارجویان حزبالله که ” وظیفهشان مبارزات منسجم بود، لذا به سادگی میتوان گفت مهارت و تجربه آنان، ارزش بیشتری از مدلهای دیگر درگیری با پیچیدگی کمتر داشت.” همانطور که Lauren Van Metre and Burchu Akan در گزارش خود برای انستیتوی صلح این موضوع را توصیف کردهاند.
همانطور که اندرو گیون در “اصول جنگ جهانی سوم” یادآور شده است، زیرساختهایی که “سپاه” ایجاد کرد برای حمایتهای لجستیک و انتقال نیرو و “ورود داوطلبان با تابعیتهای گوناگون مانند داوطلبان افغان، چچنی، یمنی و الجزایری” و سازماندهیشان برای نبرد مورد استفاده قرار میگرفت. چنانکه یک مسئول نظامی عالیرتبه غربی در تاریخ ۳/۳/۱۹۹۶ به نیویورکتایمز گفته است، زیرساختهای ایجاد شده در مسیر عکس نیز بهمنظور تسهیل انتقال رزمندگان بوسنیایی به ایران و آموزش آنان در این کشور استفاده شد، موضوعی که از آن به عنوان “بزرگترین تهدید علیه غرب” یاد میشد.
راههای انتقال تسلیحات
ورود سیلآسای اسلحه، بارزترین نقش را در معادلات میدان نبرد داشت. این سلاح گاهی از طریق کرواسی وارد و گاهی با استفاده از روشهای ابتکاری در بدنه هواپیماهای مسافربری جاسازی میشد. روند انتقال سلاح حتی پس از اعمال منطقه پرواز ممنوع بر فراز فرودگاه زاگرب (مترجم: زاگرب پایتخت و بزرگترین شهر کرواسی است) نیز ادامه یافت هر چند بهصورت طبیعی، مسیر آن آسان نبود و از جمله به کشف کامیونهای حامل سلاح میانجامید که یک مسئول سازمان ملل در گفتوگو با “آبزرور” در تاریخ ۱۸/۱۰/۱۹۹۲ به آن اشاره کرده است. سومین راه قاچاق سلاح که از پیچیدگی بیشتری برخوردار بود، گذر از ایتالیا و آلبانی بود که گرفتار منافع برخی گروههای محلی میشد. پارهای اسناد نیز گویای تلاش ایران برای وارد کردن سلاح از مسیر دریایی است.
کریستوفر کوکس در مقالهای تحت عنوان “گسترش نفوذ ایران در بوسنی” (۲۶/۴/۱۹۹۶) از کاروانهایی سخن میگوید که هشت بار در هر ماه هزاران تن سلاح و مهمات به بوسنی آوردند. سلاحهایی که یا منشأ ایرانی داشتند و یا با حمایت ایران خریداری و به مقصد بوسنی حمل میشدند و یکسوم کل تسلیحاتی که وارد آن کشور شد را در بر میگرفتند. به عنوان مثال carl savich روزنامهنگار صرب میگوید، تنها در فاصله می ۱۹۹۴ تا ژانویه ۱۹۹۶ سلاح و مهماتی که ایران برای بوسنی ارسال کرده، افزون بر پنج هزار تن بوده است.
دگرگونی معادله
درحالیکه ائتلاف بینالمللی به دلیل ناهماهنگی برنامه دولتها (خصوصاً دولتهای اروپایی) تأثیر میدانی ضعیفی داشت و تصمیمگیری برای دخالت نظامی با بنبست مواجه بود (همچنان که حملات هوایی نیز تنها پس از کشتار سربرنیتسا آغاز شد)، گستردگی حمایتهای ایران، وقایع میدانی را متحول میکرد تا آنجا که نیروهای بوسنیایی از مرحله عقبنشینی از سرزمینهای خود (هفتاد درصد خاک بوسنی تحت تصرف صربها قرار داشت) به مرحله پیشروی و آزادسازی برخی سرزمینهای از دست رفته رسیدند و برآوردها نشان میداد ظرف چند روز قادر به آزادسازی بانیالوکا مرکز ایالت جمهوری صرب خواهند بود.
بگوویچ نیز از این احساس قدرت در آن دوره در جنگ روانی بهره میبرد. او ابتدا مراتب قدردانی خود و مسلمانان بوسنی را از “آیتالله خامنهای، هاشمی رفسنجانی رییس جمهوری وقت، ملت و حکومت ایران به عنوان کسانی که بیشترین حمایت از کشور و مردمش در برابر کشتار صربها داشتند” را اعلام کرد؛ سپس در سخنانی بیسابقه گفت که “اگر حالت کنونی برای ملت بوسنی تداوم یابد علیرغم میل واقعیمان ناچار به استفاده از گازهای شیمیایی برای دفاع از خود و متوقف کردن جنایات صربها خواهیم بود.”
برخورد و رویارویی دشمنان
گزارشهایی که از دلایل جدی درباره عمق تأثیر ایران در بوسنی به واشنگتن میرسید، بهطور فزاینده افزایش یافت. در گزارش یکی از کمیتههای مجلس نمایندگان آمده است ” نقش خطرناکی که عناصر ایرانی بازی میکنند، جای پای محکمی در اروپا یافته که به منزله خطری استراتژیک برای منافع آمریکا است. این خطر به پشتوانه گسترش روابط نزدیک ایران با سران و نسل کنونی رهبران بوسنی به وجود آمده است. دستگاههای ایرانی نظیر سرویس اطلاعاتی این کشور نیز که مدیریت مناطق خشکی را در دست دارند از طریق توسعه شبکههای مختلف ساختار کاملی یافتهاند.” رابرت بایر، یکی از نیروهای “سیا” در سارایوو میگوید، حکومت بوسنی در خلال جنگ، بر سر دوراهی ” انتخاب سی آی ای یا انتخاب ایرانیها قرار داشت در حالی که میرفت تا آنها ایرانیها را انتخاب کنند. در پرتو اطلاعات تازهای که به آمریکاییها میرسید، سی آی ای در سال ۱۹۹۵ مدیر جدیدی را به سارایوو اعزام کرد. اما او در آنجا با توطئه دوستانش برای سو قصد مواجه شد. بوسنیاییها در راستای اهداف نیروهای ایران نقشه ترور او را کشیده بودند.”
این البته تنها برخورد طرفین نبود و نفوذ ایران در بوسنی حس رقابت آمریکاییها و وحشت اروپاییها را برانگیخت:
در هجدهم اکتبر ۱۹۹۲، یک مسئول سازمان ملل متحد با نگارش مقالهای در نشریه بریتانیایی آبزرور اعلام کرد که یکی از محمولههای ارسالی سلاح کشف و ضبط شده است.
در یازدهم نوامبر ۱۹۹۲، یک هواپیمای ایرانی در فرودگاه زاگرب مورد بازرسی از پیش اعلام نشده قرار گرفت و طی این بازرسی مقدار زیادی اسلحه که به مقصد بوسنی حمل شده بود کشف شد.
در پانزدهم فوریه ۱۹۹۶، کماندوهای فرانسوی به کلبهای دورافتاده در بوسنی یورش بردند که طی آن مشخص شد آنجا مرکزی برای آموزش تیراندازی بوده و حاوی مقدار زیادی اسلحه دوربیندار، راکت انداز و همچنین مواد منفجرهای است که در اسباببازی کودکان جاسازی شده است.
در فوریه ۱۹۹۲ سه ایرانی به دست نیروهای فرانسوی که توسط ناتو فرستاده شده بودند، بازداشت شدند.
این حوادث مدام بین سالهای ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ تکرار شد که میتوان از میان آنها به توقیف یک کشتی ایرانی پر از سلاح توسط ترکیه اشاره کرد که به مقصد سارایوو در حرکت بود.
گزارش كميتة تحقيقاتي سنا به كنگره امريكا
* در بخش اول نتايج بررسيهاي كميتة تحقيقاتي تأكيد شده است كه پيامدهاي سياست چراغ زرد در بوسني بسيار بد است. بعد از آنكه دستگاه اداري امريكا چراغ زرد نشان داد، ايران در طول يك شب به مهمترين حامي خارجي بيچون و چراي دولت مسلمان بوسني و هرزگوين تبديل شد. در نتيجه، دولت بوسني هر روز بيش از پيش خصلت «سكولار و دموكراتيك بودن» را وانهاده و آمادگي خود را براي پذيرش سياستهاي اسلامي راديكال و مورد پسند ايران كه در عين حال براي منافع ملي و امنيت و ارزشهاي دموكراتيك امريكا خطرناك است، نشان داده است.
حضور و نفوذ ايران در ماههاي بعد از نشان دادن چراغ زرد به شدت افزايش يافت و عوامل ايراني با نفوذ در دولت بوسني با رهبران آن، حتي رهبران آينده، روابط نزديك برقرار كردند. پاسداران انقلاب ايران سلاحهاي ايراني را به بوسني آوردند و تقريباً در تمام سطوح ساختار نظامي بوسني، از رأس تا پائينترين سطح نفوذ كردند؛ آنان حتي در قالب واحدهاي مستقل در سراسر بوسني عمليات انجام دادند. سرويس اطلاعاتي ايران با نفوذ در سراسر منطقه، شبكه جاسوسي خود را گسترش داد. ايران همچنين با ايجاد شبكههاي موازي براي تروريسم، با جذب عوامل تروريستي و نفوذي تا حد قابل توجهي در بين اعضاي كادر رهبري سياسي بوسني نفوذ كرد.
بخش اعظم سرويس امنيتي بوسنياييها را ايرانيان ايجاد كردند؛ در نتيجه، اين شبكه به عنوان جانشين آنها در انجام كارهاي جاسوسي و تروريستي عمل ميكند و اين كار تا حد طراحي مشترك فعاليتهاي تروريستي گسترش يافته است.
بزرگترين سفارت ايران در بوسني است و اعضاي آن در دسترسي به هريك از مقامات حكومت بوسني از برتري بيچون و چرا برخوردارند. با اين روند روبه رشد و نگرانكننده كه در واقع به راحتي قابل پيشبيني بود، جاي ترديد نميماند كه سياست نشان دادن چراغ زرد امريكا به ايران، در ميان كليه كشورها، تنها ميتواند شانس واقعي بوسني را براي رشد و توسعه اجتماعي و سياسي مبتني بر اصول اوليه رعايت حقوق بشر و دموكراسي از بين ببرد.
دستگاه اداري كلينتون نتوانست بفهمد كه سياست كوتاهمدت چراغ زرد به ايرانيها در واقع بدبختي درازمدتي براي مردم بوسني به دنبال خواهد داشت؛ حتي امروز هم دستگاه اداري امريكا با پيامدهاي سياست خود، يعني نفوذ خطرناك ايران و اسارت رهبران سياسي بوسني مواجه است.
به رغم اظهارنظرهاي دستگاه اداري كلينتون در آرامش بخشيدن به مردم و كنگرة امريكا، نفوذ ايران در بالاترين محافل حكومتي بوسني هنوز انكارناپذير است و امكانات جاسوسي و تروريستياش بزرگترين دليل نگراني امريكا به شمار ميآيد.
ايرانيان در انتظار فرارسيدن زمان مناسب هستند و ممكن است كادر رهبري راديكال مسلمانان بوسني (برخلاف عقيدة اكثريت مردم كشور) بتواند بوسني را به يك كشور راديكال و خودكامه تبديل كند. اميد براي بهبود اوضاع كم است، چون دولت بوسني با چنگ و دندان با قطع ارتباط با ايران مخالفت ميكند و اين احتمال كه سياست چراغ زرد به بهاي جان امريكاييها تمام شود، بسيار زياد است.
* در بخش دوم نتايج تحقيقات كميتة مذكور نحوة عملكرد مقامات امريكايي بويژه مورد انتقاد قرار گرفته و اين ادعا مطرح شده است كه تصميمگيري براي نشان دادن چراغ سبز با عجله و بدون آشنايي با واقعيات امر و ناديده گرفتن مشورتهاي معمولي بوده است. اطلاعات اساسي در اختيار مشاوران رئيسجمهور قرار نگرفته است و به شخص رئيسجمهور نيز اطلاعات كافي ندادهاند. افزون بر اين، ادعا ميشود كه مقامات شوراي امنيت ملي و وزارت خارجه حتي به خود اجازه دادهاند كه در تصميمگيري شتاب كنند و در نتيجه احتمالات ديگر را كه خطرات كمتري دربردارند، بررسي نكنند.
نتيجة اين كار تصميمگيري در مورد دادن چراغ سبز به ايران، بدون بررسي كامل پيامدهاي استراتژيك آن بود؛ دادن چراغ سبز به كشوري كه بيش از همه با امريكا دشمني دارد تا اين كشور بتواند با اختيارات ويژه به گسترش نفوذ خود و تروريسم در اين بخش بيثبات اروپا (بالكان) كه آمادگي بسيار براي پذيرش عقايد بنيادگرايانه دارد، بپردازد.
* در سومين بخش از نتيجهگيري كميتة تحقيقاتي ادعا شده است كه سياست نشان دادن چراغ سبز با سياست رسمي دولت و كنگرة امريكا براي منزوي كردن ايران منطبق نبوده است؛ چنانكه دستگاه رهبري بوش در سال ۱۹۹۲ در شرايطي مشابه قرار داشت، اما به ايران اجازه ورود به بالكان را نداد.
منظور از اين سخن، اعتراضي است كه در سپتامبر ۱۹۹۲ دستگاه اداري بوش به دولت كرواسي فرستاد و درخواست كرد كه محمولة تسليحاتي هواپيماي ايراني كه در فرودگاه زاگرب است، توقيف شود. در نتيجه دولت كرواسي با توقيف سلاحها، از ارسال محمولههاي تسليحاتي ايران از طريق كرواسي به طور موقت جلوگيري كرد.
براساس نتايج اعلامشده توسط كميتة تحقيقاتي، دستگاه رهبري كلينتون نيز ميبايست همانند بوش رفتار ميكرد، چون محتواي سياست منزوي ساختن ايران كه در بهار سال ۱۹۹۴ به طور مشترك تهيه شده بود، كاملاً واضح بود.
تحقيقات در اين زمينه حاكي است: فشارهاي لازم بر طراحان سياسي در واشنگتن براي بررسي طرحي كه براساس آن به ايران امكان داده شود به عنوان جانشين امريكا به تأمين نيازهاي تسليحاتي بوسني بپردازد، توسط پيتر گالبرايت، سفير امريكا در زاگرب، اعمال شده است. گفته ميشود كه گالبرايت در ميان همكارانش به علت رفتارهاي خودسرانه و نيز طرفداري علني از ايران معروف است. دادن چراغ سبز به جاي منزوي كردن ايران، به اين كشور كمك كرد كه درهاي اروپا را باز كند و روابط سياسي، نظامي و اقتصادي خود را در اين منطقه گسترش دهد. از اين رو، تبليغات پر سر و صدا در مورد سياست رسمي امريكا، مبني بر لزوم انزواي ايران، با تلاشهاي محرمانه در جهت كمك به ايران براي توسعه و عاديسازي روابط خارجي خود، غيرقابل قبول است.
* در چهارمين نتيجهگيري كميتة تحقيقاتي آمده است: با تلاش دستگاه رهبري كلينتون، براي جلوگيري از كشف حقايق، جزئيات مربوط به سياست «چراغ سبز» مخفي مانده و فقط رئيسجمهور و معدودي از افراد در شوراي امنيت ملي و وزارت امور خارجه از اين سياست اطلاع داشتند؛ در حالي كه ديگران معتقد بودند دولت امريكا همچنان مخالف لغو تحريم تسليحاتي است و در كليه تماسهايشان با همپيمانان مهم و نيز سازمان ملل متحد، بر اين عقيده استوار بوده است. در بررسيهاي به عملآمده گفته شده است كه ناهماهنگيها در واقع شرايطي ايجاد كرد كه به داستان شكسپير يا حتي كمدي «برادران ماركس» شباهت داشت.
* در پنجمين نتيجهگيري به پيامدهاي اين سياست دوگانه و متضاد و همچنين آسيبهاي وارد آمده به روابط امريكا با همپيمانانش اشاره شده است.
در توضيحات رئيسجمهور و همچنين مقامات ردهبالاي كشور درباره دلايل عدم آمادگي پذيرش يكجانبة لغو تحريم تسليحاتي بوسني گفته ميشد كه همپيمانان امريكا در اروپا با اين كار مخالف هستند. اروپاييها ادعا ميكردند اين تصميم جان سربازان آنها را كه در نيروهاي اونپروفور هستند به خطر مياندازد؛ به اين سبب حتي تهديد كردند كه از بوسني عقبنشيني ميكنند. استفاده امريكا از فرصت به دست آمده در قالب سناريوي بازي موش و گربه ميان دستگاه اداري كلينتون و كنگره در اينجا بيشتر روشن ميشود كه در نتيجهگيريهاي كميتة تحقيق ادعا شده است دولت امريكا با اجراي سياست دوگانه، در واقع دو پيام صريح براي جهان ارسال كرد: پيام اول آن است كه تا وقتي به طور علني از قوانين بينالملل حمايت ميكند، ميتواند هر كاري انجام دهد. پيام دوم خطاب به همپيمانان امريكا بود؛ يعني هنگامي كه آنها فكر ميكنند دستگاه اداري امريكا در چارچوب توافقات عمل ميكند بايد به آنان خنديد!
* در بند ششم تحقيقات ادعا شده است كه دستگاه رهبري امريكا ملت اين كشور را در مورد سياست چراغ سبز فريب داده است. در اين راستا براي مثال، به بيانيههاي وزير امور خارجه، شوراي امنيت ملي، وزارت امور خارجه و شخص رئيسجمهور در پاسخ به اين سؤال كه آيا امريكا در جهت دادن به محمولههاي تسليحاتي به مسلمانان بوسني مشاركت دارد، اشاره شده است.
* در بند هفتم گزارش كميتة تحقيق ادعا شده است كه دستگاه رهبري امريكا انگيزههاي حقيقي تصميم رئيسجمهور را در زمينة نشان دادن چراغ سبز به ايران از كنگره كشور مخفي كرده است. جمهوريخواهان ميگويند: دستگاه اداري به جاي آنكه كنگره را در جريان بگذارد و با آن مشورت كند، در مورد مسائلي كه كنگره موضع صريح خود را اعلام داشته بود، يعني مسئلة تحريم تسليحاتي بوسني و انزواي ايران، كوشيده است كنگره را فريب دهد.
* براساس بند هشتم گزارش، چند تن از مقامات رسمي دستگاه رهبري امريكا متهم شدهاند كه در برابر كنگره و در مورد اجراي سياست چراغ سبز به ايران شهادت دروغ دادهاند. از اين رو، كميته خواستار آن شد كه مسئله مذكور همچنان در وزارت دادگستري پيگيري شود.
* در بند نهم گزارش در مورد عملكرد پيتر گالبرايت، سفير امريكا در زاگرب، ادعا شده است: مداركي وجود دارد كه نشان ميدهد گالبرايت احتمالاً در فعاليتهايي شركت كرده است كه آنها را ميتوان عمليات محرمانة غيرقانوني دانست. همچنين مداركي وجود دارد كه نشان ميدهد گالبرايت حداقل در يك مورد از ارسال محمولههاي تسليحاتي ايران از طريق خاك كرواسي نقش مهم نظارتي داشته است.
به علت مشكوك بودن گالبرايت به اينكه در عمليات محرمانه شركت داشته و حتي از جزئيات امر، كه فقط عده معدودي از آن اطلاع داشتند، با خبر بوده است، بازرسان جمهوريخواه توصيه كردند كه تحقيقات در مورد سفير امريكا در زاگرب ادامه يابد.
* در بند دهم از مقامات سيا كه در مراحل مختلف از شركت در عمليات مذكور خودداري ورزيدهاند، قدرداني شده است. به همين علت، آنان از جزئيات عمليات آگاه نشدهاند.
* در آخرين بخش گزارش علني از دستگاه رهبري كلينتون انتقاد شده است كه چرا خود را در پشت انبوه اطلاعات محرمانه مخفي كرده است؟ در ادامه نيز به مشكلاتي اشاره شده كه كميتة تحقيقاتي، به رغم وعده همكاري رئيسجمهور، در بررسيهاي خود با آن مواجه بوده است.
نمايندگان حزب دموكرات در كنگرة امريكا كه در اين تحقيقات شركت داشتند ادعا كردند كه نتايج تحقيقات موفقيت سياست كلينتون در بوسني را تأييد ميكند؛ زيرا قانون امريكا نقض نشده و تنها ديدگاهها و سياستهاي مختلف مطرح شده است.
نمايندگان حزب دموكرات گفتند كه در ساية سياست دولت، جنگ در بوسني پايان يافته است و رهبران منتخب سعي ميكنند دولت تشكيل دهند. شايد براي اعضاي حزب جمهوريخواه روشي كه اين نتايج را پديد آورد، خوشايند نباشد، اما نبايد واقعيات را ناديده بگيرند. صلح در بوسني شكننده است، اما به هر حال كشتار متوقف شده است. بحث اصلي سياستمداران دموكرات و جمهوريخواه در واقع اين بود كه آيا دادن چراغ سبز به محمولههاي تسليحاتي ايران به افزايش نفوذ ايران در بالكان كمك كرده است يا نه؟
در حالي كه جمهوريخواهان به اين سؤال پاسخ مثبت ميدادند، اعضاي حزب دموكرات ادعا ميكردند كه ايران در ميان كادر فعلي رهبران مسلمان در بوسني و هرزگوين قبل از آغاز جنگ و حتي در اوايل سالهاي دهة ۸۰ نفوذ داشته است. سياستمداران دموكرات و دستگاه اداري كلينتون سپس اشاره ميكنند كه دامنة نفوذ و تعداد مأموران ايراني در بوسني و هرزگوين، بعد از خاتمه جنگ و بر اثر فشارها و درخواستهاي امريكا تا حد چشمگير كاهش يافته است؛ زيرا، جهت اصلي فشارهاي امريكا حذف نفوذ ايران از بوسني و هرزگوين بوده است؛ چنانكه در فرصتهاي متعدد، با شيوههاي ديپلماتيك و همچنين تبليغات رسانهاي، بر دولت بوسني فشار آمد تا از تعداد ديپلماتهاي ايراني در اين كشور بكاهد.
سياست حذف در واقع با اجراي چند مرحله تبليغات مشابه انجام شده است. درخواست قطع همكاريهاي نظامي و اطلاعاتي دولت بوسني و هرزگوين و دولت جمهوري اسلامي ايران در ژانوية ۱۹۹۶ و حدود يك ماه بعد از امضاي پيمان صلح در پاريس، به طور علني مطرح شد. بر اين اساس، قبل از آمدن هيأتهاي ديپلماتيك و نظامي امريكا به بوسني و هرزگوين، دستگاه اداري اين كشور از دولت بوسني و هرزگوين خواست كه همة كارشناسان و داوطلبان رزمندة خارجي خاك بوسني را ترك كنند و در اين درخواست قبل از همه كارشناسان و رزمندگان ايراني مد نظر بودند. فرماندهان نظامي غرب در فرصتهاي مختلف تأييد كردند كه منظور از كارشناسان خارجي افرادي هستند كه ريشة آسيايي دارند و صربها و كرواتهايي كه از صربستان و كرواسي براي كمك به ارتش جمهوري صربسكا و ارتش كرواتها در بوسني به كار گرفته شدهاند جزو اين گروه به شمار نميآيند.* زماني كه سياستمداران بوسني به اين درخواست امريكا و كشورهاي غربي چندان اهميت نداند، غربيها به يك كمپ آموزش اعضاي پليس دولت بوسني و هرزگوين كه كارشناسان ايراني نيز در آن حضور داشتند، حملة نظامي كردند. البته دربارة دلايل چگونگي اين عمليات نظامي سربازان غربي كه در بوسني و هرزگوين و در منطقة بوسناي مركزي انجام شد، تئوريهاي مختلفي مطرح كردند. (در حاليكه همه ميدانستند براساس قرارداد رسمي وزارت كشور بوسني و ايران، پليس رسمي بوسني كه در بين آنها كروات نيز بود، توسط مربيان ايراني آموزش ميديدند، اما از آنجا كه رسانههاي جهان در انحصار غرب است، بوسناييها و ايرانيها هيچگاه نتوانستند اين حقيقت را به گوش جهانيان برسانند؛ در حاليكه غربيها از آن به عنوان محمل خبري استفاده كردند و جنگ رواني گستردهاي عليه ايران و دولت مسلمان بوسني به راه انداختند.) اين عمليات در آستانة يك گردهمايي مهم ديپلماتيك در شهر رم انجام شد و رؤسايجمهور بوسني، كرواسي و صربستان، يعني عزتبگوويچ، توجمان و ميلوشوويچ در اين گردهمايي با هم ملاقات كردند. در نتيجه، تبليغات شديدي كه به دنبال اين عمليات در اواسط فوريه ۱۹۹۶ به راه افتاد موضع سياسي و ديپلماتيك عزتبگويچ را تا حد قابل توجه تضعيف كرد؛ زيرا، اين تبليغات در راستاي قطع همكاريهاي اطلاعاتي ايران و بوسني و هرزگوين بود. در واقع، دولت امريكا در چندين مرحله در طول سال ۱۹۹۶ با تبليغات رسانهاي، فشارهاي سياسي و تهديد به قطع كمكهاي نظامي، موفق به حذف سياسي افرادي شد كه فكر ميكرد با ايران روابط نزديك دارند. چنين بود كه نشرية كريستين ساينس مانيتور در مقالهاي با عنوان «دستاوردهاي ايالات متحده در بيرون كشاندن بوسني از زير نفوذ ايران» نوشت: حسن چنگيچ، وزير دفاع مسلمانان بوسني يكي از قدرتمندترين مردان اين كشور است. وزارت خارجة امريكا ميگويد اگر حكومت بوسني خواستار دريافت تجهيزات نظامي يكصد ميليون دلاري موجود در يك كشتي لنگر انداخته در آبهاي بينالمللي كرواسي (بندر بلوچه) است،بايد حسن چنگيچ را به علت روابطش با ايران بركنار كند.(کی روزن لورا،۳۱/۱۰/۹۶)
«كريس بنت»، عضو گروه بحران بينالمللي (ICG) ميگويد: اينكه چنگيچ بايد در مقام خود باقي بماند يا نه، مسئلة بيربطي است؛ زيرا او در جنگ هيچگاه عنوان رسمي نداشت و البته به عنوان هم نياز ندارد. امريكاييها، به جاي حذف اين افراد قدرتمند و بانفوذ، بايد بكوشند وي را به راه بياورند.
بنت همچنين ميگويد: چنگيچ و همكارانش در دوران جنگ، ايران را متقاعد كردند كه با دادن اسلحه، تجهيزات و آموزش، ارتش رو به سقوط بوسني را تدارك و تجهيز كند؛ از اين رو، وي بيش از هميشه نزد دولت و مردم بوسني عزيز شد. از سوي ديگر، امريكا نبايد فراموش كند كه چنگيچ يك دودمان است. پدرش رئيس لجستيك ارتش و خواهرزادهاش استاندار گوراژده است. ديگر بستگان معروف وي نيز در بخشهاي سياسي و نظامي بوسني حضور دارند. افزون بر اين، چنگيچ از مبارزان قديمي است. وي در دوران حكومت يوگسلاوي سابق با علي عزت در زندان بود و از رهبران اصلي بوسني و حزب SDA به شمار ميآيد.(benet , Kieis,ICG,sarayevo,oct ,1996)
هفتهنامه داني* سارايوو هم نوشت: ايالات متحده اكنون نگران است كه پايان دادن به روابط بين ايران و بوسني كه در دوران جنگ امكان توسعه يافته بود، كاري دشوار باشد. در واقع يك نگراني عمدة امريكا اين است كه بوسني تبديل به يك متحد كليدي ايران شود و براي رژيم اسلامي تهران جاي پايي در اروپا ايجاد كند. بنابراين، برنامة تجهيز و آموزش كه برنامة چهارصد ميليون دلاري امريكا براي تسليح و آموزش نظاميان بوسني است، در واقع براي كاهش وابستگي بوسني به كشورهاي اسلامي تندرو، مانند ايران، طراحي شده است. در حقيقت بوسني از تمايل ايران براي تهية اسلحه و آموزش رزمندگان به نفع خود استفاده كرده است. اين مسئله امريكا را متقاعد ساخته است كه خطر نفوذ ايران جدي است و ناگزير است ارتباط استراتژيك ايران و بوسني را بپذيرد؛ گرچه ايالات متحده به تعويق انداختن زمان بركناري چنگيچ را از سوي بوسني چندان نميتواند تحمل كند؛ زيرا برنامة «جيمز پرديو» مقام امريكايي و رئيس «برنامة تجهيز و آموزش» از نظر واشنگتن در حال كمرنگ شدن است و اگر بوسني به روابط خود با ايران ادامه دهد، اين برنامه ممكن است متوقف شود. از طرفي با توجه به كمكهاي وعده داده شده امريكا، از جمله ۴۵ دستگاه تانك، ۸۰ دستگاه نفربر زرهي، ۱۵ فروند هليكوپتر، ۸۴۰ قبضه سلاح سبك ضدتانك و ۴۵ هزار قبضه اسلحه انفرادي كه در حال حاضر در يك كشتي در بندر پلوچه است، به نظر ميرسد كه بوسنياييها در تصميمگيري جانب احتياط را رعايت نمايند. (weakly dani, 1996, nov, 3)
دولت امريكا در عين حال از ايران خواست دست از حمايت رهبران راديكال بوسني بردارد. در سال ۱۹۹۶ دستگاه رهبري امريكا با بركنار كردن چنگيچ از حكومت بوسني و هرزگوين كوشيد به هدف خود دست يابد؛ اما آنها همچنان موضع قدرت و نفوذ خود را حفظ كردند؛ از اين رو، در سالهاي بعد با كوشش مضاعف، تبليغات گستردهاي براي متهم ساختن اين افراد به فساد مالي، ثروتمند شدن از راه غيرقانوني و سوءاستفاده از موقعيت، به راه افتاد. مشكل اصلي امريكا اين بود كه عليعزت بگوويچ در رأس اين افراد قرار داشت و همچنين از محبوبيت و شخصيت كاريزماتيك در ميان مردم و مسئولان برخوردار بود. از سوي ديگر، گرچه امثال چنگيچ به ظاهر از مسئوليت بركنار شدند، اما نقش آنها نه تنها تضعيف نميشد، بلكه تقويت ميشد؛ زيرا آنها مطلوب ملت بوسني بودند و سابقه رشادت و مقاومتشان در دفاع از حقوق مسلمانان در طول زندگي آنها محرز بود. بنابراين، اقدام امريكا موجب ميشد كه مردم بوسني تفاوت غرب و ايران را بيشتر بشناسند.
به دنبال اين ادعا كه جاسوسان ايراني كنترل شبكة تروريستي را كه براي منافع امريكا و غرب در منطقه خطرناك است، در اختيار دارند، بخش ديگر تبليغات عليه ايران آغاز شد. اين بخش از تبليغات برخلاف بخشهاي قبلي كه به افراد مرتبط با ايران مربوط بود، مستقيماً عليه كشور ايران جهتگيري شده بود. در اين تبليغات گفته شد كه ايران از مجاهدين و رزمندگان مسلماني كه داوطلبانه در بوسني و هرزگوين ماندهاند،* به جاي مأموران خود براي حمله به منافع ايالات متحده و كشورهاي غربي در منطقه استفاده ميكند يا اينكه ميتواند چنين كاري انجام دهد.
بعد از مطرح شدن اين اتهامات در بوسني و هرزگوين كه مقدمهاي بود براي قبولاندن اين مسئله به مردم كه حمله به منافع غرب در عربستان سعودي** و جاهاي ديگر در خاورميانه نيز توسط جمهوري اسلامي ايران انجام شده است، دشواري كار كمتر مينمود.
بدين ترتيب، ادعا ميشد كه در بوسني و هرزگوين گروهي از فعالان اسلامي در مسند حكومت قرار گرفتهاند و تحت نفوذ ايران يا شاخههاي مختلف اسلامي هستند. وجود اين ارتباط دوجانبه ميان رويدادهاي بوسني و هرزگوين و خاورميانه بار ديگر اين نكته را تأييد ميكند كه وقايع اين منطقه بيش از آنچه در نگاه اول به نظر ميآيد، به يكديگر متصل هستند.
در همين رابطه، بعد از انتخاب آقاي خاتمي به رياستجمهوري ايران، با توجه به موضعگيريهاي دولت او كه ميكوشيد تنشهاي موجود در روابط ميان ايران و اروپا يا ايران و كشورهاي عضو شوراي همكاري خليج فارس (GCC) را كاهش دهد، در سال ۱۹۹۸ در ميان اعضاي هيأت حاكمه امريكا بحثهايي براي حمايت از اين جريان مطرح شد تا ايران بار ديگر به پروسة صلح ديتون در بوسني و هرزگوين بپيوندد.
مواضع نخبگان مسلمان بوسني نسبت به ايران و امريكا يك دهه پس از بحران
بوسنياييها به لحاظ خصوصيات فرهنگي معمولاً مشكلات را رودررو مطرح نميكنند اين خصوصيات در بحرانهاي ژئوپلتيكي جزء فرهنگ مسلمانان شده بود ولي فشار نابرابر جنگ و تحريم بحران ۱۹۹۰ در مواضع آنها تأثير گذاشت، برغم اينكه در خارج از بوسني تصور عام بر اين بود كه از سال ۱۹۹۶ كه جمهوري اسلامي از بوسني خارج شد همه چيز به نفع امريكا تمام شد. جلسه پرسش و پاسخ نخبگان مسلمان با ديپلمات امريكايي در دانشكده اسلامي سارايوو آن هم ده سال پس از بحران ميتواند قضاوت شايستهاي از تأثير خدمات ايران به بوسني باشد.
در تاريخ ۲۵ ماه مي ۲۰۰۶ نشستي با حضور رئيس اداره روابط عمومي سفارت امريكا در بوسني و ۱۵ نفر از نخبگان مسلمان در دانشكده اسلامي سارايوو برگزار گرديد ابتدا آقاي انس كاريچ،* رئيس دانشكده اسلامي ضمن ايراد سخنان كوتاهي از آقاي «جرالد مك لافين» ديپلمات امريكايي دعوت نمود تا با موضوع سياست خارجي دولتين امريكا و ايران سخنراني نمايد.
آقاي مك لافين** آغاز سخنان خود را با اين جمله آغاز نمود كه ايران بزرگترين كشور حامي تروريسم است و مسئله انرژي هستهاي صرفاً مشكل ميان امريكا و ايران نيست بلكه مسئله حساس ميان ايران با بقيه جهان است.
لافين گفت: برخورد با ايران در راستاي استراتژي ملي امريكا است كه در آن امنيت جهاني و مقابله با توليد سلاحهاي اتمي مورد نظر است.
رئيس اداره روابط عمومي سفارت امريكا در سخنان خود به مكانيزمي اشاره كرد كه از يكسو به تمامي كشورها اجازه ميدهد به انرژي هستهاي دست پيدا كنند و از طرفي مانع از دستيابي كشورهاي خاطي به تكنولوژي ساخت سلاح اتمي ميشود.
اين مقام امريكايي در انتقاد از رفتار ج.ا. ايران گفت: رهبران ايران، مشروعيت و قابليت آژانس بينالمللي انرژي اتمي را زير سؤال بردهاند. در حالي كه ما مطمئنيم ايران در تلاش براي دستيابي به سلاح اتمي است.
جرالد مك لافين نگراني خود را از آنكه ايران الگويي خطرناك براي ساير كشورهاي پيراموني باشد را تكرار، و دستيابي ايران به تكنولوژي هستهاي را جرقهاي خطرناك براي منطقه معرفي كرد.
وي در ادامه نگراني خود از اهداف بلندمدت ايران مدعي شد كه ايران با ساخت ۳۰۰۰ سانتريفوژ تا ماه مارس سال آينده يعني كمتر از يك سال قادر به ساخت بمب اتم خواهد بود. ديپلمات امريكايي از جمله ابهامات رفتارهاي ايران را عدم توضيح ايران در خصوص پروژه آب سنگين اراك، برداشت مهر و موم يكطرفه و ايجاد محدوديت در بازديد نمايندگان اعزامي آژانس بينالمللي انرژي اتمي از مكانهاي مشكوك و عدم پاسخگويي به توضيحاتي چون نمك سبز را عنوان كرد. اين ديپلمات امريكايي در پايان سخنراني خود، قبل از آغاز پرسشهاي حاضرين مجدداً تأكيد نمود كه هدف ايران دستيابي به بمب اتم است و كشورش براي جلوگيري از ساخت بمب اتم توسط ايران تلاش مستمر خود را ادامه خواهد داد.[ii]
اقدامات امريكا در بوسني و هرزگوين از سال ۱۹۹۶ تا سال ۲۰۰۰ ميلادي
عملكرد امريكا بعد از ديتون و در راستاي سياست غرب در منطقة بالكان، با هدف متوقف كردن جنگ و تحت كنترل نگه داشتن آن، براي ممانعت از گسترش غيرمترقبة شعلههاي جنگ و جلوگيري از به خطر افتادن منافع غرب بود.
بيترديد اين هدف با امضاي پيمان صلح ديتون در بوسني و هرزگوين عملي شد؛ گرچه اين طرح صلح براي مسلمانان بوسني و هرزگوين راهحل اصلي و مناسب نبود و موجب تضييع حقوق مسلمانان شد. در حقيقت ديتون راهي براي تحميل شرايط به مسلمانان، با هدف اصلي متوقف ساختن جنگ و پديد آوردن امكان دخالت مستقيم نظامي، سياسي، و اقتصادي غرب در منطقه بود.
با توجه به تحولات سالهاي ۱۹۹۶ تا ۱۹۹۸ ميتوان روند افزايش دخالت غرب را در رويدادهاي بوسني و هرزگوين در اين مقطع تعقيب كرد. در عمل بعد از امضاي پيمان صلح، با گذشت دو سال براي تثبيت نظامي و استقرار تشكيلات غيرنظامي غرب (سياسي و ديپلماتيك) در منطقه، تنها در اواخر سال ۱۹۹۷ تشكيلات دفتر نمايندة عالي جامعة بينالملل در بوسني و هرزگوين (به رهبري امريكا و غرب) به وجود آمد. در گردهمايي بن به اين ارگان اختيار دخالت در پروسههاي سياسي و غيرسياسي داده شد تا در صورت تشخيص، با كنار گذاشتن افرادي كه مخالف تغييرات هستند، به تنهايي قوانين را تصويب كند. بدين ترتيب، بوسني و هرزگوين به نوعي تحت قيموميت بينالمللي غيررسمي درآمد و نمايندگان خارجي به اختيارات كافي دست يافتند، در حالي كه مسئوليت پاسخگويي را به عهده نگرفتند. بر اين اساس، در مواقعي كه احساس ميكردند برخي از اقدامات، ثبات و امنيت منطقه را بر هم ميزند، وارد عمل ميشدند.
ديپلماتهاي غربي همچنين مسئوليت اصلاح ساختار جمعيتي كشور را به عهده نگرفتند؛ اما همچنان به هدف اصلي خود مبني بر متوقف ساختن جنگ و كنترل پروسههاي اين منطقه پايبند ماندند. گرچه اين اقدامات غرب براي مسلمانان بوسني و هرزگوين نيز امكان خروج از محاصره و رهايي از بحران جنگ را پديد آورد و در مواردي به تسهيل امور زندگي روزمره آنها منجر شد، اما مردم همچنان در موقعيت و شرايطي سخت و دشوار قرار داشتند. براي مثال، به عدم سرمايهگذاري غرب در پروژههاي زيربنايي وعده داده شده در كشور و بازسازي خانههاي ويرانشده در جنگ و بيتوجهي به نيازهاي آموزشي و مسئلة بيكاري ميتوان اشاره كرد كه مشكل اصلي مردم به شمار ميآمد. غربيها علت عدم سرمايهگذاري در پروژههاي توليدي را يكپارچه نبودن بوسني و سلطة رهبران ناسيوناليست قومي بر بخشهاي مختلف كشور عنوان ميكردند و اين دو مسئله را تهديدي براي منافع و سرمايهگذاري بخش خصوصي خارجي ميدانستند.
از سوي ديگر، حضور نظامي و سياسي غرب نتوانست تأثير مثبتي در بازگشت انبوه آوارگان جنگي ايجاد كند؛ اما در مورد مسلمانان بوسني و هرزگوين مسئله اين نيست كه چرا مردم به خانههاي خود كه در سالهاي ۱۹۹۲ و ۱۹۹۳ از آنها رانده شدند، بازنگشتهاند، بلكه در درازمدت بدان معناست كه ساختار جمعيت مسلمانان در بوسني و هرزگوين اكنون با ساختار جمعيت آنها در دوران قبل از جنگ تفاوت بسيار دارد و نتوانسته است شكل اوليهاش را بيابد؛ زيرا آن زمان مسلمانان در همة مناطق اين كشور سكونت داشتند، اما اكنون در يك منطقة محدود، يعني در محدودة خطي از رود ساوا تا نزديكي درياي آدرياتيك، زندگي ميكنند. اين منطقة باريك شامل شهرهاي برچكو، توزلا، زنيتسا، تروانيك، بوگوينو، سارايو و موستار است. در واقع، اين كمربند مركزي بوسني و هرزگوين كه در حال حاضر مسلمانان در آنجا سكونت دارند، با خطوط مرزي نژادي صربها و كرواتها جدا شده و در انزوا قرار گرفته است.
برخي از تحليلگران با نفوذ غربي از اين مسئله بيم دارند كه احتمال دارد اين كمربند به نوار غزة فلسطينيها در قلب اروپا تبديل شود؛ زيرا نه تنها غرب در احياي بوسني و هرزگوين در قالب كشور مشترك با سه مليت جدي نيست، بلكه نيروهاي سياسي محلي قدرتمند نيز براي تحقق اين هدف وجود ندارد. در واقع شرايط مسلمانان بوسني و هرزگوين اكنون به گونهاي است كه به آنها اجازه داده نخواهد شد كشور ويژة ناسيوناليستي و اسلامي ايجاد كنند. مقايسة حكومت خودمختار فلسطينيهاي تحت نظارت اسرائيل با خودمختاري بوسنياييهاي تحت نظارت سياسي ـ نظامي غرب، موارد مشابه متعددي را نشان ميدهد.
مسلمانان بوسني در قرون گذشته زير سلطة دو امپراتوري بزرگ عثماني و اتريشـ مجار قرار داشتند و تغييراتي در هويت اين ملت به سبب سلطة امپراتوري اتريش ـ مجار و سپس پادشاهي يوگسلاوي و سوسياليسم به وجود آمد. اكنون نيز شرايط حاكم بر منطقه اين ملت را به سوي تشكيلات اروپايي و آتلانتيكي ميكشاند و در اين شرايط وعده داده ميشود كه منافع ناسيوناليستي مسلمانان بوسني از حيث دفاعي و توسعه اقتصادي تأمين خواهد شد.
در بوسني و هرزگوين منافع امريكا به موقعيت ژئواستراتژيكي بالكان در بين اروپا، روسيه و خاورميانه مرتبط است؛ زيرا ثبات اروپا براي امنيت ملي امريكا داراي اهميت ويژه است. از سوي ديگر امريكا منافع و نگرانيهاي ويژهاي دارد كه در بالكان و خاورميانه نهفته است؛ نگرانيهايي كه از افزايش روزافزون تعداد گروههاي ايدئولوژيكي و نفوذ آنان در سراسر خاورميانه سرچشمه ميگيرد. از نظر تحليلگران و ديپلماتهاي امريكايي، در اين ميان تركية سكولار براي آنها مانع اصلي به شمار ميرود؛ زيرا، از ديد امريكاييها، تركيه به سبب داشتن فرهنگ اسلامي كه با فرهنگ مسيحي غالب بر اروپا تفاوت دارد، نميتواند بر روي يكپارچگي با اروپا حساب باز كند. به همين علت، سرنوشت مسلمانان در بالكان و آيندة تركيه، براي منافع ملي امريكا در خاورميانه از اهميت فوقالعاده برخوردار است. امريكا قبل از هر چيز نسبت به ثبات نظامي در بوسني و هرزگوين حساسيت داشت، زيرا از ديد آنان اقتدار گروههاي اسلامي داراي قدرت نظامي غيرقابل كنترل، تهديدي جدي براي منافع امريكا و اروپا به شمار ميآيد و ميتواند اقليتهاي مسلمان را براي احقاق حقوق از دست رفتهشان تحريك كند.
ساز و كار و چگونگي حضور امريكا در بوسني از سال ۱۹۹۶ تا سال ۲۰۰۰
امريكاييها توان بسيار گستردهاي وارد صحنه كردند كه با بررسي اين توان ميتوان اهميت كار بوسني را از ديد آنها ارزيابي كرد. از آغاز بحران، شخصيتهاي امريكايي تحت عناوين سازمان ملل در منطقه فعال بودند؛ همچنين سازمانهاي كمكرساني (NGO) و يگانهاي نظامي امريكا در قالب ناتو در منطقة يوگسلاوي سابق فعاليت ميكردند. در اين شرايط، اجراي طرح فدراسيون كروات ـ مسلمان باعث شد كه امريكاييها مديريت بحران را به دست بگيرند و اينگونه بود كه حضور امريكاييها در منطقه بيش از پيش گسترش يافت. برخي از عرصهها و انگيزههاي گسترش حضور امريكاييها در منطقه را به اين شرح ميتوان برشمرد:
* سازمانهاي كمكرساني امريكايي در قالب كميسارياي عالي پناهندگان سازمان ملل (UNHCR)
* سازمان كمكرساني omcor كه يك سازمان تبليغي و متديست مسيحيت بود. روش كار اين سازمان انجام كارهاي كم هزينهاي بود كه بسياري از مردم به آنها نياز داشتند؛ مثلاً هزينة تأمين شيشه خانههاي آسيبديده مردم را ميپرداخت يا اينكه سقف خانهها را تعمير و مرمت ميكرد. بيشتر افرادي كه در اين سازمان كار ميكردند به جاي اينكه خدمة كليسا باشند، نظامي بودند و حتي پس از استقرار يگانهاي نظامي امريكا در شهر توزلا يكي از عناصر omcor به عنوان فرماندة يكي از يگانهاي امريكايي منصوب شد. پايگاه اصلي اين سازمان در كنار كليساي قديمي در مركز شهر سارايوو بود. همچنين سازمان مذكور در شهرهاي مختلف بوسني دفتر نمايندگي داشت و ماشينهاي آن با آرم بزرگ omcor در بوسني تردد ميكردند.
* سازمان USAID يا آژانس كمك به توسعة اقتصادي كه مسئوليت خصوصيسازي در بوسني را نيز برعهده گرفته بود. اين سازمان علاوه بر كمكرساني و فعاليت در شهرهاي مختلف بوسني، در كارهاي بازسازي و اجراي پروژهها نيز مشاركت داشت. USAID همچنين علاوه بر پرداخت وامهاي چند ميليون ماركي به شركتها و كارخانجات براي اجراي طرحهاي اقتصادي، براي ايجاد اشتغال نيز به متقاضيان وام ميپرداخت. البته پرداخت وام در مقابل ضمانتهاي معتبر و سود ماهانه زياد باعث شد كه بسياري از وامگيرندگان ورشكست شوند؛ از جمله سازمان «مرحمت بوسني» كه يك ميليون مارك وام گرفت و توان بازپرداخت آن را نداشت؛ از اين رو ناچار شد ساختمان و نيز اموال و داراييهاي «مرحمت» را بابت بدهياش به سازمان مذكور واگذار كند. (مرحمت سازمان كمكرساني مسلمانهاست و بيش از ۵۰ سال قدمت دارد.)
USAID يك سازمان اطلاعاتي و مطالعاتي است كه در كشورهاي مختلف فعاليت ميكند. در بوسني گفته ميشد كه USAID وابسته به سازمان CIA است و بيشتر مأموريتهاي اين سازمان را پوشش ميدهد؛ شيوة حفاظت از ساختمانهاي USAID در سارايوو ديگر شهرهاي بوسني هم نشاندهندة فعاليت CIA در اين مجموعه است؛ چنانكه USAID در ساختمان قديمي CIA در سارايو مستقر بود و براي حفاظت از اين ساختمان، در مقابل آن بلوكهاي سيماني چيده بودند؛ به گونهاي كه تردد در خيابان مشكل شده بود. از اين رو، با توجه به اعتراضات مردمي، شهردار شهر سارايو ناگزير شد رسماً به امريكاييها شكايت كند. آنها در مقابل اين سد معبر پذيرفتند كه يك پل بزرگ در شهر سارايوو بسازند، اما بلوكهاي محافظ جابجا نشود. اين نيز ماهيت پيچيدة فعاليت اين سازمان را نشان ميدهد. اين سازمان اجراي همة پروژههاي اقتصادي و خصوصيسازي را در بوسني دنبال ميكرد.
* سال ۱۹۹۴ شخصي به نام ايگلتون با شعار بازسازي شهر سارايوو، تبليغات گستردهاي به راه انداخت و وعدههاي بسيار داد. امريكاييها اعلام كردند كه شهر را بازسازي خواهند كرد، اما پس از ۵/۲ سال، در روزنامههاي رسمي بوسني نوشتند كه ۸۵ درصد از كل بودجه ايگلتون صرف هزينههاي داخلي و پرداخت حقوق كارمندان وي شده و احتمالاً ۱۵ درصد اين بودجه به اجراي پروژههاي بازسازي اختصاص يافته است. به هرحال، پس از انتشار اين اخبار، ايگلتون سارايوو را ترك كرد.
* شركت MPRIكه يك شركت خصوصي بود و از افسران بازنشستة امريكا تشكيل شده بود، كار آموزش نظامي ارتش بوسني را برعهده داشت. در بين اين افراد، رئيس اسبق ستاد ارتش امريكا ديده ميشد و هريك از اين افسران هر سال ۲۰۰ هزار دلار حقوق ميگرفت و متأسفانه هزينههاي اين شركت را برخي كشورهاي اسلامي، از جمله عربستان سعودي، امارت متحدهعربي، پاكستان، تركيه و برونئي ميپرداختند.
و اين نيز افزون بر غصههاي جهان اسلام است كه امريكا بايد واسطة كمك كشورهاي اسلامي به مسلمانان بوسني باشد و از آن درآمدي هم براي خود ايجاد كند.
* در سال ۱۹۹۶ تعداد نيروهاي نظامي امريكا در بوسني ۲۰ هزار نفر بود و ديگر كشورهاي جهان نيز در بوسني ۴۰ هزار نفر نيرو داشتند. اين نيروها يگانهايي از كشورهاي اسلامي، از جمله مالزي، تركيه و مصر را دربرميگرفتند و به عنوان نيروهاي سازمان ملل تحت فرماندهي انگليسيها و فرانسويها فعاليت ميكردند.
* بيلكلينتون نمايندگان ويژهاي براي امور مختلف در منطقه منصوب كرده بود از جمله آنها نمايندگان كلينتون در ارتش فدراسيون، بالكان، قرارداد ديتون، اقتصادي نيز از ديگر كادرها و مسئولين امريكايي در منطقه بودند كه مستقل از سفير امريكا در معادلات نقش داشتند.
* سازمان OSCE يا سازمان امنيت و همكاري اروپا وظيفة برگزاري انتخابات و آمادهسازي شرايط قبل از انتخابات را براساس توافقنامة ديتون بر عهده داشت و از سوي ديگر، براساس توافق ميان اروپا و امريكا، مسئوليت اين سازمان برعهدة امريكا بود. اين سازمان در همة استانهاي بوسني دفتر نمايندگي داشت.
* سازمانهاي (NGO) كمك رساني امريكايي، تحت عناوينBIF و IRC كه سازمان BIF سازمان كمكرساني مسلمانان امريكا بود و IRC سازمان بازسازي بينالمللي (international Reconstration center) بود كه در سطح شهرهاي بوسني فعاليت گسترده داشتند.
* سازمان فرهنگي سروش* كه مبالغ هنگفتي با شعار ايجاد جامعة باز دموكراتيك هزينه ميكرد. اين سازمان يهودي تمام رسانههاي بوسني، دانشگاهها، مراكز فرهنگي و حتي شخصيتهاي فرهنگي را تحت حمايت مالي خود قرار داده بود. اين مؤسسه فعاليت خود را از سال ۱۹۹۴ شروع و برنامههايش را تا سال ۲۰۰۸ اعلام نموده بود. مؤسسه سروش بخش فرهنگي امريكا در بوسني بود كه توسط فردي به نام جورج سروس (سروش) يهودي اهداف فرهنگي امريكا را در اروپاي شرقي و بعدها در آسيا و آفريقا دنبال ميكرد. تشكيل كلاسها و برگزاري اردوهاي آموزشي و دادن بورسيه تحصيلي به دانشجويان مستعد، از ديگر فعاليتهاي سروش است.
* طبق توافق ميبايست يكي از معاونان نمايندة عالي جامعة بينالملل امريكائي باشد كه معمولاً از افراد باتجربة امريكا در دورههاي مختلف انتخاب ميشد. پس از مدتي نيز نمايندة عالي از امريكاييها انتخاب ميشد.
* نمايندة ويژة دبيركل سازمان ملل يك امريكايي به نام ژاك كلاين بود كه هيچگاه بيوگرافي او در بوسني منتشر نشد؛ در حالي كه گفته ميشد وي يكي از افسران امنيتي عاليرتبة امريكاست. او در بوسني بيش از ۸ سال فعاليت مستمر داشت.
* پنجاه شركت خصوصي كه پروژههاي بازسازي و عمراني را اجراء ميكردند، در حقيقت پوشش مأموريتهاي امريكا در منطقه بودند. فهرست اسامي و نشاني اين شركتها در بوسني به عنوان اعتراض به عملكرد امريكاييها منتشر شد.
* بيش از هزار دستگاه خودرو با پلاك سياسي و با پيش شمارة ۱۱ كه متعلق به سفارت امريكا بود، در محدودة جغرافيايي بوسني تردد ميكردند.
* تأسيس دانشگاه امريكايي در بوسني و تشكيل كلاسهاي آموزشي براي خبرنگاران و ديپلماتها و همچنين دورههاي ويژة آموزش دانشگاهي در تابستانها، توسط اساتيد امريكايي از ديگر فعاليتهاي آنها در بوسني بود.
* سازمان زنان بوسني با عنوان «زن قرن بيستويكم» توسط سفير امريكا در اتريش كه يك زن بود، راهاندازي شد. وي در دوراني كه به عنوان سفير امريكا در اتريش فعاليت داشت، اين سازمان را در بوسني تأسيس كرد و پس از اتمام دوران مأموريتش در سفارت اتريش در كشور بوسني، با پشتكار بيشتر به ادارة اين سازمان پرداخت. اين سازمان يك ماهنامة رنگي به نام زن قرن بيستويكم منتشر ميكرد.
* فعاليتهاي فرهنگي و آموزشي نيروهاي نظامي «اسفور» امريكا، از جمله انتشار مجله و تشكيل اردوهاي فرهنگي براي نوجوانان و جوانان بوسنيايي، از ديگر فعاليتهاي امريكاييها بود.
* براساس آمار موجود امريكاييها در سال ۹۶ و ۹۷ در بوسني ۲۰ هزار نيروي نظامي و ۱۰ هزار نيروي غيرنظامي داشتند كه اين تعداد نيرو و امكانات براي يكونيم ميليون مسلمان نشاندهندة استراتژي امريكا در برابر رقباي اين كشور در منطقه و همچنين حساسيت امريكا و اهميت بوسني براي غرب است.
* علاوه بر سازمانهاي مذكور، دفاتر رسمي رسانههاي ديداري، شنيداري و نوشتاري و سازمانهاي رسمي وابستگان فرهنگي، نظامي، اقتصادي و… تحت پوشش سفارت امريكا و مشاوران امريكايي در بخشهاي فرهنگي، سياسي، نظامي و اقتصادي در بوسني از ديگر كادرهاي مسئول امريكايي در بوسني و هرزگوين بود.
* طبق آمار منتشره از سوي سناي امريكا، دولت كلينتون از سال ۹۴ تا سال ۹۸ مبلغ ۲۰ ميليارد دلار در بوسني هزينه كرده است. اين در حالي است كه هزينة آموزش و تجهيز را كشورهاي اسلامي پرداختهاند. (طبق توافق اوليه قرار شد نيروهاي پاسدار صلح هزينههاي خود را بپردازند.) هزينههاي اروپا و ديگر كشورهاي فعال در بوسني و هرزگوين به رقمي دو برابر هزينه امريكا ميرسد كه اگر اين هزينهها براي عمران و آباداني منطقه هزينه ميشد ميتوانست بخش عمدهاي از نيازمنديهاي كشورهاي فقير بالكان را تأمين كند.
كليات طرح ديتون
قبل از اجراي طرح ديتون، طرحهاي بينالمللي ديگري، از جمله ليسبون در سال ۱۹۹۲، ونسـ اوئن در سال ۱۹۹۳، اوئن ـ استولتنبرگ در سال ۱۹۹۳ و فدراسيون در سال ۱۹۹۴ ارائه شده بود. مهمترين فصل مشترك اين طرحها اين بود كه در طراحي تمام آنها امريكاييها نقش و مسئوليت مستقيم داشتند و هدف طرحها تجزية بوسني و اعطاي حقوق بيشتر به كرواتها و صربها بود. اكثر اين طرحها در فصل زمستان ارائه ميشد؛ يعني زماني كه مسلمانان، بخصوص در سارايوو (پايتخت) در سختترين شرايط امنيتي، درماني، گرسنگي و سرما به سر ميبردند؛ از اين رو، معمولاً مسلمانها بر اثر فشارهاي مختلف ناچار شدهاند طرحهاي پيشنهادي را بپذيرند؛ اما صربها معمولاً به علت زيادهخواهي، با طرحها مخالفت ميكردند تا اينكه به علت شرايط خاصي كه براي طرفهاي درگير و مداخلهگر به وجود آمد، طرح ديتون مطرح شد. مسئلهاي كه مسلمانها هرگز تصور نميكردند ديتون توطئهاي در ادامه جنگ باشد كه در نيت غربيها پنهان بود. طرح استقلال جمهوري صربي، در واقع هدف نهايي صربها بود كه از طرح ديتون متولد شد. در طرح ديتون كه معمار آن امريكاييها بودند، دو بخش عمدة نظامي و غيرنظامي پيشبينيشده بود. كليات طرح، شامل دو بخش غيرنظامي و نظامي بود كه با ظرافت و دقت خاص تقسيم شده بود. بر اين اساس قرار شد امريكا مسئوليت اجراي بخش نظامي طرح ديتون را برعهده بگيرد و اروپا بخش غيرنظامي آن را پياده كند.
بخش نظامي توافقنامة ديتون دربرگيرندة اين موارد بود:
* پس از امضاي توافقنامة ديتون، نيروهاي نظامي خارجي كه عمدتاً ايرانيها و مجاهدان كشورهاي اسلامي مد نظر بودند، بايد در مدت ۳۰ روز منطقه را ترك كنند؛
* پس از برقراري آتشبس، سلاحهاي سنگين از جبههها عقب كشيده شوند و نيروهاي نظامي به پادگانها بازگردند؛
* بازرسي مستمر آيفور* از يگانهاي ارتش بدون هماهنگي قبلي صورت خواهد گرفت؛
* جابهجايي يگانهاي نظامي فقط با اجازة رسمي آيفور ممكن خواهد شد؛
* نيروها بايد دو كيلومتر از مرزهاي تعيينشده عقبنشيني كنند و ممنوعيت تردد در اين محدوده به اجراء گذاشته شود. آيفور نيز بايد در چهار كيلومتر منطقة حائل، نظارت و كنترل داشته باشد؛
* برنامه آموزش و تسليح فقط توسط امريكا امكانپذير است؛
* روابط ارتش بوسني با ايران بايد قطع شود؛
* ارتش مسلمانها از ۲۲۰ هزار نفر به ۳۵ هزار مسلمان و ۱۷ هزار كروات كاهش مييابد و اين نيروها با هم ارتش فدراسيون را تشكيل ميدهند؛
* فرماندهي مشترك در ارتش فدراسيون ايجاد شود و كنترل تسليحات آن براساس توافقات بينالمللي باشد؛
يكي از كارهاي امريكا در بوسني كنترل و محدود كردن ارتش مسلمانها بود كه در اولويت مأموريتهاي بينالمللي قرار داشت و به سرعت و با نهايت قدرت انجام شد. امريكا در واقع كوشيد كه بر ارتش مسلمانها مسلط شود؛ زيرا بدين ترتيب، قدرت مانور مسلمانها مهار ميشد و تهديد آنها از بين ميرفت. از اين رو، پس از مدتي نه تنها تعداد افراد ارتش كاهش يافت، بلكه عملاً ۱۶۰ هزار نيروي رزمندة بيكار وارد جامعة بوسني شدند. در واقع، نيروهايي را كه نماد قدرت مانور مسلمانها بودند، به معضل اقتصادي دولت بوسني تبديل كردند. از سوي ديگر، شمار نفرات ارتش كروات كه قبلاً يكچهارم تا يكپنجم ارتش بوسني بود به يكسوم افزايش پيدا كرد.
اجراي بخش غيرنظامي طرح ديتون به عهدة اروپا بود و كارل بيلت، نمايندة بلندپاية جامعة بينالملل، مسئول اجراي آن، وظيفه داشت با كمك پليس بينالمللي (IPTF)، آيفور (IFOR) و سازمان امنيت و همكاري اروپا (OSCE) و همچنين با همكاري بازوهاي اجرايي ديگر، از جمله كميسارياي عالي پناهندگان (UNHCR) و سازمانهاي حقوق بشر و كمكرساني كه بازوهاي قدرتمندي به شمار ميرفتند، طبق مفاد طرح ديتون، اين موارد را اجراء كند:
* تأمين امنيت و آزادي رفتوآمد طرفهاي درگير (مسلمان، كروات و صرب) در مناطق يكديگر، براي فراهم كردن امكان بازگشت آوارگان به خانههايشان؛
* كمك به بازگشت آوارگان بوسنيايي از كشورهايي كه در زمان جنگ به آنجا مهاجرت كرده بودند؛
* آزادي كار رسانهها و مطبوعات و همچنين آزاد شدن فعاليتهاي سياسي؛
* برگزاري انتخابات آزاد در سراسر بوسني؛
* بركناري و دستگيري جنايتكاران جنگي و تحويل دادن آنها به دادگاه لاهه.
* شهر برچكو زيرنظر سازمان ملل و توسط يك آمريكايي (فاراند) اداره خواهد شد.
* اروپا ادارة شهر موستار را برعهده خواهد داشت.
هرچند سابقه و موضع كشورهاي اروپايي نسبت به بوسني و مسلمانها مشخص بود، اما مسلمانها در بخش نظامي طرح ديتون همه چيز، يعني ارتش را كه در واقع تمام قدرت آنها بود، از دست دادند و در مقابل اين خسارت، اميدوار بودند در بخش غيرنظامي با بازگشت آوارگان به خانههايشان و برگزاري انتخابات به بخشي از اهداف خود برسند. در حالي كه براساس توطئهاي هماهنگ و از قبل طراحيشده، هر جا كه مسلمانها حقي داشتند، آن حق را به دشمن آنها، يعني اروپا، سپردند و آنجا هم كه مسلمانها همه چيز را از دست دادند، كار به دوستان ظاهري، يعني امريكا، واگذار شد؛ زيرا امريكا تا حدودي اعتماد مسلمانان را جلب كرده بود. در واقع، بخش نظامي توسط امريكا با سرعت به پايان رسيد، اما در بخش دوم فقط در موستار انتخابات فرمايشي برگزار شد تا مسلمانها را اميدوار كنند. از اين رو، براي برگزاري انتخابات سراسري نه تنها شرايط آماده نشده بود، بلكه با گنجاندن طرح فرم «پي ـ۲»* در نظر داشتند جغرافياي فعلي را براي طرفين تثبيت كنند و تجزيه را رسميت بخشند؛ زيرا چنانچه هريك از بندهاي قيدشده در بخش غيرنظامي طرح ديتون اجراء ميشد، عملاً منافع مسلمانها را تأمين ميكرد.
تبعات قرارداد صلح دیتون
بسیاری از ابتکار عملهایی که به عنوان راهحل پایان جنگ ارائه میشد، مانند طرح صلح لرد ونس اوئن به شکست انجامید و تنها طرح صلح دیتون بود که به موفقیت رسید. طرح صلح دیتون با وجود پیشرویهای میدانی بوسنیاییها و در اثر فشار آمریکا پذیرفته شد. اولویت آمریکا – همانطور که بعدها مشخص شد – خشکاندن سرچشمههای نفوذ ایران بود که توسط وفادارانش توانسته بود در تعدادی از نهادها و سازمانهای بوسنی ریشه بدواند. از جمله این وفاداران، میتوان به حسن چنگیچ، معاون وزیر دفاع، باقر علی اسپاهیچ رییس سابق سازمان اطلاعات بوسنی و دو نفر از دستیاران ارشد او که در همکاری با نیروهای امنیتی ایران اقدام به برپایی پایگاههای نظامی کردند اشاره کرد. همان پایگاههایی که کوماندوهای فرانسوی به آنها یورش بردند.
جیمز رایسن (روزنامهنگار) میگوید، “شخص بگوویچ نیز از ایران پول دریافت میکرد که تنها در یکقلم معادل پانصد هزار دلار بود.”
عمق همپیمانی دو طرف آنجا آشکار شد که سفیر ایران در بوسنی تنها دیپلمات خارجی بود که در جریان رقابتهای انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۹۹۶ عزت بگوویچ را در کمپین انتخاباتیاش همراهی میکرد.
آمریکاییها در سطوح مختلفی کوشیدند از تأثیر ایران کاسته و سیطره خود را افزایش دهند. آنها در راستای برطرف کردن نیازهای بوسنیاییها از قبیل تسلیحات و ایجاد مراکز آموزشی اقدام کردند. در نهایت نیز به موفقیتهای نسبی دست یافتند از جمله موفق به برکناری حسن چنگیچ معاون وزیر دفاع و باقر علی اسپاهیچ رییس سابق سازمان اطلاعات بوسنی شده و تا جای ممکن نقش و سهم ایران در بازسازی بوسنی را محدود کردند.
هدف ایران برای استقلال کامل بوسنی و جلوگیری از تبدیل شدن آن به پایگاهی برای ناتو به موفقیت کامل نرسید. اما با وجود تضعیف برخی جنبههای روابط دو طرف، حمایتهای گوناگون ایران از بوسنی استمرار یافت. حمایتهایی که میتواند جنبه اقتصادی یا نظامی داشته باشد. افزون بر این میتوان به حمایت ایران از خانواده شهدا و مجروحان بوسنی اشاره کرد که هنوز هم مراسم بزرگداشت آنان در تهران برگزار میشود.
ایرانیها مراتب نارضایتی خود از روند تحولات را اعلام میکردند چنانکه هاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفته است: “جمهوری اسلامی ایران امیدوار بود بعد از جنگ، در بوسنی حضوری فعال و سازنده برای کمک به مردم این کشور داشته باشد ولی دخالت دشمنان سطح روابط و همکاریهای دو کشور را تنزل داد”.
بگوویچ اما در یک کنفرانس مطبوعاتی در مرکز پایتخت ویران شدهاش موضعی اتخاذ کرد که بار دیگر ایران را در جایگاه برتر نشاند. او با دست خود به نماینده جمهوری اسلامی که در کنارش ایستاده بود، اشاره کرد ، به علی اکبر ولایتی که روزی وزیر امور خارجه ایران بود و سیام نوامبر ۱۹۹۵ خود را به سارایوو رسانده بود. او به ولایتی اشاره کرد تا بگوید ” اگر این مرد {منظور جمهوری اسلامی است} نبود امروز کشور من روی نقشه وجود نداشت”. سخنان بگوویچ بیانگر نظر افکار عمومی نیز بود همچنان که یک نظرسنجی که در پایان جنگ انجام شد مشخص کرد که ۸۶ درصد از بوسنیاییها، نگرش مثبتی به جمهوری اسلامی ایران دارند.
در طول جنگ بوسنی و هرزگوین که تا خاتمه آن در سال ۱۹۹۵، بین ۹۷ تا ۱۱۰ هزار قربانی برجای گذاشت، صدها تن از نیروهای ایرانی و کادرهای حزبالله لبنان به شهادت رسیده و یا در راه جلوگیری از تبدیل بوسنی به فلسطینی دیگر اسیر شدند. سردار شهید رسول حیدری یکی از آنان است که بنای یادبود او در کنار همرزم بوسنیاییاش محمد آودیچ بنا شده تا عمق پیوستگی آرمانی که هر دو برایش جنگیده و کشته شدند را نشان دهد. کتاب پروفسور کایز فیبس که استاد دانشگاه آمستردام است، مرجعی درباره “دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و جنگ بوسنی” محسوب میشود.
* پاسخ به اين سؤال ميتواند سناريوي رسانهها را تحليل كند كه كشور كرواسي كه از دشمنان بوسني قلمداد ميشد، چگونه راضي شد به بوسني اسلحه ارسال شود؟ در آن زمان منطقه كنين كرواسي و كرايناي هرزگوين كه سرزمين كرواتهاي بوسني بود، همچنان در اشغال صربها قرار داشت و نياز كرواسي به سلاح بيش از بوسني بود. علاوه بر اين، ارسال سلاح به بوسني موجب تقويت بوسنياييها و تضعيف قدرت صربها كه تهديد اصلي عليه كرواسي بودند ميشد؛ بخصوص اينكه در آن شرايط كشور ديگري وجود نداشت كه كرواتها بتوانند از طريق آن نياز خود را تأمين كنند و ۲۶ درصد از سرزمين اشغالشده كشور كرواسي را از اشغال صربها نجات دهند. دليل ديگر اينكه با وجود كشورهاي اسلامي هماهنگ با امريكا، بخصوص تركيه كه بيش از همه انگيزه داشت، چرا امريكاييها فرصت را دراختيار ايران گذاشتند؛ با اينكه نسبت به ايران به شدت حساس بودند و بعدها براي حذف نقش ايران در بوسني بسيار هزينه كردند؟ واقعيت اين است كه كرواتها به شدت به كمك تسليحاتي نيازمند بودند؛ در عين حال، با امريكا نيز روابط خوبي نداشتند؛ ضمن اينكه كرواتها با حمايت آلمان به استقلال رسيدند و از همپيمانان تاريخي و سنتي آلمان بودند و اگر قرار بود براي هماهنگي با بازيگران منطقهاي هماهنگ كنند، قطعاً آلمان را بر امريكا ترجيح ميدادند. پس به نظر نميرسد كرواتها مجوز امريكاييها را گرفته باشند، زيرا منافع كرواتها با منافع امريكاييها در اين زمينه داراي تضاد و تناقض بود.
* No Instructions
* یوسیپ بروز تیتو رئیسجمهور کروات یوگسلاوی و رهبر اتحادیه کمونیستی این کشور ( کسی که مرگش سرآغاز فروپاشی یوگوسلاوی شد( با وجود کمونیست بودن از شوروی مستقل ماند و بعدها کشور خود را به عضویت جنبش عدم تعهد درآورد. در زمان حکومت وی، علی عزت بگوویچ به خاطر نگارش کتاب “بیانیه اسلامی” و نیز به دلیل برخی تحرکات از جمله به اتهام ارتباط با حکومت اسلامی ایران به چهارده سال زندان محکوم شد. با این حال پنج سال بعد در پی گشایش سیاسی در یوگسلاوی از زندان آزاد شد.
* اظهارنظر خصمانة غرب عليه مسلمانان به وضوح بيانكننده ديدگاههاي آنان نسبت به مسلمانان است؛ زيرا، ابتدا تأييد ميكنند كه ارتش صربستان و كرواسي عليه مسلمانان جنگيده و همچنان در بوسني وجود دارند؛ ثانياً چون آنها با سياست غرب هماهنگ هستند، خارجي و خطر محسوب نميشوند؛ ولي آنهايي كه به دفاع از مظلوميت مسلمانان آمدهاند خارجي و خطرناك هستند. حقيقت امر بيانگر منطق و تمدن حقيقي اروپايي است.
* اين هفتهنامه در بوسني مخالف رهبران مسلمان و تحت حمايت امريكا عمل ميكرده است. گاهي در شرايط حساس انتخابات، پول قابل توجهي از غرب ميگرفت و عليه علي عزت و حزب SDA جوسازي ميكرد.
* مجاهدين عرب از كشورهاي مختلف براي حمايت از مسلمانان بوسني در زمان جنگ يگان المجاهدين را تشكيل دادند و تفكر وهابي حاكم بر رهبران آنها سبب شد موضع مخالفت و دشمني نسبت به ج.ا.ايران داشته باشند.
** حمله به منطقة آرامكو (عرب ـ امريكا) در منطقة زهران عربستان كه محرز شد توسط عناصر وهابي انجام شده است.
* آقاي دكتر انس كاريچ رئيس دانشكده اسلامي قبلاً وزير فرهنگ و آموزش عالي دولت بوسني بوده است و در سال گذشته نيز در انتخابات رياست العلماء بوسني رقيب اصلي رئيس العلماء (فعلي) دكتر مصطفي تسريچ براي تصدي اين مسئوليت بود.
** «جرالد. مك. لافين» رئيس اداره روابط عمومي سفارت امريكا در سارايوو.
* جورج سروس معروف به سروش كه نام يك نفر يهودي مجاريتبار با تابعيت امريكايي است در سطح اروپاي شرقي و كشورهاي اسلامي فعاليتهاي گسترده اقتصادي و فرهنگي در جهت اهداف و منافع امريكا و صهيونيسم انجام ميدهد. شكست اقتصاد داخلي مالزي و كاهش ارزي لير تركيه در سالهاي گذشته از اقدامات اقتصادي سروش ناشي ميشد.
* نيروهاي اجراي صلح سازمان ملل (IFOR:Implimentation fore)
* براساس طرح «پي ـ ۲» هركس ميتوانست در محل سكونت خود رأي بدهد. با اين طرح، فلسفة بازگشت آوارگان به هم ميخورد؛ زيرا شهرهاي آنها را صربها و كرواتها رسماً تصاحب ميكردند و ديگر دليلي براي بازگشت آوارگان مسلمان وجود نداشت. در آن صورت، عملاً شهرهاي مسلماننشين به طور رسمي و قانوني با حمايت سازمان ملل به صربها و كرواتها اعطا و خود به خود، تجزيه بوسني كه آرزوي صربها و كرواتها بود محقق ميشد؛ اقدامي كه در طول تاريخ چندينبار عليه مسلمانان انجام شده است و امروز رفتار يكسان غربيها در ممانعت از بازگشت آوارگان فلسطيني و بوسنيايي بيانگر موضع ضدمسلماني آنهاست.
– مقالة تايمز لندن در ۱۴ آگوست ۱۹۹۴ با عنوان «سيا طرح مسلح ساختن مسلمانان بوسني را آماده ميكند»، اعلام كرد كه رئيسجمهور كلينتون به سيا و پنتاگون دستور داده است محمولههاي تسليحاتي محرمانه و برنامة آموزش مسلمانان بوسني را آماده كنند.
– مقالة چاپشده در نوامبر ۱۹۹۴ در نشرية The European ادعا كرد كه ژنرال چارلز بوير، معاون فرمانده، در مورد برنامه كمكهاي محرمانه در طول ديدار از فرماندهي لشكر ششم در گورني واكوف كار كرده است.
اکبری – ۱۳۹۷